July 10, 2009

... چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

KAYHAN-1.jpg

سه‌شنبه 30 ژوئن تا جمعه 3 ژوئیه
علی بن جواد به دنبال هموار کردن راه برای خلافت آقازاده مورد لطفش سید مجتبی بود حالا اما ولایت خودش زیر سؤال رفته است. اینهمه نفرتی که نثار او می‌شود سرانجام بر سر نیزه و مسلسل و حبس و شکنجه حضرتش پیروز خواهد شد. این حکم تاریخ است و در محتوم بودن آن شک نکنید. در همه دوران کودکی و نوجوانی ما عنوان سید اولاد پیغمبر، تعبیر مثبتی بود در باب افرادی که نسب از خاندان عصمت و طهارت می‌بردند و چهل و اندی پشتشان به اهل بیت می‌رسید. پدرم که بر ذکر سیادت خود اصرار داشت و در تابلوی دفتر اسناد رسمی‌اش نیز ذکر شده بود، سید نورالدین نوری‌زاده، شجره نامه‌ای داشت که در مصادره خانه و اموالم لابد به یکی از پسرعموهای لاتعد و لاتحصی رسیده است، براساس این شجره نامه ما نیز چهل و هشت یا چهل و نه پشت می‌رسیدیم به امام حسن مجتبی، یعنی سادات حسنی بودیم و چون مادر پدر حسینی بود دیگر شده بودیم نورعلی نور. بارها با مرحوم پدرم و بعضی از دوستانش بحث می‌کردم که این رشته پیوند چه فضیلتی برای من می‌آورد اگر عملکرد و رفتار و گفتارم درست برخلاف آن چیزی باشد که اهل بیت معرف آن هستند. در واقع اگر در هر انتسابی شرافتی فرض کنیم، این شرافت در زمانی اعتبار دارد و قابل اتکاء است که طرف خود بر این انتساب، شرافتی قائل باشد و به استناد این معنا، عملکردش در چهارچوبی باشد که لطمه به اعتبار نام و نسبش نزند. بر همین منوال بود وقتی می‌گفتند سید اولاد پیغمبر، خود به خود یک سلسله فضیلت در فرد مورد اشاره پذیرفته شده بود. اما اگر یکی از این فرزندان ره دیگری می‌پیمود و از انصاف و پاکدامنی دست می‌کشید و به بی‌عدالتی و رذالت می‌پرداخت، آن وقت می‌گفتیم سید جد کمر زده را دیدی که چطور هیزی می‌کرد و یا پول مردم را بالا می‌کشید؟ دیدی که بی‌انصاف چگونه ثروت‌ بچه های صغیر برادرش را بالا کشید و...

با اینهمه برای عامه، عمامه سیاه، شال سبز و لقب «سید» نوعی تمایز برای دارنده‌اش ایجاد می‌کرد که در کمتر جامعه‌ای نظیر آن نمود داشته است. در جوامع اهل سنت آخوند کارمندی است در خدمت دولت و اوقاف و در مغرب و یمن و به طور محدود مصر که علوی‌ها و سادات نیمه اعتباری دارند، هیچگاه این اعتبار در حد آنچه سادات در ایران حداقل از زمان صفویه به بعد صاحب آن شده‌اند نبوده است. فرقه‌های صوفیه در جهان عرب به ویژه مصر برای مشایخ خود کرامات قائلند. بعضی از این مشایخ که در اهل سنت ایران نیز نمونه‌هائی چون مشایخ نقشبندیه (که در سرتاسر جهان اسلام پیروانی دارند) از آنها را می‌‌بینیم با آنکه نسب از اهل بیت می‌برند اما هرگز این ارتباط تمایزی به آنها نمی‌دهد. هاشمی‌ها در اردن و علوی‌ها در مغرب (سلسله پادشاهی) مرتبط با اهل بیت یعنی سیدند اما این سیادت جایگاه خاصی در سلسله مراتب مذهبی به آنها نداده ا ست. سادات افغانستان نیز تنها در حوزه روستا و بین عوام شیعه نیمه اعتباری دارند.
اگر به تاریخ سلاله‌های سرشناس روحانی در عراق نگاه کنیم، مراجع بزرگی را می‌بینیم که از سادات نبوده‌اند اما به هیچ روی جایگاهشان فرودست‌تر از جایگاه مراجع عمامه سیاه و یا سید نبوده است. امروز هم جانوری به نام مقتدا صدر با آنکه عمامه سیاه است و سید است اما اعتبارش در عراق، بیش از یک سردسته اوباش و لاتها نیست. تنها در ایران است که صفوی‌ها با جامه مقدس پوشاندن بر قامت هر آنکه ادعا کرد علوی است و منتسب به خاندان نبوت و اهل بیت، از یکسو با یک حکایت جعلی خود را به سادات وصل کردند (شیخ صفی‌الدین اردبیلی جد شاه اسماعیل از مشایخ سرشناس اهل سنت بود و هرگز ادعای سیادت نداشت) و از سوی دیگر دکان پررونقی را گشودند که تا امروز آب و نان فراوانی برای صاحبان و کارگزاران و حتی جاروکشهای آن داشته است. در این نوشته نخست به این سؤال پاسخ می‌دهم که آیا سیادت فضیلت است؟ و اگر چنین است حکم افرادی که خود را منتسب به خاندان نبوت و اهل بیت می‌دانند اما فجیع‌ترین جرائم را مرتکب می‌شوند، انواع رذائل را در کارنامه اعمالشان دارند و اصولاً پایبند به هیچ اصل اخلاقی و دینی نیستند چه خواهد بود؟
سید احمد خاتمی ملقب به گوریل سید است. لابد شجره‌نامه قرص و محکمی هم دارد و مرحوم حاج آقا شهاب مرعشی نجفی که استاد علم انساب بود نیز احتمالاً شجره طیبه خاندان او را یافته و ثابت کرده 52 پشت او به امام جعفر صادق می‌رسد. در مقابل، شیخ حسین علی منتظری به قول شایع «عام» است، عمامه سفید دارد، پدر و جد و نیای بیستم او نیز از عالمان دین نبوده‌اند و در نجف‌آباد زراعت می‌کرده‌اند. من پدر آقای منتظری را اوائل انقلاب دیدم و با او مصاحبه‌ای هم کردم که همان زمان منتشر شد. پیرمردی خوش‌رو و بامزه بود که در هفتاد و پنج سالگی صاحب فرزندی شده بود. زمینی داشت و زراعت می‌کرد. گاهی عمامه‌ای هم بر سر می‌گذاشت و در روستا روضه می‌خواند. من این آقای منتظری را هزاربار باشرف‌تر، متدین‌تر و انسان‌تر از سید احمد خاتمی می‌دانم که خود را ذریه‌ زهرای مرضیه می‌داند و اسم فاطمه که می‌آید اشک تمساح هم می‌ریزد.
در طول تاریخ دو سه قرن اخیر سرزمینمان، از این سادات جور ضربه‌های سنگینی به وطن ما و مردمان ما وارد شده است. سه تن از آخوندهائی که حکم جهاد علیه روسها دادند و عباس میرزای بیچاره را به نبردی نابرابر مجبور کردند و 17 شهر ما را به روسها بخشیدند از همین سادات اصیل بودند که مو، لای درز انتساب‌شان به خاندان نبوت نمی‌رفت.
وقتی پسر نوح نبی با بدان می‌نشیند و خاندان نبوتش گم می‌شود، آیا باید مردک آدمخواری را که عمامه سیاه روی سرش گذاشته و مدعی است 48 پشتش به حسین بن علی می‌رسد اما عملکردش صد درجه بدتر از حرمله است همچنان به صرف سیادت و عمامه سیاه مقدس بدانیم و اطاعتش را واجب فرض کنیم؟ در روایات مربوط به اهل بیت، اسماعیل را داریم که به علت شرابخواری به ادعای راویان ثقه شیعه از امامت معزول شد؟ و مگر حسن مثنی و علویان طبرستان را نداریم که بعضاً به علت آدمکشی و پرخوری و شهوت‌رانی منفور عامه بودند؟ تازه آنها سید اصیل بودند و با چهار پشت به امام دوم و یا سوم می‌رسیدند. تا زمان صفویه مردم ما اگر اعتباری برای علویان و سادات قائل بودند بیشتر به علت تمرد آنها علیه خلفای مقیم بغداد بود، بعد هم که بساط عثمانی‌ها پهن شد و عداوت جنبه ملی بین آل علی و آل عثمان پیدا کرد. صفویه فرهنگی را در جامعه رواج دادند که یکصد سال پس از سرنگونی آنها توسط محمود افغان تبعه ایران، هر روز سیدی در گوشه‌ای از کشور ادعای انتساب به صفویه می‌کرد و فتحعلیشاه خاقان قدر قدرت نیز مجبور بود رعایت سید جلنبری را که ادعای ولایت داشت بکند و خود را مکلف و معیّن از طرف او بخواند. قصه سادات و صفوی‌ها به اینجا ختم نمی‌شود. سید بهبهانی درصدر مشروطیت در اندیشه شاهی بود و بارها پرسیده بود صفویه جقه شاهی را در کجای عمامه‌شان می‌زدند. یک کارآموز مدرسه صنعتی به نام میرلوحی، با نواب صفوی خواندن خود، چند سالی فتنه‌ای گران را در کشور به پا کرد و با ترور دولتمردان سرشناس از جمله رزم‌آرا و هژیر رعب و وحشت بسیار در دلها برانگیخت. و اگر همدلی و همراهی مرجعیت وقت مرحوم حاج آقا حسین بروجردی با حکومت نبود چه بسا داستان تلخ سال 57 در دهه 30 خورشیدی رخ داده بود. آقای خمینی سید بود آن هم از سادات کشمیری، تأمل کوتاهی در تاریخ ما روشن می‌کند که از زمان شاه اسماعیل صفوی هیچ زمامداری به اندازه او آدم نکشته است. آن وقت عده‌ای امروز به مزار او می‌روند و دخیل می‌بندند که بیمارشان شفا یابد و یا وضع بد مالی آن‌ها بهبودی حاصل کند. آنکه در حیاتش ویران کرد و کشت در مماتش چگونه عامل بهبودی و سلامت و رفاه و آبادانی خواهد شد؟
سید و غیر سید اگر جرمی مرتکب شد، حق مردم را خورد، به عرض و ناموس مردم تجاوز کرد، مصالح ملی را فدای مطامع خود کرد، مجرم است و باید او را محاکمه کرد. دست و بالتان نباید بلرزد که چون طرف سید است اگر به او آزاری برسد حضرت عباس غضب می‌کند و امام زمان ظهورش را به تأخیر می‌اندازد. حتی شاه چنین گمانی داشت. دو بار تیمسار اویسی، یک بار تیمسار مقدم و سرانجام مارانش رئیس اطلاعات فرانسه به او گفته بودند می‌شود کلک خمینی را به راحتی کند، پاسخ داده بود مگر سید را می‌شود کشت؟ این باور حقاً ما را بدجوری گرفتار کرده است. و با آنکه علوی امروز شال فلسطینی بر گردن می‌اندازد و رذل‌ترین افراد را به عنوان مسؤولان عالی‌رتبه نظامش معرفی می‌کند هنوز هم هستند کسانی که سیادت او را برای توجیه بندگی‌ و سرسپردگی و اطاعت خود بهانه می‌کنند.
در طول چند هفته اخیر شاهد بودیم که در دو سوی معرکه، دو سید یکی با عمامه و دیگری با شال سبز میدان‌دار صحنه بودند.
خامنه‌ای سید است و میرحسین موسوی نیز ردای سیادت بر تن دارد. اما انتساب به اهل بیت مانع از آن نشده که حسین بازجوی شریعتمداری یار و مشیر و مشاور رهبر و هم پیاله شربت کوکنارش، موسوی را عامل آمریکا و منافق و مفسد بخواند.
تردیدی ندارم که پیامدهای رویاروئی‌های اخیر چنان خواهد بود که دیگر کسی نمی‌تواند با دو متر چلوار سیاه بر سر و یک لقب سید در پیش نام، ادعای متمایز بودن از دیگران را بکند.
در انگلیس لردها و ارل‌ها و شاهزادگان اصیل بسیارند اما هیچکدام مصونیت به خاطر انتساب خود ندارند. در دیگر نقاط جهان نیز کم و بیش وضع درباره خاندانهای اصیل و یا «نوبل» و ریشه‌دار همین گونه است. تنها در ایران و تا حدی عراق است که این بساط سیادت افکنی برای یک عده آدم گردن کلفت مفتخوار حریم قد است ایجاد کرده. در طول 30 سال گذشته چند سید جائر و آدمخوار دیده‌اید که بعضاً شکنجه گران بی‌رحم زندانهای ولی فقیه اول و دوم بوده‌اند. اصولاً لقب سید در بین اطلاعاتی‌ها لقب متداولی است و «بازجوی عزیز» زنده‌یاد سعیدی سیرجانی نیز از سادات اصیل بود یعنی جناب سید مصطفی کاظمی معروف به موسوی‌نژاد.
دوست فرزانه و نویسنده و محقق، مهدی استعدادی شاد در تحقیقی ارزنده آشکار ساخته است که 90 درصد از سادات موسوی که اغلب ریاست دین را در قرنهای بعد از صفویه عهده‌دار بوده‌اند یهودیان مسلمان شده هستند. من همه بنی بشر را از هر مذهب و طایفه‌ای برابر می‌دانم و همانقدر برای یک یهودی یا مسیحی و زرتشتی و بودائی احترام قائلم که برای یک مسلمان پاکدل و پاکدامن، و ذکر سخن استعدادی شاد، نظر به تخفیف و یا تحقیر موسوی‌ها به علت یهودی بودن اجدادشان ندارد تنها می‌خواهم این نکته را یادآور شوم که سیادت حضرات حکومتی محل تشکیک است با این توضیح که در صورت اصالت داشتن سیادتشان نیز اعتبار اضافی برایشان نمی‌آورد.
اینها را نوشتم تا به این نکته برسم که جناب آقای سیدعلی بن جوادالحسینی خامنه‌ای با عمامه سیاه هیچ نوع مزیتی بر دیگر حکام جور ندارد و عملکرد ایشان طی 20 سال گذشته به صورت عام و چند هفته اخیر به وجه خاص، جایگاه ایشان را در کنار جباران عهدشکن و سرکوبگر تاریخ تثبیت کرده است. از این پس حتی آنها که با سخنان ایشان و روضه اخیر به گریه افتادند و بعضاً از سر ریا و شماری از سر صدق بر سر و روی کوفتند باید بدانند نه تنها مقام ولایت قدسیتی ندارد بلکه بر هر چه قداست است با عملکرد خود مهر باطل زده‌اند.
یادمان نرود اصغر حجازی و آقا مجتبی و سعید مرتضوی نیز سیدند. ناسیدهاشان عملاً بهتر از سیدها نبوده‌اند اما حداقل آنها ادعای اتصال به خاندان اهل بیت را ندارند.

شنبه 4 تا دوشنبه 6 ژوئیه
شب دراز است و قلندر بیدار
اصلاً نگران نشوید، جنبش فروکش نکرده است و این آرامش مرگباری را که می‌بینید آرامش قبل از توفان است. در مبارزه‌ای که با داشتن ریشه‌های 30 ساله ناگهان شعله‌ور می‌شود نباید انتظار داشت پیروزی یک شبه حاصل شود. هیچ جنبشی یکشبه به پیروزی نرسیده است. انقلاب مشروطه درجمع سه سال طول کشید، انقلاب اسلامی از نقطه شروع تا پیروزی حداقل 8 ماه به طول انجامید. از آغاز اعتراض مردم به انتخابات سرتاپا تقلب اخیر، کمتر از سه هفته گذشته و علی‌رغم سرکوبی سنگین، کشتار، مجروح شدن دهها تن، دستگیری بیش از 2000 تن آتش شور ملی همچنان برپا است و موج سبز بر بامها، در حرکات مردم، در تلاشهای رو به افزایش ایرانیان خارج کشور پررنگتر از دیروز به چشم می‌خورد. جنبش ملی اینک جایگاه والا و درخور مردم ایران را در نگاه جهانیان تثبیت کرده است. رسانه‌های بین‌المللی همچنان اخبار ایران و تلاشهای مردم را برای نشان دادن عدم مشروعیت احمدی‌نژاد در صدر اخبار خود قرار می‌دهند.
با این اشارات هر نوع برداشتی مبنی بر اینکه جنبش شکست خورده است و یا مردم ناامید شده‌اند، خدمت به رژیم و فرار از مسؤولیت ملی است. تا این لحظه هم میرحسین موسوی که به نمادی از جنبش سبز تبدیل شده و هم کروبی که در بی‌آبرو کردن رژیم و رهبر و نوچه‌اش تحفه آرادان مهمترین نقش را داشته، سرسختانه ایستادگی کرده و گامی به عقب نگذاشته‌اند. ادعای آنها که می‌گویند موسوی از خودشان است و هدفهایش با احمدی‌نژاد یکی است، بی‌معناترین تعبیری است که فقط در دکان ولی فقیه در جوار وطن و بانوی پاریس‌نشین او می‌توان یافت. موجهای سبزی که از دُبی تا بروکسل گسترده است، تظاهرات شورانگیز ایرانیان در لندن و پاریس و برلین و فرانکفورت و واشنگتن و لس‌آنجلس و دهها شهر دیگر، پشتوانه پربهائی برای جنبش سبز ملت ایران است.
نکته دیگری که ذکرش ضروری است، درباب شخص موسوی و کروبی است. در جنبش‌های بزرگ به ویژه در سرزمین ما بسیار دیده‌ایم که آدمهای حکومتی و ارکان و عوامل استبداد و دستگاه در بزنگاه‌های تاریخی با اتخاذ سیاست و روشی همگام با مردم و در جهت تحقق آمال و آرزوهای آنها به قهرمان تبدیل شده‌اند. سعدالدوله مسبتد ابوالمله شده و محمد ولی‌خان سپهدار تنکابنی زمانی که به دستور محمدعلیشاه برای سرکوبی آزادیخواهان راهی تهران می‌شد به استبداد پشت کرد و همدل با ملت بساط ظلم محمدعلی شاهی را با کمک سردار اسعد و دیگر آزادیخواهان برچید. ستارخان و باقرخان خرکچی‌های دوچی طی چند هفته سردار و سالار ملی شدند. دکتر محمد مصدق تا پیش از زمامداری و ملی کردن نفت، شخصیتی بود از خاندان قاجار وابسته به اریستوکراتهای حکومتگر، گو اینکه مراتب آزادگی و ملی بودن خود را از آغاز جوانی آشکار کرده بود اما در یک بزنگاه تاریخی توانست پیشاپیش آزادیخواهان حرکت کند و نام خود را جاودانه سازد.
امروز نیز تا زمانی که موسوی دلاورانه در سنگر ایستاده و کروبی با قدرت ولایت جور و جهل را نفی می‌کند، نباید به بهانه اینکه آنها جزو نظام بوده و هستند، در صداقت و تلاششان شک و تردید روا داشت.

July 10, 2009 10:14 PM






advertise at nourizadeh . com