یکهفته با خبر
دیو چو بیرون رود فرشته درآید...
سه شنبه 16 تا جمعه 19 ژوئن
به ندا که به فرمان مقام ولایت در خون نشست چه میتوانم بگویم؟ دخترکم لابد عاشق بود، شاید قرار بود چند ماه دیگر، به خانه عشق اسباب کشی کند. راستی به پدرش چه بگویم که با ندا از خانه بیرون زده بود تا در موج سبز آزادی و عشق چنگ بزند. میلیونها انسان در چهارسوی جهان، جان دادن ندا را دیدند. و یکصدا پرسیدند چرا؟
برای آنها سخت بود معنای این حقیقت را درک کنند که نایب امام زمان، همان ولی فقیه که ناسلامتی پدر مادی و معنوی ملت است بعد از پوشیدن لباس سرخ غضب در نماز جمعه دارالخلافه، فرمان کشتار صادر کند. اما «آقا» این کار را کرد. آقا در همان خطابه پر از نفرت و کین، به عساکرش فرمان داده بود هر جا یاسی دیدید از ریشه برکنیدش. اگر پروانهای را مشاهده کردید، چنان مشت بر جانش بکوبید که اثری از حضورش به جا نماند. حضرت نایب مهدی موعود فرمان جهاد داده بود. واژگانش را یکبار دیگر به یاد بیاورید، من نمیگذارم، من زیر بار بدعت نمیروم، من حکم میکنم، من، من، من همان نمرودم، فرعونم که ادعای خدائی می کرد. و مگر من خدا نیستم. کوتولهای سیاسی را آوردم در جایگاه ریاست جمهوری نشاندم. آنگاه کوتولهها را از همه سو گرد آوردم به خصوص آنها را که دستهایشان تا مرفق به خون مردم مظلوم بیگناه آلوده بود. دولتی برپا داشتم حقاً اسلامی، آنهم از نوع اسلام ناب محمدی انقلابی، و حالا که ملت چُرتم را پاره کرده و می خواهد مرا به فراق کوتوله محبوبم، تحفه آرادان مبتلا کند، آمادهام که چنان توی دهان ملت بزنم که دهانش کاسه خون شود و فکر دمکراسی و تغییر عزیزم احمدی نژاد که با هم خیلی همفکر و همدلیم از کلهاش بیرون شود. (ارباب سید علی توی دهان دولت می زد و سید توی دهان ملت).
راستی به آن میلیونها چشم حیرت زده که بعد از دیدن فیلم ابتدائی جان باختن ندا، دچار چنان درد و رنجی شدهاند که بعضیشان با گریه به خبرنگاران شبکههای تلویزیونی غربی می گفتند بعد از دیدن فیلم زندگیشان به هم ریخته است و سؤال میکردند مگر میشود رژیمی با مردم خودش چنین کند.
توی برنامه پانورامای تلویزیون العربیه وقتی حکایت ندا را باز می گفتم خانم منتهی الرمحی گوینده آگاه و مسلط برنامه به گریه افتاده بود. چه بنویسم که برای به حجله خون رفتن ندا مناسب باشد؟ شعری نوشتهام همه یا اشک که نسخه هائی از آن را جلوی سفارت رژیم بین آنهمه انسانهای عاشق که موج سبز را به اینسوی عالم رسانده بودند توزیع می کنم.
ندا دخترم؛
نازک آرایِ باغ جوانی
ندا دخترم پرتو زندگانی
به جشن عروسیت رهبر
یکی خاصه جلاّد خود را روان کرد
که پیراهنت را به بارانی از خون بشوید
کسی را به صبح غزلخوان آوازهایت
به زیر عبای سیاهش نهان کرد
***
ندا دخترم لحظه لحظه
نفسهای گرمت
به روی تن مرگ پرواز میکرد
تو بودی که با چشمهایت جهان را صدا کرده بودی
جهان در پیِ پر زدنهات بیداریاش را
به یاد عزیز تو آغاز میکرد
ندا دخترم حجلهات را
همه داغداران
به سویِ سحرگاهِ بیداری سبز بردند
که نام ترا در صف عاشقان وطن میشمردند.
تو بودی که با آخرین جملههایت
امید رهایی،
به جانهایِ پر درد ما میدمیدی
ندا دخترم، این تو بودی که ما را
از این ظلمت مرگ و نفرت
به صبح شکوفائی زندگی میکشیدی.
طلبکاران و بدهکاران
1 ـ برای من شگفتیآور است که هنوز بعضی از دوستان علی رغم مشاهده جانهای پاکی که در خیابانهای وطن آتش می گیرد، با شنیدن طنین جانبخش آواز ملتی که بزرگی پروردگار را هر شام بر بام خانه خود فریاد می کند و چند شبی است بعد از تکبیر، مرگ بر دیکتاتور بر لبانش پرواز میکند، باز هم قیافه فیلسوف مآبانه میگیرند که بله آنها که مردم را تشویق به رأی دادن میکردند مگر نمی دانستند رژیم حقه باز و مزور است و آرای مردم را حرمت نمی نهد. (همینجا بنویسم که چند نوبتی است برای ساکنان خانه پدری شعارهائی را نوشته و علاوه بر سایت شخصیام و فیس بوک و بالاترین و... این شعارها را مستقیم برای فرزندانم فرستادهام. ساعاتی بعد از انتشار بعضی از این اشعار، سایت پیک نت به نقل از شاهدان، به دیوار ها نشستن یکی از این شعارها را تاکید کرده بود، «رهبر ما قاتله / ولایتش باطله» چند شعار دیگر را می آورم تا شما هم اگر تماسی با داخل داشتید آنها را منتقل کنید. «این ملت آزاده / آمادۀ آماده / تا سرنگونی ظلم / باید بره سر داده» ـ شعار دیگر؛ «آتش به جانت سید / جان و جهانت سید / بساط ظلم رو برچین / حرامه نانت سید» شعار بعدی؛ خامنهای به پا شد / قاتل جان ما شد / با جنبش من و تو / تاج و عباش هوا شد. ـ سید جدّ کمر زده / گلوله بیخبر زده / با همه بی مروتی / به پا زده به سر زده ـ و سرانجام: یزید دوران توئی / دشمن ایران توئی)
باری، باز گرم به مقوله تحریمیها، این جمع که روز به روز تعدادشان تحلیل میرود به گونهای که روز یکشنبه در تظاهرات ایرانیان مقیم بریتانیا در برابر سفارت رژیم در لندن، بعضی از آنها را می دیدم که ابتدا میخواستند چهره پنهان کنند اما بعداً پیش آمدند و تشکر کردند که من از دو سه ماه پیش مردم را به مشارکت تشویق کردهام که اگر این مشارکت نبود، جنبش مدنی مردم ما فاصله 17 شهریور سال 57 تا تظاهرات عاشورا و تاسوعای همان سال را به جای چند ماه در چند روز طی نمیکرد. نه رژیم و نه دولتهای خارجی، از جمله ایالات متحده که رئیس جمهوریاش فقط مانده بود که به برادر گرامی و عزیزش تحفه آرادان نامه فدایت شوم بنویسد، در خواب هم نمی دیدند طی 24 ساعت بزرگترین اجتماع مردم پایتخت و شماری از شهرهای بزرگ در اعتراض به تقلب آشکار وزارت کشور سید علی آقا، برپا شود!
تظاهرات دوشنبه به مراتب گستردهتر از تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال 57 بود. از میدان امام حسین (فوزیه و شهناز سابق) تا میدان آزادی (شهیاد سابق) با چنان نظم و ترتیبی رژیم را به خاطر دست بردن در آرا و تقلب گسترده محکوم کردند که همه تدابیر کودتاچیان برای ایجاد درگیری خنثی شد. حداقل دو میلیون تن از ساکنان تهران در این مسیر سبز حضور داشتند. تحریمیها دلیل این حضور را با تجاهل العارفین برگذار میکنند و به مخاطبانشان (هرچند اندک) نمیگویند دلیل این حضور و تداومش چشم و ابروی آنها و شعارهای سی ساله زنگ زده و توخالی نیست بلکه این مردم که بسیاریشان سی سال یا بیست سال با صندوقهای رأی قهر بودند، به این دلیل در انتخابات شرکت کردند تا شر وجود تحفه آرادان را از سر خود کم کنند. وقتی حکایت کودتا را با جزئیاتش باز گفتم، روشن خواهد شد که مشارکت انبوه مردم در انتخابات با حساب و کتابی دقیق همراه بوده است. این مردم با همه ترفندهای رژیم آشنا بودند اما گمان داشتند رژیم هرچقدر هم تقلب کند قادر نیست هزینه زیر پا گذاشتن حداقل ده میلیون رأی را به راحتی بپردازد. بنابراین اگر آنها فاصله بین تحفه آرادان و موسوی و کروبی را به میزانی برسانند که انکارش و مصادره به مطلوبش هزینهای سنگین را بر سید علی آقا و نوکرانش تحمیل کند، قادر خواهند بود تحفه آرادان را به جایگاه شایسته اش یعنی زباله دان تاریخ پرتاب کنند. حال بیملامت این دوستان جزئیات کودتا را برایتان باز میگویم.
اتاق فکر و اندیشه کودتا
پیش از این در باب اتاق فکر آقای خامنهای بسیار نوشتهام و لزومی به تکرار آن نیست اما از سه چهار ماه پیش مسائلی در حاشیه اتاق فکر رخ داد که ذکر آن ضروری است. نخستین تحول در ارتباط با مجتبی خامنهای فرزند دوم رهبر و ولیعهد اوست. مجتبی از دو سال پیش عملاً همه کاره بیت و دفتر شده بود. او چندان از احمدینژاد خوشش نمی آمد. حدود 7 ماه پیش او با یاری دوست و مصاحب همیشگیاش محمد باقر قالیباف و کمک احمد توکلی نماینده مجلس و مدیر سایت الف، حمله گستردهای را علیه احمدی نژاد و دار و دستهاش تدارک دید. (همینجا اضافه کنم که مجتبی در انتخابات گذشته مشوق اصلی قالیباف برای شرکت در انتخابات بود. با پایان گرفتن انتخابات قالیباف به سوئیس رفت و از آنجا نامه ای برای رهبر نوشت که به تشویق آقازاده وارد کارزار انتخابات شدم. ایشان مکرر میگفتند شما از من حمایت خواهید کرد. حالا من ماندهام و 60 میلیارد تومان بدهی، و لابد فردا جایم در زندان خواهد بود، به همین دلیل به سوئیس آمدهام تا پناهنده شوم. آقای خامنهای پاسخ داده بود بیائید همه قرضهایتان را مجتبی خواهد داد. قالیباف به مالزی رفت و از آنجا بعد از سفری کوتاه برای عمره به عربستان سعودی، به ایران بازگشت و علاوه بر پاک شدن بدهیهایش، شهردار تهران هم شد.)
توکلی به اشاره مجتبی شروع به افشاگری علیه احمدینژاد کرد. مافیای سپاه و امنیت خانه مبارکه پروندهای جلویش گذاشتند که ناچار به سکوت شد. برای مجتبی اما قضیه اخلاقی درست کردند که لزومی به طرح آن نمی بینم به ویژه آنکه بانوی مورد نظر٬ امروز همسر ایشان و هووی دختر آقای حداد است و به زودی نیز فرزند خود را به دنیا می آورد و ولیعهد نایب امام زمان سرانجام به آرزوئی که همسر اولش نتوانست آن را تحقق بخشد می رسد. مجتبی یکبار دیگر قالیباف را وسوسه کرده بود در انتخابات نامزد شود اما سردار بعد از دیدار با رهبر تن به این خواست نداد و عملاً جزو مجموعهای شد که برای تجدید انتخابات احمدی نژاد برنامه ریزی می کرد. در این مجموعه علاوه بر اصغر حجازی مشاور امنیتی رهبر، حسین تائب معروف به میثم فرمانده فعلی بسیج، احمد وحید مسؤول امنیت بیت و گوش و چشم رهبر، روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد و عضو مجلس هشتم، نقش اساسی داشتند. در حاشیه نیز چهرههائی چون حسین شریعتمداری مدیر کیهان، ثمره هاشمی مشاور و بعداً رئیس ستاد انتخاباتی احمدی نژاد، حسین صفار هرندی وزیر ارشاد به چشم می خوردند. آمدن خاتمی به صحنه همه نقشه های این مجموعه را بر هم زد. با بودن او هر نوع برنامهای برای به پیروزی رساندن احمدی نژاد با مشکل مواجه میشد (چنانکه در شمارههای گذشته شرح دادم، زمینه حذف خاتمی به اجبار یا اختیار ریخته شد. آقای خامنهای نیز که پیش از این به دلجوئی میرحسین موسوی از پدر او دیدار کرده بود ورود وی را به صحنه مبارزات انتخاباتی خوشامد گفت.) به هر روی با برنامه ریزی مجموعه، برای طراحان سناریو تردیدی به جا نمانده بود که احمدی نژاد در همان دور اول برنده خواهد شد. علاوه بر آنکه نا آشنائی نسل جوان با موسوی را مطرح میکردند، از آنجا که 400 تن از افراد خود را به ستادهای موسوی اعزام کرده بودند و این افراد توانسته بودند در بسیاری از این ستادها، موقعیت ویژهای به دست آورند. برای نمونه در ستاد مرکزی تهران 8 تن از این افراد از جمله فیلمسازی معروف علاوه بر این که اطمینان کامل موسوی را نسبت به خود کسب کرده بودند، در بین اطرافیان نزدیک موسوی نیز جا باز کرده بودند.
به هر روی با نزدیکتر شدن زمان انتخابات و گستردگی چشمگیر موج سبز به ویژه در شهرستانها، اندک اندک نگرانی در میان سران مجموعه آشکار شد. آقای خامنه ای نیز مکرر به حجازی می گفت به نظر می رسد که احمدینژاد بختی ندارد، باید کاری کرد. زمانی که رهبر طرح حاج عزت ضرغامی مدیر صدا و سیما را برای برگذاری مناظره بین نامزدها تصویب کرد، حسین شریعتمداری و روح الله حسینیان مأمور شدند محور سخنان احمدی نژاد را همراه با مدارکی علیه کروبی و موسوی و حتی رضائی تهیه کنند. اما اشتباه احمدی نژاد در اظهاراتش نسبت به دکتر زهرا رهنورد همسر موسوی، و طرح موضوع بخشش 700 میلیون دلاری رئیس جمهوری سید علی آقا و دزدی 300 میلیارد تومانی او در شهرداری و یک میلیارد دلاری در دوران ریاست جمهوری از سوی کروبی، نتایج نهائی مناظره را به ضرر احمدینژاد رقم زد. حالا طراحان سناریوی انتخاب مجدد باید فکر دیگری میکردند. نخست یک گروه از متخصصان سپاه در زمینه برنامهریزی کامپیوتری به ساختن برنامهای پرداختند که خیال احمدینژاد را بابت شمارش رایانهای آرا به نفع او، آسوده کرد.
در روز انتخابات اما همه آرزوها نقش بر آب شد چون کروبی با 7 میلیون رأی، رضائی با 3 میلیون رأی و میرحسین موسوی با 19 میلیون و چهارصد هزار رأی، عملاً برای آقای احمدینژاد چیزی حدود 9 میلیون رأی باقی گذاشته بودند. ده میلیون رأی اضافی موسوی را باید به نفع احمدینژاد مصادره میکردند و از سوئی بنا به اوامر اکیده ولی فقیه باید آرای کروبی چنان کاهش مییافت تا به مردم گفته شود جناب کروبی با آنهمه مشاور و همکار سرشناس اصلاحطلب و سکولار حتی کمتر از رضائی رأی آورده است. نوعی انتقام شخصی که ولی فقیه را راضی میکرد. بقیه حکایت را از روز شنبه بعد از انتخابات میدانید. اینها هرگز باور نداشتند مردم تا این درجه در طلب رأی خود آماده رویاروئی با رژیم باشند. اما حضور میلیونی مردم و طرح شعارهای ضد استبداد و علیه احمدینژاد در بیش از 18 شهر ایران، مجموعه مورد اشاره را به اجرای بخش دوم سناریو واداشت و آن موج دستگیریها و سرکوبی خشونتبار تظاهرات مسالمتآمیز مردم بود. فرماندهی کل عملیات سرکوب بر عهده باجناق احمدینژاد سردار اسماعیل احمدی مقدم و حسین تائب فرمانده بسیج گذاشته شد و نیروهای انتظامی، نوپو، واحدهای ضد شورش، و لباس شخصیها در واحدهای صد نفره، مأموریت سرکوبی را عهده دار شدند. سید علی آقا با خطبه نماز جمعه اعلامیه رسمی کودتا را قرائت کرد و فرمان حمله را به عساکرش فرستاد. تا لحظه نوشتن این گزارش تعداد کشته شدگان فراتر از 54 تن در شهرهای مختلف ایران و زخمیها فزون از 600 تن است. رژیم روز شنبه با ریختن آب جوش و مواد شیمیائی از هلیکوپترهای گارد ویژه به روی مردم دست به جنایتی زد که کمتر رژیم سرکوبگری (البته منهای صدام که بمبهای شیمیائی بر سر مردم حلبچه ریخت) تا کنون دست به آن زده است... ادامه این سخن بماند برای هفتهای دیگر.
شنبه 20 تا دوشنبه 22 ژوئن
سید علی خامنهای با خطبه جمعه اش آشکار ساخت که در وصلت با قدرت خانم حتی عقل خود را باخته است. هرگز گمان نمی کردم او تا این حد سقوط کند که میلیونها تظاهرکننده را اوباش و وابسته به خارج بخواند و تحفه آرادان را نزدیکترین فرد به خود بداند. حتی آنها که او را به عنوان رهبر و ولی فقیه قبول داشتند از خودکشی سیاسی او متأثر شدند. کار سید حقاً انتحار به معنی حقیقی این کلمه بود. سه روز پس از این سخنرانی، شماری از کادرهای بالای سپاه در اطلاعیهای که در بعضی سایتها منتشر شد اعلام کردند، دست از بیعت شما آقای خامنهای شستهایم و حاضر نیستیم در جنایت شما و نوکرانتان در قتل و جرح مردم شرکت کنیم. رژیم از درون شکاف برداشته است. هاشمی رفسنجانی در گفتگو با خبرگان است و تا امروز موافقت 41 نماینده را برای برپائی جلسه ویژه مجلس گرفته است. موضوع بحث، بررسی اهلیت خامنهای است. هفتهای بسیار حساس را پیش رو داریم. در خارج کشور به همراه محسن مخملباف، مرکز فرهنگی پویا، محسن سازگارا، هوشنگ اسدی و نوشابه امیری و صاحب این قلم خبرگزاری ایران سبز را بر پا کردهایم تا اخبار داخل به سرعت در اختیار رسانههای جهان قرار گیرد...
June 26, 2009 06:48 PM