یکهفته با خبر
گر بود عُمر به میخانه رسم بار دگر...
سه شنبه 23 تا جمعه 26 ژوئن
ما و سید علی آقا
نه رفیق، برادر، هموطن، هم قلم، نه دیگر نباید در پرده سخن بگوئی. دیگر استفاده از تمثیل ممنوع است. عزیز شاعر! گذشت آن زمانی که از شب و جنگل و گلسرخ، برای ترسیم استبداد و اشاره به چریک بازی و ذکر جمیل یار به خون خفته خسرو استفاده میکردی. حالا دیگر با جوانانی که با گلوله عساکر سید علی آقای پائین خیابانی در خون نشستند، با تصویر ندا بر کف خیابان و آن نگاه ثانیهای که حتی قلب باراک حسین اوباما را لرزاند، اگر نام جناب معاویه بن جوادالحسینی را به صراحت ذکر نکنی، یک نام خواهی داشت، ترسو اگر نگویم سازشکار...
شرمآور خواهد بود وقتی در چهارسوی وطنت روز و شب شعاری را که من آن هفته نوشتم و برای ساکنان خانه پدری فرستادم و یکشبه بدل به شعار ملی شد، بر زبان میآورند که «رهبر ما قاتله / ولایتش باطله»، به نعل و به میخ زدن و از آسمان و زمین سخن به میان آوردن که مثلاً بگوئی این نایب امام زمان و ولی نماینده قاطبه اهالی کوچه آدمخواران آن موجود مامانی مهربان سابق نیست و انتظار نداشتی لباس سرخ غضب بپوشد، تعبیری به جز ترسو بودن و ماست مالی کردن ندارد. سیزده قرن است شیعه علی در حکایتی که هم چون همه قصهها، یک عده آدم بد و معدودی قهرمان خوب دارد معاویه پسر سفیان را که از کاتبان وحی و صحابه پیامبر اسلام بوده در جایگاه سرکرده قوم الظالمین و جباران و مفسدین و فاسقین نشاندهایم و البته پسرش یزید نیز که هم نشان از پدر و هم از هند جگرخوار دارد، در مقام یک عرقخور قاتل دشمن خدا و رسول و اهل بیت که سر حسین علی را با خیزران میزده و پیاپی جام شراب را بالا میبرده لعنت کرده و میکنیم.
اگر روایت روضهخوانهای بنام شهر را در نظر آوریم، از فلسفی واعظ گرفته تا این مردک بیمار اخیرالمنبر «دانشمند» که در فواید خروس بودن منبرهای شنیدنی دارد و در تحقیق و تفحص به مدد امدادات غیبی تا آنجا رفته که برای بیاعتبار کردن خلیفه دوم یک اصل مسلم طبیعت و واقعیت پزشکی را تغییر داده و مدعی شده نطفه خلیفه دوم هنگام مستی پدرش و حائض بودن دختر پدرش!! بسته شده (فکرش را بکنید ضد فرهنگ حاکم تا کجا رفته که زن در حال عادت ماهیانه را قادر به حمل دانسته، فقط برای اینکه بر عدم حلالزادگی خلیفه دوم نظر دهد) به این نتیجه میرسیم که یزید در طول سلطنتش هیچ کاری نداشته جز شرابخواری آنهم روزی سه چهار بشکه و زنبارگی آن هم به طور مداوم و بدون استفاده از ویاگرا به صورت شبانهروزی و البته سر کربلائیان را بریدن، و بر لبان تکبیرگوی حسین که سرش را در تشت طلا گذاشتهاند، خیزران زدن.
البته این جناب یزید نیز هم چون ابوی و جد بزرگوارش هم اهل شعر بوده و هم از موسیقی لذت بسیار میبرده، در عصر او هنرمندان از هر نژاد و مذهب و فیلسوفان و حکما قدر میدیده و بر صدر مینشسته و صلتهای گران میگرفتهاند به ویژه اگر از اهالی حزب تملق بوده و در نوشتهها و قصائد و تحلیلهای خود همه گاه به نام نامی خلیفه مسلمین، جانشین پیامبر و مقام معظم ولایت سخن آغاز میکردند. تصویری که از قصر یزید در دمشق در دست داریم، منظری است شبیه همین کاخ ریاست جمهوری که نواده کامکار او برادر بشار الاسد در آن اقامت دارد. بر پایه روایت روضهخوانهای ما که مثل شیخ علی اکبر ناطق نوری سی و چند سال پیش (بنده به مقام امروز ایشان اسائه ادب نمیکنم که حضرتش امروز با داشتن مجتمعهای مسکونی ده بیست طبقه و مفتاح تجارت با آسیای میانه دیگر آن شیخ علیاکبر روضهخوان پنج تومانی را اصلاً به یاد نمیآورد) روی منبر به یاد کربلا چنان جست و خیزی میزنند و بر سر و روی میکوبند و از جنایات یزید ناله و نفرین سر میدهند که شنونده آگاه را به حیرت میاندازند که مگر این آخوند کلاش در دربار یزید یا صحرای کربلا بوده که اینگونه جزئیات را شرح میدهد. برای شنونده عامی بیسواد هم البته این نوع توصیف دربست مورد قبول قرار میگیرد و مقداری ناله و اشک و بر سر و روی کوفتن را به همراه دارد. حداقل از اولین روضهخوانهای عصر عضدالدوله دیلمی یعنی هزار و اندی سال تا امروز مجلس یزید و حکایت خونین کربلا همچنان برپا و بر زبان است. اما آنچه در دو هفته اخیر در ایران رخ داده اگر اهالی منبر ذرهای شرافت داشته باشند فقط به ذکر مجلس یزید و صحنه کربلا بسنده نخواهند کرد. بلکه مجلس مقام معظم ولایت و خولیها و ابن زیادها و شمرهای معاصر را نیز که به لطف تلویزیون و اینترنت و رادیو و مطبوعات، از گوشه و کنار آن باخبریم بالای منبر شرح خواهند داد.
اجازه دهید نخست در مقام مقایسه صفات دو فرمانروای اموی و خامنهای را ذکر و از ایجابیات و سلبیات هر یک یاد کنم.
خلیفه مسلمین یزید بن معاویه، مطابق روایات آدمی بوده بذلهگو، اهل شعر و موسیقی، دلبسته به زن و شراب، گشادهدست و گشاده روی، بلند همت و پاسمند دوستیها، حساس و عاطفی، علاقمند به عظمت بخشیدن به شامات و مرفه ساختن ساکنان قلمرو خلافتش. در زمینه مذهب، اهل تظاهر به گونهای که گاه مست لایعقل در نماز جمعه حاضر میشد ولی نماز و روزهاش ترک نمیشد. با آنکه حسین بن علی و برادر و برادرزادگان و فرزندانش را کشت، در عزای حسینی اشک میریخت و با رسیدن کاروان اسرا از کربلا دستور داد در حرمخانهاش سه روز برای حسین سوگواری کنند و در مساجد دمشق نیز مرثیه برای عموزاده، حسین بن علی سر دهند. خیزران بر لب حسین میزد (بر پایه اقوال همه روضهخوانها) اما همزمان همسران و فرزندان ارشد امام سوم یعنی زینالعابدین علی بن حسین را با احترام در دمشق استقبال میکرد و این آقا یعنی پسر معاویه بیش از هزار سال است جز لعنت و نفرین از شیعیان نشنیده و در ذهن اغلب ما نماد کامل زشتی و جنایت و فساد... میباشد.
حالا برویم به خیابان آذربایجان / پاستور، مجتمع عظیم خلافت و ریاست جمهوری. در شمال غربی این مجتمع قصر خلیفه دوران، نایب امام زمان، خاقان بن میرزا جواد، سلطان بن آن بیچاره سید فقیر پائین خیابانی تبریزی ملقب به حسینی خامنهای، صاحب خاتم ولایت مطلقه، حاکم ابدمدت تا ظهور حضرت، امپراتور ملک پاسبان، صاحب آستان خورشید نشان، امام صبح و عصر و سلطان بر و بحر حضرت سید الانام السید علی الحسینی الخامنهای سر سلسله آل پائین خیابانی قرار دارد. در این قصر البته از شرابخواری خبری نیست. (حداقل در ظاهر، چون شنیدهام بعضی از چاکران دربار معدلتگستر در خلوت لبان دختر رز میمکند و جام در پی جام سر میکشند) اما در مقابل هم خلیفه و هم طبیب مخصوصش دکتر علیاکبر خان ولایتی رستم آبادی و حضرت محمدی گلپایگانی رئیس دیوان انطباعات مقام ولایت (دارای همسر انگلیسی) از سرسپردگان دولت «کوکنار»ند و به جای مجالس شراب یزیدی، محافل آتش افیونی برپا میکنند. آقای ما هم اهل شعر است و گو اینکه فصاحت خلیفه المسلمین یزیدبن معاویه را ندارد ولی به هر حال گهگاه رباعی و یا غزلی میسراید و نوکرانش به شنیدن آن فریاد بهبه و زها زه و احسنت سر میدهند. یزید اهل موسیقی بود، آقای ما هم قبل از آسیب دیدن دستشان چنگی به دو تار خراسانی میزد و دلبسته رباب و تار و آواز خوش مغنیان دوران طاغوت بود و بعد از وصلت با قدرت خانم ولایت نیز پنهانی با شنیدن آواز خوانندگان موسیقی سنتی اشک میریزد و ریتم لس آنجلسی نیز گهگاه در وجود حضرتش رعشهای خوش را ایجاد میکند. یزید به ساخت و ساز علاقمند بود، مقام ولایت نیز نه تنها به ساخت و ساز آن هم از نوع سودآورش در دارالخلافه و نیز مسقط الرأس ملوکانه یعنی مشهد علاقمند است بلکه میلیاردها دلار از بیتالمال را جهت خانه و مجتمع مسکونیسازی در جزیره خریداری شده در ونزوئلا و بازسازی جنوب لبنان و خانه سازی در نیکاراگوا و... صرف فرموده است. آقازاده بزرگشان آقا مصطفی نیز با سرمایهگذاری 400 میلیونی در افریقای جنوبی شهرک سازی کردهاند.
سلطان اموی یزید، به ظواهر دین بسیار توجه داشت، جانشین نیم خراسانی او نیز نماز را اول وقت میخواند، سالی 8 بار در نماز جمعه ظاهر میشود، خطیب خوبی است و تصویر مار را بر دیوار چنان زیبا و رنگارنگ میکشد که ادیب لغت دانی چون پدر عروسشان جناب آقای دکتر غلامعلی حداد عادل، به دیدن جمال مار مصوّر به قلم مقام ولایت مثل زلیخا به جای انار معرفت، انگشت حواله به تیغ تظاهر میبرد.
برخلاف یزید البته جانشین ایرانی او اهل فسق شبانه نیست و جز حلال شرعی، دل به لعبتی نبسته است. هر چند محققان در احوالات ایشان معتقدند دلبستگی حضرتش به قدرت خانم چنان است که مجالی باقی نگذاشته تا نظر به دیگری بندد.
اگر حاشیه تخت خلافت یزید را جمعی از خدا بیخبران و مداحان و سرسپردگان و فاسقان و فاجران گرفته بودند و عساکرش با داشتن حکم کشتن و بستن و شکنجه کردن از خلیفه الله، عرض و ناموس مردم را حرمت نمینهادند، در روزگار جانشین قدرقدرت او نیز فاجران و فاسقانی از نوع اصغر حجازی، حسین تائب، احمد وحید، علی فلاحیان، سعید مرتضوی، قربان علی دری نجفآبادی ملقب به ماستبند، محمد محمدی ریشهری، محمود احمدینژاد، محمدعلی جعفری ملقب به عزیز دیوونه، احمد خاتمی ملقب به گوریل، احمد جنتی ملقب به خولی، حسن فیروزآبادی مشهور به ابن زیاد و... در مجلس نایب امام زمان قدر میبینند و بر صدر مینشینند. در جریان کودتای اخیر البته ولیعهد حضرت والا آقا مجتبی ملقب به عقیم نقش کارگردانی را عهدهدار بودند و به علت توفیقی که به ظاهر نصیب ابوی مبارک و خاصه تراش ایشان محمود تحفه آرادانی کردند رسماً لقب حجتالاسلام والمسلمین سید جانشین را از پدر «تاج عمامه»دار خود دریافت کردند. شباهتها حقاً چشمگیر است، انسان حیرت میکند که چگونه انسانهائی با هزار و سیصد سال فاصله عین سیبی (البته ازگیل مناسبتر است) هستند که از میان قاچش کرده باشند. البته تفاوتهای کم و بیشی در عملکرد و منش وجود دارد. مثلاً یزید به همه آنها که به او محبت کردند، کنارش ایستادند و پا روی حق و حقیقت گذاشتند تا حضرت او راضی باشد، نهایت سخاوت، کرامت، بلندنظری و دوستی و مهربانی را نشان میداد اما سید علی آقای ما در این زمینه خیلی کم میآورد. مثلاً هاشمی رفسنجانی را که طی یک شعبدهبازی شرمآور نخست زیرآب آقای منتظری را زد و بعد هم او را با نرم کردن احمد خمینی و وعده دروغین به او دادن (که این سید مریض است و به یکسال نمیکشد و شما را میآوریم و روی کرسی ولایت مینشانیم) به روی تخت ولایت نشاند. و در جریان درگیریاش با اصلاحطلبان و بعد قضیه 18 تیر، باز هم شیخ علی اکبر از سید علی آقا حمایت کرد و موقعیت متزلزش را تثبیت کرد. در مقابل یزید زمان ما، نه حرمتی برای رفیق پنجاه سالهاش قائل شد و نه وقتی گرگ گرسنه آرادانی با تولههایش به جان شیخ افتاد و گوشت فرزندانش را به دندان گرفت، فریادی زد و دادی کشید که هُش... بلکه حضرتش برای اینکه ثابت کند حکم قتل شیخ را خودش داده در خطبه نماز جمعه فرمود ما با ایشان اختلاف داریم و تحفه آرادانی به ما خیلی نزدیکتر است. یزید اگر قضات زمان را میخرید حداقل قاضیانی بودند که اسم و رسمی داشتند و حکمشان در بلاد اسلام جاری بود. اما قضات مورد مرحمت یزید بن جواد از نوع مرتضوی و حداد و سید محمود هاشمی شاهرودی ملقب به بیعرضه و عباسعلی علیزاده فاسدند. یزید سردارانی مثل ابن زیاد و شمر بن ذیالجوشن داشت که در عین قساوت شجاعت هم داشتند. در میانشان نیز حر بن یزید ریاحی پیدا میشد که تیغ به روی اهل بیت نمیکشید. ابن زیاد سید علی آقا بشکهای 200 کیلوئی است که به جز شکمش جائی را نمیبیند و شمرش هم از روی بام به قلب «ندا» گلوله میزند. حُرّ دستگاهش هم مثل علی فضلی با یک توپ و تشر و فریاد جا میزند و به غلط کردن میافتد. یزید دومین خلیفه از سلسلهای بود که جوانمردانی چون عمر بن عبدالعزیز هم در آن ظاهر شدند، سلسله سید علی آقا اما وارثانی از نوع مروان حمار دارد و پیداست که خلافت به آنها نخواهد رسید و یزیدبن جواد در همین دو هفته اخیر، آینده سلسلهاش را دود کرد و به هوا فرستاد. یزید خود را منتسب به خاندان نبوت و اهل بیت نمیکرد. همه میدانستند کیست، جدش که بوده و خاندانش را تا هفت پشت اهالی ولایت اسلام میشناختند. سید ما اما به جواد ختم میشود و با خودش پایان خواهد گرفت.
شنبه 27 تا دوشنبه 29 ژوئن
عربهای ولایتی
طی این دو هفته همه نوکران عرب سیدعلی آقا و امنیت خانه مبارکهاش خود را در برابر چشمان میلیونها عرب عریان کردند و مراتب مزدوری و سرسپردگی خویش را آشکار ساختند. در این دو هفته که میهمان اغلب برنامه تفسیری و تحلیلی تلویزیونهای ماهوارهای عرب زبان از جمله «العربیه»، «المستقبل»، «ال.بی.سی»، «نیل»، «قاهره»، «بی.بی.سی»، «الحوار»، «ای.اَن.بی» بودم، هر بار کسی به عنوان موافق رژیم از بیروت و دمشق در برنامه حاضر بود. البته کسانی نیز از ایران شرکت داشتند که عذرشان اگر سخنی به ناحق گفتند پذیرفتنی است چون زیر تیغ جلادانی مثل حسین صفار هرندی و حاج عزت صدا و سیما هستند اما زمانی که مردکی از بیروت به عنوان یک لبنانی سینه پاره میکرد و قربان صدقه احمدینژاد و ارباب فقیهش میرفت، چارهای نمیماند به جز پوسشتان را کندن و آبرویشان را بردن. من این کار را با مداومت انجام دادم و امروز سربلندم که جهان عرب از مغرب تا فلسطین و از دبی تا بغداد میدانند نه خامنهای در قدس ـ قدس زدنش صادق است و نه تحفه آرادان در شعارهای نفی هالوکاست و نابود کردن یهودیان صداقت دارد. حالا میلیونها عرب میدانند مضحکه دمکراسی اسلامی یک حقهبازی تمام عیار است که دیرگاهی آنها را فریب داده است. یکیشان دهان باز کرد و گفت در جهان عرب شاهان و روسای جمهوری دائمیاند در حالی که در ایران روسای جمهوری هر 4 سال یکبار یا حداکثر 8 سال عوض میشوند. در پاسخش گفتم ما در ایران سلطانی داریم به نام ولی فقیه که نمیتوان گفت بالای چشمش ابروست. حکومت دائمی دارد و نمیتوان او را تغییر داد. مجلس خبرگان نیز نوکر اوست. همانطور که در کشورهای شما نخستوزیر تغییر میکند، در ایران رئیس جمهوری عوض میشود اما قدرت در دست خلیفهای است که هزار بار از شاهان و روسای جمهوری شما قدرت بیشتری دارد. در گفتگو با تلویزیون اقصی متعلق به حماس وقتی گوینده پرسید آیا مردم ایران با فلسطینیها از دل و جان همدرد و هم بسته نیستند، گفتم چرا هستند منتها با دولت قانونی محمود عباس ابومازن، مردم ایران سیاست رژیم را در ارسال اسلحه و پول برای گروهی از فلسطینیها در جهت تضعیف ابومازن و ضربه زدن به تلاشهای صلح محکوم میکنند. به خصوص زمانی که میبینند احمدینژادها نزدیکترین متحدان دست راستیهای اسرائیل هستند و هر بار آنها کم میآورند، سیدعلی آقا و نوکرانش برایشان عذر و بهانه برای گریختن از تعهداتشان فراهم میکنند.
July 3, 2009 05:40 PM