انقلابي كه من ديدم
صدای انقلاب
علیرضا نوریزاده: در زمان بختیار سانسور از بین رفت
حسین قویمی
سی و یک سال از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ می گذرد و اینک در آستانه سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامی بسیاری از موافقان و مخالفان خود را برای شرکت در راهپیمایی های ۲۲ بهمن آماده میسازند.
در این روزهای پر تنش با برخی روزنامه نگاران و تحلیلگران به گفتوگو نشستهایم و از آنها خواستهایم تا پلی به گذشته بزنند ودیروز و امروز را در ترازوی مقایسه بسنجند.
از علیرضا نوری زاده، روزنامه نگار، نخست درباره تفاوت پوشش رسانهای سی و یک سال پیش و امروز در ایران پرسیدهایم:
Download file
علیرضا نوری زاده: اگر مبنا را بگذارم بعد از جریان اعزام ماموران نظامی به تحریریه کیهان و اطلاعات و تصمیم ما برای دست کشیدن از نوشتن و اعتصاب که در دولت آقای شریف امامی بود و بعد آن توافقی که پیدا شد از سوی شورایی که تعیین شده بود با آقای دکتر آزمون بر پایه اینکه سانسور لغو شود... اگر مبنا را آنجا بگذاریم، علیرغم دستگیری
بیشتر بخوانید:
هوشنگ نهاوندی: رسانههای غربی حوادث انقلاب را بزرگ میکردند شکوه میرزادگی: بدترین نوع دیکتاتوری، دیکتاتوری مذهبی است من دو نوبت و اعتصابی که بعدا ادامه پیدا کرد، میخواهم بگویم حداقل برای من آزادترین فضایی که در مطبوعات در همه عمرم تجربه کردم، همان چند ماهه بود و به ویژه در دوران سی و هفت روزه نخست وزیری زنده یاد دکتر بختیار. در آن زمان سانسور به هیچ شکلی وجود نداشت. چرا، تنها سانسوری که بود این بود که اگر مثلاً یک روز تیترمان راجع به نخست وزیر یک کمی بزرگتر از تیتر راجع به آقای خمینی بود، آن آقایانی که خود را متولی آقای خمینی میدانستند، اعتراض میکردند و تهدید میکردند که کیهان امروز واژگان امام خمینیاش با حروف درشت تری است و اطلاعات کوچکتر است، پس معلوم است آنجا دلشان با انقلاب نیست. یعنی از این حرفها هم زده میشد. تنها سانسور همین بود.
ولی واقعاً میخواهم بگویم در دوران آقای ازهاری که ما در اعتصاب بودیم، دکتر بختیار وقتی نخست وزیر شد در جلسهای که ما رفتیم در منزلش -که خانم نوشابه امیری هم در یک یادداشتی در روزنامه جامعه همان زمان به آن اشاره کرد- آقای دکتر بختیار گفت ماده ۵ و ۸ حکومت نظامی را به حال تعلیق در میآورد و ما آزادیم که هرچه میخواهیم بنویسیم. مرحوم غلامحسین صالح یار گفت از فردا روزنامهها پر از تیتر علیه شما میشود. گفت «هیچ اشکالی ندارد، هر ناسزایی میخواهند به من بگویند، فقط در اندیشه وطن تان هم باشید و یادتان هم باشد که دیکتاتوری نعلین هزاربار از دیکتاتوری چکمه بدتر است.»
فضای امروز از چند نظر قابل مقایسه با فضای آن وقت نیست. اولاً آن زمان یک اطلاعات و کیهان بود و آیندگان و روزنامه رستاخیز که به خاطر اسمش گرفتاری داشت، اگرچه بچههایش تلاش میکردند روزنامه درستی منتشر کنند. یک سری هم روزنامه های هفتگی و چند روز یک بار بود که در آن فضا داغ شده بود و دوباره «آسیا» و «آهنگ سیاسی» منتشر میشد و به جز اینها چند تا مجله بود. یعنی آنطور وسایل ارتباط جمعی این عمومیت را پیدا نکرده بود. سایت های اینترنتی نبود، وبلاگ نبود، تلویزیون ماهواره نبود. یک بی بی سی بود که مردم شبها مینشستند و گوش میکردند. بنابراین خیلی محدود بود. علیرغم این محدودیت، فضای باز اجازه داد که تیراژ روزنامه ها پس از سالها به مرز یک میلیون برسد.
در دوران دکتر بختیار ما سه بار چهار بار روزنامه اطلاعات را چاپ میکردیم. آیا امروز هیچ روزنامهای در ایران هست که علیرغم همه اشاراتی که در مورد تعمیم و گسترش رسانهها کردم، تیراژش بالای ۴۰ هزار داشته باشد؟ نه. ولی آن روز اطلاعات و کیهان اول در مرز یک میلیون و بعد فراتر از یک میلیون منتشر میشدند.
اگر ممکن است مقایسه ای کنید بین فضای سیاسی و اجتماعی دو دوره.
سی و یک سال پیش اکثریت جامعه بر این باور بودند که شاه باید برود و رژیم پهلوی هم تغییر پیدا کند، یعنی سرنگون شود. در این که از زمان روی کار آمدن دکتر بختیار، در خیلیها تردید ایجاد شده بود، شکی نیست. ولی آقای خمینی حرف اول را میزد. وقتی هم به ایران برگشت، دیگر هیچ نوع رقیبی در صحنه نمیتوانست تصور هم کند که در برابرش بتواند بایستد. بنابراین ما یک رهبر فرهمند داشتیم که عکسش در ماه دیده میشد، موهایش در لای سوره بقره، و ملتی که چشم را بسته بودند و دهان باز، فقط فریاد میزدند. البته یک عده ای بودند با هدف و برنامه ریزی که هم توی آن اسلامیها بودند و هم توده ای و چپها و هم مجاهدین. اینها با هدف آمده بودند. برای اینکه اینها فکر می کردند دولت را میگیرند و آقای خمینی که میرود قم، حکومت هم میافتد دست آنها. آقای کیانوری دقیقاً چنین تصور می کرد که تا شش ماه دیگر حزب توده دولت را در اختیار خواهد داشت. همین طور مجاهدین و دیگران. فضای امروز کاملاً فرق دارد. اولاً که کسی با دهان باز و چشم بسته فریاد نمیزند. چشمها همه باز است، از فریاد کمتر خبری است. اگر شعاری هم شنیده می شود، حساب شده و منطقی است. رهبر فرهمندی در صحنه وجود ندارد. چند تنی هستند که مردم اعتبار بیشتری به آنها دادهاند، به خاطر مواضع و پایداریشان و یک آقای میرحسین موسوی هست که مردم بر این باورند که در انتخابات او را انتخاب کردهاند اما حقشان را گرفتهاند. بنابراین کسی نیست که الان بیاید به مردم بگوید بروید به خانههایتان و مردم بروند و یا بگوید بیایید توی خیابان و مردم بیایند به خیابان. مردم در شرایطی قرار گرفته اند که انتخاب می کنند. نکته بسیار مهم که باز تفاوت می گذارد بین جمهور سال ۵۷ و جمهور امروز، در اینجا اکثریت با جوانان است و این جوانان به هیچ وجه گرفتار آن حالت ایده آلیستی جوانان آن سالها نیستند.
February 4, 2010 06:04 PM