راديو زمانه
گفتگو فرنگيس محبي با علیرضا نوریزاده در ارتباط با ترور دکتر علیمحمدی
«ترور دکتر علیمحمدی یک پیام بود»
آقای نوریزاده، با توجه به این که مقامات ایران این ترور را به امریکا و اسراییل نسبت میدهند و از سوی دیگر، میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی در بیانیههایی این اقدام را خط تازهی توطئه میدانند، پس چه کسانی میتوانند در پشت این ترور قرار داشته باشند؟
نوریزاده :من به دو عامل نگاه میکنم؛ یکی سابقه و دیگر این که چه منظوری پشت کشتن دکتر علیمحمدی بوده و چه کسانی میتوانند از این قتل منتفع شوند. در هر ماجرایی که در این حد پر رمز و راز و درهم پیچیده است و نمیتوان سازمان، شخص و یا گروه مشخصی را بهراحتی متهم کرد، با این پرسشها روبهرو هستیم....
Download file
سه سال پیش، درست در ماه ژانویه، یکی از همکاران دکتر علیمحمدی، به نام دکتر اردشیر حسینپور که در شیراز زندگی میکرد، به قتل رسید. اتفاقا دکتر حسینپور را به علت ایمیلهایی که بین ما ردوبدل شده بود و پس از کشتهشدن ایشان، بعضا در مطبوعات به چاپ رسید، ایشان را از نزدیک میشناختم.
آقای دکتر حسینپور هم استادی بود که فیزیک تدریس میکرد و درست شبیه آقای دکتر علیمحمدی در زمانی با برخی از ارگانهای صنعتی نظامی رژیم جمهوری اسلامی در تماس بود. دکتر حسینپور در پروژهی موشک شهاب۳ و موشک سجیل شرکت داشت. ولی بعد جدا شده بود و چند سالی بود در شیراز فقط به کار تدریس میپرداخت.
آقای دکتر حسینپور سه سال پیش کشته شد و رژیم مدعی شد که او بر اثر خفگی ناشی از گازگرفتی از میان رفته است. ولی اقوام او همینطور شاگرداناش، این مساله را تکذیب کردند.
دکتر علیمحمدی نیز بر پایهی آنچه آقای احمد شیرزاد، همکار، دوست، همکلاسی و همدورهای او عنوان کرده است، شخصی بوده که در آغاز انقلاب از جوانان طرفدار انقلاب بوده؛ در جنگ هم شرکت کرده است. ولی در ماههای اخیر بهشدت با جنبش سبز همبستگی و همدلی داشته و علیه آقای احمدینژاد موضع گرفته است.
در تظاهرات و حتی در تظاهرات ۱۳ آبان شرکت کرده است. در پاسخ به شاگرداناش برای شرکت یا عدم شرکت در تظاهرات به آنها میگفته: «من شرکت میکنم». جلسهای هم با دانشجویان داشته که در آن علیه احمدینژاد و روش دولت در سرکوب جنبش صحبت کرده است.
حال باید دید که آیا کشتن شخصی که در حال حاضر هیچ ارتباطی با سازمان انرژی اتمی و همینطور پروژههای اتمی ایران ندارد، سخت طرفدار جنبش سبز است، با آقای احمدینژاد مخالف است و هیچ ارتباطی با دولت ندارد، میتواند به نفع اسراییل و امریکا باشد؟ اگر چنین باشد، آنها چه هدفی را دنبال میکردهاند؟
رژیم مدعی شده که ممکن است اپوزیسیون دست به این کار زده باشد. اما گروه انجمن پادشاهی پس از دزدیدهشدن آقای فولادوند فراموش شد و چیزی از آن، به جز خاطره، نمانده است. مجاهدین خلق هم در داخل ایران هیچ نوع امکانی برای این که دست به چنین عملی بزنند، ندارند.
پس باز برمیگردیم به خانهی اول؛ باید یک ارگان نظامی باشد که بتواند چنین بمبی را سر راه دکتر علیمحمدی کار بگذارد، آن را از راه دور کنترل کند، آمد و رفت ایشان را تحت نظر گرفته باشد و بمب را درست بهگونهای منفجر کند که ایشان به قتل برسد. اینها همه نشاندهندهی یک برنامهریزی نظامی است.
هدف هرچه که باشد و توطئه از سوی هر گروهی باشد، چرا شخصی مانند دکتر علیمحمدی قربانی این توطئه شده است؟ چه ویژگیهایی در این استاد فیزیک بوده که ایشان را قربانی مناسبی برای رسیدن به هدفشان کرده است؟ با توجه به این که افراد زیادی در سطح دکتر علیمحمدی هستند که طرفدار جنبش سبزند و شاید در تظاهرات هم شرکت کرده باشند.
در همهی قتلهای مرموز این سوال مطرح میشود که چرا ایشان؟! هر کس دیگری هم بود، این سوال مطرح میشد. ایشان هدف سهلی بوده؟ نمیدانم. … آیا آمدوشدهایی داشته که رژیم را نگران کرده؟ آیا آنگونه که بعضیها میگویند، درصدد ترک ایران بوده؟
گویا از یک مرکز علمی در خارج به ایشان پیشنهادی رسیده بوده است. دکتر علیمحمدی در گذشته این پیشنهادها را رد کرده است؟ آیا اینبار قبول کرده بوده؟ … اینها همه سوالهای بیپاسخ هستند.
ولی اولین اثری که داشته، موجی از ارعاب در محیط دانشگاهی و بین کارشناسان و محققان ایجاد کرده که این حالت خیلی میتواند نگرانکننده باشد.
به معنای دیگر، رژیم بدترین نوع رفتار را با نمایندگان جنبش دانشجویی داشته است که بتواند دانشجویان را با ارعاب به سکوت وادار کند. احکامی که علیه رهبران دفتر تحکیم وحدت، ادوار تحکیم و همینطور برخی از دانشجویان دستگیرشده صادر کردهاند، نشان میدهد که رژیم بیش از هر چیز در صدد ارعاب است و فکر میکند تا حدی موفق شده است.
اما من گمان نمیکنم اینطور باشد؛ جنبش دانشجویی سرجایاش است. همین جنبش استادان، روشنفکران و اهل تفکر میتواند برای رژیم پیامی نگرانکننده باشد.
فکر میکنم اگر هرکس دیگری هم جای دکتر علیمحمدی مورد این سوءقصد قرار میگرفت، همین سوال را میکردیم. ما هنوز صورت مسالهی کاملی نداریم. خانوادهی او در این شرایط پلیسی، هنوز نمیتوانند حرف بزنند. تشییع جنازهی او و جنازهی دزدی رژیم نشان داد که در پس پرده ماجرایی هست.
اینها همه باید روشن شود و روشن هم خواهد شد. کما این که قتل مرموز دکتر حسینپور هم بعدا روشن شد که توسط عوامل رژیم انجام گرفته است.
دکتر علیرضا نوریزاده میگوید متاسفانه به نظر میرسد که سلسلهی قتلهای زنجیرهای دوباره آغاز شده است
با توجه به اختلافاتی که در میان جناحهای حاکم وجود دارد، مانند فجایعی که در کهریزک اتفاق افتاد، فکر میکنید توطئهگران اصلی مشخص شوند؟ یا این که این جنایت بهانهای شود عدهای مجازات و حتی اعدام شوند و مقصرین اصلی افشا نشوند؟
بعید نمیدانم که رژیم فردا بیاید و عدهای را متهم کند که در این قتل دست داشتهاند و باز چهار نفر را بهعنوان اینکه مجاهد هستند و در این قتل دست داشتهاند، مجازات کند. این کارها هیچ بعید نیست.
اما یک نکته به نظر من خیلی مهم است و آن هم حضور آقای ابوناصر حزبالهی در صحنهی جنایت است؛ ایشان در تصاویری که گرفته شده (و درود به هوشمندی آنانی که این تصاویر را گرفتهاند) لحظاتی پس از جنایت در ژستهای مختلف دیده میشود. اما این حضور سؤالی ایجاد کرده است؛ ایشان در آنجا چه میکرد؟!
به نظر من، همهی اینها سرانجام روشن خواهد شد. تردیدی در اینباره نباید داشت. هیچ ماجرای قتلی در پس پرده نمیماند. در کشور ما هم حتما این قاعده برقرار خواهد بود. مطمئن باشید در جهان امروز رژیمها نمیتوانند جنایتی مرتکب شوند و بعد روی آن پرده بکشند. سرانجام بیرون خواهد افتاد.
اما رژیم ممکن است به سناریویی متوسل شود؛ مگر نگفتند مخالفان و بهقول خودشان «منافقین» در قتل کشیش مسیحی دست داشت. اما بعد معلوم شد که آقای سعید امامی این کار را کرده است. همانطور که ماجرای انفجار در حرم حضرت رضا روشن شد. در این مورد هم مطمئنا در آینده از چندوچون آن آگاه خواهیم شد.
پس از ترور سید علی حبیبی موسوی، خواهرزادهی میرحسین موسوی و قتل دکتر علیمحمدی که ایشان هم از حامیان جنبش سبز بودند، باید در انتظار یک سری قتلهای زنجیرهای بود؟
متاسفانه به نظر میرسد که سلسلهی قتلهای زنجیرهای دوباره آغاز شده است. در ماجرای قتل مجتبی هاشمی، سر او و همسرش را بریدند و بعد گفتند که برادرش روحالله هاشمی این کار را کرده است.
یا در مورد رییس سازمان سرمایهگذاری سپاه پاسداران و خریدار سهام مخابرات گفتند که ایشان هم در اثر گازگرفتگی، همراه با همسرش به قتل رسیده است. این نوع قتلها، اثر انگشتان ماموران رژیم را دارد.
زنده یاد داریوش فروهر و همسرش را میتوانستند به ضرب گلولهای بکشند، ولی به آن وضع شنیع کشتند که از این طریق به دیگران پیام بدهند. قصد پیامرسانی است. یا علیرغم این که زندهیاد شاهپور بختیار با ضربهی اولیه به قتل رسیده بود، سر و دست بریدند که پیام بدهند و بگویند ما اینطور میکشیم.
در مورد قتلهای اخیر هم همینطور است؛ یعنی نوع کشتن پیامی است که ببینید ما چهطور میکشیم!
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
نظر بدهید
(نظر شما پس از تایید دبیر وبسایت منتشر میشود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.
نام:
آدرس ایمیل: (نشانی ایمیلتان نزد ما مانده، منتشر نمیشود)
متن نظر:
January 16, 2010 04:30 PM