آنچه اتفاق افتاد، کودتا بود.
گفت و گوي فرنگیس محبی با علیرضا نوریزاده، روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی مقیم لندن
گروهی از هواداران میرحسین موسوی و مهدی کروبی از صبح روز شنبه، در تهران در اعتراض به اعلام نتایج شمارش آرا و پیروزی احمدینژاد در انتخابات، در سطح خیابانها، دست به راهپیمایی زدند. با مشخص شدن جزییات شمارش آرا، بیشتر تحلیل گران سیاسی به سلامت روند برگزاری این انتخابات، با دیدهی تردید نگاه میکنند.
Download file
در همین ارتباط، با دکتر علیرضا نوریزاده، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی گفت و گویی انجام دادهام...
اولین سوالم از آقای نوریزاده این بود که با توجه به اعتراضات آقایان موسوی و کروبی نسبت به روند شمارش آرا و تقلب در آن و نیز پیام آقای خامنهای که تمام این اعتراضها را تحتالشعاع قرار داد، چه ارزیابیای از شرایط به وجود آمده دارد؟
من اعتقاد دارم که صبح ۲۹ مرداد یک بار دیگر تکرار شد. در سال ۱۳۳۲ هم در صبح بیست و نه مرداد چنین پیامهایی رد و بدل شد. این نکته را هم باید درنظر داشت که آنچه اتفاق افتاد تقلب نبود، آنچه اتفاق افتاد، کودتا بود. اگر این مساله را در ابعاد مختلفش مورد توجه قرار بدهیم، آنگاه پیام آقای خامنهای را میتوانیم درک کنیم که چرا رهبر جمهوری اسلامی چنین پیامی داد.
آقای خامنهای سرنوشت خود را به سرنوشت احمدینژاد گره زده است. همان پیامی که ایشان داده بود و بعد مدعی شد که پیامکهایی که به نام ایشان داده میشود، درست نیست، صحت خود را کاملاً آشکار کرد. در این پیام به آقای هاشمی گفته بود: «شکست احمدینژاد، شکست من است».
بنابراین، آقای خامنهای که در برابر این موج انبوه مردم غافلگیر و مبهوت شد، چارهای جز این تقلب آشکار و کودتا را نداشت.
آقای جوانی، مسوول سیاسی سپاه، قبلاً این اخطار را داده بود و پیشاپیش گفته بود که سپاه اجازه نخواهد داد، این موج سبز پیروز شود، اجازه نخواهد داد که مردم پیروز شوند. به این ترتیب، مافیا و مراکز قدرت، تصمیمشان را گرفتند و با مهندسی خودشان، کوشیدند این مشارکت و حضور مردمی را مصادره کنند. امروز، وزارت کشور حتا به کارمندانش اجازهی ورود به ساختمان وزرات کشور را نداد. خود این، به نظر من، پیام روشن و آشکاری است از این که کودتا چگونه تصمیمگیری شد.
تصور من این است که نظام واقعاً در برابر این موج غافلگیر شد و گزینهای جز کودتا پیدا نکرد. حتا نتوانست بپذیرد که انتخابات دو مرحلهای بشود و خواستند در همان مرحلهی اول تکلیف را روشن کنند.
این حمایت بیچون و چرای آقای خامنهای از آقای احمدینژاد را که حتا حاضر نشد، اعتراضات دو کاندیدا به روند شمارش آرا را بشنود، چگونه میتوان توجیه کرد؟
خود اینها که میدانند مردم به چه کسی رأی دادهاند و آرا چگونه است. بگذارید مثالی برایتان بزنم؛ حدود دویست هزار نفر افرادی بودند که خودجوش در سرتاسر کشور، کمپ انتخاباتی آقای کروبی را اداره میکردند. اما آرایی که به نام آقای کروبی خوانده شد، آنچنان مسخره بود که حتا اگر این دویست هزار نفر و خانوادههایشان را منظور میکردند، ارقام بالاتر از اینها بود.
یا در مورد آقای محسن رضایی، شب اعلام کردند که آرای ایشان نزدیک به هفتصد هزارتا است، صبح بعد آن را به پانصد هزار رأی تقلیل دادند و بعد هم آن را همینطور بالا و پایین بردند. همهی اینها که را کنار هم بگذارید، آشکار میشود که با کی روبرو هستیم و چه بازیای در جریان است.
برای آقای خامنهای حقاً، دیگر امکانپذیر نبود تحمل کند که این ماجرا به نفع مردم خاتمه پیدا کند. به عبارت دیگر، برای آقای خامنهای دیگر کاملاً روشن بود که اگر مردم اجازه پیدا کنند و در این مبارزه برنده شوند، مسلماً بعد از آن مطالبات مردم مطرح خواهد شد و این مطالبات، در درجهی اول، متوجه محدود شدن قدرت ولی فقیه است.
در واقع آقای احمدینژاد و آقای خامنهای، در و تختهای هستند که با هم بسیار جور هستند. من در هفتههای پیش مثالی میزدم و میگفتم: اگر موش و گربه با هم متحد شوند، در خانه نه پنیری خواهد ماند، نه گردویی و صاحبخانه ناچار خواهد بود که خانه را ترک کند. ولی تصور میکنم، این سرگیجهی بعد ازاین ضربه، در طول دو سه روز آینده برطرف خواهد شد.
بعد از پیام آقای خامنهای در تایید پیروزی آقای احمدینژاد با بیست و چهار میلیون رأی، فکر میکنید کاندیداهای دیگر مثل آقای موسوی و آقای کروبی این نتایج را قبول خواهند کرد؟
آنها هرگز نمیتوانند این نتایج را قبول کنند. چون قبول کردن این نتایج، به منزلهی خیانت به میلیونها نفری است که با همهی مشکلات و تهدیدها، آمدند و به آنها رأی دادند. کسانی که طی هفتههای اخیر، از جان و دل مایه گذاشتند.
تصور من این است که اگر در وجود آنان، ذرهای وفاداری به آرمانهایی که اعلام کردهاند و به مردمی که به آنها رأی دادهاند باشد، نباید عقب بنشینند و باید نتیجهی این انتخابات را غیرقانونی بدانند و تاکید کنند که از حق مردم نخواهند گذشت. اینجا دیگر فقط حق شخصی نیست، به قول معروف، حقالناس است. آقای موسوی و کروبی و حتا محسن رضایی، حق ندارند از حقالناس بگذرند. حتا اگر از حق خودشان بگذرند.
دو پیام تند از سوی دو کاندیدا، خطاب به مردم ایران که هر دو به تقلب در انتخابات اشاره داشت صادر شد که هردو از این طریق به مردم پیام دادند که تسلیم نخواهند شد، «تازه اول داستان است» یا این که «به افشای رازهای پشت پرده» خواهند پرداخت. اما در عمل چه راه حلی خواهند داشت؟
درست مثل این است که شما نود دقیقه در میدان دنبال توپ دویدهاید و برندهی بازی هستید، ولی ناگهان داور، تیم حریف را برنده اعلام میکند. طبیعتاً اول مقداری فریاد است، بعد مدتی بهت به دنبال دارد. تازه بعد از این مدت است که به جریان بازی و آنچه که در آن گذشت، پرداخته میشود.
الان هم به نظر من، ما درست در این حالت هستیم؛ کودتا هنوز کامل نشده است. با خواندن اولین بیانیهی آقای خامنهای، اعلام کودتا شد. هنوز مردم در خیابان هستند. هنوز مردم قدرت برگشتن به خیابان را دارند.
باور من این است که آنچه سردار جوانی در رابطه با انقلاب مخملی گفت، در واقع در ایران اتفاق افتاده است. منتها کاری که شده این است که انقلاب نیمهکاره مانده. یعنی این وسط کودتایی شده و انقلاب نیمهکاره مانده است.
تصور من این است که اگر آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و دیگران، این شایستگی را داشته باشند که این حرکت را رهبری کنند، جنبش زیبایی که بدون خونریزی، بدون خشونت و با پیامک آغاز شد، این جنبش میتواند سرنوشت مردم ایران را تغییر بدهد.
به نظر شما، واکنش آقایان موسوی و کروبی چه خواهد بود؟ با توجه به این که پیام آقای خامنهای هم خیلی زود منتشر شد؟
چون آقای خامنهای از واکنش مردم میترسید، این صحبتها را کرد که موسوی، کروبی، رفسنجانی، خاتمی و گروههای اصلاحطلب را به سکوت وادار کند. هنوز نمیدانم تا چه حد واکنش نشان خواهند داد، میزان وفاداریشان به ولی فقیه و میزان وفاداریشان به مردم چقدر است. خیلی امتحان مشکل و در عین حال مهمی است.
به نظر من، مردم ایران بعد از این امتحان، نتیجه خواهند گرفت و همانطور که بعد از خاتمی، آشکار شد که نظام قابل اصلاح نیست، برای مردم این مساله آشکار خواهد شد که در درون نظام نیز فرد قابل اعتمادی وجود ندارد. اگر آنها از مسوولیتهای خود سر باز بزنند، عقبنشینی کنند، مطمئن باشید مردم ایران که بار گذشته، خط سیاهی روی رهبری و روی مجموعهی قدرت کشیده بودند؛ روی این گروهی هم که خود را اصلاحطلب خواندند، خط سیاه خواهند کشید.
آخرین سوالم برمیگردد به همین صحبت شما؛ ملت ایران احساس میکنند وظیفهی خود را در قبال اصلاحطلبان انجام دادند و با حضور گسترده در انتخابات و رأی به آنان، این پاسخ مثبت را به اصلاحطلبان دادند. الان وظیفهی اصلاحطلبان در قبال مردم چیست؟
دو حالت میتواند داشته باشد؛ یکی حالت یأس و تسلیم که میتواند جنبش ما را به حالت تعلیق دربیاورد و نتایج بسیار منفیای داشته باشد: گریز از صحنه یا پیوستن به آن طرف. این را ممکن است در رفتار شماری ببینیم. خیلیها دنبال آقای موسوی یا کروبی جمع شده بودند، برای این که دلشان برای میز تنگ شده بود. فردا اگر همین میز را آقای احمدینژاد هم به آنها پیشنهاد کند، میپذیرند.
اما عدهای هم بهطور جدی نگران فردای ایران و فرزندانشان هستند. اینان در صحنه خواهند ماند، مبارزه خواهند کرد، به زندان خواهند رفت. همانطور که در چهار سال گذشته دیدیم.
این مبارزهی مدنی، شعلهای است که آقای خامنهای نمیتواند با یک بیانیه و به خیابان ریختن نیروهایاش، آن را خاموش کند، شعلهای است که بلند شده است.
منتها به نظر من، آقای خامنهای میتوانست سرنوشتی بسیار خوب داشته باشد و تاریخ از او به نیکی یاد کند. اما با این عملاش برای خود مقرر کرد که جایی فراتر از سرنوشت رهبرانی که به ملتشان پشت کردند و به سرکوب آنها پرداختند، نخواهد داشت.
June 15, 2009 11:25 PM