شد آنکه اهل نظر بر کناره میرفتند...
سهشنبه 18 تا جمعه 21 اوت
شد آن زمان که تحفه به دلها حضور داشت
از پنجره هتل، «نیل» را مینگرم، آرام و رام هزاران سال است که در این سوی خاک، منبع برکت و زندگی است و حالا در شبهای رمضان «قاهره» که شور و آهنگ و طعمش در همه جهان یگانه است، از نور و سرود سرشار است. چهارده میلیون انسان که 70 درصدشان فقیرند، 20 درصد بفهمی نفهمی زندگی دارند و ده درصدشان معنای بهشت را با پوست و جان درک کردهاند از دو ساعت بعد از افطار یعنی پس از دیدن سریالهائی که گاه صد میلیون بیننده دارد و در 22 کشور عربی نمایش داده میشوند، سریالهائی از نوع مراد برقی و خانه قمرخانم و تلخ و شیرین آن روزگاران که یاد بادش، به خیابان میریزند. موج موج انسان، پیاده، سواره، بر قایقی باشکوه یا کرجی بال شکسته بر نیل، هر یک به فراخور احوال خویش میگویند و میخوانند و میسرایند. پیش از انتخابات ریاست جمهوری اینجا بودم و سخنران کنفرانسی که بسیاری از چهرههای سرشناس سیاست و فرهنگ و رسانه از مصر و جهان عرب در آن حاضر بودند...
با آنکه آنگونه که باید تصویری روشن از نایب امام زمان و دولتش ارائه دادم و گفتم که سید علی آقا اجازه نخواهد داد خاتمی در انتخابات حضور یابد و... فضای کنفرانس به گونهای بود که حس میکردی حتی این نخبگان جهان عرب شعبدهبازی تحفه آرادان را به نوعی حقیقت پنداشتهاند و ته دلشان از اینکه آدمی آمده و اسرائیل را به نابودی تهدید میکند و هالوکاست را نفی میکند کلی حال میکنند. حال، اما وضع به گونه دیگری است. به دعای اهل این سوی خاک عبارتی اضافه شده خدایا، برادران و خواهران ایرانی ما را از شر منافقان دین فروش نجات بده، خدایا رژیم آدمکش و متجاوز به نوامیس خواهران و برادران ایرانی ما را ریشهکن کُن.
همکار مصریام دکتر نیفن میگوید؛ چشمهای پر از خون «ندا» همه رشتههائی را که رژیم ایران طی سالهای اخیر با هزینه کردن میلیونها دلار بافته بود پنبه کرد و بعد هم اظهارات کرّوبی بود که رژیم را حقاً بیآبرو کرد. نیفن میگوید شاگردانی در دانشگاه با شگفتی میپرسیدند آیا ممکن است؟ آیا حقیقت دارد؟ و بعد با توجه به سخنان موسوی که امروز در مصر اعتبار زیادی کسب کرده و مردم او را نمادی از مبارزه سبز ملت ایران میدانند، تاکید مجددی یافتهاند که بله، در زندانهای نایب امام زمان به زندانیان زن و مرد تجاوز میکنند.
فیلمی را که رضا علامهزاده دوست فیلمساز آزادهام از یک قربانی تجاوز ساخته در جمعی از اندیشهورزان مصر روی کامپیوترم پخش میکنم و خودم کار دیلماجی را انجام میدهم. سکوت مطلق بر جمع ما حاکم است. استادی پیر که از عاشقان ایران است، دکتر عبدالمنعم، قطرات اشکش را پاک میکند. بر میگردم به سی و سه سال پیش که روبروی نیل در ساختمان «الهلالی» آپارتمان سفیر وقت مصر در سنگال را با خدمتگزار و آشپز به ماهی 500 پاوند مصری که آن روزها 5 هزار تومان میشد و پول زیادی بود اجاره کرده بودم. روابط ایران و مصر در بهترین وضع خود بود و در نمایشگاه بینالمللی قاهره، غرفههای ایران بیشترین فضا را به خود اختصاص داده بود. آقای محمود خیامی با هزار اتوبوسی که به شرکت واحد مصری داده بود از غرفه ایران ناسیونال پایگاهی برای بالیدن ایرانیان و مفتخر بودنشان برپا کرده بود و زندهیادان انجوی شیرازی و محمود جعفریان نیز از تهران آمده بودند. حسن بهنام نماینده رادیو تلویزیون در قاهره در کناره نیل دفتری داشت که در خور نماینده رادیو تلویزیون ایران در آن روزگار بود. روزنامهنگاران و اساتید زبان و ادب فارسی در دانشگاههای مصری جعفریان و انجوی را در میان گرفته بودند. شب همه را به آپارتمانم دعوت کردم، بر من نوجوان که میخواست سری توی سرها درآورد منت بسیار گذاشتند و آمدند. محمد آشپز جناب سفیر که حالا برای من کار میکرد سه چهار نوع غذا آماده کرده بود از جمله کباب کبوتر، همه سخن از شعر بود و ایران، از خیام و حافظ و سعدی و مولانا، جعفریان به دکتر عبدالمنعم گفت اشکال اساتید مصری در این است که به شعر معاصر ایران توجهی ندارند. انجوی دنباله حرفش را گرفت که آیا عقاب خانلری را خواندهاید؟
دکتر عبدالمنعم که خیلی جوان بود شروع کرد صدای پای آب سپهری را خواندن «من نمازم را وقتی میخوانم که اذانش را باد / گفته باشد سر گلدسته سرو/ من نمازم را پی تکبیرهالاحرام علف میخوانم/ پی قدقامت موج / در نمازم جریان دارد نور / جریان دارد طیف / همه ذرات نمازم متبلور شده است...» جعفریان با شگفتی چشم به دهان دکتر عبدالمنعم دوخته است. دکتر الدسوقی به میان میپرد که گمان میکنم ترجمه احمد رامی از رباعیات خیام زیباتر از ترجمه فیتزجرالد به زبان انگلیسی باشد و بعد با صدای زنگ دارش میخواند: «در سمعت صوتا فی السحر نادی من الغیب...» آمد سحری ندا ز میخانه ما... شب را تا سحر از پنجرهای که تا قلب نیل از آن پیداست سر میکنیم. جعفریان از آب نیل مست میشود و من و میهمانانم از بوسه خالص و خُلّص نبیذ سرخ مصری که هر چه زور بزند خلاّر شیراز نمیشود. بانگ اذان که بر میخیزد تنها جعفریان است که پس از درنگ و غیبتی کوتاه باز میگردد. نماز سحرگاهی و شام غریبانش را دیدهام و اشکی که در زندان خمینی به پهنه صورتش فرو میریخت و سوالی که چرا من؟
حالا دکتر عبدالمنعم عصائی به دست و شانهای خمیده، هنوز ایران را، سعدی و فردوسی و مولانا و حافظ را، سهراب سپهری و جعفریان و انجوی را دوست دارد. در اتاق کوچک هتل، با جمال بزرگزاده که برادر همه سالهای درد و غربت بوده است از بالکن کوچک چنگ به نیل میزنیم زیر زمزمه خوش صدای دکتر عبدالمنعم که رباعیات خیام را میخواند و میان هر رباعی میپرسد چگونه میشود خامنهای و احمدینژاد از همان دیاری بیایند که خیام و مولوی از آنجا آمدهاند؟
نیفن کتاب جدید خود را که تکلمهای بر تحقیق ارزنده او درباره جنبش زنان ایران است به پایان برده و امیدوار است تا پایان سال منتشر شود. این بار تأمل بسیار روی شادی صدر و خانم نوشین خراسانی کرده است با مقدمهای از حضور تا همیشۀ چشمان ندا آقا سلطان در قلب همه زنانی که از بدخشان تا تیمبوکتو گرفتار اسلاممدارانی هستند که دین را در معنای چهار زن عقدی (و شیعههاشان 99 صیغه) و جاریه و اثاث المطبخ و زینت المجالس و اخیراً وزارت جلیله رفاه و آموزش و بهداشت آن هم با حقه بازی آرادانی، اعتبار داده و میدهند.
سه دهه و نیم پیش زنان ایران محل حسرت و حسادت زنان این سو بودند و حالا نیز، شگفتا که اسلام ناب انقلابی محمدی در اینجا با فقر و ریش و اخوانالمسلمین به هم آمیخته زنان را چنان برقع پوش کرده که وقتی خواهران ایرانی خود را بر صفحه جعبه تماشا مشاهده میکنند که با وجود جانورانی از نوع احمد خاتمی و مصباح و جنتی، همچنان زیبا، زلف آشفته، رشید و سرشار از زندگی هستند و چنان گریبان اهل ولایت فقیه را گرفتهاند که حالا تحفه آرادانی نیز ناچار است تظاهر کند دست چپش شمسی پهلوان زن الهام را بنشاند و دست راستش را هم به یک فاطی دیگر میدهد آن هم از آجرلوها تا مراتب قدردانی خود را نسبت به برادر پالیزدار که با طناب او به چاه رفت نشان دهد٬ دچار حيرت ميشوند.
بامدادان رمضان، قاهره مثل فیلمهای «سام پکین پا» به طریقه اسلو موشن حرکت میکند. فاطمیها که با ریز و درشتشان سه قرن مصر را در حیطه سیاسی و یا فرهنگی داشتهاند آثار خود را نیز به جا گذاشتهاند. چنانکه مصریها خود را محب اهل البیت میدانند. و پذیرفتهاند که واقعاً سر حسین بن علی و پیکر خواهرش زینب در میانه قاهره قدیمی در کنار بازار آرام گرفته است. کسی هم سؤال نمیکند کربلا کجا قاهره کجا، رأس حسین اینجا چه میکند و مگر خبر از کربلا ندارید؟ در باب حضرت زینب نیز کاری ندارند که در شام زینبیهای برپاست با میلیونها زائر در سال، میگویند دخت علی میهمان عزیز مصر بوده و همینجا آرام گرفته است. (فاطمیها برای کاستن از اعتبار دمشق و بینالنهرین، هم رأس حسین را به اهالی مصر قالب کردند هم پیکر زینب کبرا را و از این بابت چه باک که تسامح و تساهل را باید در این سو دید. وقتی علامه سید هادی خسروشاهی رئیس دفتر حفاظت منافع ایران بود چون سخت به فرهنگ و تمدن مصر دلبسته بود و با اهل ادب و اندیشه الفت بسیار داشت و مجلهای نیز به فارسی منتشر میکرد که علاقمندان بسیار داشت با کمک چند محقق مصری ریشه ماجرای برپا داشتن مزاری برای سر حسین و پیکر زینب را جستجو کرده و به نوعی تفاهم با مصریها رسیده بود که نتیجهاش باز شدن پای زائران ایرانی به مصر و نزدیکی روابط دو کشور بود. حیف که پس از او سرسپردگان امنیت خانه سیدعلی آقا اینجا آمدند، مجله تعطیل شد، نشستهای فرهنگی متوقف ماند و به جای آن دفتر حفاظت به لانه توطئه و تحریک مصریها علیه حکومتشان تبدیل شد. و این فقط قاهره نبود که از برکت مأموران امنیت خانه مبارکه، عشاق فرهنگ ایران و زبان فارسی، راه به مراکز فرهنگی نداشته و به جای آنها مأموران رژیم دنبال شکار بچه ریشوهای تندرو مذهبی بودهاند. در تاجیکستان تلاشهای علی اشرف مجتهد شبستری، علی موسوی گرمارودی، و شعردوست برای ایجاد پایگاه زبان و ادبیات فارسی با ورود حاج آقا رسولها و حمید آقاهای امنیتچی دود شد و به هوا رفت همینطور در بیروت و دبی و کابل که دور دور امنیتچی هاست.)
برخلاف سرزمینمان که از زمان ظهور سید مصطفوی، حتی نماز و روزه نیز دولتی شده و یک مهر تظاهر روی آن چسباندهاند (یادش بخیر رمضانهای دوران خوش استبداد، با ذبیحی و ربنا و دعای سحر و افطار، صدای ملکوتی آن سید جلیل دکتر محسن بهبهانی که گلوله غدر و کین مزدوران خلخالی، هنگام نماز صبح در برابر خانه و مقابل چشمان وحشتزده همسر و فرزندانش سر و سینهاش را شکافت، آوای ایرج گرگین که ما را به میهمانی خدا دعوت میکرد، بانگ دلنشین خطابه آقای فاطمی، پند و نیایش و درسهای اخلاق دکتر عباس مهاجرانی، کاروان شعر و موسیقی مهدی سهیلی، و آنهمه عشق که در دلهای ما میجوشید، و اینهمه را خمینی از ما گرفت و به فرزندانمان آموخت که تظاهر کنند، به راحتی دروغ بگویند و... روزه بودیم و پس از بازی فوتبال و آنهمه جست و خیز برای قطرهای آب جان میدادیم اما با همه خردی پذیرفته بودیم که روزه جان و وجود ما را پالایش میدهد و باید چند ساعتی صبر کنیم تا وقت افطار برسد. حالا اما کافی است تظاهر به روزهداری کنی و در خلوت، روزهخواری...) در مصر اکثریت مسلمانان روزه میگیرند و اصولاً ماه رمضان برایشان ماه برکت و سعادت و شادمانی است. ثروتمندان در تمام ماه رمضان هر غروب و سحر در محلات مختلف غذای مجانی به روزهداران میدهند. میلیونها مصری دلی از عزا در میآورند و مطمئن هستند سحری و افطارشان به راه است و کسانی که خدا یارشان بوده و از مال دنیا نصیبی بیش از دیگران بردهاند سفرههای رمضانی آنها را رنگین میکنند. پرزیدنت مبارک از سفر آمریکا بازگشته و روزنامهها پر از بحث و جدل بر سر نتایج سفر اوست. حقاً که مبارک هوشمندی زیادی به خرج داده که روزنامهها را کاملاً آزاد گذاشته که هر چه دل تنگشان میخواهد به او و دولت و بزرگان ملک بگویند. کاریکاتورهائی که از او و فرزندش به چاپ میرسد گاه از هزل و مسخره فراتر میرود و جنبه توهین میگیرد. اما دولت این سینه خالیکردنها را تحمل میکند و شاید یکی از مهمترین دلایل شکست اخوانالمسلمین در سیطره یافتن بر مصر همین آزادی مطبوعات است که به اپوزیسیون سکولار مصر اجازه میدهد گاه پته اخوانیها را نیز روی آب بریزند و در عین حمله به دولت، ریشوهای کلاشی را که حالا قربان صدقه خامنهای و احمدینژاد هم میروند و وجوهات خوبی با واسطه از تهران به دستشان میرسد هر ازگاه رسوا کنند و مراتب تزویر و نفاق آنها را به اطلاع عوام برساند. مصریها روزنامهخوانند و در عین حال سخت دلبسته تلویزیون، العربیه و الجزیره و L.B.C و المستقبل از نظر سیاسی و MBC و روتانا از نظر سرگرمی و فیلم و مسابقه و کانالهای متعدد ورزشی و موزیک پاپ میلیونها بیننده دارد. اما مصریها تعصب خاصی نیز روی کانالهای خودی دارند. فضائی نیل و فضائی مصر هنوز پربینندهترین کانالهاست. تیراژ روزنامههائی مثل الاخبار و الاهرام، هنوز بالاترین است و از یک میلیون تجاوز میکند اما نشریات تازهای نیز به بازار آمدهاند که جوانها مطالبشان را بیشتر میپسندند. به لطف دوست و همکار عزیزم بیژن فرهودی برنامهای را که دو هفته یکبار روزهای یکشنبه با هم داریم (دو روز اول) از قاهره اجرا میکنم. فرهودی در استودیو واشنگتن و من در استودیوئی روبروی نیل، با کشتیهای تفریحی و رستورانی که بیوقفه از پشت سر من درگذرند.
از دیروز محاکمه 26 تن از اعضای شبکه حزبالله آغاز شده است این شبکه که به وسیله یکی از دستیاران حسن نصرالله و با پول ملت ایران به اشاره سیدعلی آقا برپا شده بود سلاح و پول از طریق قاچاقچیان صحرای سینا و از راه نقبهای متعددی که بین شهر رفح مصر و توامان فلسطینیاش حفر شده به حماس میرساندند. تعدادی از عوامل حزبالله و سپاه نیز از همین راه وارد غزه شدهاند. چندی پیش اسرائیل کاروانی را که سلاحهای اهدائی جمهوری ولایت فقیه را از سودان به صحرای سینا میآورد با هواپیمای بدون سرنشین بمباران کرد و دهها تن از قاچاقچیان سودانی و مصری را که در خدمت حزبالله بودند به قتل رساند. مصریها از دست رژیم تهران بسیار عصبانی هستند. نوعی احساس کلک خوردن و مورد خیانت قرار گرفتن میکنند. در جریان بازجوئیها از گروه آشکار شده بعضی از این افراد از طریق دمشق به ایران رفته و آموزش نظامی دیدهاند بدون آنکه در گذرنامههایشان مُهری که نشانه سفر به ایران باشد مشاهده شود. دلخوری مصریها از سوریها نیز کم و بیش با این امر مرتبط است و در عین حال مسأله فلسطین و لبنان و همدستی سوریه و جمهوری اسلامی برای ضربه زدن به دولت شرعی ابومازن و جلوگیری از تشکیل کابینه لبنان به ریاست سعدالحریری همراه با یکه تازی رژیم در عراق روابط قاهره با تهران را سخت تیره و با دمشق پرابهام و سوءظن کرده است. مبارک در آمریکا در مصاحبهای یادآور شد؛ رژیم حاکم بر ایران مدعی است آمریکا و اروپا درحوادث اخیر ایران دست داشتهاند. این آقایان خود در همه عالم دخالت میکنند و جهان عرب از شر دخالتهایشان به ستوه آمده آن وقت مرتب داد میزنند که آمریکا مداخله کرد، انگلیس مداخله کرد و.. چند نسخه از کیهان لندن دارم که به اساتید و دانشجویان زبان فارسی دانشگاه قاره میدهم. با شگفتی کیهان لندن را ورق میزنند، دفتر حفاظت منافع در زمان ریاست خسروشاهی نشریات فرهنگی و روزنامههای دوران خاتمی از جمله جامعه و توس و امروز و اطلاعات و همشهری را برای اینها میفرستاده اما بعد از او آثار ارسالی همه در زمره نشریات سازمان تبلیغات و مدح نامههای رنگی در ستایش ولی فقیه بوده و کسی اشتیاق به خواندن آنها نداشته است... همراه جمال در گرمائی که پوست میگدازد، از رأسالحسین به سیده زینب و مسجد الرفاعی میرویم. شبستان مسجد خنک و اینجا و آنجا نمازگزارانی مشغول عبادتند، در پس دیواری مردی که در رفتنش شادمانیها کرده بودیم خفته است. سی سال پس از رفتن او مأمور مقبره به جمال میگوید گاهی زن و بچه کارکنان سفارت (او هنوز به دفتر حفاظت سفارت میگوید) اینجا میآیند و از ظاهرشان میتوان فهمید که از وابستگان رژیمند چون خیلی مراقبند کسی آنها را نبیند. میآیند سر مزار شاه فاتحه میخوانند و مسنترهایشان با حسرت به سنگ مزار او خیره میشوند. فائزه هاشمی هم اینجا آمده بود و من خبرش را همان موقع در کیهان نوشتم و ماجرا کلی اسباب دردسر فائزه شد.
شنبه 23 تا دوشنبه 25 اوت
قصه لاریجانیها
آنچه را مینویسم با تأمل بخوانید، چون حکایت سادهای نیست و میتواند دنبالهدار باشد. یادتان هست وقتی علی لاریجانی در مقام دبیری شورای عالی امنیت ملی و سرپرست تیم مذاکره کننده اتمی، مرد اول دیپلماسی ایران شده بود، به دفعات با روسها، مذاکرات پشت پرده داشت، به مسکو سفر کرد، با لاوروف و نماینده دائمی روسیه در دفتر اروپائی سازمان ملل ملاقات و گفتگو داشت، میزبان پوتین بود و در مذاکرات او با خامنهای حاضر بود و بیاعتنا به احمدینژاد و حاج منوچ وزیر خارجهاش بین ارباب فقیه و عالیجناب ولادیمیر پوتین واسطه شده بود؟ و باز آیا به یاد دارید که هم در دوره انتخابات ریاست جمهوری نهم و هم پیش از مشخص شدن اسم نامزدها این بار، رسانههای روسی خیلی از درایت و فهم جناب علی لاریجانی و قابلیتش برای ریاست جمهوری داد سخن میدادند؟ بر پایه گزارشی که از یک منبع بسیار بلندپایه به دستم رسیده این علی آقا برخلاف اخوی محمد جواد که سر در آخور غرب داشت از سرسپردگان پوتین و افراد نمره رمزدار در KGB است. فکرش را بکنید روزگاری روسیه تزاری دلخوش بود که میرزا سعیدخان وزیر خارجه نظر لطفی به دولت بهیه روسیه دارد و اولاد عباس میرزا مستظهر به الطاف امپراتور تزار تاجدار ابد مدت میباشند. بعد هم اتحاد شوروی دلخوش بود که در کابینه قوام چهار وزیر تودهای حضور دارند و پس از آن نیز دست به دامان «مقربی»ها شده بود. حالا از برکت جمهوری ولایت فقیه رئیس پارلمان از جمله ارادتمندان دست به سینه و اخویشان صادق خان نیز در مقام رئیس قوه قضائیه دست به سینهتر در خدمت اخوی است. فکرش را بکنید روسها بیدلیل کارشناس شکنجه به ایران نمیفرستند و زندان کهریزک را مطابق زندانهای سولهای اطراف گروزنی پایتخت چچن برپا نمیکنند. دلشان قرص است که نوکرانشان در بالاترین مناصب حضور دارند و در نگاهشان دور نیست روزی که علی آقا در مقام ریاست جمهوری، اخوی صادق خان در همین مقام رئیس قوه قضائیه و محمدجواد خان در مقام ریاست قوه مقننه، ایران را به نوعی مستعمره غیررسمی ارباب کرملین بدل کنند. به قول دوستی، دیرگاهی است محمدجواد نیز سر از بیعت واشنگتن و لندن برداشته و به عتبه بوسی عالیجناب پونین رفته است. در این باب مطالب دیگری نیز هست که در آینده باز خواهم گفت.
August 28, 2009 07:53 PM