یکهفته با خبر
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل!
سه شنبه 5 تا جمعه 8 اکتبر
ولیعهد ناکام
۱-چند هفته پیش در همین زاویه از دیدار رهبر با حسن خمینی یاد کردم و تلاش سید علی آقا را برای راضی کردن نواده سید روح الله مصطفوی به اینکه برای رسیدن به رهبری با آقا مجتبی شریک شود و مقام عظما را که پس از به لقاءالله پیوستن حضرتش به صورت نکاح موقت (صیغه) برای مدت 8 سال به زوجیت او و یا آقا مجتبی درخواهد آمد (اگر اول خبرگان سید مجتبی را انتخاب کرد خُب شما قائم مقام میشوید و 8 سال بعد شما روی کار میآئید و سید مجتبی میرود زیر دست شما... سخنی با این مضمون بر زبان مقام معظم رهبری جاری شده بود) با هم قسمت کند بعد هم نوبت فرزندان آنها خواهد بود و به این ترتیب تا ظهور حضرت، هم نظام و هم مقام ولایت حفظ شود.
حسن خمینی زرنگتر از آن است که به دام سید علی آقا بیفتد، به همین دلیل نیز گفته بود ضمن سپاس از مراحم حضرتعالی، برو این دام بر مرغ دگر نه که ما در نیاوران منزل داریم و صاحب پدرزنی هستیم (آیتالله موسوی بجنوردی) که هم گذشته شما را دیده است و از احوالاتتان با خبر است و هم آنقدر دورنگر که بداند این بساط به خود حضرتعالی ختم خواهد شد و «من آن نگین سلیمان به هیچ نشمارم / که گاهگاه بر او دست اهرمن باشد».
اینها را که نوشتم البته برداشتی آزاد است از پاسخ احتمالی حسن آقا در دلش، بر پایه شناختی که از او و پدر همسرش دارم وگرنه میدانم در برابر سلطان برّ و بحر، سید لابد پاسخ را به سکوت پیوند داده. و با یک تعظیم غرّا از آستان مبارک ملک پاسبان اجازه مرخصی خواسته است. نایب امام زمان هم فرمودهاند سلام مخصوص ما و خانم را خدمت والده محترمه برسانید و بفرمائید چرا روضه فاطمیه تشریف نیاوردند، خانم چشم به راه بودند، نکند خدای ناکرده ایشان هم تحت تأثیر حرفهای مرحومه جدّه بزرگوارتان در مورد خفایای رحلت مرحوم حاج سیداحمد آقا ابوی گرامیتان قرار گرفته باشند. مرحومه بتول خانم متأسفانه دچار بیماری توهم شده بودند. (اینها را نیز حسن آقا احتمالاً از نگاه قائد معظم خوانده است وگر نه سید علی آقا عادت ندارد حتی به طور تلویحی به جرائم خود و نوکرانش اعتراف کند و مثلاً در صدد دلجوئی برآید.). به هر روی، دو سه روزی پس از دیدار رهبر و سید حسن خمینی، خبری به آیتالله یوسف صانعی مرجع فعلاً معارض سید علی آقا رسید که حضرتش خیالاتی دارد و موضوع سفر دو هفتهای جنابش به قم دلایل و اسبابی دارد جز آنچه در هفتههای اخیر در قم شایع بود. در واقع کسی از دفتر خامنهای پیشاپیش به صانعی و موسوی اردبیلی خبر داده بود که پیش از نزول اجلال ولی امر مسلمانان چهار راه آذربایجان و روستای مقر حسن نصرالله در دره بقاع، به پایتخت مرجعیت، هیأتی عازم این شهر است و پیام ویژهای برای مراجع دارد. صانعی و موسوی اردبیلی بلافاصله با وحید خراسانی و سید موسی شبیر زنجانی و آقا صادق شیرازی و ناصر ابوالمکارم و صافی گلپایگانی و... تماس گرفته بودند که ظاهراً خوابی برای شماها دیدهاند، حواستان جمع باشد وگرنه سراغ ما که بالمآل نخواهند آمد...
سرانجام با مشورتی که آقایان قم با هم داشتند، آقای وحید گرمای هوا را بهانه کرد و عازم «وشنوه» شد، موسوی اردبیلی کمر درد گرفت و دو سه تن دیگر مثل صافی گلپایگانی به سرماخوردگی ناگهانی دچار شدند و از پذیرش فرستادگان رهبر عذر خواستند.
تنها موسوی اردبیلی و شبیر زنجانی گیر افتادند. هیأت اعزامی رهبر مرکب از راشد یزدی و اصغر حجازی و حسین طائب ضمن دیدار با آقای شبیر زنجانی به ایشان پیغام رهبر را رسانده بود مبنی بر اینکه آقا فرمودهاند، مجتبی خیلی جلوتر از ملاهای پنجاه ساله و بالاتر، دروسش را با عنایت الهی به پایان رسانده و امروز یک مجتهد مسلّم جامعالشرایط است. خوب است که آقایان فرداً فرد اجازه اجتهاد ایشان را صادر کنند تا رسماً بتواند وارد خبرگان شود. آقای شبیر که به شوخ طبعی معروف است گفته بود، ما فکر کردیم شما برای گرفتن درجه اجتهاد برای خود آقای خامنهای آمدهاید و با آنکه بسیاری از آقایان با این امر نیز موافق نبودند بنده رضایتشان را جلب کردم که مطلبی مشترکاً در باب اجتهاد ایشان بنویسیم! آقای اردبیلی هم گفته بود آقا مجتبی را بفرستید یک سالی نزد من درس خارج بخواند بعد امتحانش میکنم اگر موفق شد جواز اجتهاد به او میدهم. هیأت که دست خالی از قم بازگشت آقای خامنهای که تدارک همه چیز را دیده بود چنان به غضب آمد که اولاً سفرش را به تعویق انداخت بعد هم گفته بود کمکهای ارسالی برای آقایان مراجع متوقف شود. البته ولی فقیه احتمالاً هم اکنون به قم رفته و یا خواهد رفت. آن هم سفر دو هفتهای که میلیونها تومان برای آن تا امروز هزینه شده است. اما تکلیف مجتبی را نه حوزه بلکه مردمی تعیین کرده اند که ضمن شعارهاشان در تظاهرات جنبش سبز فریاد میزدند؛ مجتبی! بمیری رهبری رو نبینی...
تحفه آرادان در لبنان
یک سال و نیم پیش یادداشتی نوشته بودم به بهانه سفر میشل سلیمان رئیس جمهوری لبنان به ایران، با اندک تغییری این مطلب را که در سایتم آمده بود اینجا نقل میکنم که نگاهی است به لبنان از دو منظر پیش و پس از انقلاب و بررسی سفر احمدینژاد را به هفته دیگر میگذارم.
«چهار دهه پیش در روزهائی که یک روحانی بلندقد و خوش قیافه شیعه ایرانی با لقب امام موسی صدر، جایگاهی فراتر از شمار کثیری از دولتمردان لبنانی در این کشور پیدا کرده بود، ایران در صحنه لبنان با پیوندهای پیدا و پنهان، هم در جبهه ناسیونالیستهای چپ عرب یارانی داشت و هم در بین اقطاب مسیحی متحد غرب دوستانی.
رهبر سرشناس و برجسته «دروزیهای» لبنان، کمال جنبلاط که در عین حال حزب سوسیالیست پیشرو او، طلایهدار قومیت عربی و متحد شفیق جمال عبدالناصر بود همهرژیمهای راستگرای خاورمیانه را دشمن میدانست اما وقتی نام ایران به میان میآمد تأمل میکرد که هم سرسپرده مولانا بود و هم دلبسته خواجه شیراز، ضمن آنکه از الموت و حسن صباح چنان یاد میکرد که از کعبه آمال و قهرمان رویاهایش.
پسر او، «ولید جنبلاط» رهبر امروزی حزب و دروزیهای لبنان همسر نخستین خود را در تهران پیدا کرد «مارینا»ی موطلائی که در فیلم «بیگانه بیا» نخستین اثر مسعود کیمیائی ظاهر شده بود وقتی ریشه خانوادگیاش را که به جنبلاطها میرسید کشف کرد با «ولید» پیمان زندگی مشترک بست. و با آنکه این پیوند دوام چندانی نیافت اما تا کمال جنبلاط زنده بود عروس ایرانیاش قدر میدید و بر صدر مینشست.
بیروت برای دو نسل از اشرافزادگان ایرانی در فاصله انقلاب مشروطیت تا دهه پنجم قرن بیستم، ایستگاه معرفت با دو وجه شرقی و غربی بود. هم امیرعباس هویدا در بیروت به مدرسه و دانشگاه رفته بود و هم شاپور بختیار و شگفتا که این هر دو دیرسالی در برابر هم ایستاده بودند. روزی که معلم هر دو «تقیالدین الصلح» نخست وزیر اسبق لبنان در سفر رسمیاش به تهران از امیرعباس نخستوزیر سراغ شاپور را گرفت به او گفته شد شاپور در زندان است. تقیالدین الصلح هنگام ترک تهران با شاگرد دیگرش شاپور بختیار که به خواست او از زندان آزاد شده بود دیدار کرد.
محمد رضا شاه که در راه سفر به قاهره برای ازدواج با خواهر پادشاه وقت مصر در بیروت توقف کرده بود چنان شیفته لبنان شد که در دوران پادشاهی مسائل لبنان را از نزدیک دنبال میکرد و دولتمردان لبنانی چون کمیل شمعون مسیحی و کاظم الخلیل شیعه و خاندان سنی الصلح از جمله دوستان صمیمی او بودند.
امام موسی صدر در آستانه انقلاب وقتی نامه محرمانهای توسط هوشنگ معینزاده وابسته سیاسی در سفارت ایران در بیروت برای شاه فرستاد و توصیههائی برای حل بحران ایران کرد، از سوی معمر القذافی رهبر لیبی برای شرکت در جشنهای اوّل سپتامبر به لیبی دعوت شد. سفری بیبازگشت که لبنان و شیعیانش را به مسیری دیگر انداخت. شیعیان لبنان ورود آیتالله خمینی را که فرزندش سید احمد با دختر خواهر امام موسی صدر ازدواج کرده بود، به صحنه سیاست با شگفتی استقبال کردند. دو سال پیش از آن احمد که میهمان دائی همسرش شده بود در جنوب لبنان با روحانیون شیعه دیدار کرده بود و حالا به عنوان سایهای در پشت سر پدرش ظاهر میشد. دو سال پس از انقلاب وقتی علی اکبر محتشمیپور از نزدیکان رهبر انقلاب ایران به عنوان سفیر به سوریه رفت، دولت لبنان که با جنگهای داخلی و ظهور امیران جنگی اسمی بیشتر نداشت، سفیر رژیم ایران حجتالاسلام فخر روحانی را که به «نبیه بری» رهبر جنبش امل و رئیس فعلی پارلمان لبنان سخت تاخته و او را عامل آمریکا خوانده بود اخراج کرد. از آن پس عملاً محتشمیپور اداره امور لبنان را در دست داشت. و چیزی نگذشت که از رَحِم جنبش أمل، نوزادی به نام حزبالله را بیرون کشید. در دهه هشتاد جمهوری اسلامی میدان نبرد با آمریکا و غرب را به لبنان کشاند.
از یکسو با چاپ تمبری که روی آن تصویر آیتالله خمینی بود و عنوان جمهوری اسلامی لبنان بر آن نقش داشت، آشکار ساخت که در صدد اسلامی کردن لبنان است و از سوی دیگر با حمایت از حزبالله و وابستگانش که مقر تفنگداران دریائی آمریکا در بیروت و قرارگاه فرانسویها را در دره بقاع منفجر کردند و سفارت آمریکا را به خاک و خون کشیدند و شماری شهروندان آمریکائی و غربی را به گروگان گرفتند به تصفیه حساب با غرب مشغول شد. ۲۰۰۰ یا بیشتر از افراد سپاه که بعد از حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹٨۲ در این کشور مستقر شده و بعضاً حتی با دختران شیعه ازدواج کرده بودند با این رؤیا در لبنان مانده بودند که بر لحاف چهل تکه خوشرنگ لبنان با ادیان و مذاهب و احزاب گوناگون، یک رنگ سیاه بپاشند. به عبارتی لبنان را به حزبالله تحویل دهند. بدون اینکه دریابند لبنان برای غرب و جهان عرب تجربهای است که دوامش حتی در بدترین روزهای جنگ داخلی تضمین شده است.»
ققنوس در طائف
سرانجام لبنان جدید در «طائف» زاده شد و بار دیگر ققنوس از خاکستر خود برخاست. یک بازرگان سنّی از اهالی صیدا، شهری که نماد همبستگی لبنانیها با مذاهب مختلف است به نام رفیق الحریری، با ثروتی که در دوران کار در عربستان سعودی اندوخته بود برای بازسازی کشورش به میدان آمد و خیلی زود نشان داد دولتمرد تیزبین و خردگرائی است که حساسیتهای وطنش را میشناسد.
در کمتر از ده سال لبنان ساخته شد. و قانون دیرپای سهم بندی برپایه مذهب کاملاً به اجرا درآمد. ریاست جمهوری و فرماندهی کل ارتش از آن مسیحیان مارونی، ریاست دولت با سنّیها و ریاست پارلمان از آن شیعیان شد. در واقع از بدو استقلال لبنان چنین بود اما قرارداد طائف خط کشیها را واضحتر کرد که مثلاً اگر قرار شد وزیر خارجه ارتدکس نباشد سهمش به شیعیان میرسد چنان که وزارت کشور نیز بین مسیحیان مارونی و مسلمانان سنی در گردش خواهد بود.
حضور سوریه در لبنان که عملاً سی سال اراده ملوکانهاش از طریق ژنرال غازی کنعان و پس از او رستم غزاله در لبنان از سوی بازیگران اصلی سیاست پذیرفته شده بود در کنار جمهوری اسلامی که میکوشید از حزبالله یک شبه دولت بسازد با مرگ حافظ الاسد بازیگر ماهر سیاست خاورمیانه و روی کار آمدن فرزند بیتجربهاش، دچار اخلال شد. اسد جوان تحمل پدر را نداشت، به همین دلیل اگر از سیاستمداری لبنانی «نه» میشنید سرنوشت او را حواله به دستگاه عریض و طویل شوهر خواهرش ژنرال آصف شوکت رئیس استخبارات میداد. رفیقالحریری تا زمانی که اسد جوان شأن او را رعایت میکرد میکوشید با مسالمت مشکلات را حل کند اما زمانی که دمشق بدون مشورت با او وابستگانش در پارلمان لبنان را وادار کرد قانون را زیر پا بگذارند و ریاست جمهوری امیل لحود را که شش سال ریاستش پایان یافته بود برای سه سال تمدید کنند، رفیقالحریری برآشفت و از ریاست دولت کنار رفت. جانشین او عمر کرامی یک سنی از طرابلس که از اعتبار برادر نامدارش رشید کرامی که خود قربانی یک عمل تروریستی شده بود خرج میکرد، لبنان را دربست به سوریه واگذاشته بود اما رفیقالحریری با حضور سنگین خود مانعی در این راه به حساب میآمد. قتل وی لبنان را نه فقط تکان داد بلکه زیر و رو کرد. جنبش استقلال به خونخواهی رفیق الحریری به انقلابی منجر شد که خروج ارتش سوریه، روی کار آمدن دولت اکثریت ضد سوریه، و همبستگی کامل لبنان با ایالات متحده و غرب را به همراه داشت. در این میان جمهوری اسلامی نیز در کنار سوریه از بازندگان بزرگ این تحول بود.
حمله اسرائیل به لبنان در ژوئیه سال بعد بار دیگر قواعد بازی را بر هم زد. حزبالله با ربودن دو سرباز اسرائیلی زمینهساز این حمله شد اما فرمان عملیات از تهران و دمشق صادر شده بود. ثلث لبنان ویران شد و حسن نصرالله دبیرکل حزبالله رسماً با نشان دادن چک 350 ملیون دلاری آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی از پولهای حلالی یاد کرد که حزبالله در کنار موشکهای فجر و زلزال از رژیم ایران دریافت کرده است.
بعد از جنگ، اکثریت که عنوان جبهه 14 مارس را به یاد رفیقالحریری بر خود گذاشته است بیش از پیش دریافت تا رشته حزبالله در دست دمشق و تهران است و کامیون کامیون اسلحه از ایران از راه سوریه به دست حزب خدا میرسد و دلارهای نفتی ایران چرخ حزبالله را میچرخاند، استقلال لبنان معنائی نخواهد داشت به همین دلیل در طول دو سال اخیر نوک تیز حمله جبهه 14 مارس متوجه تهران و دمشق شد.
حزبالله و وابستگان سوریه نیز با اخلال در کار دولت، تحصن و جنگ روانی، دستور داشتند به هر قیمتی شده دولت فواد سینیوره یاور نزدیک سعد الحریری فرزند رفیقالحریری را به زیر کشند. همه امید جبهه 14 مارس به دادگاه بینالمللی بود که با یاری ایالات متحده، فرانسه و جامعه جهانی برای رسیدگی به جنایت قتل رفیقالحریری و شمار دیگری از دولتمردان و روزنامهنگاران در مارس آینده برپا خواهد شد. حزبالله و متحدان سوریه برای اعمال قدرت و ارعاب اکثریت زمانی که در تابستان گذشته در عملیاتی توام با خشونتی شگفتیآور با مسلسل سنگین و توپ و موشک بیروت را تسخیر کردند و خانههای سعدالحریری، ولید جنبلاط، نخستوزیری را محاصره و تلویزیون المستقبل وابسته به طرفداران سعد الحریری را اشغال کردند، گمان نداشتند غرب به رهبری آمریکا و کشورهای عربی با رهبری مصر و عربستان سعودی چندان مجال به وابستگان دمشق و تهران نخواهند داد تا شب پیروزی را سحر کنند. امیر قطر در این مرحله بود که پا به میدان گذاشت و با دعوت از بازیگران اصلی به دوحه، قراردادی را به امضا رساند که به روی کار آمدن ژنرال میشل سلیمان فرمانده ارتش به عنوان رئیس جمهوری جدید و تشکیل دولت ائتلافی به ریاست فواد سینیوره منجر شد. تهران از تحولات لبنان استقبال کرد و وابستگانش را در لبنان همراه با سوریه به مدارا تا انتخابات آینده در سال جدید میلادی دعوت کرد. از سه ماه پیش دولت ایران با دعوت از متحدان حزبالله به تهران، پاداش هر یک را مقرر کرد. طلال ارسلان رقیب دروزی ولید جنبلاط و متحد دمشق، سلیمان فرنجیه، عمر کرامی، میشل عون و امیل لحود رئیس جمهوری پیشین که یکبار میهمان محمد خاتمی در تهران شده بود هر کدام چند روزی از میهمان نوازی دولت ولی فقیه برخوردار شدند.
با اینهمه تهران چشم انتظار دیدار میشل سلیمان رئیس جمهوری لبنان بود که سفر به تهران را در آخر فهرست کشورهائی گذاشته بود که دیدار از آنها را ضروری میدانست. واشنگتن، پاریس، ریاض و دمشق و آنگاه تهران. جائی که همه بزرگان نظام با او دیدار داشتند. سلیمان هم بر مزار آیتالله خمینی گل گذاشت و هم به دیدار جانشین او سیدعلی خامنهای رفت که چند جملهای به عربی بدون کمک مترجم با رئیس جمهوری مسیحی لبنان سخن گفت.
سلیمان از نمایشگاه دفاعی ایران نیز دیدار کرد و از همتای ایرانیاش خواست، زمانی که اسرائیل مزارع شبعا را به لبنان بازگرداند و صلح برقرار شد لازم است انبارهای اسلحه حزبالله در اختیار ارتش لبنان قرار گیرد.
باید گفت دیدار رئیس جمهوری لبنان از ایران بیش از آنکه نشانه موفقیت دیپلماسی جمهوری اسلامی باشد، معرّف این واقعیت بودکه جمهوری اسلامی سرانجام پذیرفته است نه لبنان هیچگاه تسلیم حزبالله خواهد شد و نه رویای برپائی جمهوری اسلامی در بیروت هرگز تحقق خواهد یافت. در واقع جمهوری اسلامی لبنان را آنگونه که هست پذیرفته است... سفر احمدینژاد به لبنان دو سال پس از دیدار میشل سلیمان از تهران با میلیونها دلار هزینهای که خرج تبلیغات برای این سفر شده به جای آنکه اعتبار رژیم را بالا ببرد نفرت از جمهوری ولایت فقیه را در بین سنیها و مسیحیان و شیعیان مستقل افزایش خواهد داد.
تردید نکنید، تحفه آرادان به جز نوکران حزب اللهی و مزدوران متحدشان در بین مسیحیان (میشل عون و سلیمان فرنجیه)، کسی را درانتظار خویش نخواهد دید. این نخستین بار است که از ایران رئیس جمهوری به لبنان میرود. و مطمئنا آخرین بار نیز خواهد بود. گو اینکه به درخواست رژیم و فشار حزبالله جلوی نمایش فیلم حنا مخملباف را در باره جنبش سبز در فستیوال بیروت روز ورود احمدینژاد گرفتهاند، اما بیروتی که پارسال و امسال در تظاهرات 14 مارس پرچم سبز برافراشت و شعارهای مارا تکرار کرد فیلم حنا را به نمایش عمومی خواهد گذاشت این را حازم صاغیه نویسنده آزاده لبنانی و بهترین تفسیر نویس عرب و صدها روشنفکر و هنرمند لبنانی تضمین کردهاند.
(خاتمی یکبار پیش از ریاست جمهوری و بار دیگر درسال آخر ریاست جمهوری به لبنان رفت و مورد استقبال گرم روشنفکران و اهل قلم و نظر قرار گرفت. مستقبلان احمدینژاد البته از جنس دیگری هستند. کسانی از تیره حسین الله کرم و حسین بازجوی شریعتمداری...)
شنبه 9 تا دوشنبه 11 اکتبر-10
جنبش سبز نمرده است. روز به روز جدائی جنبش از نظام بیشتر میشود، عمق آن در جامعه ملموستر، جدائی حلقههای تا دیروز پیوستهای که نظام را در برابر مخالفان ضربه ناپذیر کرده بود، وسیعتر و گستردهتر و سرانجام میرحسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان دو پایمردی که تا امروز ذرهای عقب ننشستهاند، با ارادهای مستحکمتر، حالا رفراندوم (آرزوی دیرینه ما که دو سه سال روی آن جان و جهان گذاشتیم) و نفی ولایت فقیه در همه ابعادش، و بیزاری از جمهوری جهل و جور و فساد، تکیهگاه مشترک ما است. سبز با نگرش، درایتش، خردگرائی و واقع پذیریاش، میرود که به مشروطه نوینی بدون آنکه اساس و بنای سرزمینمان به هم ریزد، تبدیل شود. این تحول بر ملت ایران مبارک باد.
October 15, 2010 07:47 PM