یکهفته با خبر
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه!
سه شنبه 26 جمعه 29 مه
پیشدرآمد: با این دوره، جمعاً ده دوره انتخابات ریاست جمهوری را شاهد شدهایم. نخستین دوره را من و بسیاری از خوانندگانم در خارج از کشور از نزدیک تجربه کردهایم و سپس هر چه جلوتر میرویم تعداد شاهدان عینی انتخابات در جمع ما در خارج کمتر میشود، به همین نسبت نیز اشتیاق ما به نمایش انتخابات و بازیگرانش کمتر شده است. در نخستین انتخابات شورای نگهبان حضور نداشت و وزارت کشور برگذارکننده انتخابات بود.
نگاهی به نه دوره گذشته انتخابات ریاست جمهوری آشکار میکند که دوره فعلی (دهم) شباهت با هیچکدام از دورههای پیشین ندارد. در دوره نخست در یک جوّ انقلابی با رژیمی ناشناخته که حتی برای بنیانگذارانش هویت و اساس و ابعادش آشکار نبود، افرادی که مردم کمترین شناخت را نسبت به آنها داشتند در کنار نامزدهای نسبتاً آشنا، مبارزات انتخاباتی را آغاز کردند. در میان آنها تنها یک نامزد که از آغاز به دنبال ریاست جمهوری بود (بنی صدر) در حالی که دیگر بازیگران صحنه در گیر و دار مسئولیتهائی که داشتند کمتر فرصت سفر به گوشه و کنار کشور و سخنرانی در بین توده مردم را داشتند، تنها در دوره کوتاهی پس از گروگانگیری دیپلماتهای آمریکائی عهدهدار دو وزارتخانه دارائی و خارجه یکی بعد از دیگری شد، و بیشتر وقت خود را در سفر به گوشه و کنار کشور میگذراند و با آنکه در سخن گفتن به هیچ روی جاذبه بعضی از رقبایش را نداشت اما با پشتکار و طرح مسائلی که برای مردم در آن روزها جذابیت داشت توانست با حمایت قاطع آیتالله خمینی و شماری از نزدیکانش از جمله اعضای خانوادهاش و نیز آیتالله منتظری، از همه رقبا جلو بیفتد. در نخستین انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ ایران، تنی چند از شخصیتهائی که علاقمند به تصدی این مسئولیت بودند و حداقل در نزد میانسالان و سالخوردگان جامعه که در آن زمان اکثریت مردم ایران را تشکیل میدادند دارای اعتبار و منزلت ویژهای بودند یا مجال شرکت در انتخابات را پیدا نکردند، یا از سوی رأس قدرت (آیتالله خمینی) و ایل و تبارش در حوزه و مسجد (آخوندها) راهشان سد شد و یا آنکه با مشاهده اوضاع و دریافت سنگینی و ضخامت مسئولیت خود را کنار کشیدند، از این جمع برجستهترین افراد، دکتر شایگان، دکتر صدیقی، حسن نزیه، مهندس بازرگان، دکتر سنجابی و... را میتوان نام برد. در عین حال در جمع شرکت کنندگان نامزدهائی از همه گروهها و احزاب فعال و حاضر و ناظر در انتخابات حضور نداشتند (برای نمونه مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق سخت در آرزوی نامزدی در انتخابات بود اما راه به روی او بسته شد و شگفتا که رجوی و سازمانش بعد از آن ملتمسانه از آیتالله خمینی میخواستند اجازه دهد احمدآقا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند.) اما منهای فدائیان خلق که عملاً از انتخابات کناره گرفتند بقیه گروهها و تشکلهای سیاسی در میان نامزدها، کسانی را یافته بودند که با افکار و آرزوهای آنها نزدیکی داشتند. مهمترین حریف بنیصدر در انتخابات زنده یاد دریادار دکتر احمد مدنی بود که جامعه مدرن شهری، اکثریت نظامیان و خانوادههایشان و حتی طرفداران نظام پیشین و سکولارها و ملیون، چشم به او داشتند و در پیروزی او، نوعی شکست برای آخوندها را میدیدند. آقای خمینی با همه فشارها و خواهش و تمناهائی که از جانب نزدیکترین یاران و شاگردانش از او شد تا با نامزدی مرحوم دکتر محمد بهشتی موافقت کند، زیر بار نرفت و با قاطعیت تاکید کرد روحانیون نباید در مسئولیتهای اجرائی قرار گیرند. خمینی به درستی معتقد بود کار اجرائی لعنت و نفرین و نفرت به همراه خواهد داشت و نصیحت روحانیون صدر مشروطه و نیز کسانی چون مرحوم سید حسن مدرس را در گوش داشت که بگذارید فکلیها حکومت کنند اما قوه قضائیه و پارلمان را در دست داشته باشید و از این طریق، هم کنترل آنها و هم جامعه در دست شما خواهد بود. حزبی مثل جمهوری اسلامی که ارکان و بنیان گذارانش همه آخوند بودند ناچار شد نخست جلالالدین فارسی و پس از رد شدن نامزدی او با کشف افغانیالاصل بودنش توسط شیخ علی تهرانی، حسن حبیبی لیبرال مسلک و عضو دیرین نهضت آزادی را به عنوان نامزدش معرفی کرد.
داریوش فروهر علیرغم سابقه دیرین حضورش در نهضت ملی و جبهه ملی، هنگام شرکت در انتخابات تنها حزب ملت ایران و بخشهائی از ناسیونالیستهای شهری را معرفی کرد، و صادق طباطبائی چهره محبوب مادربزرگها بود که در جمع آنهمه ریش و زشتی و یقه باز و... جوانی خوش منظر کراواتی را خیلی میپسندیدند.
در نخستین دوره، بیش از 106 نامزد تأیید صلاحیت شدند که شماری از آنها به علت نداشتن امکانات و یا آگاهی از نداشتن هیچگونه بختی در انتخابات کنار کشیدند و گمان میکنم به نام حدود 96 تن در روز انتخابات تعرفه صادر شده بود. عمدهترین نامزدها بنیصدر، دریادار مدنی، صادق قطبزاده، صادق طباطبائی، دکتر کاظم سامی، حسن ابراهیم حبیبی، محمد مکری، صادق خلخالی بودند. در این انتخابات که شورای نگهبانی وجود نداشت بیش از 77 درصد از نامزدها تایید صلاحیت شدند. نخستین انتخابات درست یک سال بعد از سقوط نظام شاهنشاهی در بهمن 58 برگذار شد و ابوالحسن بنیصدر با ده میلیون و 709 هزار رأی به پیروزی رسید. دریادار مدنی که دوم شده بود موارد بسیاری از تقلبات گسترده را کشف کرد که تأثیر چندانی در نتیجه نهائی انتخابات نمیتوانست داشته باشد. به عبارت دیگر فاصله آرای او تا بنیصدر حدود شش میلیون رأی بود. حسن حبیبی که سوم شده بود در عین حال معرف این واقعیت بود که آخوندها منهای خمینی هنوز در جامعه دارای اعتبار و منزلت و نفوذ آنچنانی نیستند که بتوانند با حمایت از نامزدی در نتیجه انتخابات تأثیر داشته باشند. نفرات بعدی صادق طباطبائی، کاظم سامی، صادق قطبزاده و داریوش فروهر بودند.
با ورود شورای نگهبان به صحنه انتخابات بعد از عزل بنیصدر در دورههای دوم تا هشتم به جز نامزد اصلی بقیه نامزدها که از دو یا سه تن فراتر نمیرفتند، عملاً فقط برای صحنه آرائی به میدان میآمدند. البته احمد توکلی در دومین دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، توانست با کسب بیش از چهار میلیون رأی معرف دلزدگی جامعه از دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی باشد.
شورای نگهبان که عملاً از دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری به بعد با تنگ نظری در هر دوره چیزی مابین 90 تا 97 درصد داوطلبان را رد صلاحیت میکرد و تنها بازیگران نقش نامزد از خودیها مثل عسکر اولادی و عباس شیبانی، عبدالله جاسبی، رجبعلی طاهری، محمود مصطفوی کاشانی فرزند آیتالله کاشانی، را تأیید صلاحیت میکرد (در چهارمین دوره انتخابات حتی شخصیتی مثل مهندس بازرگان را رد صلاحیت کردند). تنها در دوره هشتم (دومین دوره ریاست جمهوری خاتمی) بود که شورای نگهبان ناگهان در تایید صلاحیتها گشاده دستی نشان داد و نه تن را به مصاف خاتمی فرستاد با این امید که کثرت نامزدها باعث شکستن آرا و دو مرحلهای شدن انتخابات شود و حتی اگر خاتمی در دور دوم رأی بیاورد، از جبروت و هیبت او آنچنان کاسته خواهد شد که مجالی برای پیگیری طرحهای اصلاح طلبانهاش نخواهد داشت. شورا همچنین با برنامهریزیهائی که کرده بود میدانست سال بعد مجلس را از خاتمی خواهد گرفت و او عملاً دست و پا بسته خواهد شد. در میان نامزدها هم جاسبی و توکلی همیشه حاضر حضور داشتند و هم شمخانی وزیر دفاع خاتمی و محمود مصطفوی کاشانی و حسن غفوریفرد، منصور رضوی، شهابالدین صدر، مصطفی هاشمی طبا، و علی فلاحیان را به مصاف خاتمی فرستادند. اما این نامزدها نتوانستند در برابر موج حمایت دوباره از خاتمی، اهداف شورای نگهبان را تحقق بخشند. در دوره نهم تقلب و دست بردن در آرا به ویژه در دور اول انتخابات به قبیحترین اشکال از سوی سپاه و بسیج و دستگاههای اطلاعاتی رژیم و حاشیه آقای خامنهای، اعمال شد و در حالی که در دور اول مهدی کروبی با حدود شش و نیم میلیون رأی (مطابق گزارش محرمانه وزارت کشور خاتمی به شورایعالی امنیت ملی) نفر اول و هاشمی رفسنجانی حائز رتبه دوم با شش میلیون و یکصد و نود هزار رأی شده بود. آرای احمدینژاد زیر 5 میلیون بود. به دستور رهبر و با مهندسی سپاه در همان دو ساعتی که آقای کروبی خوابید بیش از یک و نیم میلیون از آرای او را جا به جا کردند تا هاشمی اول و احمدینژاد دوم شود. و در دور دوم با بسیج نیروهای مسلح و اطلاعاتی و بسیج و روحانیون و روستائیان، بیش از 17 میلیون رأی برای احمدینژاد دست و پا کردند تا او را به روی کرسی ریاست بنشانند.
آنچه آمد گزارش مختصری از نه دوره انتخابات ریاست جمهوری بود. دوره دهم به چند دلیل با دورههای گذشته تفاوت دارد.
اولاً؛ برای نخستین بار از تاریخ برپائی جمهوری اسلامی، رئیس جمهوری در دومین دوره ریاست خود با حریفانی واقعی و مبارزهای جدی روبروست و به هیچ روی موقعیت تثبیت شده و برد حتمی برایش محقق نیست. نه خامنهای و نه رفسنجانی و خاتمی، نگران چهار ساله دوم ریاست جمهوری خود نبودند. و حریفان آنها نیز هرگز خطری را متوجه آنها نکرده بودند. اما احمدینژاد عملاً دریافته است امکان آنکه در این بازی مغلوب شود روز به روز بیشتر میشود. به همین دلیل نیز طی چند هفته اخیر شاهد دست و پا زدنهای او و حامیانش به ویژه رأس قدرت برای ضربه زدن به حریفان و بالا بردن موقعیت و بخت وی برای پیروزی بودهایم.
مورد اختلاف دوم، جایگاه و شخصیت حریفان احمدینژاد در انتخابات است. میرحسین موسوی که طی دوازده سال گذشته همواره جایگاه یک نامزد بالقوه را در هفته و روزهای پیش از انتخابات داشته است این بار با تمام نیرو و با حمایت محمد خاتمی به صحنه آمده است. (این گفتنی است که نامزدی خاتمی در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بسیاری از معادلهها را به هم ریخت و بعد از سفرش به شیراز دیگر تردیدی نمانده بود او با قاطعیت در همان دوره اول احمدینژاد را شکست خواهد داد. به همین دلیل نیز ابر و باد و مه و خورشد و فلک به فرمان رهبر و مهندسی احمدینژاد و کارگزاری سپاه و امنیت خانه مبارکه به کار افتادند و سرانجام او را که در عین حال بهت زده ورود نابهنگام موسوی بر خلاف قول و قرارهای قبلی، به صحنه شده بود وادار به انصراف از نامزدی کردند).
نامزد بعدی مهدی کروبی تا حدودی در چهار سال اخیر مثل بنیصدر در یک سال نخست عمر جمهوری اسلامی، به طور جدی و زیربنائی، مشغول ایجاد پایگاه و کسب تأیید و اعتبار بوده است. او بلافاصله پس از انتخابات دوره گذشته و بعد از ارسال آن نامه معروف که ضمن آن به مداخلات آقا مجتبی ولیعهد در انتخابات اشاره کرده بود از کلیه سمتهای حکومتی خود، از جمله عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام استعفا داد. سپس با تشکیل حزبی که برخلاف کارگزاران و مشارکت و احزاب اسمی همبستگی و عدالت و توسعه و مؤتلفه، یک کلوپ سیاسی و خانوادگی و نیز بنگاه کاریابی نبوده است، و انتشار یک روزنامه ارگان که خیلی زود در نبود روزنامههای اصلاح طلب و مستقل، توانست بعد از همشهری و جام جم و ایران که روزنامههای دولتی با بودجه شهرداری و رادیو تلویزیون و دولت نگرانی و دغدغه مالی ندارند، بالاترین تیراژ را کسب کند و به معتبرترین روزنامه سیاسی کشور تبدیل شود تلاش خود را برای دستیابی به مقامی که بار گذشته از او سلب کردند از چهار سال پیش آغاز کرد.
نامزد بعدی محسن رضائی نیز علیرغم همه کمبودها و کاستیهای تشکیلات انتخاباتیاش، در نگاه احمدینژاد حضوری نامبارک و نگران کننده داشته است. رضائی با حضور صادق طباطبائی در کنارش از یکسو و خانم بروجردی نواده دختری آیتالله خمینی (که همسر فرزند رضائی است و در صورت پیروزی فرمانده پیشین سپاه به وزارت خارجه منصوب خواهد شد) برنامههائی ارائه کرده که میتواند برای حامیان مردد احمدینژاد جذابیت داشته باشد. با اینهمه وحشت بزرگ احمدینژاد نخست از میرحسین موسوی و سپس از مهدی کروبی است که روز به روز موقعیتش نزد رأی دهندگان (به ویژه آن 25 میلیون رأیدهندهای که در دادن رأی تردید دارند) مستحکمتر و بختش برای پیروزی افزونتر میشود. موسوی نیز با حمایت خاتمی و قشر تکنوکرات، بخشهای عمدهای از تشکلهای زنان، مشارکت، بخشی از سپاه و حتی بسیج، احمدینژاد را در شهرهای بزرگ پشت سر گذاشته است.
ویژگی بعدی این دوره، حضور چشمگیر زنان در صحنه مبارزات انتخاباتی و از همه مهمتر مشارکت همسران نامزدها در کنار شوهرانشان در نشستهای انتخاباتی است. خانم دکتر زهرا رهنورد دست در دست همسرش میرحسین موسوی به صحنه آمد. در پی او کروبی و رضائی نیز چنین کردند، و ناچار احمدینژاد مجبور شد همراه با خانم خود در بعضی صحنهها حاضر شود. از سوی دیگر این نخستین باری است که نامزدها ـ منهای احمدینژاد ـ به شیوه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، معاونان خود را به صورت صریح ویا تلویحی معرفی کردهاند. در این مورد کروبی از همه بیشتر صراحت داشته که کرباسچی را به عنوان معاون اوّل و نجفی را به عنوان معاون و رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی و عباسی فرد را بهعنوان معاون حقوقی و پارلمانی خود معرفی کرده است و به احتمال زیاد خانم جمیله کدیور نیز یکی از معاونتها را عهدهدار خواهد شد.
با این ویژگی و صحنه آرائی و مهندسی انتخابات، ضمن تاکید بر اینکه در جمهوری ولایت فقیه و با بودن شورای نگهبان به هیچ روی نمیتوان انتظار یک انتخابات آزاد را در مفهوم متداول آن در جوامع دمکراتیک داشت و رئیس جمهوری در نهایت اسیر دست ولی فقیه و حکم حکومتی است، باید گفت شرایطی که مردم ایران طی چهار سال اخیر با آن روبرو بودهاند، این عنوان بزرگ را که احمدینژاد باید برود و ادامه یافتن او یک فاجعه واقعی است، به مشوقی برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی تبدیل کرده است. اینکه بعضی میگویند آمدن مردم به پای صندوقها به رژیم مشروعیت میدهد و نیامدنشان به اعتبار و مشروعیت نظام لطمه میزند در عمل ارزشی فراتر از یک جدل فرسایشی ندارد. رژیم، ده میلیون شرکت کننده را با فیلمهای آرشیوی حاج عزت، سی میلیون جلوه میدهد، و آرزوی احمدینژاد و حامیانش این است که مردم هرچه کمتر در انتخابات شرکت کنند تا او در همان دور اوّل انتخاب شود. در باب خطای تفسیر شمار زیادی از مخالفان رژیم و در باب اینکه احمدینژاد معرف صادق رژیم است و بودنش در ریاست جمهوری باعث میشود دنیا رژیم را بیش از پیش تحت فشار قرار دهد، پیش از این نوشتهام. دیدیم که دنیا در عهد همین آقا باب گفتگو با رژیم را گشود. به گمان من دنیا رژیم را شناخته است، نیازی به حضور مجدد احمدینژاد در جایگاه رئیس جمهوری نیست. حضور کروبی یا موسوی در این مقام اولاً تحولاتی را در زندگی مردم ایران ایجاد خواهد کرد که فضای تنفسی را گسترش میدهد در عین حال هیچکدام از این نامزدها را نباید معجزگری دانست که میآید تا رژیم را براندازد، بلکه حتی اگر به یک سوم وعدههائی که دادهاند، ملتزم بمانند، خواهید دید چه لرزهای بر اندام رژیم خواهد افتاد. از همان لرزههائی که فاش گوئی خاتمی در مورد قتلهای زنجیرهای بر پیکر نظام انداخت.
شنبه 30 مه تا دوشنبه اول ژوئن
جنگ حیدری نعمتی در زاهدان
آنچه طی هفته گذشته در زاهدان رخ داده مرا عمیقاً نگران کرده است. رژیمی که سی سال است در مناطق اهل سنت باد نفرت و تبعیض کاشته، حالا که توفان درو میکند، داد و فریاد راه انداخته که بله دشمن، استکبار، آمریکا، صهیونیسم دست به هم داده و مشغول توطئهگری هستند تا پیوند بین سنی و شیعه را برهم زنند. انفجار مسجد علی بن ابیطالب که تا امروز بیش از سی کشته و دهها زخمی داشته است توسط طلبهای به نام عبدالخالق ملازهی صورت گرفت که چند ماه پیش شاهد دستگیری دو تن از استادانش در مدرسه دینی ایرانشهر و اعدام آنها بدون هیچ جرمی بود.
عبدالخالق لابد طی این مدت با بمباران مغزش توسط معلمان مدرسه ترور و مرگ در گروه جندالله، پذیرفته بود که راه رسیدن به بهشت، کشتن خود و شماری از آدمهای بیگناه و مفلوک در مسجد علی بن ابیطالب است. نه بلوچها در گذشته اهل عملیات تروریستی و انتحاری بودند و نه اصولاً این گونه اعمال با روحیات و اخلاق ما ایرانیها پیوندی دارد. اما وقتی طی دو هفته از مسجدی که تا مسجد مکّی اهل سنت فاصله زیادی ندارد، چهار تا آخوند و نوحه خوان نادان از پشت بلندگوهای چپ و راست بر شهادت فاطمه زهرا دخت پیامبر و همسرش حضرت علی به دست عمر خلیفه دوم اشک میریزند و در تلویزیون رژیم مطالب تحریک کننده علیه خلفای راشدین و علما و شخصیتهای مورد احترام اهل سنت به ویژه در دهه فاطمیه عنوان میشود، باید انتظار چنین فجایعی را هم داشت.
ضمن محکوم کردن جنایت مسجد علی بن ابیطالب که به قتل و جرح عدهای از هموطنان بیگناه منجر شد، باید به محکومیت رژیمی نیز پرداخت که دو روز بعد از انفجار، سه بلوچ بیچاره را صرفاً به خاطر ارتباطشان با یک خانواده و یک طایفه در ملاء عام اعدام میکند. باید رژیم را محکوم کرد که تحت عنوان بزرگداشت شهدای مسجد، عدهای اوباش و بسیجی و حزباللهی را به اسم زابلیها، به جلوی مسجد مکی میفرستد تا علیه خلفای راشدین شعارهای رکیک بر زبان آورند. رهبر جمهوری اسلامی واقعاً باید بترسد از به راه افتادن جوی خون دردرگیری بین شیعه و سنی، یکبار در عهد صفویه این درگیریها کمر ایران را شکست و زمینه ظهور محمود افغان را فراهم ساخت. طی چند روز گذشته دهها تن در زاهدان کشته و زخمی شدهاند، به دهها ساختمان دولتی آسیب رسیده است. من واقعاً از گسترش ابعاد این درگیریها وحشت دارم. مناطق سنی نشین ایران در چهار سوی ایران، حساسترین مناطق مرزی را تشکیل میدهد. رژیم جاهل، آیا در اندیشه شعلهور ساختن آتش نفرت و کین در چهارسوی خانه پدری است؟
June 5, 2009 06:57 PM