راديو زمانه
«این نظام نه اسلامی است، نه شیعی»
نیکآهنگ کوثر
nikan@radiozamaneh.com
حملهی نیروهای گارد ویژه و لباس شخصیهای نزدیک به حاکمیت به عزاداران و معترضان در روزهای تاسوعا و عاشورا، اتفاقی تازه است. با این که دستگاههای مختلف تبلیغاتی نظام، از جمله خبرگزاری فارس، مسئولیت کشته شدن افراد را به گردن سازمان مجاهدین خلق و تروریستها انداختهاند، اما در حال حاضر کمتر کسی است که این ادعا را باور کند.
از دکتر علیرضا نوریزاده، تحلیلگر سیاسی مقیم لندن، پرسیدم که ضرب و شتم و احتمالاً کشتن عزاداران در روزهای تاسوعا و عاشورا در ایران شیعه، چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟...
Download file
در تاریخ تشیع، یعنی از زمانی که تشیع به عنوان یک کیان در بستر اسلام حضور داشته است، قتلعام شیعیان در روز عاشورا، امری است که برای اولین بار اتفاق میافتد.
اگر به تاریخ نگاه کنید، حتی حملات وهابیون به عراق همیشه در زمانهایی غیر از ماههای حرام اتفاق افتاده است. حتی آنها حرمت این مسأله را نگاه داشتهاند. یا در سال ۱۳۴۲ در روزهای تاسوعا و عاشورا، تظاهراتی در قم صورت گرفت. اما در آن روز به سوی مردم تیراندازی نشد و اقدام خشونتآمیزی به عمل نیامد. بنابراین، حرمت این روز به هر شکلی، با هر حکومتی در ایران حفظ شده است.
اما رژیم جمهوری اسلامی، رژیمی که خود را در درجهی اول یک رژیم اسلامی میداند؛ در درجهی دوم رییس این نظام خود را نایب امام زمان و حامی و حارف فرهنگ و اصول مذهب تشیع و حامی شیعیان جهان میداند؛ به گونهای که برای «چهار امامیها»ی یمن که هیچ ارتباطی با ما ندارند و نگاهشان به مذهب نیز کاملاً با ما مخالف است، نگران است و میگوید آنها در معرض فشار و کشتار قرار گرفتهاند و بر این اساس، میلیونها دلار پول، اسلحه و آموزش میدهد، در حالی که آنها حتی امام زمان (مهدی) را قبول ندارند و مذهبشان با امام چهارم آنها «زید» که امام ما هم نیست، پایان میگیرد و نگاه خامنهای به آنها باید مانند نگاه به بهاییان باشد؛ ولی در خود ایران دستور میدهد به سوی مردم تیراندازی کنند.
به نظر من، آنچه در ایران در روز عاشورا رخ داد، نقطه عطفی بود و دو مسأله را آشکار کرد؛ مسألهی اول این که این نظام به هیچکدام از حرفهایی که میزند، اعتقاد ندارد. اصولاً مذهب و مبانی دینی برایش ذرهای ارزش ندارند؛ تنها چیزی که برای نظام اهمیت دارد، ماندن است، به هر قیمت که شده. این مسألهای بود که دیروز حتی برای کسانی که طرفدار نظام بودند، روشن شد.
مسألهی دوم این است که در نگاه جهانی، شاید تا روز عاشورا تصور میکردند که تحولاتی که در ایران دارد رخ میدهد، امری داخلی است و هر نظامی ممکن است با این مشکلات روبرو باشد. مثلاً آنچه در زیمبابوه بعد از انتخابات رخ داد، در ایران نیز رخ داده است و باید فشار آورد که به نوعی مصالحه صورت بگیرد و بر این اساس، تردید و شکی در مشروعیت کل نظام نداشتند.
اما از دیروز این مسأله آشکار شد که این نظام مشروع نیست. به جهت این که هزاران نفر فریاد که میزدند، فریادشان دیگر متوجه آقای احمدینژاد نبود، بلکه متوجه رأس نظام و خود نظام بود.
این دو مسأله به نظر من، نتیجهی آن چه بود که دیروز رخ داد و مشروعیت نظام را در جهان زیر سؤال برد و در داخل کشور نیز آشکار کرد که این نظام نه اسلامی است، نه شیعی است و برای بقای خود دست به هر جنایتی میزند.
یکی از مسائلی که از سوی خیلیها مورد سؤال است، سکوت مراجع بزرگ در قم و نجف است. به نظر شما، این سکوت چه نتیجه و تأثیری میتواند در جایگاه مرجعیت در جهان تشیع داشته باشد؟
به طور کلی مرجعیت، دستکم از مشروطیت به این سو، یا شاید باید گفت از فتوای میرزای شیرازی در مورد تنباکو به این سو و بعد در مشروطیت در اوج خود و سپس در حرکتهای اجتماعیای که کشور ما داشته است، همیشه در کنار مردم قرار گرفته است.
البته در سال ۵۷ این فرصت برای روحانیت پیش آمد که رهبری جنبش را به طور مطلق بهدست بگیرد و بعد هم حکومت داشته باشد. اما این حکومت شامل همهی روحانیون نبوده است. تنها بخش کوچکی از روحانیون به قدرت رسیدند و بقیهی روحانیون دو حالت را داشتند.
یا وابسته شدند و از مزایای این حکومت بهرهمند شدند که در مقایسه با مزایایی که پیش از انقلاب داشتند، از نظر مادی، بیشتر بود. بنابراین، مسحور این مادیات شدند؛ کارخانه و پول گرفتند و بودجه در اختیارشان قرار گرفت. اینها یک دسته از روحانیون هستند که نشان دادند با مردم نیستند و اگر پیش از انقلاب نیز صحبتی میکردند، به خاطر رسیدن به قدرت و پول بوده است.
دستهی دیگری نیز مرعوب هستند؛ یعنی اطلاعات رژیم با آنها رفتاری کرده است که وحشتزده هستند. اطلاعات یا از خود آنها، یا از پسر، نوه و یا از دیگر اعضای خانوادهشان مدارکی دارد که از طریق این مدارک آنها را وادار به سکوت کردهاند.
فراموش نکنید، وقتی مرجعی در جایگاه مرحوم آیتالله حاج آقا رضا گلپایگانی، برای ختم آیتالله شریعتمداری اعلامیهای منتشر و اعلام کرد که مراسم ختم برگزار خواهد کرد، آقای ریشهری نزد او رفت و مطلبی را پیش روی او گذاشت مبنی بر این که نوهی او را دستگیر کردهاند و گفت که «اگر این اطلاعیه را لغو نکنی، نوهات را به جرم لواط محاکمه خواهیم کرد. مدرک هم داریم.»؛ به این ترتیب این پیرمرد بیچاره را وادار به سکوت کردند. در مورد بقیه هم همین کارها را کردهاند.
اما استثنائاتی هم مانند مرحوم آیتالله منتظری یا آیتالله صانعی، آقای طاهری، آقای بیات زنجانی وجود دارند. اما هیچکدام از این مراجع در حد مرجع اعلا نیستند. سکوت آیتالله وحید خراسانی یا آیتالله شبید زنجانی غیرقابل قبول است. گو این که آقای شبید زنجانی بر جنازهی آیتالله منتظری نماز گذاشت، ولی حرفی راجع به حوادث اخیر نزده است و این مسأله عجیب است.
یا آیتالله سیستانی، از همه بالاتر و مرجع اعلای تشیع که در مورد عراقی که کشورش نیست، بلکه اقامتگاهش است صحبت میکند، ولی در مورد ایران که موطن او و زادگاه اجدادیاش است، هیچ نمیگوید.
به نظر من، این سکوت به مرجعیت خیلی لطمه زده است. یکی از مؤسسات یا نهادهایی که در این ماجرا بسیار باخته است، نهاد مرجعیت است و گمان نمیکنم مردم از این پس اعتمادی را که باید و شاید دیگر نسبت به مرجعیت داشته باشند.
December 29, 2009 08:39 PM