يكهفته با خبر
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند!
سهشنبه 19 تا جمعه 22 مه
با آنکه نایب امام زمان به گفته نمایندهاش در سپاه (در کنار اشارات گاه به گاه و اخیراً هر روزه) قلب و روحش با تحفه آرادان است و دل در گرو مهر رویگرزادهای دارد که طی چهار سال تعداد زندانیان اندیشه و سیاست را چهاربرابر کرد، نفس در سینهها حبس ساخت و 240 میلیارد دلار درآمدهای نفتی را به باد داد. (البته بخشی را نیز به فرمان سرور و مولایش به جیب حسن نصرالله و شکم خالد مشعل و مقتدی صدر ریخت و بخش دیگری را نیز به همتایان شارلاتان مثل خودش در ونزوئلا و بولیوی و نیکاراگوا و اکوادور بخشید)، به گونهای که حجتالاسلام حاج آقا سعیدی در پاسخ استفسار برادر سردار پاکپور فرمانده محترم نیروی زمینی سپاه مینویسد: نظر صریح مقام عظمای ولایت... انتخاب مجدد ریاست جمهوری محترم جناب آقای دکتر محمود احمدینژاد است، من با رصد کردن اطوار و اقوال ذوب شدگان در ولایت از یکسو و حضرات چهار کاندیدای تایید صلاحیت شده، و همچنین با تکیه بر آگاهی که از بازیهای رژیم طی سی سال گذشته کسب کردهام، میتوانم کم و بیش با اطمینان خاطر بگویم در انتخابات 22 خرداد امسال آقای خامنهای دو نامزد دارد یکی رسوا و بیآبرو و در چشم اکثریت مردم ایران، کوتوله سیاسی که حرفهای بزرگ و احیاناً خانمانبرانداز سر میدهد و در کارنامهاش حتی یک نمره قبولی در حل و فصل دردها و مصائب مردم بعد از چهار سال ریاست دیده نمیشود،...
و دومی یکی از اصحاب کهف که در غار بیخبری، دفاع از حقوق شهروندان سرزمینش را واگذار به غیر کرد و هر از گاهی که چشم میگشود، به رنگین کردن بوم با قلم موی اهدائی همتای ترکش در روزگار صدارت مرحوم تورگوت اوزال میپرداخت. مشاور رهبر بود و عضو مجمع و به روزگار اصلاحات، در جمع مشاوران وزیر ارشاد سابقش سید محمد خاتمی درآمد، اما دریغ از یک واژه که بر زبان آردو رفتار استبدادیون را مورد انتقاد قرار دهد. حالا نیز که از غار اصحاب کهف بیرون آمده، همچنان با تصویرها و خاطرات سالهای پیش از خواب دست به گریبان است و حتی مسکوک جیبش از نوع این زمانی نیست. مثالش حضرت امام است و ذکرش مخالفت حضرتش با بالا رفتن بهای اشنوی ویژه و همای مشتوکدار. بله، من بر این باورم که خدایگان حضرت نیابت عظمای ولایت بعد از بالا و پائین انداختن مهرهها، و ارزیابی اینکه اگر قرار باشد کسی را به مصاف اوباما بفرستد و در عین حال امید مفقود در دلهای شهروندان ایرانی را بار دیگر ولو به اندازه شعله کبریتی، احیا کند چه کسی را در کنار احمدینژاد به میدان مسابقه گسیل کند که فردا یار شاطرش باشد و نه بار خاطر، نخست نظر به دکتر علیاکبرخان طبیب حضور داشت اما آقازاده مجتبی او را برحذر داشت که این بابا نه جربزه ریاست را دارد و نه درست است فردی که علی جان لاریجانی از چرتهای شاهانهاش در جلسات شورایعالی امنیت ملی یاد کرده و هر روز سه چهار ساعت مجبور به خودسازی است بر کرسی ریاست تکیه زند. تازه با حضور نامش در پرونده میکونوس چه کنیم. مجتبی نظر به محمد باقر قالیباف داشت که به گفتۀ او هم محبوب است و هم مدیر و مدبّر و میتواند فصل نوینی در کتاب حیات جمهوری ولایت فقیه بگشاید. آقا لابد لبخندی زده بود که فرزندی، شما هنوز جوانید و بیتجربه و تابع احساسات و رفیق بازی میشوید. این بابا، باد رضاخانی در کله دارد و ما نمیخواهیم مرتکب همان خطائی شویم که قدوه ما سید حسن زوارهای مدرس مرتکب شد و عهد و پیمان ر ضاخان سوادکوهی را باور کرد و عاقبتش دستمالی در دهان بود و بالشی که نفسش را در تبعیدگاه گرفت. بعد هم این رفیق شما در پروازهای ماهیانهاش به خارج جهت تمرین و جلوگیری از ابطال جواز خلبانی، لابد با از ما بهتران در خارجه درتماس بوده و خدا میداند دل به که داده و دست در بیعت چه کسی دارد. سپس آقا طهماسب مظاهری را به حضور خواسته بود که اهل حساب و کتاب است و از طایفه احباب، چند دید و بازدید اما حضرتش را از طرح نام او منصرف کرده بود که طرف سخت بازی را جدی گرفته بود و صحبت از دگرگونی بنیادی به میان میآورد. و مقوله آزادی و آبادی را در پیوند با هم مطرح میکند. نه، او هم نمیتواند برگزیده ما باشد.
در این حین محمد خاتمی به میدان میپرد. با آنکه از ماهها پیش اینجا و آنجا صحبت او به میان آمده اما آقا گمان نمیکرد سید بعد از آنهمه آزار و اذیتی که متحمل شد و چوبی که از دوست و دشمن خورد بار دیگر حاضر شود مقام کارگزاری ولی فقیه را بپذیرد. اما نه، این بار مثل اینکه خبرهائی است. ظاهراً استحکام و قدرت در ترکیب سخنانش بیش از دیروز مشهود است. تردیدی ندارم حضور خاتمی رویای رهبر را برای چهار سال دیگر سروری مطلق بلا مزاحم، آشفته کرد و هر روز که خاتمی بیشتر در نقش تازه خود فرو میشد نگرانی آقا افزونتر و وحشت اطرافیانش از یک خاتمی باتجربه همراه با تیم مشارکت و مجاهدین انقلاب و تحکیم وحدت و یک میلیون امضائیها و... گستردهتر میشد. در این میان آقا پس از دیداری از پدر میرحسین موسوی در سه راه بوذرجمهر، و یاد ایام شباب که با ابوی میرحسین گعده میکردند، ناگهان صفحه سالهای قهر و پشت به هم کردن را بست و عموزاده پدری را به اشاره یادآور شد که حضور حضرتعالی در صحنه انتخابات نه تنها مطلوب و پسندیده است بلکه شخص ما نیز بدین مهم اهتمام و توجه داریم. شاید خیلیها سوال کنند با توجه به روابط خراب این دو در دوران خمینی که یکی رئیس جمهوری و دیگری رئیس دولت بود، و کنارهجوئی موسوی از دستگاه حکومتی، آیا باورکردنی است که آقای خامنهای مشوق موسوی برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری بوده باشد؟
آقای خامنهای در زمان ریاست جمهوریاش به این دلیل با موسوی مشکل داشت که تکلیفش را قانون اساسی کاملاً روشن نکرده بود و در عین حال آقا بالاسری به اسم خمینی وجود داشت که کارش توی دهانها زدن بود. در آنجا کسی با عبا و عمامه فراسوی خامنهای بود که اوامرش نه فقط برای نخستوزیر بلکه برای سید عمامهای دیگر که ریاست جمهوری را عهدهدار بود نیز مطاع و غیرقابل جدل بود. امروز اما وضع فرق میکند. آقای خامنهای خدایگان است و بزرگ ارتشداران، نایب امام زمان است و ولی امر مسلمانان جهان. سخنش مطلق است و اطاعتش ملزم.
یک جمله ثمره حیات خمینی و قائم مقامش برای ده سال و خیاط ردای ولایت فقیه در سیزده رجب را، تحمل نمیکند و آقای منتظری را دوازده سال در حصار خانگی قرار میدهد. این آقای خامنهای، آن سید علی آقای باحالی نیست که از بلای موسوی به او پناه میآوردند، بنابراین گزینه موسوی برایش بیخطر است حتی بیخطرتر از کبریت توکلی. آدمهای دور و برش هم از جنس ابطحی و مهاجرانی و کرباسچی و باقی و عبدی نیستند، بلکه یکیشان «فاتح» که از نوکران قدیمی خودمان است و آن دگری میردامادی، در اصولگرائی صدتا احمدینژاد را در جیبش میگذارد. پس، از این مجموعه نباید نگران بود بلکه اگر بخت یار موسوی شد و لوای سبزش بالا رفت، هم مردم را راضی کردهایم هم خارجیها را، بالاخره این پسره احمدینژاد حالت جذامیها را پیدا کرده که همه ازو فرار میکنند. اگر برنده شد که ناچاریم او را آرایش کنیم و دلبریاش آموزیم و یک حرف و دو حرف بر زبانش رانیم تا شیوه گفتنش را تغییر دهیم. اگر هم باخت چه باک که اصولگرای دیگری جایش را میگیرد که تر و تمیز است، نقاشی میکند، حتی پرترهای از خود ما کشیده، همسرش نیز بانوی فهمیده و شاعر و استاد دانشگاه است و میتواند مصاحب خوبی برای اهل بیت ما باشد.
من بر این باورم که ولی فقیه حاضر بود شمر رئیس جمهوری شود اما خاتمی در میان نباشد به همین دلیل نیز کاری کردند که او کنار بکشد (در حالی که پیروزیاش بر احمدینژاد قطعی بود) و موسوی بیاید. این چهارتا و نصفی به اصطلاح نق نق زدن حسین بازجوی شریعتمداری و فاطمه رجبی و انصار و اشرار را علیه موسوی مقایسه کنید با آنچه درباره خاتمی در همان چند هفته نوشتند و گفتند و امروز درباره مهدی کروبی میگویند و مینویسند. آنوقت میپذیرید که آقای خامنهای با دو نامزد وارد انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری شده است.
چرا کروبی مشکل اصلی رهبر است؟
برخلاف موسوی، مهدی کروبی در دوران خمینی هیچ اختلافی با خامنهای نداشته است، برعکس در طرح عزل آقای منتظری، کم و بیش همراه و همعقیده بودهاند. دعوای کروبی با خامنهای به دوران پس از خمینی بر میگردد. در واقع وحدت و اتفاق نظر هاشمی رفسنجانی در مقام رئیس جمهوری و خامنهای در جایگاه رهبر برای کنار گذاشتن چپیهای اسلامی از مجلس و دستگاه دولت اعلام جنگ به کروبی بود که چپیهای اسلامی، زیر چترش جمع شده بودند. تصفیه آنها در انتخابات مجلس چهارم و سپردن جایگاه او به ناطق نوری، کروبی را در عمل در مقابل خامنهای قرار داد. و گو اینکه در بازگشت کروبی به قدرت در پی انتخاب خاتمی در سال 76 که کروبی نقش عمدهای در آن داشت و سپس انتخابات مجلس ششم و بازگشت مظفرانه شیخ مهدی به جایگاه ریاست مجلس، شیخ اصلاحات سر آشتی با مقام ولایت داشت اما به مرور عداوت پیشین ظهور کرد و با آنچه بر سر کروبی در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری آوردند و کنارهگیریاش از تمام پستهای مشورتی و عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام و آن نامه معروف و ذکر جمیل آقازاده سید مجتبی به عنوان یار تودلی احمدینژاد، از چهار سال پیش به اینسو، کروبی با این اندیشه که در دوره بعد باز میگردد و انتقام بدعهدیها و تقلبات را خواهد گرفت حزبی برپا داشت و روزنامهای به راه انداخت که از همه نشریات مجاز، صراحت بیشتری در ذکر مصیبت داشت (و دارد) و در عین حال از همکاری سرشناسترین نویسندگان و روزنامهنگاران اصلاح طلب و بعضاً حتی سکولار برخوردار است. مشکل رهبر در انتخابات 22 خرداد موسوی نیست بلکه کروبی است. با محسن رضائی نیز مشکلی ندارد که مطیع و منقاد است. شیخ مهدی اما نه فقط در اندیشه صاف کردن حسابهای گذشته است بلکه دور و برش را کسانی گرفتهاند که از نظر رهبر جزو معاندین اساسی به حساب میآیند. این افراد با طرح مطالبات مردم از زبان کروبی، خطوط قرمز را یکی بعد از دیگری میشکنند و خود شیخ نیز ضمن عنوان کردن نکاتی که برای رهبر شنیدنش غیرقابل تحمل است روز به روز از حاکمیت دورتر و به جریانهای تحولخواه و اصلاح طلب نزدیکتر میشود. میرحسین موسوی در آغاز خیزش انتخاباتیاش امکاناتی بسیار محدودتر از امکانات کروبی در اختیار داشت اما نگاه کنید حالا با چه وسعت و اقتداری نشستهای خود و هوادارانش را برپا میکند و همین نشست اخیر استادیوم دوازده هزار نفره در مجموعه آزادی با حضور خاتمی و خانم دکتر رهنورد که شباهتهای بسیار به نشست خاتمی هشت سال پیش با هوادارانش داشت، گویای این واقعیت است که موسوی از عنایات ویژه رهبری برخوردار است، حال آنکه شیخ اصلاحات مورد اعتماد آقا و دستگاهش نیست. به هر روی معرکه انتخابات با اعلام اسامی چهار نامزد تایید صلاحیت شده وارد آخرین مرحله خود شده است. ما در این معرکه نقش مستقیمی نداریم، نه رأی میدهیم و نه چندان تفاوتی بین نامزدها مشاهده میکنیم. اما برای مردمی که عدم حضورشان در صحنه انتخابات و رأیگیری به معنای حضور چهار سال دیگر تحفه آرادان در مقام ریاست قوه مجریه خواهد بود، خیلی طبیعی است که انتخابات با همه بیعدالتی و تقلب و برخوردار نبودن از ویژگیهائی که یک انتخابات آزاد و دمکراتیک از آن برخوردار است، یک انتخابات فرمایشی نیست و همانطور که 12 سال پیش برخلاف فرموده و اراده رهبر، مردم با انتخاب خاتمی نشان دادند ایران، کره شمالی و سوریه نیست که به فرمان مقام معظم رهبری 99/99 درصد به نفع فردی رأی دهند، در روز 22 خرداد نیز نتیجه انتخابات میتواند جز آن باشد که ما یا مقام ولایت انتظار داریم. به اعتقاد من آقای خامنهای با بودن میرحسین موسوی مشکل بیاعتبار شدن در صورت شکست احمدینژاد را حل کرده است. و بلافاصله میتواند حضور انبوه مردم را در مراکز رأیگیری به نفع خود و محبوبیت دروغین نظام مصادره به مطلوب کند. و تنها نتیجهای که میتواند هضمش برای رهبر و ذوب شدگان در وابستگان به ولایتش سنگین باشد پیروزی کروبی و یا انتقال او و هر یک از احمدینژاد و یا موسوی به دور دوم انتخابات است. اگر انتخابات به دور دوم برسد، بدون تردید اگر کروبی در یکسو و یکی از آن دو دیگری در سوی دیگر باشد ماشین تقلب در قدرتمندترین اشکالش به کار خواهد افتاد.
مجید انصاری چندی پیش گفته بود اگر تفاوت آراء تا شش میلیون باشد حاکمیت (مقام معظم) حاضر به دادن هزینه و جا به جائی آراء به نفع احمدینژاد است اما اگر تفاوت بالا رفت، هزینه چنان بالا میرود که امکان تقلب کمتر میشود.
شنبه 23 تا دوشنبه 25 مه
1 ـ حکایت جوک ترکی
اگر به یاد داشته باشید در آخرین سال ریاست جمهوری خاتمی ناگهان سندی در داخل و خارج کشور پخش شد که امضای محمدعلی ابطحی معاون حقوقی و مجلس آن روز خاتمی زیر آن بود و در آن اشاره به طرحی برای مصادره زمینهای هموطنان عرب خوزستانی شده بود. این سند جعلی که توسط اطلاعات سپاه پخش شد تا زمانی که جعلی بودنش ثابت شود اعتراض گستردهای در میان عربهای ایرانی همراه داشت و لطمه سنگینی به خاتمی و یارانش وارد ساخت به گونهای که در انتخابات ریاست جمهوری و بعد مجلس هم بعضیها به آن استناد میکردند. هفته پیش نیز ناگهان از جعبه مارگیری امنیت خانه مبارکه و زمانی که آشکار شده بود میرحسین موسوی در آذربایجان رأی اول را خواهد داشت، فیلمی خارج شد که بلافاصله روی YouTube قرار گرفت و میلیونها تن آن را دیدند. در این فیلم که یک میهمانی خصوصی مردانه با حضور خاتمی، مجید انصاری، موسوی خوئینیها و... بود چند جوک رد و بدل میشد مثل اغلب میهمانیهای فامیلی و دوستانی که همه ما داریم و در آن آخرین جوکها گفته میشود و گاه صدای خندهها به شنیدن آن به آسمان میرسد. همه ما حتی هموطنان ترک زبان ما انواع و اقسام جوکهای ترکی و رشتی و لری و اصفهانی و مشهدی و کاشانی و یزدی و... را شنیدهایم و میشنویم و این جوکها ـ جز آنها که ریشه در عداوتهای تاریخی دارد ـ هیچیک به نشان اهانت به قوم و طایفه و مذهبی عنوان نمیشود. در اینسوی عالم روزانه صدها جوک و نکته درباره ایرلندیها، اسکاتلندیها، یهودیان، پاکستانیها و عربها و... بر زبانهاست. کسی این جوکها را اهانت تلقی نمیکند. به گمان من هموطنان آذریام به ویژه دانشجویانی که حساسیت بسیار در برابر این فیلم از خود نشان دادند باید جریان سند جعلی را به یاد آورند و اینکه هدف احمدینژاد و دار و دستهاش با پخش این فیلم خصوصی تحریک هموطنان آذری و شوراندن آنها علیه موسوی و کروبی دو کاندیدای اصلاح طلبان و بیاعتبار کردن خاتمی است که حمایتش از موسوی تا به امروز بسیار به سود موسوی تمام شده است. (این را بگویم که شخصاً همانطور که پیش از این نوشتم هیچ نوع لطف و مهری به مردی که در نهمین سال قرن بیست و یکم هنوز عاشق سینه چاک خمینی و اصولگرای دست اول است ندارم) به گمانم در این شرایط و لحظات حساس نباید اجازه داد یک جوک در مجلسی خصوصی که در آن هیچ اهانتی به قومی نشده بلکه جوکی آن هم با زمینه مذهبی عنوان شده، سرنوشت هموطنان ما را چهار سال دیگر در دست احمدینژاد و شرکای فاسدش قرار دهد.
حزبالله میکشد و زیرش میزند
آنچه نشریه معتبر «دراشپیگل» در رابطه با نقش حزبالله در قتل رفیق حریری دولتمرد برجسته لبنان منتشر کرد حقاً لبنان را تکان داد و گو اینکه به خاطر انتخابات پارلمانی لبنان در ماه ژوئن، و جلوگیری از درگیریهای مذهبی، صاحبان دم یعنی خانواده حریری و متحدان سعد حریری در گروه 14 مارچ مثل ولید جنبلاط کوشیدند ابعاد افشاگری اشپیگل را محدود کنند و حتی به نوعی آن را زیر سوال برند اما تاکید نویسنده مجله معتبر آلمانی مبنی بر اینکه اطلاعاتش را از منبعی در داخل دادگاه ویژه رسیدگی به قتل رفیق حریری به دست آورده است و اطلاعیه دادستان این دادگاه که فقط بدون نفی یا تأیید مطلب اشپیگل گفته بود نمیداند این مجله از چه طریقی مطالبش را به دست آورده است خود تاییدی است بر آنچه در همین ستون چندین بار بعد از قتل حریری نوشتم. این جنایت با طراحی سوریه و اطلاعات سپاه و دفتر اطلاعات حزبالله لبنان که در آن تاریخ تحت اداره عماد مغنیه بود به اجرا درآمد. کشتن مغنیه نیز به این دلیل صورت گرفت که مهمترین متهم بعد از غازی کنعان (رئیس سازمان اطلاعات نظامی لبنان در سوریه برای 20 سال که پس از مطرح شدن اسمش در یک صحنهسازی خودکشی به قتل رسید) بود. در انتظار فاش شدن اسرار دیگری در هفتههای آینده درباره این جنایت تکان دهنده باشید.
May 30, 2009 11:55 PM