يكهفته با خبر
سهشنبه 27 تا جمعه 30 آوریل
رأس فتنه
سردار رمضان شریف در جمع سرداران دست به کار دیگر، مسؤولیت طرح و پخش مکتوب و گفتاری و تصویری تولیدات کارخانه دروغپردازی مافیای سپاه و شرکا را عهدهدار است. معمولاً انتخاب سخنگو در تشکیلات دولتی و خصوصی بر چند مبنا صورت میگیرد، مثلاً لازم است که سخنگو دارای قدرت بیان بالاتر از معمول باشد، اطلاعات عمومیاش در کنار اطلاعات مربوط به حرفهاش از سطح عادی بالاتر باشد تا اگر از او سؤالی شد که ربطی به حرفهاش نداشت، مثل رامین مهمانپرست (سخنگوی وزارت خارجه رژیم) در گل نماند. دانستن حداقل یک زبان خارجی در کنار تسلط کامل بر زبان مادری، داشتن ظاهری آراسته، توان کنترل اعصاب در مقابل سوالات تحریک کننده و اعصاب آزار از دیگر خصوصیاتی است که دارا بودن آن از ویژگیهای پذیرفته شده برای یک سخنگو است. در عین حال سخنگو مورد اعتماد کامل دستگاهی است که به نامش سخن میگوید. از پس پرده امور باخبر است و با شنیدن سؤال خبرنگاری که با طرح شایعهای و یا جزئیات خبری از او توضیح میخواهد غافلگیر نمیشود.
البته ظاهر آراسته نیز مطلوب است حداقل برای ما که به اجبار یا اختیار در سرزمینهائی زندگی میکنیم که شایسته سالاری در گزینشها شرط نخست است و مردم در گزینش نمایندگان و دولت خود آزادند، بخت شناخت و بررسی سوابق سخنگویان به ویژه در دستگاههای دولتی فراهم است، مثلاً زمانی که فردی به عنوان سخنگوی کاخ سفید و یا وزارت خارجه ایالات متحده معرفی میشود، گذشته و حال او ظرف چند ساعت هم از سوی دولت و هم ازجانب رسانهها و مراکز بحث و بررسی در اختیار عموم قرار میگیرد و همگان به آسانی میتوانند دریابند چرا آقای فلان به سمت سخنگوئی انتخاب شده است. همینطور در بریتانیا و فرانسه و آلمان و... میبینیم که سخنگوی وزارت دفاع بریتانیا اگر هم خود نظامی اونیفورم پوش نبوده ولی ده سال در مرکز مطالعات دفاعی کار کرده، دو بار مشاور وزیر بوده، سه زبان میداند و تز فوق لیسانس خود را در رابطه با جنگ افغانستان نوشته، چنین فردی وقتی با سؤالی روبرو میشود سعی میکند در حد ممکن و در چهارچوب مصالح عالیه کشور به آن پاسخ دهد. این قاعده البته در جمهوری ولایت فقیه و صد البته نظامهای ولایتی دیگر از نوع استبدادی سلطنتی و جمهوری موروثی و خلقی معنا و مفهومی ندارد.
کافی است شما به سخنگویان دولت ابدمدت نایب امام زمان و سوابق آنها نظری بیندازید تا آشکار شود انتخاب این حضرات هیچ نوع ارتباطی به دانش و فن بیان و اطلاعات عمومی و زبان دانی و خبر داشتن از علم لدنی ندارد بلکه داشتن روئی بیشتر از دیگر همکاران، و سرسپردگی در حد بندگی به سیدنا و مولانا سیدعلی آقا در کنار نوکری کامل برای رئیس مربوطه، از جمله صفات ضروری سخنگویی است. کافی است به سخنگویان دولت از وزارت خارجه، وزارت دفاع، اطلاعات، اداره مبارزه با کرم کدو تا سازمان نذر و نذورات نایب امام زمان، مسجد جمکران، موسسه آثار و برکات شیخ علی مشکینی نگاهی بیندازید. در درجه اول متوجه این نکته بسیار مهم میشوید که سخنگویان مربوطه (برخلاف آقای حسنی سخنگوی اسبق وزارت خارجه) معمولاً در زیبائی ظاهر و آراستگی ماشاءالله ماشاءالله بیمثل و مانند و استثنائی هستند. قدها اغلب کوتاه، عینکها ته استکانی، ریشها بینظم، چاک یقه باز و کت و شلوارها همان است که با آن هم میخوابند و هم به بیت الخلا میروند و هم کارهای دیگرشان را میکنند. اغلب از حمام فراری و دشمن سرسخت انواع عطریات هستند. در دانش و بینش نیز ملاک انتخاب، غلامحسین الهام است. اگر سخنگو مرد باشد داشتن همسری از نوع فاطمه رجبی اولی است و اگر زن باشد داشتن کمی سبیل و همسری چون غلامحسین الهام از امتیازات ویژه محسوب میشود. (حقاً مزاح نمیکنم، کافی است به یکی از سخنگویان وزارت جلیله بهداشت که سرکار خانم دکتر وحید دستجردی ولایتش را دارند نظری بیندازید. که هم سبیل دارد و هم همسرش از همشکلان غلامحسین خان است).
باری، سخنگویان جمهوری ولایت فقیه در عین حال باید با دروغ همعهد، در پشت هم اندازی و فریبکاری استاد، در چرت و پرت گوئی سرآمد اقران و در مداحی مقام ولایت عظما و نوکر آرادانیاش یگانه باشند. اگر خبرنگاری جرأت کرد و سؤالی از آنها کرد که به نوعی دخالت در معقولات باشد باید قدرت آن را داشته باشند که به یک اشاره ابرو یا علامت انگشت طرف را سرجایش بنشانند. در عین حال جنس ذکورشان حتماً باید از هیزی و وقاحت نیز نسبت به خبرنگاران و مراجعان مؤنث بهره کافی برده باشد وگرنه شایسته سخنگوئی نخواهد بود.
این مقدمه را آوردم تا سخنان اخیر سردار رمضان شریف مسؤول روابط عمومی و سخنگوی سپاه را در گفتگو با خبرنگار دفاعی فارس نیوز (ایضاً ابواب جمعی سپاه) مورد بررسی قرار دهم. ایشان«ادعای بعضی از رسانههای صهیونیستی و منطقهای درباره کشف شبکه جاسوسی سپاه در کویت را بخشی از تلاشهای رسانههای صهیونیستی و دنبالههای منطقهای آنها ـ یعنی روزنامه القبس و کانالهای العربیه و الجزیره و الوطن و... ـ در سوژه یابی کاذب به منظور تحت الشعاع قرار دادن علاقمندی مردم کشورهای همسایه به انقلاب اسلامی دانست و یادآور شد موضوعاتی چون پولشوئی در بحرین، سخنان برخی مسؤولان اماراتی و اکنون ادعای کشف شبکه جاسوسی در کویت از این دست تلاشها است...»
حقاً که روی جناب شریف هم از غلامحسین الهام بیشتر است و هم از رامین خان مهمان پرست. با توجه به سوابق جناب سردار مطمئنم ایشان محبتهای رژیم و سپاه را نسبت به همسایه کوچک ما کویت از آغاز انقلاب تا امروز به یاد میآورند، من فقط برای آنکه خاطر خطیر خود را خیلی زحمت ندهند به طور سرانگشتی این مراحم ویژه را بر میشمرم. پیش از آن فقط به این نکته اشاره میکنم که گفته سردار شریف درباب ادعاهای امارات البته ربطی به مقوله کویت و بحرین ندارد. در این مورد هیچ ایرانی شرافتمند و وطنپرستی حاضر نیست یک ذره از خاک سه جزیره همیشه ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک نصیب غیر شود و حقاً بر طبل ادعاهای پوچ اخیر کوفتن بازی با دم شیر است منتها نه شیری که با بیلیاقتی سهم ما را در دریای مازندران واگذار کرد و امروز ایران را به میدان جولان چینیها و کره شمالیها و روسهای سفید و سرخ و کوبائیها تبدیل کرده و ادعای استقلال هم میکند. قدرت ایران در مردمی است که هنگام حمله عراق با همه دردها و زخمها و کاستیها مردانه به پا خاستند و قادسیه دوم را به کابوس خالدبن ولید ثانی بعثی بدل کردند. بین ایران و امارت شارجه قراردادی بر سر سیادت بالمناصفه بر ابوموسی و بهرهبرداری مشترک از ثروتهای دریائی وجود دارد که اگر جمهوری اسلامی آن را محترم میداشت امروز وزیر خارجه امارات حضور شرعی ما را در این جزیره با اشغال سرزمین فلسطین توسط اسرائیلیها برابر نمیدانست. کویت و بحرین اما موضوعات دیگری هستند.
ولی فقیه اول و کویت
بازگرداندن آقای خمینی از مرز توسط کویتیها هنگامی که حضرتش اراده خروج از عراق را فرمودند اگرچه باعث بخت گشائی ایشان، سفر به پاریس و سرانجام بازگشت فیروزمندانه به ایران و سلطه یافتن بر کشور شد، اما کینهای که ایشان از آل صباح به دل گرفتند کمتر از کینهشان نسبت به شاه و صدام حسین نبود. در آغاز انقلاب، عراق و کویت از جمله نخستین کشورهائی بودند که نه تنها رژیم تازه را به رسمیت شناختند بلکه از مهندس بازرگان برای دیدار از کشورشان دعوت به عمل آوردند. وزیر خارجه وقت و امیر فعلی کویت شیخ صباح الاحمد نیز خود سفری به تهران کرد که شرح آن را چند نوبتی نوشتهام. مرحوم قطب زاده وزیر خارجه وقت که از جایگاه صباح الاحمد در میان دولتمردان عرب آگاه بود استقبال گرمی از او به عمل اورد و سپس به اتفاق برای دیدار از خمینی به قم رفتند. دیدار غریبی بود. شیخ صباح و همراهانش یازده و نیم صبح به حضور خمینی رفتند. خمینی سر به زیر داشت و محلی به آنها نگذاشت. بعد قطبزاده ضمن معرفی هیأت از مواضع دوستانه کویت نسبت به انقلاب و مساعدتهای این کشور به ایرانیان مقیم که بعضاً از مخالفان رژیم پادشاهی بودهاند سخن گفت، سپس شیخ صباح طی سخنانی خردمندانه یادآور شد که کویت دولت کوچکی است که علاقمند سرفرازی و پیشرفت کشور دوست و برادر ایران است و از تحولات ایران با شادمانی استقبال میکند. بعد هم سخنانی در زمینه همکاریهای دو کشور و آمادگی کویت برای مساعدت ایران در مرحله انتقالی. خمینی سر به زیر داشت و هیچ نمیگفت. بعد از خاتمه سخنان شیخ صباح، عبادلله صالحینی گفت و به نماز ایستاد. اذان تازه آغاز شده بود. هیأت کویتی به ناچار پشت سر او نماز خواند، بعد هم سری تکان داد و از محل خارج شد. قطبزاده بهتزده و دچار شرمندگی بسیار شده بود. میهمانانش را بدرقه کرد،البته احمد خمینی کوشید تا حدی تلخی پدر را جبران کند... شیخ صباحالاحمد بعدها با اشاره به این دیدار میگفت گمان نمیکنم در برابر جانداری نشستهام. حتی مژه زدن ایشان را ندیدم...
کوتاه زمانی بعد جنگ ایران و عراق آغاز شد، کویت نیز که مثل سعودیها و بحرینیها و بقیه اهالی حاشیه خلیج فارس از صدور انقلاب و آشوب بیمناک بود، به یاری عراق شتافت. البته این کشور قدرت نظامی نداشت که به عراق در این زمینه یاری رساند اما بنادرش برای رساندن ساز و برگ جنگی و نیازهای عراق باز بود همینطور هم بخشی از خریدهای عراق از سوی کویت صادر میشد. و از آنجا که کویت و بحرین حلقههای ضعیفتر شورای همکاری خلیج ـ فارس ـ بودند، اقدامات تنبیهی نیز بیش از همه آنها را هدف قرار داد. این اقدامات با اعزام مأموران و یا به خدمت گرفتن بعضی از جوانان شیعه فریب خورده در کویت خاصه از طایفه «بدون» (عنوانی که به غیرکویتیهائی اطلاق میشود که بعضاً از جزیره العرب، ایران و یا عراق طی یکصد سال اخیر به کویت رفتهاند و گاه سه نسل در کویت زندگی کردهاند، در ارتش و ادارات خدمت میکنند اما از داشتن شرایط برابر با کویتیهای اصیل محرومند. در سالهای اخیر دولت و پارلمان کویت یافتن راهی برای حل مشکل «بدون»ها را در دستور کار قرار دادهاند و به شماری از آنها ملیت کویتی دادهاند اما هنوز مشکل در ابعاد وسیع باقی است به ویژه آنکه بخشی از این بدونها در دوران اشغال کویت توسط عراق با عراقیها همکاری کردهاند) دنبال شد. سید باقر مهدی و فرزند و دامادش محور فعالیتهای پنهان ضد دولت کویت بودند. حزبالله کویت نیز نخست در قالب هیأتهای حسینی و سپس حزبالله، مأموریت کارهای تروریستی را عهدهدار شد.
کویت از سال 1982 تا بعد از اشغالش توسط عراق، هدف بیش از 90 عمل تروریستی، هواپیماربائی و حتی سوءقصد به جان امیرش توسط عوامل و مزدوران جمهوری اسلامی بود. (این نکته را یادآور شوم که قطبزاده همان اوایل وزارتش به دعوت شیخ صباح الاحمد سفر کوتاهی به کویت داشت که در جریان آن هدف سوءقصد عوامل استخبارات عراق قرار گرفت. مقدر نبود که او در این حادثه آسیب ببیند بلکه میباید دو سال و اندی بعد به جرم واهی طرح (و نه اقدام) کودتائی که قرار بود رژیم را سرنگون کند با تلاش ریشهری و موافقت آقای خمینی مردی که قطبزاده او را از پدرش بیشتر دوست میداشت اعدام شود. در این سوءقصد اما تنی از همراهان و عابران از جمله جناب سبط یکی از شریفترین و آگاهترین دیپلماتهای ما در امور خاورمیانه مجروح شدند که آقای سبط هنوز هم از آثار این سوءقصد رنج میبرد.) کویتیها چون بقای خود را مرهون خردمندی در عرصه سیاست خارجی و به ویژه منطقهای خود میدانند ترجیح میدهند بدون جنجال مشکلات خود را با همسایگانشان تصفیه کنند. حتی در مورد اختلاف با عراق نیز مبنای آنها سازش بود منتها صدام در اندیشه سلطه بر کویت بود و تا آنجا در این راه پیش رفته بود که اداره راهنمائی و رانندگی عراق پلاکهای اتومبیل نمره عراق برای استانهای کویت و قطر و بحرین آماده کرده بود. البته صدام زمانی که با مشکل مواجه شد در نامهای به هاشمی رفسنجانی پیشنهاد کرده بود شما بروید و بحرین را بگیرید ما هم استان جدا شده کویت را به مام وطن بر میگردانیم.
کویتیها که بعد از اشغال کشورشان سخت نگران همدست شدن رژیم ایران با رژیم عراق بودند زمانی که با سیاست حساب شده و مصلحت جویانه ایران روبرو شدند و دیدند که ایرانیها چگونه نه تنها از ورود هزاران کویتی خانه از دست داده به کشورشان استقبال کردند بلکه در برابر رشوههای کلان مادی و معنوی صدام حسین، مقاومت کرده و حاضر به آلوده شدن در جنون او نشدند دفتر سیاه روابط پیش از اشغال را بستند و حاضر شدند بعد از آزادی کشورشان روابطی کاملاً دوستانه با ایران برقرار کنند. با آزادی کویت و اعزام تیم کارشناسان ایرانی برای مشارکت در خاموش کردن چاههای مشتعل نفت کویت و انتشار اخبار حضور فرزندان خاندانهای ایرانیالاصل کویت مثل قبازرد، بهمن، دشتی، عیوضی و... در گروههای زیرزمینی مقاومت علیه نیروهای عراقی و شهادت شماری از آنها از جمله سروان قبازرد، مردم کویت به شکل محسوسی نگاهی سرشار از اعجاب و دوستی نسبت به ایران پیدا کردند. فراموش نمیکنم در همان تاریخ در سفری به کویت در دیدار با شیخ ناصر محمد الاحمد نخستوزیر فعلی کویت که آن زمان رئیس دیوان امیر ـ وزیر دربار ـ بود، شیخ ناصر با ستایش و تقدیر از ایران میگفت. او که بیش از 12 سال در رژیم گذشته سفیر کشورش در ایران بود و در مقام شیخ السفرا هر از گاه با شاه ملاقات داشت سر میز غذا در خیمهای که وسط باغ قصر ویران امیر برپا شده بود خطاب به ملحم کرم رئیس سندیکای روزنامهنگاران لبنان که به همراه شماری از همکارانش به کویت آمده بود گفت این همکار ایرانی شما که در کنار من است فرزند ملت بزرگی است که تک تک افرادش بزرگ و فرزانهاند. اینها شش هزار سال تاریخ دارند و شاه و شیخشان همه نسبت به ما سرشار از لطف و مهر بوده و هستند. شیخ ناصر در کنار ناراحتی و اندوهش برای ویرانی کشورش و قتل هموطنانش توسط عراقیها و آتشی که از سوختن چاههای نفت کویت کوچک را در میان گرفته بود از غارت موزه شخصیاش توسط عراقیها بسیار افسرده بود 90 درصد تحفهها و آثار عتیقه در این موزه در ارتباط با ایران و فرهنگ و تمدن ایران بود. خوشبختانه پنج سال بعد موزه کم و بیش با اعاده قطعات ربوده شده از جمله شمشیری که در ایران به دست دولت افتاد، به وضع سابق بازگشت. به هر روی در دوران رفسنجانی و سپس خاتمی روابط دو کشور همچون روابط با عربستان و بحرین به شکل چشمگیری توسعه یافت. امیر درگذشته کویت شیخ جابر که ریاست هیات نمایندگی کشورش را در نشست سران اسلامی در تهران در آغاز کار خاتمی عهدهدار بود بعدها میزبان رفسنجانی و خاتمی در کشورش شد. شیخ صباح الاحمد نخستوزیر وقت نیز با ایران در ارتباط نزدیک بود و به ویژه در زمینه مسائل عراق دو کشور همکاریهای نزدیکی داشتند. در زمان جنگ آمریکا و متحدانش علیه رژیم صدام حسین از آنجا که کویت مهمترین پایگاه ترانزیت برای انتقال ساز و برگ و سرباز به عراق بود کویتیها در همآهنگی کامل با آمریکا، جمهوری اسلامی را مطمئن ساختند این حمله به هیچ روی متوجه ایران نخواهد شد و کویت اجازه نمیدهد از خاکش برای حمله به ایران استفاده شود. و این موضع را کویت تا امروز داشته است. بعد از روی کار آمدن احمدینژاد در ایران، کویتیها کوشیدند همان شیوهای را که در تعامل با خاتمی داشتند با وی ادامه دهند. به کویت دعوتش کردند، همکاریهای تجاری را ادامه دادند و هیچ نوع تضییقاتی علیه مأموران رژیم و نهادهای وابستهاش برقرار نساختند، حتی نخستوزیر کویت علیرغم مخالفت شماری از مقامات کویتی چند ماه قبل و هنگامی که جنبش سبز با همه اقتدار در برابر کودتای احمدینژاد ـ سپاه مقاومت میکرد، به ایران رفت و قراردادهائی را با رحیمی معاون اول احمدینژاد امضا کرد. اما نیش عقرب نه از ره کین است - اقتضای طبیعتش این است. حالا کویتیها دریافتهاند با رژیم ولائی نمیشود تفاهم کرد. چون به تعهد و التزامات خود پایبند نیست. برای رژیم سلطه برقرار کردن بر منطقه یک هدف است بنابراین در پس لبخندش همه گاه باید منتظر مکر و فریبی بود که نمونهاش را کویتیها در هفته گذشته از نزدیک مشاهده کردند. در این باره باز هم خواهم نوشت.
شنبه 1 تا دوشنبه 3 مه
به جز آنکه در برابر کارگران و معلمان وطنم در روزشان سر فرود آورم چیزی ندارم که با فداکاریها و مقاومتشان برابر باشد. علیرغم تهدیدها و لشکرکشی رژیم به خیابانها آمدند و از دردها و رنجهای خود گفتند و مرگ بر دیکتاتور را فریاد زدند. این نکته را ذکر کنم که ماه گذشته به دستور احمدینژاد یک ماه بودجه اضافه به حزبالله لبنان داده شد تا به پاس خدمات افراد حزبالله به جمهوری ولایت فقیه یک ماه اضافه حقوق به افراد حزبالله داده شود. آن هم در زمانی که کارگران در روز کارگر از 7 ماه و ده ماه و یک سال عدم دریافت حقوق سخن میگفتند و معلمان زحمتکش از حقوق معوقه چند ماهه شکوه میکردند.
May 7, 2010 04:57 PM