یکهفته با خبر
... ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
سه شنبه 1 تا جمعه 4 دسامبر
پیشدرآمد: آنقدر در این هفته برایم از خانه پدری بیانیه و شعار و خبر در رابطه با 16 آذر روز دانشجو آمده است که حس میکنم روز دوشنبه من نیز در کنار فرزندان سرفرازم سرودخوان زندگی در یکی از دانشگاههای میهنم خواهم بود. انگار برگشتهام به سال 46، نخستین سالی که پا به دانشگاه گذاشته بودم. به دانشکده حقوق با بچههائی که سر اغلبشان بوی قرمه سبزی میداد. از بزرگترها حکایت 16 آذر را شنیده بودم و حالا خودم میخواستم در کنار همنسلانم، 16 آذر را فریاد زنم. آذر آن سال با آذر سیامین سال خلافت نایب سابق و نایب لاحق امام زمان جماران و جمکران تفاوتهای بسیار داشت. در آن سالها جنبش دانشجوئی که نظیر همۀ جنبشهای ضد حکومت در خاورمیانه (و به ویژه در وطن ما که همسایه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود) زیر سنگینی سایه چپ پرپر میزد. میگویم پرپر و دلیلش را هم میآورم.
چند ماهی از 28 مرداد گذشته بود. جبهه ملی و دانشجویان طرفدار دکتر مصدق هنوز از شکست و ضربانی که با زندانی شدن مصدق و رهبران جبهه ملی متحمل شده بودند قد راست نکرده بودند. منظورم سال 32 است که 16 آذر ثبت تاریخ شد. در مقابل تودهایها هنوز سرپا بودند بنابراین در حالی که زمینهسازی برای قرارداد کنسرسیوم زمینهساز اعتراضهای پراکنده دانشجویان متمایل به خط ملی و مصدق شده بود، سفر نیکسون معاون آیزنهاور رئیس جمهوری پرقدرت پس از جنگ آمریکا به ایران، میدان را برای دانشجویان چپ و به ویژه هواداران حزب توده باز کرد تا با ورود نیکسون به گونهای غیرمستقیم نگرانیهای مسکو را از نزدیکی تهران به واشنگتن ابراز کنند. حرکت 16 آذر سال 32 یک جنبش ضد استبداد و دیکتاتوری نبود بلکه یک حلقه اعتراضی کوچک بود با شعارهای چپ و در هدایت و قیادت مجموعهای که نگاهشان بیش از آنکه به داخل باشد رو به قبله مسکو بود. از آن سه عزیزی که بیخود و بدون شک بدون برنامهریزی قبلی به قتل رسیدند دو تن دلبستۀ چپ و یکی دلسپرده به جبهه ملی بود. منتها از آن سال تا زمانی که ما به دانشکده رفتیم و حتی ده سال بعد از ما همچنان 16 آذر صبغه چپ داشت و شعارهای ضدامپریالیستی، سایه خود را از سر این روز کم نکرده بود.
بعد از انقلاب نیز رژیم که حسنات و سیئات رژیم گذشته را یکجا مصادره کرد روز 16 آذر را نیز به نام خود ثبت کرد. و همانطور که انقلاب مشروطه و ملی شدن نفت را به حساب شیخ فضلالله نوری و سید ابوالقاسم کاشانی واریز کرده بود، 16 آذر نیز با آنکه ستاره سرخ بر پیشانی داشت به تفسیر لسانالملک رژیم حمید زیارتی ـ روحانی ـ به نوعی صاحب عبای اسلامی شد. اینهمه را گفتم تا به این حقیقت برسم که نسل انقلاب اگر اعتباری برای این روز قائل است نه به خاطر شعارهای آن و نه خط و ربط برگذارکنندگان آن است، بلکه قتل سه جوان پر از آرزوهای دور و دراز، قتل سه زندگی پرخروش و پویا، مبدأ اعتراض آنهاست. دانشجوی امروز به هیچ روی مثل نسل ما و نسل پیش از ما با خط کشی ایدئولوژی سر و کار ندارد. بلکه 16 آذر را فرصتی میداند که همصدا علیه استبداد و جهل و جور و فساد اعترا ض کند.
اصولاً تمایز جنبش سبز از دیگر جنبشهای سیاسی و مخالف حکومت در نیم قرن گذشته در همین رهائی از تعلق ایدئولوژیک است. نسل سبز شعر خواجه بزرگ را، عینیت بخشیده و غلام همت آنی است که خویش را از بند تعلق آزاد کرده است. به چنین نسلی و جنبشی که بسیار مدیون اوست باید بالید.
یادم هست در یکی از همین 16 آذرها تنی چند از بچههای چپ که بعضاً به فدائیان خلق و مجاهدین پیوستند (دو نمونهشان عبدالکریم حاجیان سه پُله که اعدام شد و جابرزاده که سر از قلعه مجاهدین درآورد) با بچههای ملی دست به گریبان شدند که شما حق ندارید شعارهای خودتان را بدهید. یعنی چیزی کمتر از مرگ بر امپریالیسم پذیرفته نیست. از آن زمان تا امروز راه بسیاری را طی کردهایم. حالا دشمن نه رئیس جمهوری آمریکاست و نه امپریالیستها در جنگ با برادران سوسیالیست. امروز اسلام ناب محمدی در دو وجه سلفی طالبانی القاعدهای و ولایتی انقلابی، دشمن اصلی تمدن بشری است. در واقع جنبش سبز و دانشجویان امروز ایران با همان دشمنی دست و پنجه نرم میکنند که جهانیان با آن درستیزند.
16 آذر امسال، علاوه بر قندچی و شریعت رضوی و بزرگنیا، به همه دانشجویان آزادهای تعلق دارد که طی سی سال اخیر چراغ عمرشان را ولی فقیه اول و ثانی و نوکرانشان خاموش کردهاند. در این روز، ندا در برابر چشمان ماست، سهراب اعرابی، محسن روحالامینی، اکبر محمدی و آن هزار هزاری که در اوین و 66 و دیگر زندانهای سید روحالله و سیدعلی آقا به قتل رسیدند. 16 آذر متعلق به آنهاست که در کهریزک مورد تجاوز قرار گرفتند.
16 آذر امسال سبزپوش است، نه سرخ و سیاه پوش. از مرگ، نسل بارور عاشق به زندگی رسیده است به همین دلیل نیز رژیم وحشتزده است. اگر بیانیههای ادوار تحکیم، دفتر تحکیم وحدت، پیام شیوا نظرآهاری به نمایندگی از سوی دوستانش در دفتر تحکیم، اطلاعیه دانشجویان لیبرال، پیامهای گروههای سیاسی ملی و ملی مذهبی، جامعه مبارز زنان، کانون نویسندگان، و حتی اطلاعیه میرحسین موسوی را با دقت مورد بررسی قرار دهید این واقعیتی را که من از ماهها پیش در همین زاویه به آن اشاره کرده بودم، پذیرا میشوید، اینکه جنبش سبز و به تبع از آن جنبش دانشجوئی ما «ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.» این امر بدان معنا نیست که مثلاً ما دانشجوی چپ یا طرفدار جبهه ملی، مشروطه خواه، اسلامی، لیبرال، و حتی شووینیست قومی نداریم، مگر میشود سهمیلیون دانشجو همه یکسان فکر کنند. اما همانگونه که در جنبش سبز آقای میرحسین موسوی و کروبی و خاتمی، در کنار ملی مذهبیها و آنها با ملیون و همهشان با چپها و لیبرالها، و حتی مشروطهخواهان در صفی همدل به مبارزه مشغولند، جنبش دانشجوئی ما نیز چندی است خود را از تعلقات پرداخته است. بیانیه ادوار از کودتائی میگوید که گرچه با تقلب توانسته زمام اداره وزارتخانهها و دستگاههای دولتی را به دست گیرد اما خیابان را از دست داه است، خیابانها در تسخیر مردمی است که مصرانه آرای سبز خود را از حاکمان مطالبه میکنند. انجمنهای دانشجوئی در دانشگاه امیرکبیر و صنعتی از مردم خواستهاند تنهایشان نگذارند و دانشجویان لیبرال حاکمیت غصبی را از دست زدن به خشونت برحذر داشته اند. دانشجویان سبز دانشگاههای ایران در راستای تمرکززدائی و جلوگیری از هجوم مزدوران و سرکوبگران ذوب شده در ولایت پول و زور و فساد، تظاهرات همزمان در دانشگاههای مختلف را تدارک دیدهاند.
روز دوشنبه 16 آذر (من این مطلب را یکشنبه مینویسم و تردیدی ندارم دوشنبه یکبار دیگر جنبش سبز، اراده پولادین ملتی بزرگ را در برابر استبداد سیاه و ارتجاع سرکوبگر به نمایش خواهد گذاشت) جلوه دیگری از همبستگی ملی، و تأکیدی بر محو آخرین ویروسهای ایدئولوژی در پیکر ملتمان را شاهد خواهیم بود.
در میان دورنگارهائی که به دستم رسیده، دورنگار دانشجویان دانشگاه تبریز و دانشگاه آزاد سنندج حال و هوای دیگری داشت چون در هر دو دانشجویان یادآور شده بودند که دوشنبه به رژیم ثابت خواهیم کرد که توطئهاش برای جدا کردن صف دانشجویان آذری و کرد از صف جنبش بزرگ ملت ایران بیاثر بوده است. دو حزب مبارز و دیرپای کرد، حزب دمکرات کردستان و حزب کومله در بیانیهای مشترک، مشارکت در اجتماعات 16 آذر را نه تنها تأیید کرده، بلکه حضور در این اجتماعات سبز را ضرورتی تاریخی در مبارزه با استبداد و ارتجاع در میهنمان دانستهاند.
برای فرزندان سبزم شعری نوشتهام که اینجا میآورم به امید آنکه بیغلط چاپ شود (هفته پیش سرآغاز و میانه مطلب من با افتادن و جابهجائی بعضی کلمات نامفهوم شده بود. تصحیح شده مطلب در سایت من موجود است).
به فرزندانم، نسل بیدار
ای نسل به جان آمده در خانه چرائید؟
هنگام نبرد است بیائید بیائید
سبز است جهان سبز، بیائید به پیکار
شب سر شده، صبح است کجائید کجائید؟
در شانزده آذر امسال بریزید،
در کوی و خیابان، به درآئید درآئید
فریاد کنید از دل و آواز بخوانید
دریای سرودید، سرودی بسرائید
از دشمن غدار نترسید نترسید
سردار در این لشکر بسیار، شمائید
ایران به شما زنده که هم جان و جهانید
هم آتش و آبید و زمینید و هوائید
در میهن دربند، رها باد صداتان
فردا همه در میهن دربند، رهائید
شنبه 5 تا دوشنبه 7 دسامبر
میرحسین، همچنان استوار
بیانیه اخیر میرحسین موسوی به اعتقاد من محکمترین، و صریحترین بیانیه او بعد از نخستین سخنرانیش در فردای کودتا، است. یکایک عباراتش با دقت و تأمل نوشته شده و به اعتقاد من انتشار آن یک روز پیش از 16 آذر پیام روشن موسوی به میلیونها انسانی است که هر کلمهای و حرکتی از سوی او و مهدی کروبی و حتی محمد خاتمی را به دقت پیگیری میکنند. همزمان اظهارات خاتمی در باب جایگاه اخلاق در سیاست، حاکمیت ملی حتی در دوران خلافت علی بن ابیطالب امام اول شیعیان، و سخنان رفسنجانی بعد از مدتها سکوست با فضلا و اساتید و طلبههای حوزه و سپس دانشجویان و تأکید او بر این که اگر مردم ما را نخواهند باید بساطمان را جمع کنیم، هفته گذشته را به یکی از مهمترین هفتههای بعد از کودتا تبدیل کرد. هاشمی با اشاره به اینکه مشکل را فقط خود سیدعلی آقا میتواندحل کند در واقع یادآور شد آش شوری را که جناب ولی فقیه پختهاند خودشان باید سر بکشند و هزینه قمارِ خانه براندازشان را نیز خود پرداخت فرمایند. رفسنجانی در مشهد این سخنان را ایراد کرد یعنی در شهر سیدعلی آقا و در کنار شیخ عباس واعظ طبسی که پیداست از چند ماه پیش با رفیق عهد شباب و دوران پیشخدمتی در بیت مرحوم آیتالله العظمی حاج حسن آقا طباطائی قمی دلگیری و کدورتی دارد که البته عامل اصلی آن حمایت سیدعلی آقا از تحفه آرادان است.
چند جملهای از بیانیه موسوی را برگزیدهام که جوهره کلام اوست، پاسخی است به خس و خاشاک خواندن ملت و تاکید مجددی بر اینکه نگران نباشید ما هستیم و پیکار را تا خاتمه ادامه میدهیم. میرحسینی که سه دانشجوی شهید سال 32 را «سه آذر اهورائی» میخواند با آنکه میگفت جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم فاصله زیادی گرفته است.
«آن «سه قطره خون» و آن «سه آذر اهورايی» که روز دانشجو را پايه گذاشتند، اگر پس از نيم قرن هنوز از تازگی، درخشندگی و اهميت برخوردارند، به خاطر آن است که نسبت به وجود و حيات واقعيتی عظيمتر در جان مردم شهادت دادند...»
موسوی در بخش دیگری اعتراف میکند جنبش فراتز از آنچه در آغاز بود رفته است:
«جامعه ما اينک شگرفترين تحولات را تجربه میکند؛ بعد از حوادثی که چند ماه گذشته به خود ديد کيست که بتواند اين حقيقت را انکار کند؟ ماهيت دقيق اين دگرگونی چيست؟ اين بزرگترين سوال برای ما و برای مخالفان ماست. آنان نيز اگر بدانند که چه رويداد عظيم و مبارکی در راه است، کلاهخودها و چوبدستیهايشان را کنار میگذارند و به دنبال ابزارهايی برای پرستاری از اين گياه پاک که در خاک ما جوانه زده است میروند...»
«در ميان زيبايیهای بسياری که روزهای پيش از انتخابات را نورانی میکرد زيباترين پديده، جمع شدن مردمی از سليقههای گوناگون گرداگرد هم بود. آنها برای آن که به اين کار موفق شوند تفاوتها و تنوعهايشان را کنار نمیگذاشتند، بلکه به رسميت میشناختند. کسی لازم نمیديد که برای شرکت در اين يکرنگی هويت خويش را از دست بدهد و ديگری شود. در آن يگانهشدنها حظی وجود داشت که فطرتهايمان میپسنديد.»
«برادران ما! اگر از هزينههای سنگين و عمليات عظيم خود نتيجه نمیگيريد شايد صحنه درگيری را اشتباه گرفتهايد؛ در خيابان با سايهها میجنگيد حال آن که در ميدان وجدانهای مردم خاکريزهايتان پی در پی در حال سقوط است. ۱۶ آذر دانشگاه را تحمل نمیکنيد. ۱۷ آذر چه میکنيد؟ ۱۸ آذر چه میکنيد؟ چشمانی را که در صحن دانشگاه به رزمايشهای بیفايده افتاده و آنها را نشانه ترس يافته چگونه تسخير میکنيد؟ اصلا همه دانشجويان را ساکت کرديد؛ با واقعيت جامعه چه خواهيد کرد؟»
یمن گرفتار توطئه اهل ولایت فقیه
نمیگویم همه گرفتاریهای یمن به سبب توطئهها و مداخلات رژیم حاکم بر ایران است اما تردیدی نکنید که دستهای آلوده سپاه قدس یک درگیری داخلی بین بخشی از زیدیهای یمن با دولت را به یک جنگ تمام عیار تبدیل کرده است.
در یمن بخش بزرگی از مردم مذهب زیدی دارند. مذهب زیدی یعنی شیعه چهار امامی. اینها قرنها در یمن، عربستان و حاشیه خلیج فارس و همینطور در آفریقا بودهاند و مشکلی هم نداشتهاند، چرا که اغلب قدرت در دستشان بوده است. امام یمن از اینها بوده است. علی عبداله صالح رئیس جمهوری فعلی هم یمن زیدی است. بنابراین مشکل این نیست که میان زیدیها و دولت اختلاف باشد یا میان شیعیان چهارامامی. مشکل بر سر یک قبیله خاص و مجموعه آدمهای خاصی است. شخصی به نام بدرالدین حوثی، که زمانی عضو مجلس یمن و به دولت نزدیک بود، در منطقه استقرارش در صعده اختلافاتی با دولت پیدا کرد و فرزند او حسین الحوثی شورشی را علیه دولت آغاز کرد. بعدها دولت موفق شد نیروهای او را محاصره کرده و او را کشته و شورش را بخواباند. از آن پس حوثیها با جمهوری اسلامی ارتباط پیدا کردند. بدرالدین حوثی به ایران رفت و در آنجا لقب آیتالله به او دادند و تعدادی از این زیدیها شیعه اثنی عشری شدند. به هرحال اختلاف نظرهایی میان دولت و این گروه ایجاد شد. اینها امتیازات بیشتری میخواستند که کار هر روز بالاتر گرفت.
دولت یمن به هیچ وجه نمیخواست با جمهوری اسلامی درگیر شود. به معنای دیگر همیشه علی عبداله صالح و مقامات دولتش، میان دولت ایران و کسانی که به حوثیها کمک میکنند فاصله میگذاشتند. تا حالا بحث سر این بود که مراجع دینی و گروههایی خودسر به حوثیها کمک میکنند، هیچ وقت اسمی از دولت ایران به عنوان طرف متهم نمیآمد.
فرمانده شبه نظامیان حوثی
بهمرور دولتیها مدارکی پیدا کردند که نشان میداد دولت جمهوری اسلامی در این ماجرا مداخله مستقیم دارد. کسانی به دست دولت افتادند که اعتراف کردند در ایران دوره آموزشی دیدهاند و همین طور مدارکی به دست آمد که نشان میداد جمهوری اسلامی از طریق اریتره که روابط نزدیکی با تهران دارد، برای یمنیها اسلحه و پول میفرستد. و حتی گفته شد که در اریتره سپاه پاسداران یمنیها را آموزش نظامی میدهد. و تعدادیشان هم اعتراف کردند توسط حزباله لبنان به آنها آموزش نظامی داده شده است.
همه و همه به هرحال دست به دست هم دادند و آخرین مسأله این بود که در منطقه جنگی یمنیها صداهایی را به زبان فارسی از بیسیمها ضبط کردند. همین مسأله هم مزید بر علت شد و فعلاً سعودیها معتقدند که حوثیها به نیابت از ایران دارند با آنها میجنگند.
سعودیها در ابتدا چندان توجهی به این جنگ نداشتند. آنها زمانی وارد جنگ شدند، که حوثیها به داخل کشورشان آمدند. سعودیها به مرزهای جنوبیشان خیلی حساساند، به خصوص منطقه نجران. آنها بعد متوجه شدند که در پس این حمله یک برنامهریزی وسیع نهفته که جمهوری اسلامی در آن دست دارد، و هدفش هم این است که در شمال یمن منطقهای خودمختار و نیمه مستقل درست کنند و آنجا پایگاهی شود تا به شیعیان منطقه شرقی عربستان هم کمک برسانند و آنها را به شورش دعوت کنند. به همین خاطر است که میبینیم با تمام قدرت وارد این جنگ شده و موفق شدهاند شمال کشورشان را از حوثیها پاکسازی کنند. تا جایی که الان به آنسوی مرزشان هم رفتهاند میخواهند تا حد ممکن اینها را از مرز خودشان دور کنند. در این میان رژیم دست به تحرکات تازهای زده از جمله ارسال ناو جنگی به دریای سرخ و بابالمندب.
ظاهراً جمهوری اسلامی مدعی است که برای مقابله با دزدان دریایی نیروهای دریاییاش را اعزام کرده است. چون چندین بار نفتکشها و کشتیهای ایرانی مورد هجوم قرار گرفتهاند. ولی در درازمدت اگر این ماجرا ادامه پیدا کند و ابعاد جنگ حوثیها در یمن فراتر از مرز عربستان برود، به مرور جمهوری اسلامی و سعودیها عملاً رویاروی یکدیگر قرار خواهند گرفت. سعودیها میگویند رژیم ایران از طریق سپاه قدس به حوثیها پول و اسلحه و آموزش میدهد.
امسال سعودیها بر این باور بودند که جمهوری اسلامی ممکن است تلاش کند در حج بازهم آن مسائلی را که یکبار باعث حج خونین شد، تکرار کند. تمام آن رشتههایی را که در دوران آقای خاتمی و رفسنجانی برای نزدیکی دو کشور طی چهار سال اخیر بافته شده بود، پنبه شد. و واقعاً هم تغییرات چشمگیری در روابط پیش آمده بود. سعودیها همه گونه با ایران همکاری میکردند تا جایی که پیمان امنیتی با هم امضا کرده بودند. همه اینها در واقع پنبه شد.
باید گفت چهارسال حکومت آقای احمدینژاد و برنامههایی که داشت، این روابط را بههم ریخت و جمهوری اسلامی هم مدعی است که سعودیها از طریق وسایل ارتباطیشان از جمله تلویزیون العربیه در رویدادهای اخیر جانب جنبش سبز و اصلاحطلبان را گرفتند. این است که هر دو طرف مدارکی ارائه میکنند مبنی بر این که طرف دیگر دشمنی را آغاز کرد. ولی به هرحال میتوان گفت که سعودیها کاملاً به جمهوری اسلامی بدبینند و گمان و تصورشان این است که جمهوری اسلامی مشغول توطئه علیه آنهاست.
جمهوری اسلامی بدون این که هیچ نوع مشروعیتی از این نظر داشته باشد یا مردمانی به او وکالت داده باشند در جاییکه بهعنوان مثال شیعه چهارامامی هستند، میپرد وسط و خودش را خیلی نگران نشان میدهد. این امر زمینهساز میشود تا کشورهای منطقه به ایالات متحده و غربیها فشار بیاورند که جمهوری اسلامی دنبال براندازی نظام ماست، دنبال برنامه دیگری است و شما تا جایی که میتوانید جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهید و کوتاهی نکنید. سرکوزی به عربستان میرود، اوباما از حق سعودیها برای راندن متجاوزین حمایت میکند و... در نهایت کم و بیش همه جانب سعودی و یمن را گرفتهاند و رژیم را به خاطر عملکردش محکوم میکنند...
(علیرغم تدارکات رژیم برای اعزام 20 هزار سپاهی و بسیجی به حج که اغلبشان به علت شرکت در سرکوبی مردم جایزه حج گرفته بودند، زمانی که با دریافت گزارشات کسانی مثل مصطفی خاکسار فرمانده سابق سپاه در لبنان و سرپرست عملاً برکنار شده سازمان حج و زیارت، از مکه و مدینه فهمید هوا پس است و سعودیها به طور جدی آماده سرکوب کردن هر نوع تظاهراتی هستند، به ریشهری دستور داده شد مراسم برائت از مشرکین به طور محدود در منی و در چادر بعثه رهبری برگذار شود. رژیم در برابر مردم ایران اطوار شیر دارد اما در خارج هر بار که جلویش ایستادهاند مثل شغال زخمی فقط زوزه کشیده است.)
December 11, 2009 06:26 PM