یکهفته با خبر
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز!
سه شنبه 6 تا جمعه 9 ژوئیه
در میان همه دولتمردان و اندیشه ورزانی که در سالهای پیش از انقلاب، مسؤولیتهای کلان دولتی را عهدهدار بوده و یا اگر در «دولت ظاهر» جائی نداشتهاند در اتاق فکر حاکمیت جائی ویژه از آن آنها بوده است، کسی را چون دکتر داریوش همایون نیافتهام که در طول سه دهه اخیر، پنجرهای به وسعت بینش همیشه جوانش (که با پختگیهای یک عمر تجربه همراه است) رو به خانه پدری داشته باشد. همواره نگاه او از واقعیتهای جامعه ایران از فردای 22 بهمن مایه میگرفته و نبض جامعه را چنان طبیبی دردآشنا و حاذق در دست داشته است. همایون هرگز از جایگاه دیروز و اعتبار گذشته خود برای اثبات یا نفی امری استفاده نکرده است.
در همین چند هفته اخیر و در حاشیه به پا خاستن اهالی خانه پدری بر ضد ولایت جهل و جور و فساد و آشکارترین تقلب انتخاباتی در تاریخ نظام انتخاباتی ایران، داریوش همایون با آنکه ستون اصلی نیروهای مشروطهخواه در خارج از کشور است، اما از روزهای پیش از جمعه 22 خرداد همصدا با آنها که فراتر از نوک بینی خود را میدیدند و در جام خودخواهیهای خود بدین گمان نبودند که لابد بانگ تحریمشان طنینی به اندازه طنین فریاد زیر گنبد مسجد شاه اصفهان خواهد داشت، حضور مردم در این انتخابات را نه به نشانه ریشهدار بودن نظام و مشروعیت داشتن ولایت فقیه بلکه به عنوان یک رویاروئی هوشمندانه با حاکمیت ارزیابی کرد. نوشتههای همایون در این چند هفته حقاً از بهترین تحلیلها و به اعتباری رهنمودهائی بوده که داخل و خارج آنها را با دقت و تأمل مرور کردهاند.
این را گفتم تا در عین حال به کسانی اشاره کنم که هنوز هم پس از یک ماه و اندی مشکلشان این است که موسوی 8 سال نخستوزیر رژیم بوده و یا چرا در سال 67 در برابر کشتارها سکوت کرده و یا کروبی رئیس بنیاد شهید و مجلس شورای اسلامی بوده است بنابراین قابل اعتماد نیست. ذکر بر خاستن سرفرازترین رهبران مشروطیت از دل جمع حکومتیها و یا حاشیه نشینان کوچه و بازار، ظاهراً نتوانسته در منطق «لا»ی حضرات تأثیری گذارد. حکایت این منطق «لا» را نه فقط در حوزههای علمیه بلکه در زندگی سیاسی سرزمینمان بسیار شنیده و گاه شاهد بودهایم. در حوزهها معمولاً در مباحثه بین طلبهها، یکی مظهر «لا» میشود یعنی هرچه را طرفش بگوید نفی میکند تا به گرمی بحث بیفزاید. طرف دیگر میگوید دو دوتا میشود 4، طلبه مقابلش فریاد میزد «لا» میشود 6... بحث طولانی میشود و استاد با نظاره مباحثه و تأمل بر منطق هر یک از دو طرف مباحثه سرانجام ختم بحث را اعلام میکند. در زندگی سیاسی اما آنها که منطق «لا» را اساس و پایه نگرش و اظهار نظر خود قرار میدهند حتی وقتی استاد و راهبر فکریشان نیز اشاره میکند که آقاجان بس است، به جای نفی واقعیتها سعی کنید اگر یارشاطری برای آن میلیونها انسان از جان گذشته نیستید، حداقل بارخاطر نباشید، باز هم ساز خود را میزنند و از نااهلی موسوی و وابستگی کروبی میگویند و مینویسند. چهار دهه من از نوشتهها و نقطه نظرهای داریوش همایون آموختهام و شخصیت او چه در آیندگان، چه در وزارت، چه آن روز که در زندان به دیدارش رفتم و چه در سالهای پس از ظهور حضرت، همواره برایم قابل احترام و تقدیر بوده است. او در هفتههای اخیر جلوه تازهای از بلندنظری و درک صحیح خود را عرضه کرد. یکی از دوستان روزنامهنگارم که از نسل بعد از ما است و در عصر خاتمی نامی پرآوازه یافت و امروز نیز در پی زندان و شکنجه و آزارهای بسیار، از ستونهای جنبش تحولخواه در ایران است در یک دورنگار که بعد از خواندن مقاله اخیر همایون برایم فرستاده مینویسد: «یکی از مشکلات ما در درون نداشتن کسانی مثل... داریوش همایون است. سطح مدیران و سردبیران جراید تا آنجا فروافتاده که بازجویان و شکنجهگران در جایگاه عباس مسعودی و دکتر مصباحزاده و داریوش همایون و دکتر سمسارها و صالحیارها و احرارها و... تکیه زدهاند. با همه موانع اینک ما در داخل کشور، با اشتیاق نوشتههای کسانی چون داریوش همایون را دنبال میکنیم. نوشته اخیر او را در ابعادی گسترده تکثیر کردیم و به دست دوستانی دادیم که کمکم آثار یأس در آنها ظاهر میشد...»
این کوتاه را نوشتم از آن رو که به داریوش همایون بگویم قلمت پربارتر باد که بیش از هر زمان جنبش سبز سرفراز خانه پدری به این قلم نیازمند است.
حکایت جنبش در ماه دوم
این رودخانه را سر باز ایستادن نیست. آنها که حکم به خاتمه یافتن ماجرا دادهاند چه اهالی ولایت فقیه و چه رویازدگان خارجه نشین، از درک این واقعیت آشکار غافلند که جنبش سبز زندگی، اگرچه هنوز در هیأت میرحسین موسوی و در چارچوب خواست قانونی برگذاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری درنگ کرده است اما چشم انداز خواستهای او ابعادی به مراتب فراتر از یک انتخابات تازه دارد. موسوی اگر بخت یارش باشد و همچنان استوار در میدان بماند، میتواند در مرحله بعد نیز جایگاه ویژهای در میان مردم داشته باشد. بیش از آنکه پایداری او به نفع جنبش و مردم باشد به نفع خود اوست. ماندگاران در تاریخ ما بسیارند که در موقعیت موسوی و کروبی بودهاند. تفاوتشان با آنها که در نیمه راه، از کارزار سرباز زدند و یا تسلیم شدند در همین است که آنها ماندند و جنگیدند. از این ماندگاران، کسانی وابسته با حاکمیت و یا از اشراف حکومتگر و بعضی نیز چون پسر کربلائی قربان آشپز و یا مثل ستارخان و باقرخان از طایفه «هیچ بن هیچ» بودهاند.
همیشه جنبشهای بزرگ اجتماعی و سیاسی، بر پایه یک حقکشی و یا ارزیابی غلط هیأت حاکمه، آغاز شده است. و در صورت هدایت صحیح دیر یا زود به تحقق آرمانهائی به مراتب بزرگتر از آنچه عامل پاگرفتنش بود نایل شده است. انقلاب مشروطه در اعتراض به چوب فلک کردن یک تاجر قند و سپس کشته شدن عبدالحمید طلبه آغاز شد. خواستها از مجازات علاءالدوله به برپائی عدالت خانه و از آن پس به نهضت مشروطهخواهی تحول یافت. در انقلاب اسلامی، نخست عمل کردن به قانون اساسی مشروطه، آزادی زندانیان سیاسی و اندک اندک، شاه باید برود و سپس سرنگونی رژیم شاهنشاهی خواست جنبش بود.
حضور یک چهره مذهبی (آیتالله خمینی) در صحنه، به یکباره اهداف جنبش را تغییر داد. به عبارت دیگر خمینی، که آغازگر جنبش نبود با هوشمندی مسیر جنبش را به نفع خود و اندیشهاش منحرف کرد و اهدافی را که مایه در آرزوهای یکصد ساله ملت برای دستیابی به آزادی و مردمسالاری داشت، تبدیل به یک هدف کرد: برپائی جمهوری اسلامی. (مصباح یزدی و دیگر اربابان فکری احمدینژاد راست میگویند که آقا به دنبال جمهوریت نبود و به دنبال حکومت اسلامی بود اما مستلزمات عصر، ایشان را وادار به تقیه کرد و جمهوری را برای جلوگیری از پاشیده شدن وحدت و همبستگی گروهها و جریانات حاضر در جنبش پذیرا شد...) امروز نیز جنبش در آغاز مسیری است که تا رسیدنش به هدف غائی و نهائی، بدون شک ظهور و غیبت بسیاری از چهرههای آشنا و کمتر آشنا را شاهد خواهد بود. از هم اکنون حکم صادر نکنیم بلکه با تأمل صحنه را زیر نظر داشته باشیم و صادر کردن احکام قهرمانی و یا خیانت و جنایت برای سردمداران جنبش را با اندکی درنگ آغاز کنیم.
شنبه 11 تا دوشنبه 13 ژوئیه
منتظری و حرف آخر
آقای منتظری در مقام سرشناسترین مرجع ایران و خالق ولایت فقیه سرانجام تبر برداشت و در بتکده ولایت فقیه، آنطور که باید و شاید خدمت بت بزرگ رسید. پاسخهای او را به دکتر محسن کدیور باید با دقت خواند و در جزء جزء آن به ویژه آنکه این پاسخها سه وجه دارد. وجهی که علمای بلاد و نخبگان دینی را مورد خطاب قرار میدهد، وجهی که رو به فعالان سیاسی، گروهها، احزاب و شخصیتهای نظام دارد و سرانجام وجهی که رو به عامه دارد همانها که در تظاهرات و خیزشهای اخیر با دلاوری و تهوّر و در عین حال هوشمندی، اعجاب جهانیان را برانگیختند.
در مورد اول آقای منتظری، ولایت را عقدی میداند که دو طرف دارد و شروطی معین و وظایفی مشخص در آن قید شده است. مثل همه عقود. در این عقد طرفی که به موجب بندهای وارده در متن عقد (قانون اساسی و بیعت) مکلف به تصدی مقام ولایت است با احراز داشتن صفات و ویژگیهائی مکلف شده است. حال آقای منتظری به درستی میگوید که از بین رفتن هر یک از شرایط خود به خود موجب عزل و سقوط قهری ولایت است. در وجه فقهی البته برای اهل فن نیازی به توضیح نیست. چون حرفها قابل درک است. برای آن دو دیگر مخاطبان باید گفت این سید علی آقای خامنهای را سازندهاش هاشمی رفسنجانی اینگونه به خورد مجلس خبرگان و سپس امت همیشه در صحنه داد که امام میفرمودند خامنهای را که دارید چرا دنبال جانشین برای من میگردید... به عبارت دیگر خبرگان پذیرفت آقای خامنهای منهای شرط مرجعیت (که حذف شده بود) دارای عدل و کفایت و شجاعت و تدبیر و تدّبر و انصاف و امانتداری است. حالا مرجعی که همین تشکیلات خبرگان، آن هم نوع اصلیش و نه تقلبی آن که اوباشی چون احمد خاتمی و محمدتقی مصباح یزدی به جای بهشتی و گلزاده غفوری و طالقانی عضو آن هستند، او را به قائم مقامی ولی فقیه انتخاب کرد (آن هم در زمانی که شرط مرجعیت و مجتهد جامعالشرایط بودن اولین شرط برای تصدی منصب ولایت عظما بود) و حکم غیرقانونی عزلش را احمد آقا در موقع احتضار ولی فقیه، صادر کرد، اعلام میکند این سید علی آقای ولی فقیه خود به خود معزول است. (یا به قول مرحوم سید حسن مدرس منعزل است). بقیه پاسخ آقای منتظری به سؤال نخست دکتر کدیور، شرح تفصیلی همین دو جمله است. در اسناد رسمی خرید، عبارتی میآید که من از همان کودکی که تابستانها به محضر پدرم میرفتم و اغلب قبض اجاره برادران سادات خمسی را مینوشتم در یاد دارم. این عبارت در ارتباط با مدعیات خریدار بعد از امضای عقد میگفت: «اسقاط کافّه خیارات از جمله خیار غبن» یعنی اینکه خریدار نمیتواند با ادعای اینکه بهای پرداختی عادلانه نبوده و خانهای که خریده نصف بهای پرداخت شده قیمت داشته ادعای غبن و فسخ عقد را بکند. اما اگر خریدار متوجه شد که فروشنده و دلال به جای خانهای که قصد خریدش را داشته، بیغولهای را در ناکجا آباد به او قالب کردهاند معامله خود به خود باطل میشود. درست مثل عقدی که ملت با سیدعلی آقا داشته، دلال ماجرا شیخ علی اکبر حالا خود اقرار میکند صنمی را که بیست سال پیش در خبرگان به امت همیشه در صحنه عرضه کرد و در اوصافش چنان گفت که عسجدی در وصف پسر سبکتکین محمود و امیر معزی در ستایش قزلارسلان گفته بود، با این صنمی که امروز حکم میکند و فریاد میزند «با بودن من دنبال رهبر کودتا نگردید» تفاوتهای بسیار داشته است بنابراین ضمن پوزش از خریداران، آماده است که معامله را فسخ کند. آقای منتظری در پاسخ سؤال بعدی دکتر کدیور در باب وظیفه شرعی (همان سه وجه) درباره حاکم جائر اشاره میکند: چنانکه طرف ـ یعنی سید علی آقا ـ بخواهد با زور و فریب و تقلب (این وجه شامل محمود احمدینژاد هم میشود) در منصب خود بماند مردم باید عدم مشروعیت او (آنها) را با رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منکر از آسانترین و نافعترین راهها (یعنی نافرمانی مدنی) ابراز داشته و بخواهند. البته آقای منتظری برای خواص و عوام مسؤولیتی جداگانه قائل میشود. اهل حوزه البته باید به امر به معروف و نهی از منکر بپردازند و نخبگان سیاسی تدارک اعتراضات مدنی را بدهند و مردم با همبستگی و همدلی اعتراضات را در اشکال گوناگون دنبال کنند. به گمان من آقای کدیور میبایست سؤالی نیز در رابطه با وعاظ السلاطین و عالمان بیعمل و خودفروخته مطرح میکرد. تکلیف مردم با اینها روشن است. وقتی ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی برای مسلمانان چینی اشک میریزد اما عین خیالش نیست که عساکر سیدعلی آقا بچه مسلمانها و شیعیان ایرانی را به قتل میرسانند و به غل و زنجیر میکشند، نه تنها شایستگی مرجعیت را ندارد بلکه اصولاً باید او را تحریم کرد. باید بین عالم متقی و پاکنهاد و عادل با دکانداران دین و شکر و لاستیک فروشان عمامهدار فرق قائل شد.
آقای منتظری در پاسخهای بعد آمریت و نقش آفرینی در قتل مردم بیگناه و غیرمسلح، سلب آزادی مردم و برقراری فضای ارعاب و ترس، افترا به معترضان خواهان اجرای عدالت و مزدور اجنبی و جاسوس خارجی خواندن آزادیخواهان، ممانعت از مشارکت مردم در تعیین سرنوشت ملی، وهن و لطمه زدن به دین و اعتقادات مردم با ارائه کردن چهرهای خرافی و نفرت برانگیز از مذهب... ارتکاب معاصی ذکر شده را نشانه فسق و عدم اهلیت حضرت نایب امام زمان میداند و یکبار دیگر بر ضرورت برکناری او تاکید میکند. (آنچه نوشتم فشرده پاسخ آقای منتظری با زبان فقاهتی است.)
منتظری مقوله حفظ نظام را که بهانهای در دست حاکمیت برای توجیه اعمال ضد اسلامی و ضدایرانیاش بوده است فاقد موضوعیت و وجوب میداند. و تاکید میکند «به ویژه اگر مقصود از نظام، شخص باشد» آنجا که حفظ نظام از واجبترین تکالیف است به گفته منتظری نظر به نظامی است که با عدالت حکومت کند و به مردمسالاری و حاکمیت ملی ملتزم باشد. چنین نظامی البته مورد حمایت مردم خواهد بود و یکایک شهروندان حفظ آن را وظیفه ملی و شرعی خود میدانند. حکومت جائره سید علی آقا که در آن انس و جن با کشتار و شکنجه و حبس تلاش میکنند بساط سلطانی علی بن جواد را برپا نگاه داشته و زمینه ولایتعهدی سید مجتبی را فراهم کنند البته از نوع حکومت جائره است و اسقاط آن از اوجب واجبات. آقای منتظری میداند که در راه اسقاط حاکم جائر و دستیابی به عدالت و مردمسالاری و آزادی، باید خون جگر خورد و از خار مغیلان راه کعبه آزادی، ترس به دل راه نداد. باید به مبارزه تداوم بخشید و با همان روش شگفتیآور و تحسینبرانگیز تظاهرات و نافرمانی مدنی، بساط ظلم را برچید. منتظری سرانجام با این بیت پاسخهای خود را به پایان میبرد که:
به هوس راست نیاید به تمنا نشود
اندرین راه بسی خون جگر باید خورد
July 17, 2009 05:18 PM