July 09, 2010

يكهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

زاهد، ار راه به رندی نبرد معذور است!

سه‌‌شنبه 29 ژوئن تا جمعه 2 ژوئیه
همدلی از همزبانی خوشتر است...

این بار در دو روزی که در رم بودم غیر از محل جلسات در سنای رم و دفتر حزب رادیکال و میدانی که نزدیک پارلمان بود جائی را ندیدم. اما در این دو روز بسیار آموختم و در عین حال دریافتم که با نگاه پر از لطف و امید و خطاپوشی و انشاءالله گربه است نمی‌توان با مساله اقوام یا بر طبق شرح بسیار دقیق دکتر ضیاء صدرالاشرافی ـ از آنها که بسیار از گفته‌هایش آموختم ـ غیر همزبانان، و به توصیف نمایندگان احزاب قومی، ملیت‌های ایران روبرو شد. سی و یک سال استبداد سیاه مذهبی و ارتجاع حاکم و ظلم مضاعفی که به ویژه در برخورد با اقلیتهای مسلمان غیر شیعه اعمال شده است، در کنار فروپاشیدن اتحاد شوروی و تشکیل کشورهای مستقلی که در میانشان مردم جمهوری‌های ترکمنستان و آذربایجان دارای علائق و زبان مشترک با هم مرزان ایرانی خود هستند و البته حکومتهای این دو کشور در کنار ترکیه با چشمانی ناپاک به این سوی مرز و هموطنان ترکمن و آذری ما می‌نگرند، رویدادهای عراق و افغانستان، تیرگی روابط ایران و همسایگان عرب در حاشیه خلیج فارس و تلاش بعضی از شیوخ خلیج فارس برای ترغیب و تشویق اندیشه قومیت عربی در مناطق عرب‌نشین کشورمان، و بازیهای منافقانه و خطرناک سازمان اطلاعات نظامی پاکستان در رابطه با بلوچهای ایرانی، همه و همه از جمله عواملی است که در ایجاد فضای پرسوءظن و نگرانی امروز بین اقوام ایرانی مؤثر بوده است...


اگر بعضی بخواهند همچنان با نگاه و باورهای سی و یک سال پیش با موضوع اقوام برخورد کنند، به شدت از حقیقت دور مانده و در واقع پیوندهای تاریخی و بعضاً جاودانه‌ای که ساکنان ایران را به هم در طول سده‌ها و روزگاران دیر و دور وصل کرده است به خطر می‌اندازند.
صاحب این قلم که در طول سه دهه و نیم گذشته بهترین روابط را با اقوام ایرانی داشته و با قلم و صدا همه گاه از حقوق حقه آنها از جمله خودگردانی در حوزه استانهای خود (نظام غیرمتمرکز که به قول زنده یاد دکتر عبدالرحمن قاسملو محتوایش مد نظر است وگرنه عنوان چه فدرال و چه خودمختار و چه خودگردان تفاوتی با هم نخواهند داشت) دفاع کرده است، گاه با برخوردهایی روبرو می‌شوم که مرا به شدت نسبت به آینده نگران می‌کند. (اخیراً یک تلویزیون ترک‌زبان که برنامه فارسی نیز دارد در سایت خود زیر عنوان علی رضا نوری‌زاده کیست، مطالب جعلی را که حسین بازجوی شریعتمداری نماینده سیدعلی آقا و مدیرکیهان تهران در جزوه نیمه پنهان سالها پیش در باره من و پدر و خانواده‌ام منتشر کرده بود، عرضه کرده است. این مطالب که جعلی بودنش از مقوله خسن و خسین و مغاویه... بسیار فراتر می‌رود به گونه‌ای که بر سر پدرم عمامه می‌گذارد و مرا به مدرسه در عراق می‌فرستد، از سوی گروهی که خود را مخالف جمهوری اسلامی می‌خواند مورد استناد قرار گرفته تا مثلاً مرا بکوبد چون به تجزیه طلبان وابسته به سازمان اطلاعات الهام علی اوف تاخته‌ام.)

پس پرده کنفرانس
نشست رم به همت سازمان UNPO، حزب رادیکال ایتالیا و همکاری پارلمان این کشور تحت عنوان «جنبش دمکراتیک در ایران» برپا شد. روز نخست در یکی از گالری‌های پارلمان و با حضور دو تن از معاونان مجلس سنا، چند نماینده پارلمان، مسؤولان UNPO که به عنوان تشکیلاتی حامی حقوق اقلیتها دارای صفت «ناظر» در سازمان ملل است، نماینده‌ای از پارلمان هلند و مجموعه‌ای از مسؤولان سازمانهای سیاسی و فرهنگی و شخصیت‌های مستقل سیاسی و رسانه‌ای مخالف با رژیم حاکم بر ایران برگذار شد و سخنرانان می‌توانستند به زبانهای فارسی، انگلیسی و ایتالیائی با ترجمه همزمان، مطالب خود را عنوان کنند. روز دوم، نشست ما در یکی از دفاتر حزب رادیکال و مابین خودمان بود. به همین دلیل نیز بحثهای روز دوم صریحتر و داغتر از بحثهای روز نخست بود که مخاطبان ما خارجی بودند.
دکتر رضا براهنی شاعر و نویسنده و احمد باطبی از سرشناس‌ترین رهبران جنبش دانشجوئی ظاهراً به دلیل مشکلات ویزا نتوانستند در کنفرانس شرکت کنند. نام دیگر شرکت کنندگان بدون رعایت هیچ ترتیبی از این قرار بود: دکتر کریم عبدیان از بنیانگذاران حزب همبستگی دمکراتیک اهواز و مسؤول سازمان حقوق بشر اهواز، دکتر علی‌رضا اصغرزاده استاد دانشگاه یورک کانادا و از فعالان آذری در عرصه فرهنگ و سیاست، دکتر شهریار آهی فعال و تحلیل‌ گر سرشناس و بنیان‌گذار جنبش همبستگی، یوسف عزیزی بنی‌طرف نویسنده و روزنامه‌نگار و عضو کانون نویسندگان و از فعالان در عرصه حقوق عربهای ایران، ناصر بلیدائی فعال سیاسی بلوچ و محقق و استاد که حقاً باید از تلاشهایش در برپائی نشست سپاسگذاری کنم، هاروی وان بومل عضو پارلمان هلند، سناتور اما بونینونایب رئیس سنای ایتالیا، مارینو بوسداچین دبیرکل سابق UNPO و نماینده این تشکیلات در سازمان ملل، از بنیان گذاران سازمان صلح بدون عدالت و از جمله شخصیتهائی که دربرپائی دادگاه لاهه برای رسیدگی جرائم علیه بشریت نقش ویژه داشت، یکی از سه کارشناسی که در تحقیق و بررسی پیرامون جرائم جنگ آوران در یوگسلاوی سابق فعالیت داشت و عضو برجسته حزب رادیکال، سناتور لوئیجی کوپاگانا عضو مجلس سنا و هیأت ایتالیائی در پارلمان سازمان امنیت و همکاری اتحادیه اروپا، دکتر نیکولا فیگاتالامانکا دبیرکل سازمان صلح بدون عدالت و از فعالان سرشناس بین‌المللی در عرصه حقوق بشر، احمد ادریس استاد دانشگاه جورج تاون واشنگتن و دانشگاه استکهلم و فعال فرهنگی و سیاسی کرد، بهزاد کریمی فعال سیاسی و تحلیل‌‌گر، رهبر سابق سازمان فدائیان خلق، و چهره سیاسی سوسیال دمکرات مستقل امروز، دیوید کیز مدیرعامل و عضو موسس CyberDissidents.org که تشکیلاتی برای حمایت از وبلاگ نویسان و سایت‌ها و مبارزه با فیلترینگ و از شاگردان و نزدیکان ناتان شارنسکی در انستیتوی Adelson برای پژوهشهای استراتژیک و از سفرای سابق سازمان ملل، رویا کاشفی فعال حقوق زنان و حقوق بشر و رئیس کمیته حقوق بشر انجمن پژوهشگران ایران، دکتر حسین لاجوردی رئیس و بنیان گذار انجمن پژوهشگران ایران، مارک لاتیمر مدیرعامل گروه بین‌المللی حقوق اقلیتها، سناتور پی‌یترو مارسینارو، عضو مجلس سنای ایتالیا از حزب دمکرات حاکم، مهرداد درویش‌پور پژوهشگر و فعال سیاسی و اجتماعی در سوئد و عضو جمهوریخواهان دمکرات و سکولار، مایتو مساچی عضو پارلمان ایتالیا از حزب رادیکال، کاک عبدالله مهتدی دبیرکل حزب کومله ایران، فرخ نگهدار از رهبران پیشین فدائیان خلق اکثریت، عضو موسس اتحاد جمهوریخواهان ایران و فعال سیاسی، خانم فیاما نیرنستین نویسنده و سیاستمدار سرشناس ایتالیائی کارشناس امور ایران و خاورمیانه، امانوئل اتولنگی استاد و نویسنده و کارشناس مسائل خاورمیانه و مدیرعامل انستیتوی ماورای آتلانتیک، مارکو پانلا سیاستمدار سرشناس عضو حزب رادیکال، سناتور مارکوپردوکا عضو سنای ایتالیا (که روز دوم در پایان نشست سخنانی ایراد کرد.) پیر سیاست ایتالیا مارکو پانلا که از بنیان گذاران حزب رادیکال است جمعبندی بحثهای روز نخست را عهده‌دار بود. دیگر شرکت کنندگان سخنران به غیر از من و دوست و همکارم احمد رأفت که اخیراً نیز کتاب تازه‌اش به زبان ایتالیائی در مورد جنبش سبز و نقش موبایل و اینترنت در آن منتشر شده، کاک حسن شرفی معاون دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران (همینجا باید از او و کاک عبدالله مهتدی به خاطر همدلی بدون شرطشان با جنبش بزرگ آزادیخواهی ایران و همزمان تاکیدشان بر وحدت ملی و همبستگی همه ایرانیان با همه دل سپاسگزاری کنم ضمن اینکه در روز دوم برادران و خواهران عرب ایرانی و بلوچ و ترکمن و بختیاری و آذربایجانی ـ ترک زبان ـ همین همدلی و همصدائی را نشان دادند) موریزیو تورکو معاون رهبر سنا در حزب رادیکال، و سرانجام خانم فاخته زمانی پژوهشگر و فعال سرشناس در عرصه حقوق اقلیتها در ایران، و بنیانگذار انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان.
اسامی را آوردم که در جائی ثبت شود وگرنه پرداختن به سخنرانیها، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. مهم اینکه همه ما ایرانیان شرکت کننده در چند محور اتفاق نظر داشتیم، اینکه جنبش سبز (اگرچه بعضی سبز را دوست نداشتند) یک جنبش اسلامی نیست و فکر غالب در آن دمکراسی خواهی فارغ از رنگ و نژاد و مذهب است. اینکه از خارج کشور و به خصوص توسط خارجی نمی‌شود به دمکراسی رسید و ملت ایران به آن درجه از رشد و آگاهی رسیده است که با شجاعت زنان و جوانانش خود در عرصه مبارزه کار اهالی ولایت فقیه را یکسره کند. همینطور همه اتفاق نظر داشتند که مردمسالاری می‌تواند به بسیاری از سوءتفاهمات و نگرانی‌ها بین مردم ایران از هر قوم و نژاد و مذهب پایان دهد. مثالی زدم و گفتم در همین عراق پرآشوب وجود یک رئیس جمهوری کرد یعنی مام جلال طالبانی، در کشوری که جزو بنیانگذاران اتحادیه عرب بوده و نیم قرن فریاد قومیت عربی از بلندگوهایش به آسمان می‌رفته است، از جمله مهمترین عوامل پایداری عراق به عنوان یک کشور واحد بود. در ایران فردا اگر پذیرفتیم به همان اندازه که شیعه فارس زبان حق دارد بالاترین مقامات در کشور را عهده‌دار شود کرد و بلوچ سنی، آذری ترک زبان، ترکمن و عرب ایرانی و لر و تالش و گیلانی و مازندرانی و قشقائی و بویراحمدی با زبانها و گویش‌های متنوع و فرهنگ غنی همراه با یهود و نصاری و زرتشتی و صائبی و بهائی و بی‌دین و... صاحب چنین حقی هستند، در مسأله خودگردانی و نظام غیرمتمرکز مشکلی پیدا نخواهیم کرد. خاصه اگر از هم اکنون دعوای جغرافیا را کنار بگذاریم و به مقوله زبان و فرهنگ اعتبار دهیم. (در روز دوم به دوستانم یادآور شدم، امروز اگر همه مان به زبان فارسی سخن نمی‌گفتیم ناچار بودیم مثل دیروز مترجم بیاوریم آنهم تعداد زیادی مترجم تا سخنان ما را برای یکدیگر ترجمه کند. در حالی که همدلی ما می‌تواند ما را به زبان مشترک برساند. که همدلی پایه اول است.)
در روز نخست با تأمل بر سخنان شخصیتهای خارجی به ویژه سناتورها و نمایندگان مجلس نمایندگان و سنای ایتالیا و هلند و پارلمان اروپا، این واقعیت بیش از هر زمان آشکار شد که رژیم جمهوری اسلامی همه توجیهات بقای خود را از دست داده است. به عبارت دیگر کسی در جهان (منهای جیم جونگ ایل و چاوز و کمی هم بشار الاسد) اعتباری برای این رژیم قائل نیست. و اگر ما بتوانیم همتی بکنیم و بار دیگر همصدا در دو سوی مرز، نفی ولایت جهل و جور و فساد، و حکومت فاشیستی ارتجاعی سیدعلی آقا و نوکرانش و در رأس آنها تحفه آرادان فریاد کنیم، این بار جهان با ما همصدا خواهد بود. (با اجازه شما محور بحثهای روز دوم و نتیجه گیری خودم از این روز را به شماره بعدی می‌گذارم. چون بسیار مهم است و حرفها دارم. فقط این را بگویم که بی‌مهری شماری از هموطنان عرب و آذریم به حضرت فردوسی و خلیج همیشه فارس را هیچگاه نخواهم پذیرفت و برداشتهای این عزیزان را از چهار بیت شعر فردوسی در مقابل آن هزاران نه می‌پذیرم و نه منطقی می‌دانم اما چون مساله بسیار اهمیت دارد می‌گذارمش به هفته آینده...)

شنبه 3 تا دوشنبه 5 ژوئیه
اوّل قدم از عشق سرانداختن است

در کار سیاست می‌توان از چند پنجره به بیرون نگاه کرد و سخن گفت. در این صورت به تو می‌گویند سیاستمدار زرنگ و موفق و بازیگر سیاسی ماهر که قادر است در هر شرایطی گلیم خود را از آب بیرون کشد، اما در کار مبارزه آن هم در مبارزه‌ای که یکسو آدمخوارانی از نوع سعید مرتضوی و احمد جنتی و سردار احمدی مقدم (باجناق تحفه) و احمد سالک و حسین تائب و آقا مجتبی و تحفه آرادان و حومه قرار دارند و در طرف دیگرش ندا و سهراب و محسن و احمد زیدآبادی و عبدالله مومنی و توکلی و شیوا نظرآهاری و فرزاد و شیرین و... نمی‌توان هم یار حسین بود و هم ملاحظه ابن زیاد را کرد. من آقای دکتر عطاءالله مهاجرانی را انسانی بسیار هوشمند، آگاه به مسائل سیاسی و صاحب نظر در عرصه فرهنگ و ادب می‌شناسم. از هنر بسیار می‌داند، قلم بسیار زیبائی دارد و گاه نوشته‌های او را از ته دل ستوده‌ام. از همان بیست و اندی سال پیش که نوشته‌های کوتاه و دلنشین او را در اطلاعات می‌خواندم که به شیواترین وجه مفهوم «قلّ و دل» را افاده می‌کرد، حساب او را از دیگر پایوران اهل ولایت فقیه جدا کرده بودم. وزارت ارشاد او نیز با هیچ دوره‌ای حتی دورانی که خاتمی عهده‌دار آن بود قابل قیاس نیست که با همه بگیر و ببندها و سانسورهای از بالای سر او، و یک خطای توجیه پذیر او درباره گروه روزنامه جامعه که به توس رفته بودند در مصاحبه‌ای در بیروت، یکی از پربارترین دوران شکوفائی فرهنگ و هنر ما در عصر سیاه ارتجاع و استبداد بود. دفاعیه او در زمان استیضاح از سوی ذوب شدگان در ولایت سیدعلی آقا که به صورت کتابی خواندنی منتشر شد گویای ذهن پویا و رندی او بود که با همان اسلحه استیضاح کنندگان محکومشان می‌کرد و در پایان نیز رأی اعتماد می‌گرفت. در مقابل عبدالله نوری که همه خلوص بود و پاکدلی و نه حتی با وجود آنکه بچه حسین آباد اصفهان است از رندی و رزنگی بهره‌ای نبرده بود با آنکه همه حق به جانبش بود توسط همان ذوب شدگان با رأی عدم اعتماد روبرو شد و کارش به محاکمه و زندان کشید، برادر نازنین نوجوانش دکتر علی‌رضا نوری را نیز راهی ته دره کردند که دل سیدعلی آقا به کمتر از این خنک نمی‌شد به خصوص آنکه نوری حسرت یک آخ را هم به دلش گذاشته بود. در نگاه بعضی دکتر مهاجرانی یک سیاستمدار واقعی است که مصلحت برایش همیشه فراتر از اصول بوده است. من اما بر این باورم که ایشان با اظهاراتی که در شأن وی نبوده و یا موضع‌گیری‌هائی که دور از شخصیت یک انسان بافرهنگ دلبسته حافظ و شاملو و احمد و محمود دولت آبادی و طه بهبهانی و جعفر پناهی و بهمن قبادی، می‌باشد بزرگترین لطمه‌ها را به خود زده است. مثلاً آنچه در مذمت رئیس دانشگاه کلمبیا هنگام استقبال از تحفه آرادان عنوان کرد بی‌آنکه در نظر بگیرد وقتی تحفه آرادان 200 هزار دلار می‌دهد که در کلمبیا سخنرانی کند، مستحق چنان سخنانی هم بوده است. توهین رئیس دانشگاه اصلاً متوجه ملت ایران نبود بلکه خطاب به کوتوله سیاسی نادانی بود که در پنج سال اخیر کشور ما را به این روز آشفته کشانده و آبروئی برای ایران در جهان باقی نگذاشته است. اخیراً نیز ایشان در جلسه‌ای در دانشگاه سوآس که متأسفانه تعداد معدودی از هموطنان در آن حاضر شدند، در کنار آقایان احمد سلامتیان و حسن یوسفی اشکوری سخنانی ایراد کرده بود که سخت مورد اعتراض شمار کثیری از ایرانیان در داخل و خارج کشور قرار گرفت. عمده‌ترین بخش گفته‌های وی که مورد اعتراض قرار گرفت در رابطه با هویت جنبش سبز و ولایت فقیه بود.
ایشان در پاسخ سؤالی فرمود؛ ولایت فقیه می‌تواند تفسیر مترقی داشته باشد و آن زمانی است که تابع قانون اساسی و زیر نظارت خبرگان باشد (نقل به مضمون). سؤال من از دکتر مهاجرانی این است؛ اگر قرار بود که کسی از فراز سر ما فرمان براند، ارباب متجدد سویس درس خوانده با دانستن چند زبان و آداب و رسوم امروزی و رحم و مروتی بسیار بیشتر از ارباب امروزی را داشتیم که صدای انقلاب را هم شنیده بود و سرطان هم داشت و وقتی می‌رفت با آن جامعه پرخروش و حضور بختیارها و صدیقی‌ها و صالح‌ها، بدون شک به خیزی دیگر به مردمسالاری رسیده بودیم. مرض داشتیم ظل‌الله را برداریم و نعوذ بالله خود خدا را بیاوریم و بعد هم بگوئیم سرجدت به مجلس خبرگانی که شورای نگهبان خودت اعضایش را غربال کرده، اجازه بده بر اعمالت نظارت کند؟ مردی که دلبسته خواجه بزرگ بیزار از تزویر است چگونه می‌پذیرد اهل ولایت تزویر و نفاق سرزمینش را در چنگ بگیرند و این همه جنایت را به اسم خدا و دین مرتکب شوند؟ ولایت فقیه یعنی ارتجاع، جهالت، استحمار و فساد. مطلقه و غیرمطلقه ندارد، در حالی که هم شاه و هم رئیس جمهوری را می‌توان مقید کرد آن هم با قانون زمینی و عرف و مبانی مردمسالاری.
نکته دوم اینکه جنبش سبز اگر در ابتدا بر سر تقلب بزرگ در انتخابات به حرکت درآمد در خیزش دوم و سوم با توجه به شعار مردم رو به افق دیگری کرد و چشم اندازی متفاوت را در برابر ما عرضه کرد. ندا و سهراب و دهها تن دیگر از شهیدان و شکنجه شدگان جنبش رأی نداده بودند اما در جنبش حضور داشتند. در خارج از کشور ما هم رأی نداده بودیم اما برای انتقال پیام جنبش به خارج به ویژه جهان عرب، و انتقال پیام خارج به داخل تلاشی کمتر از تلاش جناب مهاجرانی که رأی داده بود نکردیم. با این تفاوت که در عین حرمت نهادن به مهندس موسوی و حجت‌الاسلام کروبی و در نظر گرفتن دلبستگی‌ها و قیودی که بعضاً کاملاً اخلاقی است و دست و پای آنها را می‌بندد، هیچگاه آرزوهای خود را به عنوان اهداف جنبش جا نزدیم. خیلی طبیعی است وقتی مهندس موسوی امروز می‌گوید قانون اساسی وحی مُنزَل نیست و یا تکثرگرائی جنبش را یکی از جلوه‌های درخشان و ویژگی‌های بارز آن می‌داند، در واقع از خواستهای میلیونها هموطن سبزش سخن می‌راند. وقتی آقای کروبی یادآور می‌شود سابق یک شعبان بی‌مخ داشتیم و امروز این حاکمیت (یعنی سیدعلی آقا و نوکرانش) صدها شعبان بی‌مخ تربیت کرده است، به هیچ روی در پی حفظ این حاکمیت که مصدر و منشاء فساد و استبداد است، نمی‌باشد. این موجهای سبز پرخروشی که استبداد و ولایت را نفی می‌کنند و مردمسالاری را فریاد می‌زنند، ولایت فقیه را نفی کرده‌اند. حیف است آقای مهاجرانی با اشاره به دو سه تا مقاله در نیوزویک و فلان تلویزیون بخش بزرگی از جنبش که عمدتاً سکولار است را به نئوکانها و آمریکا و انگلیس وصل کنند. چندی قبل ایشان سناتور مک کین را نیز جنایتکار جنگی خوانده بود. یعنی فردی را که در مقام خلبانی برای کشورش جنگیده (گیرم من و آقای دکتر مخالف این جنگ بوده باشیم) و چند سالی در اسارت ویتنام شمالی زیر شکنجه معلول شده و بالاترین مدالهای افتخار را دریافت داشته و نماینده منتخب جمعی از هموطنانش در سنا است جنایتکار می‌خواند، لابد چون آمریکائی است. با منطق ایشان لابد باید پاسداران و بسیجی‌ها و ارتشی‌های دلاور کشورمان را که در جنگ با عراق ضربات سنگینی به دشمن وارد کردند و بعضی چون خلبان شهید عباس بابائی چندین گردان و ستاد و پایگاه عراق را ویران و صدها تن از نظامیان دشمن را به قتل رساندند نیز از جنایتکاران جنگی شمرد.

سیدی از جنس دیگر

بحث مفصل درباب سید محمد حسین فضل‌الله مرجع سرشناس لبنان را که روز یکشنبه در بیروت در 75 سالگی درگذشت به هفته دیگر می‌گذارم، فقط دو نکته را یادآور می‌شوم که به علت خطای بی.بی.سی عملاً ورد زبانها شده بود. این روحانی که روزگاری سنگ انقلاب اسلامی را به سینه می‌زد از زمان روی کار آمدن آقای خامنه‌ای ره دیگری گرفت و بیمارستان «بهمن» که در آن دار فانی را وداع گفت متعلق به ایران نبود بلکه عبدالحسین بهمن کویتی (ایرانی‌الاصل) میلیاردر که 70 میلیون دلار خرج برپائی مسجد حسنین در بیروت برای او کرده بود، هزینه برپائی این بیمارستان را نیز داد. نگاه فضل‌الله به اسلام و تشیع به طور کامل با نگاه اهل ولایت فقیه فرق داشت. از او در شماره آینده خواهم نوشت.

July 9, 2010 08:45 PM






advertise at nourizadeh . com