یکهفته با خبر
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض...
سه شنبه 6 تا جمعه 9 اکتبر
بشارتِ مبارک
بسیار بار در دیدارهای اتفاقی و گاه در تلفن و دورنگار با کسانی که طی سی سال گذشته در جمهوری ولایت فقیه مسؤولیتهائی را از بزرگ و کوچک عهدهدار بودهاند پرسیدهام، آیا در برابر جنایات رژیم به ویژه کشتارهای آغاز انقلاب و سپس سال 67 (نخست دولتمردان و نظامیان رژیم گذشته و سپس دگراندیشان مجاهد و فدائی و تودهای و ملی و مذهبی و...) یعنی دوران سید روحالله مصطفوی، نمیخواهید حتی واژهای به محکومیت سر دهید؟ و باز از بعضیشان میپرسیدم آیا نمیخواهید حال که دولت را در دست دارید و اکثریت مجلس با شماست، سخنی در باب شهامت و پاکدلی و صداقت آقای منتظری بر زبان آورید که کرسی خلافت را به لگدی دور افکند و به استاد و پیر خود که جانب جنایت را گرفته بود پشت کرد؟
کسانی به زمزمه گفتند. اکبر گنجی یکی از آنان بود که هم خمینی را سهم موزه کرد، هم از اعتبار منتظری گفت و هم تلویحاً کشتارها را محکوم کرد. اما باید جنبش سبزی به پا میشد تا دکتر عطاءالله مهاجرانی نماینده مجلس، معاون نخستوزیر، و یکی از نخبگان دوران آیت الله خمینی و سپس در عصر سیدعلی آقا معاون رئیس جمهوری، وزیر ارشاد، مسؤول بنیاد گفتگوی تمدنها، و روشنفکر دینی خوشقلم و روشناندیش از زخم خون چکانی یاد کند بر پیکر مردم ایران، از جنایات سال 67، از منتظری به عزت و تقدیر یاد کند و طاهری و دستغیب را بستاید که حاضر نشدند در جمع وعاظ الولایت بمانند (و مثل ناصر ابوالمکارم و مصباح یزدی و محمد یزدی و احمد جنتی و احمد خاتمی و... صاحب کارخانه شکر و لاستیک و کاپوت و... شوند). تردیدی ندارم که گامی دیگر نزدیک شدهایم به محکوم شناختن جنایت بام مدرسه علوی و جنایات قصر و اوین و... که قربانیانش مطابق اعتراف صادق خلخالی و محمد محمدی ریشهری و موسوی تبریزی و... حداقل سه هزار و پانصد تن از دولتمردان، پایوران و کارگزاران نظامی و سیاسی و اقتصادی و... رژیم گذشته ایران بودند. قربانیانی که در جمعشان شماری از شریفترین و خدمتگزارترین و عاشقان صادق سربلندی ایران و سرفرازی ایرانیان جای داشتند و چه بیگناه به تیغ جلادان اسلام ناب انقلابی محمدی دچار شدند. من خود اشکهای آن مرد پاک مهندس مهدی بازرگان را در اعدام زنده یاد دکتر محمدرضا عاملی تهرانی و غضب و عتاب او را پس از اعدام مرحوم امیرعباس هویدا به چشم شاهد بودم. (ابوالفضل و عبدالعلی بازرگان و مهندس بنیاسدی نیز از شاهدان آن منظره بودند).
روزی که مهندس موسوی اعدامها را محکوم کند دور نیست. و آیا کسی باور میکرد مهدی کروبی کمر ولایت جهل و جور و فساد را بشکند و با افشاگریاش در مورد تجاوزات در زندانهای نایب امام زمان حتی نزد عاشقان نظام، ولی فقیه و نوکر آرادانیاش را به رسوائی کشاند؟ نوشته دکتر مهاجرانی بشارتی بود که باید آن را با تقدیر استقبال کرد. چه بسا این نگاه مقدمهای باشد تا آقای جلائیپور اگر این بار در برلن حاضر شد و در برابر هموطنانش مورد پرسش قرار گرفت که در دوران فرمانداری در شهرهای کردستان آیا جنایات اهل ولایت فقیه را در قتل عام کردها محکوم میکنید بلافاصله پاسخ دهد آری، محکوم میکنم و از اینکه تا امروز سکوت کردهام شرمندهام. جنبش سبز اگر چه جنبش آشتی است، جنبش دیوارهای جدائی در داخل و بین داخل و خارج را فرو ریختن و حلقههای پیوند ملی را به یکدیگر انداختن است، اما هرچه جلوتر میرویم، ضرورت پرداختن جان و جهان از ویروس قهر و مرگ و خشونت و میکروب تعصب و جهل نمایانتر میشود. حقاً نمیتوان به مردمسالاری و سکولاریسم مؤمن بود و بعد، کشتن غیرخودیها و دگراندیشان را یا توجیه کرد و یا بیاعتنا از کنار آن گذشت. از همان فردای انقلاب بودند وجدانهای بیداری که جنایات را تحمل نکردند و بعضاً به قیمت درد و شکنجه و از کرسی اعتبار افتادن و گاه جان باختن، سکوت نکردند و نسبت به اعدامها اعتراض کردند. نه آیتالله شریعتمداری از خاطر ما دور خواهد شد و نه دکتر مصطفی رحیمی، چنانکه از یاد نخواهیم برد آنان را که معترض بودند چرا اعدامها کُند شده است و دادگاههای انقلاب در صدور احکام اعدام تردید به خود راه میدهند. یادتان هست آن جنبشی را که رهبرش خواستار نابودی کامل ارتش بود و یا آن ذوب شده در ولایت استالین که هر روز توطئهای کشف میکرد و به آقای خامنهای که نماینده رهبر در وزارت دفاع بود خبر میداد تا هرچه زودتر ریشه توطئهگران را که همگی از سرهنگ به بالا بودند بکنند. زمان بازگوئی حقیقت و اعتراف به خطا فرارسیده است. به گمان من همه اصلاح طلبان و آزادیخواهان و پایوران دیروز رژیم که امروز در صف آزادیخواهان جای گرفتهاند موظفند نسبت به سکوت دیروز خود و یا تاییدشان از آنهمه جنایات که در دوران خلافت ولی فقیه اول رخ داد، سخن گویند. نمیتوان مدعی آزادیخواهی بود و در رابطه با کشتار دگراندیشان و پایوران رژیم گذشته به ویژه آنها که با هیچ متر و معیاری نمیشد گناهی به پایشان نوشت سکوت کرد.
من نوشته دکتر مهاجرانی را حقاً بشارت خیر میدانم و در انتظار آنم که به زودی موسوی و کروبی و خاتمی و... نیز اعتراف کنند آن جمهوری اسلامی که آقای موسوی بازگشت به آن (بدون یک کلمه کم یا بیش) را هدف خود قلمداد میکند، در دست زنگیان مست حاکم، توجیهگر جنایاتی شد که در کمتر دورهای از تاریخ طولانی ایران نظیر آن دیده شده است.
جمهوری ایرانی
در تظاهرات روز قدس و در یکی دو اجتماع مخالفان در دانشگاهها، شعار استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی از جانب شماری از تظاهرکنندگان عنوان شد. همان زمان چند چهره آزادیخواه در داخل کشور، به این شعار ایراد گرفتند که اولاً طرح چنین شعاری در این برهه، به مصلحت جنبش نیست و در ثانی رژیم با استناد به این شعار به راحتی میتواند اتهام براندازی و محاربه با اسلام و انقلاب و الله و رسول الله و امام زمان را به رهبران و فعالان جنبش بزند و در برابر جهانیان نیز بگوید اینها درصدد براندازی من سید علی آقا هستند و من همان کاری را با اینها خواهم کرد که شما نیز با براندازان میکنید.
فقط به این عبارات دو تن از ارباب جنایت و ارکان مافیای فساد و قتل و خیانت توجه کنید. محمد تقی مصباح یزدی میگوید: «عدهای امروز صدای جمهوری ایرانی سر دادهاند و اسلامی بودن آن را حذف میکنند... در شعارهای خود ادعا میکنند ما به جای جمهوری اسلامی باید دنبال جمهوریت باشیم.» معلم معنوی تحفه آرادان در جای دیگر میگوید: «امروز برخی به تعارف ولایت فقیه را پذیرفتهاند یعنی ولایت فقیه چون از ارزشهای اجتماعی جامعه است آن را میپذیریم نه اینکه اسلام دستور داده باید از ولی فقیه تبعیت کنیم... طرح جمهوری ایرانی چیزی جز براندازی نیست و حکم برانداز نیز معلوم است.»
کوه گوشت ستاد فرماندهی کل، حسن فیروزآبادی نیز طرح شعار جمهوری ایرانی را تلاش برای براندازی میداند و ضرورت صدور احکام شدید برای براندازان را گوشزد میکند. به عبارت دیگر اینها بدعت نامبارک و لعنتی ولایت فقیه آن هم نوع مطلقهاش را به معنای تبعیت 70 میلیون انسان بالغ و عاقل از یک آخوند آن هم غیرمجتهد و غیرصادق با حاشیهای آلوده و حکومتی فاسد و جائر، از احکام الهی میدانند و خیلی طبیعی است که مخالفت با احکام الهی به راحتی باب ارتداد و محاربه و افساد در زمین را میگشاید. انتظار نداشته باشیم موسوی و کروبی و خاتمی با صراحت در برابر ولایت فقیه بایستند و خواستار سرنگونیش شوند. اما ما که میتوانیم. ما که قادریم برکندن ولایت فقیه را به شعار محوری خود تبدیل کنیم. بگذارید در داخل کشور مسیر سبز در پرتو ارزیابی رهبرانش، شعارها و اهداف خود را مشخص کند، ما نیز بدون آنکه از جنبش خجسته سبز آزادیخواهی میهنمان جدا شویم، با حرمت نهادن به تاکتیکهای یاران و عزیزان و هموطنان خود در داخل کشور، اندک اندک در اندیشه برپائی جمع هدایتگری باشیم که در مراحل بعدی جنبش، در مسیر سبز ما در راه رسیدن به آزادی و مردمسالاری و یک نظام سکولار، پیشگام شوند.
تشکیل کمیتهای با حضور شخصیتهای سرشناس و مورد احترام جامعه ایرانی در خارج از کشور که لزوماً باید نمایندگان گروهها و احزاب، اصناف، جوامع ایرانی در پنج قاره، دانشجویان، روشنفکران، هنرمندان، ورزشکاران، بازرگانان، اساتید و معلمان و اقلیتهای قومی و مذهبی باشند در مرحله فعلی ضروری است. و خوشحالم خبر دهم تنی چند از ایرانیان شایسته و مورد احترام و اعتماد هموطنان ما، پیشگام شدهاند و امیدوارم در هفتههای آینده اقدامات اساسی آنها را در تشکیل کمیته همبستگی و همدلی با جنبش سبز داخل کشور، در همین ستون، یادآور شوم.
شنبه 10 تا دوشنبه 12 اکتبر
آشتی ناممکن
میدانیم که هاشمی رفسنجانی به همراه تنی چند از پدرخواندههای باندهای حاکمیت نگران از اینکه جنبش سبز سرانجام، فاتحه رژیم را برگذار کند و از همگسیختگی و افتراق در میان مراکز قدرت در نهایت رژیم را از هم بپاشاند، مدتی است در تلاشند که راهی برای آشتی با سید علی آقا و منصوب او در ریاست جمهوری محمود احمدینژاد پیدا کنند. محمدرضا مهدوی کنی، سید محمود هاشمی شاهرودی، علی اکبر ناطق نوری، محمدرضا باهنر، حاج حبیب عسگراولادی تازه مسلمان، ناصر مکارم شیرازی، حسن روحانی سرشناسترین آحاد حلقه آشتی هستند. شرط نخستین این جمع برای بازگرداندن اوضاع درهم و پیچیده کشور به حال عادی، متوقف شدن محاکمات، آزادی سران اصلاحات، جلوگیری از حملات تبلیغاتی در رسانهها به ویژه صدا و سیما به سران اصلاحات و پدرخواندههای انقلاب و اصحاب و شاگردان خمینی است. خامنهای نیز باید یکسونگری خود را تعدیل کند. در مقابل تلاش خواهد شد موسوی و کروبی فتیله چراغ جنبش را پائین بکشند و مخالفخوانی را در حدی معقول دنبال کنند. هرگونه راهپیمائی و تظاهرات نیز متوقف شود.
پیش از آنکه این طرح به جائی برسد احمدینژاد و حامیانش در سپاه و مافیای تبلیغات سیدعلی آقا که در رأس آن حسین بازجوی شریعتمداری، حاج عزت ضرغامی و باند خبرگزاریهای ایرنا و فارس و روزنامههای ایران و وطن امروز و سیاست روز و حزبالله و یالثارات و سایتهای معروف رجانیوز و انصار و خبرگزاریهای مهر و... قرار گرفتهاند، حمله برای خنثی ساختن طرح آشتی را در ابعاد گستردهای آغاز کردند. تو گوئی واقعاً این طرح به نتیجه میرسد و طرف مقابل حاکمیت حاضر به مصالحه خواهد شد. حال آنکه واقعیت تصویر دیگری را در برابر ما قرار میدهد. موسوی و کروبی و خاتمی در پی دیدارهای اخیرشان و نیز تماسهای مستمر بین منتظری، دستغیب، سید جلال طاهری، یوسف صانعی، بیات زنجانی از یکسو و گفتگوهای با واسطه موسوی و کروبی با آیتالله منتظری، مجموعاً به این نتیجه رسیدهاند که مجال هیچ نوع مصالحهای با بودن احمدینژاد در ریاست جمهوری وجود ندارد. و نخستین شرط آشتی انجام مجدد انتخابات زیر نظارت سازمان ملل است. به این بخش از حرفهای اخیر خاتمی توجه کنید:
«با برخورد سخت افزاری با جنبش در شرایط موجود نمیتوان نظام را حفظ کرد... با زور نمیتوان در متن جامعه و مردم حاکمیت یافت، این حاکمیت هرگز جا نمیافتد...» خاتمی با اشاره به اصل حاکمیت ملی میگوید «بزرگترین خسارت حاکمیت بعد از انتخابات اهانت به مردم بود...» خاتمی به شکوه از هتک حرمتها، بازداشت بزرگان، تلفات جانی و مالی یاد میکند و به سیدعلی آقا و نوکرانش هشدار میدهد: مطمئن باشید از این راه نه مردم باز میگردند و نه آن کسانی که با همه وجود به این مسائل اعتقاد دارند... نتیجه متهم کردن مخالفان به براندازی چیزی جز براندازی نخواهد بود.
این سخنان را خاتمی در شهر زادگاهش یزد عنوان کرده است. موسوی نیز در حضور جمعی از یارانش تأکید کرده با کسانی که دستشان به خون بیگناهان آغشته است مصالحه نخواهد کرد.
این سخنان تاکید دیگری است بر اینکه این رودخانه را سر باز ایستادن نیست. آنچه کروبی در نامه خود به حاج عزت در جواب خزعبلات تحفه آرادان در گفتگو با تلویزیونی در آمریکا، عنوان کرده است خود اشاره دیگری است بر اینکه مهدی فرزند احمد جا نخواهد زد و گریبان سیدعلی آقا را به خاطر قتل بیگناهان و تجاوز اوباش بسیج و سپاه به شماری از زندانیان بیگناه رها نمیکند.
طرح آشتی بین مراکز قدرت و ارکان نظام ولائی در رحم مصلحتها مرده است و شیخ علی اکبر خان زور بیخود میزند. با این کار نه آبروی خود و فرزندانش را میتواند حفظ کند و نه آبروی ریخته نظام و نایب امام زمان را به سر جایش برگرداند.
در پس تغییر فرمانده بسیج و انتقال طائب
هفته پیش «اردوان روزبه» برنامهساز آگاه و خوشفکر رادیو زمانه با من مصاحبهای داشت درباره گزینش سردار محمد رضا نقدی به فرماندهی بسیج و انتقال حسین طائب به اطلاعات سپاه و دیگر تغییرات در رده فرماندهان سپاه. بخشی از سخنانم را در این گفتگو برای تکمیل آنچه پیش از این در همین رابطه نوشتهام میآورم.
«اول باید یک بررسی درباره سوابق آقای نقدی بکنیم و در کنار سوابق آقای طائب قرار دهیم و ببینیم که آمدن آقای نقدی آیا به منزله آن است که رهبر جمهوری اسلامی در نگاه خود به رویدادها تجدیدنظری کرده و درصدد دلجویی از مردم است یا این که برعکس در جهت شدت عمل بیشتر و سرکوبی بیشتر حرکت میکند.
آقای نقدی کارنامه روشنی دارد. البته روشن به این معنا که هیچ چیزی در آن پنهان نیست. ایشان فرزند یک روحانی دون پایه مهاجر از عراق است. نام اصلیشان نیز شمس است کسی است که خود به عنوان افتخاراتش میگوید در کشتن پسرعمویش محمد حسین نقدی کاردار سفارت ایران در رم و یکی از اعضای شورای ملی مقاومت دست داشته است. همین طور در پرونده شهردار و معاونان شهردار جایگاه ایشان مشخص است که با آنها چه کرده است. در اداره اماکن هم ایشان به عنوان مسؤول حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی اعمالی را انجام داد. حضور ایشان در نماز عید فطر و در صف مسؤولان بلندپایه نشان دهنده این بود که قرار است ایشان بیاید و پست مهمتری را تحویل بگیرد در حالی که در معاونت رئیس ستاد کل هم به هر حال پست مهمی داشت اما مسؤولیتش در آنجا بیشتر در حوزه نظامی بود. اکنون ایشان به حوزه نظامی ـ امنیتی وارد میشوند.
آقای طائب هم فردی است که سالها در دفتر آقای خامنهای به عنوان مسؤول امنیتی دفتر (به اسم میثم) فعالیت میکرد. دوران کوتاهی را هم در بسیج و نیروهای نظامی گذرانده بود و سابقه حضور در جنگ را هم دارد. به هر حال در دوران تصدی ایشان، نیروی بسیج، تبدیل به شمشیر برنده ولی فقیه علیه مردم شد. با این همه تصور میکنم اگر بخواهند در رابطه با خدماتی که این دو به ولایت کردند، نمره دهند جایگاه نقدی بالاتر است. چون آقای نقدی هیچ چیزی را به عنون خط قرمز به رسمیت نمیشناسد. در حال حاضر انتخاب او به نظر من نشانه این است که بر خلاف تصور بعضی از ناظران سادهدل، آقای خامنهای قصد آشتی با مردم را ندارد. این تلاشهایی هم که به عنوان تلاشهای جنبی برای ایجاد یک راه حل سیاسی میشود، به نتیجه نمیرسد. انتخاب آقای نقدی از یک طرف و تغییر و تحولاتی که در درون سپاه صورت گرفته و افرادی که با اختیارات تامه مثل سردار عراقی مسؤولیت پایتخت را برعهده گرفتند، همه نشانه آن است که رهبر جمهوری اسلامی خود را برای فصل جدیدی از رویارویی آماده میکند.
با این حساب باید این گونه در نظر بگیریم که تغییرات گستردهای که در سطوح بالای سپاه پاسداران از جمله نیروی هوایی و دیگر بخشها در حال انجام است، هدف آن شکل دادن برخورد با مردم است و این ماموریت تازهای برای سپاه به حساب میآید.
شما باید جایگاه افراد رادر نظر بگیرید. به طور مثال سردار سلامی که ترقی شگفتیآوری داشته است این معنا که به یک باره او را به عنوان جانشین فرمانده کل سپاه انتخاب میکنند یعنی جانشین بالقوه آقای جعفری، این نشان دهنده این است که آقای سلامی کاری انجام داده است و این کار به قدری چشمگیر بوده است که به او این مقام را دادهاند. چون الان سپاه به طور علنی میگوید که مسؤولیت برخورد با مردم بر شانه سپاه و بسیج گذاشته شده است. نیروی انتظامی تبدیل به آلتی در دست این نیروی بزرگتر شده است. اگر شما با دقت به این مشاغل نگاه کنید افرادی را میبینید که آقای خامنهای ذرهای در وفاداری آنها نسبت به خود شک ندارد.
در جریان تحولاتی که در این چند ماه شاهد آن بودیم، طبیعتا بدنه سپاه بسیار ناراحت بود. آنهایی که در جنگ برای دفاع از وطنشان و مردم رفته بودند آلوده شدن نام سپاه را نمیپسندیدند و عدهای از جانبازان و بنیانگذاران سپاه و همچنین افراد بلندپایهای چون سردار علایی نارضایتی خود را در مناسبتهای مختلف اعلام کردند. این است که آقای خامنهای مقداری شک و تردید در آن چه که «ولای سپاه» نسبت به خودش گفته میشود پیدا کرده بود و الان بر آن است که افرادی را در مسؤولیتهای بالا بگذارد که هیچ شک و تردیدی نسبت به وفاداری آنها ندارد و آنها را مطیع و تابع مطلق میداند و من بر این باور هستم که حتی باید منتظر بود که این تغییرات خود آقای جعفری را هم شامل شود.
روزبه: آیا فکر میکنید این روند به سوی ایجاد ساختار تازه حکومت و یا جریان «پادگانی» شدن میرود؟
ع. ن. ز: میتوان این گونه تفسیر کرد که این برای پوشش دولت است. به طور مثال آقای متکی وزیر امور خارجه است و با دیگران مذاکره میکند اما باید ببینید که در کنار آقای متکی چه کسی نشسته است. این که میگویند حکومت پادگانی شده است یک واقعیت است. امروز در تهران حضوری از سپاه دیده میشود که اگر بعضیها به مسایل وارد نباشند تصور میکنند که حکومت نظامی برقرار است. فقط ساعت منع عبور و مرور اعلام نشده است وگرنه شهری که از یک طرف زیر پارازیتهای مایکروویو قرار دارد که راه اطلاع گرفتن مردم را به شکلی گرفته است. از سوی دیگر دانشگاهها در محاصره است. مناطق فرهنگی یا بسته است و یا فعال نیست و هر سوی کشور را نگاه کنید میبینید که عملا هیچ کاری انجام نمیشود.
کشور در یک وضع فوقالعاده است و هیچ بعید نیست که در ماههای آینده با بالا گرفتن مقاومت مردم و گسترش فعالیت جنبش سبز شاهد آن باشیم که حکومت خجالت را کنار نهد و حکومت نظامی را به طور رسمی برقرار کند...
October 16, 2009 07:11 PM