... وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
سهشنبه 14 تا جمعه 17 ژوئیه
آفتاب آمد دلیل آفتاب
سی سال تلاش، سی سال مبارزه، دهها طرح براندازی کوچک و بزرگ از فردای سوار شدن ولایتمداران بر اسب قدرت، دهها طرح انفجار و کشتار از ویرانی حزب جمهوری اسلامی و دفتر ریاست جمهوری گرفته تا سر به نیست کردن احمد خمینی، از جنگ با عراق تا صفآرائی اسرائیل و غرب در مقابل جیش اسلام ناب انقلابی محمدی ولایتی و... و در کنار آن حضور دهها بل صدها گروه و سازمان و حزب و جبهه مخالف در داخل و خارج کشور، که بعضاً دارای توپ و تانک و هلیکوپتر و موشکهای اهدائی از سوی رژیم بعثی عراق نیز بودهاند، به اندازه این موج سبزی که عمرش کمی بیشتر از یک ماه است نتوانسته است اعتماد به نفس و اعتبار ایرانی بودن را به ما برگرداند، و از سوی دیگر رژیمی را که عملاً زمینههای ماندگاری خود را حداقل برای ربع قرن دیگر فراهم کرده بود، به گونهای در چشم جهانیان بیاعتبار و متزلزل نشان دهد که رئیس جمهوری بزرگترین قدرت جهان ناچار شود همه برنامههائی را که از ماهها پیش از ورودش به کاخ سفید تدارک دیده بود و هدف اصلیاش رسیدن به تفاهم با اهل ولایت فقیه بود کنار بگذارد و چشم به خیابانهای تهران بدوزد و از پهندشت تلویزیون و اینترنت با نگاه به جان باختن «ندا» و شنیدن واژگان پروین خانم مادر سهراب، ستایشگر ملتی شود که تا دیروز گمان داشت ویروس اسلام ناب انقلابی محمدی ولایتی همه وجودش را تسخیر کرده است.
شگفتا که حالا کسانی در اینجا و آنجا تلاش میکنند جنبشی را که هیچ نوع رابطه فکری و عملی و حتی حسی با آنها ندارد مصادره کنند و با فراهم آوردن عذر و بهانه برای رژیم، آدمخواران ذوب شده در ولایت سیدعلی آقا را برای بلعیدن جنبش یاری رسانند. در این میان هستند هنوز کسانی که با علامت سؤال گذاشتن در برابر جنبش و سوابق موسوی و کروبی را به رخ کشیدن و هنرمند ارزندهای چون «گوگوش» را که با جان و دل صدا و اعتبار خود را نثار جنبش میکند و همگام با روشنفکران و آزاداندیشان ایرانی در خارج وطن، در برابر سازمان ملل حاضر میشود و در تحصن و اعتصاب غذای آنها شرکت میکند مورد ملامت قرار میدهند که چرا از جنبش سبز حمایت میکنی (چرا که جنبش در پی به دست آوردن حقی است که رژیم آن را مصادره کرده است). همینجا از گوگوش، شهره آغداشلو، ابی، فرامرز اصلانی و... هنرمندان آزاده دیگری که به جنبش اعتراضی روشنفکران و فعالان سیاسی و تلاشگران در عرصه حقوق بشر پیوستهاند قدردانی میکنم که کارشان حقاً در خور تقدیر است.
در این چند هفته نه تنها دیوار جدائی که رژیم بین داخل و خارج کشور برپا کرده بود فروریخت بلکه رویدادهای ایران و موضعگیریهای هر یک از ما، تکلیف تک تک ما را در برابر مردم و جنبش سرفراز و استوار سبز، روشن کرد. از شخصیتها و گروههای اپوزیسیون آنها که خود را جزئی از جنبش بزرگ مردم ایران میدانند و نکوشیدند با طرح ادعاهای توخالی، از این نمد کلاهی برای خود بدوزند و سوار موج شوند، جایگاه و اعتباری به مراتب بیش از آنچه پیش از 22 خرداد 88 داشتند به دست آوردند. فدائیان خلق اکثریت، حزب دمکرات کردستان ایران در کلیت خود، حزب کومله، حزب مشروطه، جمهوریخواهان ملی، جمهوریخواهان سکولار، حزب همبستگی اهواز، گروههای قومی بلوچ و ترکمن و بختیاری و لر، جنبشهای آذری که بر بستر وحدت ملی ایران جای دارند، همه و همه حتی اگر پیش از 22 خرداد از تحریمکنندگان انتخابات بودهاند، بعد از انتخابات با مردم ایران و جنبش سبز، همصدا و همراه شدهاند. همینجا باید به مواضع ملکه پیشین ایران و شاهزاده رضا پهلوی نیز اشاره کنم که بر خلاف بعضی از مدعیان سلطنت طلبی، مواضعی کاملاً منطقی در حمایت از جنبش بزرگ مردم ایران اتخاذ کردند. آنچه رضا پهلوی در اجتماع ایرانیان واشنگتن گفت و نیز سخنانش در پی تظاهرات پاریس گویای این حقیقت بود که پیام داخل انعکاس مطلوبی در خارج داشته است.
حال بر آنم تا با نگاه به عملکرد ایرانیان خارج کشور در برخورد با جنبش سبز چند نکته اساسی و مهم را یادآور شوم که طی چند هفته اخیر در بسیاری از اجتماعات و تظاهرات، عامل سوءتفاهم و افتراق بین هموطنان ما شده است. تظاهرکنندگانی که در برابر نمایندگیهای جمهوری اسلامی با پایداری و به شکلی خستگی ناپذیر حاضر شده و میشوند و یا در تظاهرات رو به گسترش در چهارسوی جهان حضور پیدا کرده و میکنند با سه مجموعه عمده بستگی دارند.
مجموعه نخست آنهایند که هنوز با خانه پدری در آمد و شد هستند، شمار کثیری از آنها دانشجویند و اگر نگویم تمامی، 95 درصد آنها در انتخابات شرکت کرده و اکثریتشان به میرحسین موسوی و یا مهدی کروبی رأی دادهاند. این عده در همصدائی با داخل نه تنها ذرهای تردید به خود راه نمیدهند بلکه چون رژیم رأیشان را نادیده گرفته و مستقیماً به آنها اهانت کرده است در درجه نخست این مجموعه خواستار ابطال انتخابات و اجرای مجدد آن تحت نظارت بینالمللی و یا هیأتهای بیطرف و ناظران قابل اعتماد است. رنگ سبز و شعارهائی که تندترین آنها «مرگ بر دیکتاتور» است وجه تمایز این مجموعه با مجموعه دوم بود که به جایگاه و هویتش اشاره خواهم کرد. مجموعه دوم گستره وسیعی را نمایندگی میکند که از چپ انقلابی (حزب کمونیست کارگری) تا راست لیبرال در دو وجه جمهوریخواه و مشروطهطلب را در بر میگیرد. در حاشیه این مجموعه نیز تمایلاتی رادیکال در حلقههائی بسیار کوچک قرار دارد (مارکسالله و شاهالله). در فاصلهای یکسان از هر دو مجموعه، دار و دسته مسعود رجوی قرار گرفته است که بادکنک خودش را هوا میکند و از سبزی به زردی رسیده اما در عین حال با بوق و کرنا میکوشد صدای دو مجموعه مورد اشاره را همراه با جنبش سبز مردم ایران به نفع خود مصادره کند.
در مجموعه نخست اگر چه شمار کثیری به دلیل نداشتن تجربه در اکسیونهای سیاسی مخالف نظام و چنانکه پیشتر ذکر شد، دخول و خروج قانونی به کشور و از کشور و بعضاً داشتن بورس تحصیلی، چهارچوب اعتراضشان گاه حتی محدودتر از چهارچوب ساکنان خانه پدری است که در راه تحقق آرمانها و خواستهایشان دهها کشته و صدها زخمی و حداقل دو هزار زندانی داشتهاند، اما هرچه جنبش جلوتر میرود این افراد در ابراز خواستهای خود بیپرواتر و در طرح شعارهای ساختارشکن همگامتر با مجموعه دوم میشوند که شعارهایشان همانهاست که مخالفان رژیم از سه دهه پیش در تظاهرات خود عنوان کردهاند.
در مجموعه نخست، انسجام بیشتری از مجموعه دوم وجود دارد در حالی که در مجموعه دوم گروهها و دستههای چپ و راست و میانه بیش از آنکه با رژیم مشکل داشته باشند گرفتار اختلافات عمیق بین خود هستند. بگذارید در اینجا مثالی را عنوان کنم که دغدغه خاطر من در نظاره به تظاهرات گسترده هر دو مجموعه در برابر سفارت رژیم در لندن، بوده است. گروهی از هواداران حزب کمونیست کارگری با پرچمها و شعارها و تصاویرشان و در فراز همه تصویر مرحوم منصور حکمت مؤسس این تشکل در تظاهرات از همان روزهای نخست حضور یافتند. در کنار اینها جمعی از سلطنت طلبهای قدیمی لندن هم بودند که یک گروه از جوانان تازه فعال نیز به آنها اضافه شد. در نخستین روزهای تظاهرات، بسیاری از افراد مجموعه نخست از حضور این دو دسته در تظاهرات خود ناراحت بودند. بعضیشان به من مراجعه کردند که شما کاری کنید شاید حرفتان را بپذیرند. از داخل سفارت دارند فیلمبرداری میکنند. تظاهرات ما که رأی دادهایم مشروع و در چهارچوب قانون اساسی رژیم است، ما میخواهیم برای تعطیلات به ایران برویم فردا رژیم گریبان ما را میگیرد که شما با سلطنتطلبها و کمونیستها همسنگر شدهاید و برانداز هستید و خلاصه پدر ما را در میآورند و اگر وضع به این منوال پیش برود ناچاریم از تظاهرات بیرون بکشیم. شما را به خدا به این هموطنان بگوئید به جای یارشاطر شدن بار خاطر نشوند و اسباب دردسر برای ما فراهم نکنند. این حرفی کاملاً منطقی و قابل قبول بود، ضمن اینکه جنبش سبزی که این عده خود را وابسته به آن میدانند در مبدأ اعتراض به تقلب در انتخابات و عدم مشروعیت احمدینژاد شکل گرفت. من دو سه روزی چه به طور مستقیم و چه از راه برنامه تلویزیونیام با چهرههای سرشناستر مجموعه دوم گفتگو کردم و باید با کمال خوشحالی بگویم آنها نه تنها روی مرا زمین نگذاشتند بلکه با همصدائی با مجموعه نخست و کمرنگ کردن حضور شعارها و تصاویر و نشانههایشان، کوشیدند زمینههای افتراق و جدائی را تا حد ممکن برطرف کنند.
واکنش مجموعه نخست نیز فوقالعاده امیدوارکننده بود و میدیدم که به مرور و با توجه به خشونت رژیم در داخل و ازدیاد قربانیان و مجروحان و گسترش ابعاد دستگیریها، هر روز آهنگ شعارها و اعتراضها و محتوای آن، در مجموعه نخست، نزدیکی بیشتری با شعارهای مجموعه دوم پیدا میکند. اما آنچه در نهایت مجال نمیداد موج سبزی که در داخل کشور هم رأیدهندگان به موسوی و کروبی و هم مخالفان کل نظام از چپ و راست و دینمداران و سکولارها را تحت پوشش خود قرار داده است، در خارج نیز نماد وحدت و همبستگی همه معترضان شود نماد ملی و مظهر همبستگی ما ایرانیها یعنی «پرچم» ملّیمان بود. در مجموعه دوم منهای یک اقلیت نه چندان تأثیرگذار تقریباً صاحبان همه اندیشههای متنوعی که در نهایت یکپارچگی خانه پدری و وحدت ملی و نیز مردمسالاری و عدالت و آزادی را، پیش نظر دارند پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را به عنوان پرچم ایران برافراشته بودند. در مقابل مجموعه نخست که به تصاویر رهبران و نمادهای گروهها و سازمانهای حاضر در مجموعه دوم حساسیت نشان میدادند در مورد پرچم معترض نبودند. منتها گهگاه در برابر جمع کوچکی که میخواست از پرچم شیر و خورشید نشان ناوکی بسازد و در چشم مجموعه اول بنشاند، اعتراض میکردند که این کار شما باعث خواهد شد این طرف نیز جمعی برای حفظ خود هم که شده پرچم تحریف شده وطن را با انگ جمهوری ولایت فقیه بالا ببرند. همین مسأله باعث شد آن پیوندی را که آرزوی ما بود در تجمعهای ایرانیان خارج کشور نبینیم. برای حل این مشکل من راه حلی پیشنهاد کردم که ظاهراً مقبول طبع دو طرف افتاده است. به گمان من آن دسته از مخالفان رژیم که دیرسالی است با جان و دل مبارزه با جمهوری اسلامی را دنبال کردهاند و هر بار که هموطنان داخل کشور حرکتی داشتهاند با هر نوع امکانی که برایشان میسّر بوده، با داخل کشور همدلی و همبستگی نشان دادهاند حق دارند پرچمی را که نماد هویت ملی آنهاست در دست داشته باشند. به عبارت دیگر نمیتوان برای همیشه حرکت در خارج کشور را محدود به مساحتی کرد که در داخل کشور مردم مبارز و فداکار ما در چهارچوب آن مبارزه میکنند. همانطور که نمیتوان از مجموعه نخست گلایه کرد چرا شعارهای ما را تکرار نمیکنند و یا پرچم شیر و خورشید نشان را بالا نمیبرند. این هر دو گروه در آنچه مسلّمات مبارزه خود میدانند حق دارند اما همچنان میتوانند ضمن حفظ ثوابت خود، جنبههای پیوند و همدلی خود را پررنگتر کنند. مبارزهای که با موج سبز آغاز شده است، در داخل کشور ادامه خواهد یافت. من اطمینان خاطر دارم آن جمعی که روز جمعه با استفاده از جواز طبیعی حضور در نماز جمعه، منظری بس روحنواز و امیدبخش پیش چشم ما گذاشتند و آهنگ شعارهایشان نویدبخش استمرار و سرعت گرفتن موج سبز است تا رسیدن به هدف غائی خود که همانا برپائی یک نظم مردمسالار بدون نایب امام زمان و دینفروشان دنیاخواه است (یعنی نظامی که دین مردم را محترم دارد اما از دین سلاحی برای سرکوبی مردم و قلع و قمع اندیشه نسازد و این معنای حقیقی سکولاریسم است) از پای نمینشینند. طبیعی است که همصدائی ما با آنها در خارج کشور، توان مبارزه ساکنان خانه پدری را افزایش خواهد داد. بنابراین باید هوشیار باشیم و اجازه ندهیم جمع قلیلی که در صفوف دو مجموعه رخنه کردهاند و یکی میکوشد از پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان دیواری بسازد و موج سبز را از ایرانیان مخالف کلیّت نظام جدا کند و یا در این سو، بکوشند آنها را که به دلیل همه آن قیودی که ذکر شد پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را بالا نبردهاند و یا از آن میگریزند خائن و عامل رژیم قلمداد کنند.
یادمان باشد متوسط سن تظاهرکنندگان جوان موج سبز در برابر نمایندگیهای جمهوری اسلامی 24 سال است. اینها شش سال پس از برپائی جمهوری اسلامی متولد شدهاند بنابراین در اهتزاز درآمدن پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را هرگز ندیدهاند. و از خردسالی با پرچمی بزرگ شدهاند که علامت سیکهای هندی بر سینهاش نشسته است. به جای ملامت آنها اگر با بردباری و آرامش فلسفه پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان و تاریخچه آن را برایشان بازگو کنیم، مطمئناً همانگونه که به مرور با شعارهای مجموعه دوم همصدا شدهاند با افتخار سایه پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را بر سر خود پذیرا خواهند شد.
باری، اگر ما بپذیریم که جنبش سبز مایه و پایه و انگیزه در داخل خانه پدری دارد (بیآنکه از قدر هموطنانی که طی سی سال شعله مقاومت و مبارزه را با تلاشهای خود روشن نگاه داشتهاند کاسته باشیم) آنگاه کاری نمیکنیم که همسنگران تازه ما، نگران از پیامدهای حضورشان در کنار ما شوند. تردیدی ندارم که در آیندهای نه چندان دور آواز ما یگانه خواهد شد و این یگانگی به همان اندازه که جنبش سبز شعله امید را در دلهای ما روشن ساخت، میتواند در داخل کشور بازتاب مؤثری در تحکیم پیوند داخل و خارج و برون رفت خواستهای مردم از چهارچوب انتخاباتی دیگر با حضور شورای نگهبان همراه با ولی فقیه و نظام دینی منافق، داشته باشد.
شنبه 18 تا دوشنبه 20 ژوئیه
شیخ الرئیس در نیمه راه شکستن بت اعظم
سخنان علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان را در نماز جمعه این هفته دو سه باربخوانید و بر مفاهیم پشت پرده واژگان او با دقت نظر تأمل کنید. این درست که هاشمی خواست اصلی جنبش یعنی ابطال انتخابات و برگذاری انتخاباتی دیگر بدون دخالت رهبر و شورای نگهبان را به طور آشکار مطرح نکرد اما چند نکته در سخنان او بود که عملاً معنائی جز غیر مشروع بودن احمدینژاد و اعتراف به بحرانی بودن وضع و بیاعتمادی مردم نسبت به نظام نداشت.
هاشمی با طرح گوشههائی از زندگی پیامبر و امام اول شیعیان و نظرگاههای آیتالله خمینی، مشروعیت حاکم را منوط به بیعت و حمایت مردمی دانست. (درست مقابل نظرگاه مصباح یزدی و شیخ محمد یزدی و حسین شریعتمداری و ذوالنور و... که مدعی شدهاند حکومت اسلامی و ولایت فقیه مشروعیت خود را از الله کسب میکنند و نیازی به مشروعیت مردمی ندارند). هاشمی رفسنجانی با تاکید بر اینکه باید اعتماد سلب شده را بار دیگر احیا کرد، زندانیان اخیر را آزاد، آزادی مطبوعات را تضمین و درهای رادیو تلویزیون را به روی افراد دگراندیش (از آن نوع که ملتزم به قانون اساسی رژیم هستند) باز گشود به چهار خواست از پنج خواست اولیه جنبش سبز اشاره کرد. تنها یک بار نامی از رهبر آورد آن هم زمانی که شورای نگهبان را مورد ملامت قرار داد که چرا از زمان اضافی (پنج روزه) که رهبر در اختیارش گذاشت استفاده بهینه نکرده است. در مقابل به طور تلویحی خود را صاحب خانه اصلی انقلاب دانست و یادآور خامنهای شد که او و نه رهبر، همیشه فراجناحی عمل کرده است (یعنی ای سید علی آقا که موجودیت نظام را به خاطر گل روی تحفه آرادان به خطر انداختی و از پدر ملت بودن به ابوی احمدینژاد و مشتی اجامر و اوباش، تغییر مکان دادی). وی همچنین با تاکید روی جمهوریت نظام و اعتماد مردم که به سختی لطمه دیده است، خواستار اقداماتی شد (که خود در گفتگو با خبرگان و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام نوع آن را بیان کرده بود. و نشانههائی در دست است که از ضرورت اجرای انتخاباتی دیگر سخن گفته است). دو روز بعد از این خطبه محمد خاتمی برگذاری یک رفراندوم را برای دریافت نظر عموم پیشنهاد کرد. موسوی نیز تاکید کرد اعتراض ادامه خواهد داشت.
از هم اکنون میشنوم که اقلیت مجلس در برابر دولت جدید شیوه آبستراکسیون را در پیش خواهد گرفت و شمار کثیری از نمایندگان شمشیر را از رو بستهاند که وزرای پیشنهادی احمدینژاد را در مجلس سرنگون کنند. با استمرار جنبش سبز و حرکتهای درون حاکمیت و افزایش شکافهای عمیق بین ارکان حاکمیت با اطمینان میگویم احمدینژاد بخت ماندن ندارد. حذف او تازه اول کار است که شب دراز است و قلندر بیدار.
July 24, 2009 05:03 PM