یکهفته با خبر
فتنه میبارد از این سقف مقرنس برخیز!
سه شنبه 15 تا جمعه 18 سپتامبر
یک هفته با دلهره کوچکترین خبری را که در رابطه با روز قدس و اقدامات نظام برای جلوگیری از حضور جنبش سبز در راهپیمائی سنواتی، از خانه پدری میرسد دنبال میکنم. برایم اهمیتی ندارد که رفسنجانی خطیب آن روز باشد یا ملاجعفر مزلقانی، مهم این است که پس از دو ماه انتظار و یأسی که هفته پیش از آن نوشتم اگر این فرصت از دست برود و تحفه آرادان با خیال راحت به گدائی مشروعیت راهی نیویورک شود، کار همه ما به مراتب سختتر خواهد شد. (همینجا یادآور شوم که تحفه آرادان علاوه بر شیرینزبانیهائی که در گفتگو با NBC و دو سه روزنامه آمریکائی در آستانه سفرش داشت، بسیار زیاد روی سخنان تنی چند از آن کارشناسان و سفیران غیررسمی جمهوری ولایت فقیه در آمریکا که این هفته با خانم هیلاری کلینتون دیدار داشتند حساب باز کرده بود. راستش وقتی اسامی را دیدم کمی نگران شدم. حضور حضرت سید ولی خان نصر، تریتای پارسی ایرانی زرتشتی که مرا به یاد سلمان فارسی می اندازد، و... در جمع ضیوف البته خبر خوشحال کنندهای نبود. اما زمانی که دانستم شائول بخاش که از مکتب «کیهان» دکتر مصباح زاده فارغ التحصیل شده و افشین مولوی پژوهشگر جوان و آزاداندیش و کریم سجادپور که همه گاه دانش و روشنبینی و عشق به خانه پدری را در کلام و نوشتههایش لمس کردهام در آنجا حضور دارند، دلم را آسوده میکند که مدح و تجلیل الباقی میهمانان نمیتواند در برابر استدلال و منطق و آزاداندیشی افشین و کریم و شائول، زمینه کسب مشروعیت رئیس جمهوری منصوب نایب امام زمان را فراهم کند. و بعد از جلسه، خبر میشوم که خانم کلینتون مصممتر از گذشته حاضر نخواهد شد باجی به شغال ذوب شده در ولایت جهل و جور و فساد بدهد.)
دوستی خبر میدهد که هزاران پیک طی روزهای نخست هفته بین هموطنان رد و بدل شده است (علیرغم افزایش تعمدی و جنونآمیز بهای ارسال پیامکهای تلفنی) که مضمون همه آنها گرد یک محور دور میزده است، باید در راهپیمائی حاضر شویم و سیدعلی آقا و نوکرش را درسی بیاموزیم که در اقدامات بعدیشان در رویاروئی با ملت با احتیاط عمل کنند. چهارشنبه شب که مطابق همه هفته با محسن سازگارا میهمان برنامه تفسیر خبر صدای آمریکا با میزبانی دوست و همکار قدیمم جمشید چالنگی هستم، هم من و هم سازگارا تأکید میکنیم که جنبش سبز بعد از روز قدس با قدرت و اعتبار بیشتری مبارزه را ادامه خواهد داد. در همین برنامه یادآور میشوم که شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران»، گویاترین شعاری است که طی آن مردم ایران هم دخالتهای رژیم را در امور داخلی ملتهای دیگر از جمله فلسطین و لبنان محکوم میکنند و هم یادآور میشوم که مساله امروز ما اشغال کشورمان توسط کسانی است که برای فلسطینیها و حزبالله لبنان اشک میریزند و بیتالمال را صرف کلفت کردن گردن و شکم حسن نصرالله و محمود زهار و نعیم قاسم و پرورش تروریستهای آدمخوار میکنند و در مقابل فرزندان ایران را به شکنجهگاه میبرند و مورد تجاوز و شکنجه قرار میدهند. از همه مهمتر چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. جالب آنکه بار دیگر سیمای ولی فقیه در برنامه خبریاش در فردای روز قدس با پخش گوشههائی از سخنان من و سازگارا در برنامه تفسیر خبر خود و تکیه بر شعار مورد تأیید ما، جمعی از جوانان را که سعی بر کوچک جلوه دادن حلقه آنها شده بود نشان داد که همین شعار را تکرار میکنند. بعد هم تفسیرشان این بود که دستورالعمل از خارج میرسد. ظاهراً حاج عزت بدون کسب اجازه از مقام عظمای ولایت در هفتههای اخیر چند نوبت تصویر و سخنان ما را البته با اشارات و تعبیرهای ولایت فقیهی به تماشاچیان همیشه در صحنه عرضه کرده بود، چرا که حضرتش در خطبه نماز جمعه در دو وجه ما را مورد عنایت قرار داد یکی زمانی که سر حاج عزت و دیگر نوکران دستگاه تبلیغاتیاش داد زد که چرا با اعاده پخش سخنان دشمنان و ضدانقلاب متوجه خطری که این نوع حرفها در انحراف افکار عمومی و لطمه زدن به ساحت مقدس ولایت فقیه و نظام دارد، نیستند. یکجای دیگر هم فرمود بله، این تحلیلگران و مفسران دشمن هستند که با گفتهها و نوشتههای خود باعث به خطا رفتن و موضع گیریهای غلط رهبران و مسؤولان بلندپایه شدهاند.
روز قدس در حالی که رژیم توسط نوکران عرب زبانش میکوشید در رسانههای گویا و تصویری عربی هم چون العربیه و الجزیره و المستقبل و L.B.C با بزرگ کردن شعارهائی که مرگ و محو اسرائیل را خواستار بود و سخنان آلوده به بوی گند فاشیسم و نژادپرستی احمد خاتمی و احمدینژاد، توجه تودههای عرب را جلب کند، من این فرصت را یافتم که با شرح اوضاع و احوال میهنم و تأکید بر اینکه مردم ایران نسبت به مظالمی که در حق فلسطینیها طی شش دهه اخیر اعمال شده، بیاعتنا نیستند، به شنوندگان و بینندگان عربم یادآور شوم کمکهای رژیم به گروههائی از نوع حماس و حزبالله در جهت یاری رساندن به جنبش آزادیخواهی و عدالتجوئی در منطقه نیست بلکه رژیم حماس را یاری میکند که در کار نظام قانونی و مورد احترام محمود عباس (ابو مازن) و سلام فیاض نخستوزیرش اخلال کند و مانع از تحقق صلحی شرافتمندانه بین نمایندگان ملت فلسطین و اسرائیلیها شود. به حسن نصرالله ارباب فقیهش چکهای سیصد و پنجاه میلیون دلاری میدهد و موشکهای فجر و قدر برای تفنگچیهایش میفرستد، نه به این خاطر که دل نگران اوضاع مردم لبنان و بخصوص شیعیان این کشور است، بلکه از آن رو که مانع از همبستگی و وحدت ملی اقوام و مذاهب گوناگون در لبنان شود و موزائیک زیبائی را که قرنهاست چشماندازی از یک تمدن و فرهنگ متمایز را در چشم عالمیان نشانده، به شکستگی و از هم گسیختن بکشاند. برای شنوندگان و بینندگانی که در چهار گوشه جهان عرب رویدادهای ایران و روز قدس را دنبال میکنند توضیح میدهم همانگونه که طی پنج دهه رهبرانی از تیره صدام حسین و قذافی و احمد شقیری و آل اسد، با دروغ و تزویر و پشتهم اندازی شما را سر کار گذاشتند و عملاً راه بر رهبران خردمندی که هدفشان پیشرفت و سرافرازی کشورشان و تحقق آرزوهای ملت فلسطین با تشکیل یک دولت آزاد و مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل امن بدون دل ناگرانی برای امنیت فردایش، بود یعنی رهبرانی از جنس انورالسادات، حبیب بورقیبه، ملک حسین و امروز پرزیدنت محمود عباس و... بستند و میبندند.
یکهفته پیش همراه با دوست و همکارم جمال بزرگزاده با یکی از شخصیتهای بلندپایه سازمان آزادیبخش فلسطین که نقشی کلیدی در مذاکرات صلح داشته و دارد، دیداری خصوصی داشتم که قرار شد اگر هم به آنچه در این دیدار گذشت اشاره کردم نام این مسؤول را نیاورم. طی گفتگو وقتی سخن به مداخلات جمهوری اسلامی در قضیه فلسطین رسید این شخصیت که مورد اعتماد کامل ابومازن است و بسیاری از نطقهای رهبر فلسطین دستپخت اوست یادآور شد، مصائبی که ما از دست رژیم حاکم بر ایران متحمل شده و میشویم کمتر از مشکلاتی نیست که با اسرائیل داشته و داریم. در واقع کاملاً دریافتهایم هر بار در افق کورسوئی از یک صلح احتمالی پیدا شده، دلارهای رژیم اسلامی و توطئههای مشترکش با شریک استراتژیکش یعنی رژیم بعثی سوریه به کار افتاده تا این کورسو خاموش شود. به گمان ما هیچ دولتی به اندازه جمهوری اسلامی به مصالح عالیه اسرائیل خدمت نکرده است. شخصیت فلسطینی به مذاکرات نمایندگان جنبش فتح و حماس در قاهره اشاره کرد که سال گذشته با یاری مصریها و به ویژه تلاشها و شیوه تحسینبرانگیز ژنرال عمر سلیمان رئیس دستگاه اطلاعات نظامی مصر و یار نزدیک حسنی مبارک در اداره مذاکرات، به نقطه بسیار مهم تفاهم در همه امور نزدیک شده بود اما ناگهان در روز ماقبل آخر مذاکرات که یک روز جمعه بود، نمایندگان حماس به ویژه محمود زهار وزیر خارجه پیشین کابینه «اسماعیل هنیه» ناسازگاری و بهانهجوئی آغاز کردند و مذاکرات نیمه تمام خاتمه یافت. ما برای اینکه جریان را بفهمیم و دلایل تغییر موضع نمایندگان حماس را درک کنیم ناچار به کسانی متوسل شدیم که در درون رهبری حماس با ما همکاری میکنند. یکی دو روز بعد مطلع شدیم از دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی در قاهره، با زهار تماس گرفته شده تا فوراً ترتیب سفرش به ایران داده شود. از سوی دیگر خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس مقیم دمشق، در پی دیدار با احمد موسوی سفیر رژیم در سوریه و قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس که به دمشق سفر کرده بود، با دریافت 20 میلیون دلار نقد به هیأت نمایندگیاش در قاهره ابلاغ کرده بود مذاکرات را فوری متوقف کنند چون ضروری است اعضای هیأت در دمشق با رهبری حماس در خارج فلسطین دیدار و گفتگو داشته باشند.
اینگونه مذاکرات پایان سال گذشته ناتمام خاتمه یافت و در دور جدید مذاکرات نیز دلارهای جمهوری اسلامی و وعدههای شیرین قاسم سلیمانی و دیگر مسؤولان رژیم هر گاه به نقطه وصل میرسیدیم عامل فصل میشد.
دل شخصیت فلسطینی پرخون بود. چنانکه سالها پیش نیز یاسر عرفات همین حال را داشت. در تونس از او پرسیدم چرا دست دوستی در دست صدام حسین گذاشته و در حالی که مردم ایران نسبت به او و ملت فلسطین هم سمپاتی دارند و هم خواستار حل عادلانه مشکل فلسطین هستند. عرفات در سخنانی که همان زمان در اوائل دهه 90 قرن گذشته در مجله «روزگار نو»ی زنده یاد اسماعیل پوروالی و نیز در مجموعه مقالاتم به چاپ رسید یادآور شد اگر با صدام لاس میزنیم به این دلیل است که جلوی توطئههای رژیمهای ایران و سوریه را بگیریم و پشت و پناهی قدرتمند و دست و دلباز داشته باشیم. البته از کید رژیم عراق نیز غافل نیستیم که نوکرانی از نوع ابونضال دارد و هر بار که به ما سوءظن پیدا میکند، یکی از یاران ما را به دست ابونضالها به خاک میاندازد. عرفات گفت؛ ضرباتی که رژیم خمینی بر پیکر جنبش فلسطین وارد کرده صدبار سنگینتر از ضرباتی است که اسرائیلیهای دشمن بر ما وارد کردهاند. بعد هم با پوزخند اشاره کرد آقایان میخواهند پرچم مبارزه را از ما بگیرند تا لابد نوبت بعدی که ژنرال امیرام نیر (یکی از نظامیان بازنشسته اسرائیلی و یکی از اعضای هیأتی که سرهنگ نورث و مکفارلین را در سفر به تهران در ماجرائی که به ایران گیت معروف شد همراهی میکرد) به تهران رفت، سر انقلاب فلسطین را در سنی طلا تقدیمش کنند...
باری روز قدس برگذار شد، اغلب شما صحنههای غروربرانگیز را دیدهاید و واقعاً آن مناظر بیّنه نیاز به شرح ندارد.
وزیر شعار رژیم فریاد میزد مرگ بر ضد ولایت فقیه، مردم فریاد میزدند مرگ بر دیکتاتور، او نابودی اسرائیل را آواز میداد، انبوه انسانها روسیه را مستحق مرگ میدانستند. آنجا که مردم ضرورت جدائی دین از دولت را فریاد کردند حقاً میشد لرزش دست و دل سیدعلی آقا و نوکرانش را پیش دیده تصور کرد.
روزی غروربرانگیز بود که در تاریخ مبارزات ملت ما ثبت خواهد شد. موسوی و کروبی و خاتمی هر سه آمدند. اتومبیل موسوی را اهالی ولایت فقیه سنگباران کردند، مردم اما با قدردانی از حضورش، جائی فراتر در دلشان به او دادند. کروبی آمد شجاع و صریح، و خاتمی نیز که عمامه از سرش کشیدند. آن پدر و پسر که متهم به اسلام زدائی بودند هرگز عمامه از سری برنداشتند و با بودن شخصیتی چون مرحوم حاج شیخ (عبدالکریم حائری یزدی) بنیانگذار حوزه که مورد احترام پهلوی اول بود، برای آنکه هر جُلنبری با دو متر چلوار ادعای مرجعیت و ثقت الاسلامی و حجت حق بودن نکند، امتحانی گذاشتند که تعداد عمامهداران را به شدت تقلیل داد. پهلوی دوم اما آخوندها را تکریم میکرد و تنها با نوع خمینی مسلکشان مشکل داشت. عمامهای هم اگر برداشته شد در زندان و از سر غفاریها و همین کروبی و مرحوم آیتالله طالقانی و آقای منتظری بود. در واقع نود و اندی درصد از ارباب عمائم با همان دو متر چلوار مصونیت داشتند.
در حکومت علمای اعلام اما به گوش مرجع گرانقدری چون مرحوم آیتالله شریعتمداری، آدمخواری چون ریشهری سیلی زد و شاگردش فلاحیان عمامه از سر ایشان برداشت. انسانی چون مرحوم شریف الدین مشکور را به دار آویختند و زنده یاد دکتر سید محسن بهبهانی را در برابر چشمان وحشتزده خانوادهاش بر سر سجاده نماز صبح به قتل رساندند. راشد بزرگوار خانه نشین شد، علامه سیدرضا صدر به زندان رفت، مرحوم سید محمد شیرازی 15 سال در حصار خانگی بود چنانکه سید صادق روحانی 20 سال خانه نشین شد. دندان آقای منتظری را شکستند و خواستند عمامهاش را طناب دارش کنند. و اینهمه در راه بسط و نشر مبانی اسلام ناب محمدی انقلابی ولایتی. عبدالله نوری وقتی در دانشگاه از حسین الله کرم و مسعود دهنمکی سیلی خورد و عمامهاش را کشیدند، به سیدعلی آقا پیغام داده بود نوبت خودت نیز فراخواهد رسید.
روز قدس، رویای کسب مشروعیت در سفر به آمریکا برای تحفه آرادان به کابوس بدل شد. سیدعلی آقا که میگویند اخبار را به دقت دنبال میکند اما، چنان با پریشان گوئی در نماز عید فطر به تحلیل راهپیمائی روز قدس پرداخت که حس میکردی کوکنار دیگر سلول سالمی در مغز حضرتش به جا نگذاشته است.
شنبه 19 تا دوشنبه 21 سپتامبر
شیخ الرئیس بین الشرین
مشاهده هاشمی رفسنجانی که روزگاری کوس لمن المُلکی در مملکت ولایت فقیه میزد، در وسط علی لاریجانی و احمدینژاد در یکسو و صادق لاریجانی در سوی دیگر، در نماز عید فطر، همراه با شیخ علی اکبر ناطق نوری و حسن خمینی، به اعتقاد من منظری بسیار حیرتبرانگیز بود.
ترس از تحقق خوابی که سیدعلی آقا و نوکرش احمدینژاد برای فرزندانش به ویژه دختر دومش فائزه هاشمی دیدهاند، او را پنج هفته پیش با حضورش در نماز جمعه و پاسخ سنگینی که به خامنهای داد مردمانی که تا دیروز امالفسادش میخواندند با نگاه خطاپوش خود بخشیدند. اصلاً چنان شد که اگر خرده انتقادی به او داشتی مورد اعتراض قرار میگرفتی که حالا موقع زدن هاشمی نیست و به او احتیاج داریم. این جمله را در هفتههای اخیر بسیار شنیدم. خیلیها بعد از حضور اودر نماز عید فطر خواستار تحلیلی گویا بودند که آشکار کند چرا شیخنا بعد از آنهمه بیمهریها و تحقیر و اهانتها از جمله در دو هفته اخیر با لغو حضورش در نماز جمعه و روز قدس مستقیماً از سوی خامنهای، باز هم حاضر شد در مجلس به قول آیتالله دستغیب یزید زمان حاضر شود و تسبیح بیندازد؟ به اعتقاد من هاشمی بعد از دیدار پرتشنجش با سیدعلی آقا در برابر یک سؤال بزرگ قرار گرفت، آیا مثل کروبی دنیا و آخرت به نگاهی بفروشد، نزد مردم معتبر شود و گذشتهاش به کلی در نگاه ملت به فراموشی سپرده شود و بابت این انتخاب مناصب و جایگاه خود را از دست بدهد، فرزندانش دچار محاکمه و زندان شوند و... و یا آنکه فعلاً دندان روی جگر بگذارد، نخست فرزندان و اقوام و احبابش را نجات دهد، بعد هم خودش، زهر هلاهل را به موقعش در کام سلطان بچکاند. شخصیت هاشمی و نگاه او به دنیا، گزینه دوم را به عنوان طبیعیترین گزینه قرار میداد. شیخ نیز بر این گزینه نظر داد. و جالب اینکه در سلام رسمی روز عید در حضور رهبر و ارکان نظام و سفرای کشورهای مسلمان، آن بالا در کنار نایب مناب امام زمان، به شیخ جائی نداده بودند و فقط دو لاریجانی و احمدینژاد افتخار جلوس یافته بودند.
September 26, 2009 12:03 PM