October 29, 2010

يكهفته باخبر

KAYHAN-1.jpg

دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید!
سه‌شنبه 19 تا جمعه 22 اکتبر
طاووس مست عاشق1 ـ
در دو برنامه تلویزیونی روزانه‌ام «پنجره‌ای رو به خانه پدری» و در تفسیر خبر صدای آمریکا هفته پیش درباره بزرگ بانوی آواز میهنم مرضیه بسیار گفتم، و در رثایش سرودم، چنین بود که در شماره پیش از او ننوشتم با آنکه جان و دلم سرشار از گفتن بود. اما پس از خواندن مقالات دیگر همکارانم تنها به یک دلیل مصمم شدم پیشدرآمد این هفته را به ذکری از آن نادره روزگاران سه بلکه چهار نسل اختصاص دهم. تا پیش از خواندن مرثیه‌های یاران در سوگ مرضیه، گمان می‌داشتم که الطاف گاه به گاه او تنها شامل من می‌شده است که به علت چشم و گوشهای آشکار و مخفی در خانه‌اش، هرگز فرصت بوسیدن روی نازنینش را نیافته‌ام. اما حالا می‌دانم که همزمان با آن دمی که استاد نازنینم احمد احرار خبرم کرد مرضیه بانو سخت به مقالات من دلبسته است و تلفن مرا به او داده که حرف و سخنی خصوصی برایم دارد، با شمار دیگری از اهالی ولایت قلم از جمله هم خانگی‌ها و هم محلی‌هایم در تماس بوده است. ..


غیر از دیدارهای گاه به گاه در رادیو در محل میدان ارگ و یک بار در استودیو گلها، آن زمانی که هـ. الف ـ سایه (هوشنگ ابتهاج) عزیز، منت بر من گذاشت و نوشتن و اجرای برنامه «آهنگسازان ما» را به من واگذار کرد، تنها برخوردی که با مرضیه بانو داشتم باز هم در میدان ارگ و در حیاط جلوی استودیوها و دفتر مجید گلبابائی بود. من ایستاده بودم و رامین فرزاد و حمید منوچهری با من بودند و من و حمید، رامین را که خوش‌صداترین بازیگران بود نصیحت می‌کردیم که دست از ... بردارد که آتش به جانش زده است.
ناگهان مرضیه بانو که از راه رسیده بود با صدای بلند گفت تو چقدر شبیه داماد منی! هنگامه تازه با فرزند مرحوم خرم ازدواج کرده بود و من تصاویری از داماد مرضیه بانو را دیده بودم که به نظر می‌رسید درشت‌تر از من است اما سر و موئی با ریش سیاه هم چون من داشت. سلامش گفتم و دستش بوسیدم. چنان شیرین از شباهت گفت و اینکه مبادا از این شباهت سوءاستفاده کنی و خود را جای دامادم به هنگامه قالب کنی! خندیدیم بسیار چنان که اشک به دیده همه ما آمد. بعد دست رامین فرزاد را گرفت و باز چنان ظریف دستانش را با کرامات خود پر کرد که حتی ما ندیدیم. خود رامین بود که خم شد و دستهای مرضیه بانو را با اشکهایش پر کرد. بعد هم گفت که کرامت بانوی آواز تکانش داده است.
این بود تا یکشنبه شام در غربت شش هفت سال پیش تلفن خانه‌ام زنگ زد و قتی گوشی را برداشتم صدای بمی در گوشی گفت من مرضیه‌ام. بدون آنکه نام مرا بر زبان آورد. در تمام ماهها و سالهای بعد هر بار که تلفن می‌زد مرا به نام همسرم صدا می‌زد. به جمشید چالنگی هنگام دیدارشان گفته بود به فلانی بگو اگر نامش را بر زبان نمی‌آورم به خاطر آن است که دیوار موش دارد و... هر بار مطلبی درباره پس پرده اهل ولایت فقیه می‌نوشتم زنگ می‌زد که، حظ کردم، خوب پوستشان را می‌کنی. برنامه من و جمشید چالنگی و محسن سازگارا را روزهای جمعه در صدای آمریکا می‌دید، هرگز هنرمندی را چون او این همه دلبسته خواندن و دانستن ندیده‌ام. گاهی که در سفر بودم با همسرم گپ می‌زد و همیشه مواظبش باشی می‌گفت که حتماً برایش سید علی آقا چاقو تیز کرده است. آن زمان که به مجاهدین پیوست اوضاع متفاوت بود، هنوز صدام حسین بر سر کار بود و حکایت در جوار وطن برقرار... در این سالهای پس از صدام البته وضع فرق کرده بود و من خوشحال بودم که حرمتش را دارند و همانطور که خرسندی بر مزارش گفته بود حداقل نگران آن نبودیم که بانوی آواز میهنمان، در روزهای پیری تنها نیست و جمعی از او مراقبت می‌کنند. در سوگ هنگامه‌اش دقایقی من پای تلفن گریستم و او «دیدی که رسوا شد دلم» محبوبترین ترانه‌اش نزد من و همسرم را زمزمه می‌کرد. آخرین بار، دو سه ماه پیش که جمشید چالنگی به دیدنش رفت با مرضیه بانو سخن گفتم. خسته، دلشکسته، اما غریب بود کلامش در میانه گفتگو که؛ من هم مثل تو با جان و دلم، جنبش سبز را باور دارم. و دلم می‌گوید به‌زودی بر بال سبز آزادی به قول تو به خانه پدری باز می‌گردیم. و باز هم شگفتی‌آور بود که گفت هر که هر چه می‌خواهد بگوید، من در زمان آن پدر و پسر که تو به آنان اشاره کرده‌ای، مرضیه شدم. در زمان پدر به مدرسه رفتم، از کفن بیرون آمدم، آموزش آواز دیدم و در زمان پسر، به شهرت و اعتبار رسیدم. و البته در زمانه خمینی و فرزند معنویش خامنه‌ای، ممنوع‌الصدا شدم، خواستند به کفنم برگردانند گفتم نه، بر هویت من خط کشیدند و خیال کردند می‌توانند مرضیه را از دلها ببرند. بدبختها گر می‌دیدند در المپیا و در ارلزکورت نیمی از حاضران بعد از انقلاب به نوجوانی و جوانی رسیده‌اند و مرضیه را در دوران مصادره‌ آوازهایش شناخته‌اند دق می‌کردند... گفتم می‌دانند، دارند دق می‌کنند. هر بار که آوای شما بر می‌خیزد سید علی آقا که روزگاری ترانه‌هایتان را زمزمه می‌کرد از بغض و کین سرشار می‌شود که اگر او امروز بخت و سعادت آن را ندارد که مرضیه را بشنود و زمزمه کند میلیونها ایرانی و افغان و تاجیک و کرد و... زمزمه‌اش می‌کنند و جایگاهی فراتر از ملینا مرکوری به او بخشیده‌اند. سالها پیش برایش شعری نوشته بودم که به ذکر دو بندش بسنده می‌کنم، بال موری به حضرت یاد و روحش، باشد که «جانان» که جان و جهانش بود و سایه جوانی گمشده، این بندها را بر مزارش زمزمه کند تا خود به زیارتش روم که از موشهای گورستان باکی ندارم و او نیز دیگر مجبور نیست مرا به نام همسرم صدا زند.
طاووس مست بودی و آوازت
جوبار پُر ترنم شب بود
چون بالهای نغمه تو
گسترده در حریم دلم می‌شد
یک شهر با تو عاشق بود
بر بالهای آوازت،
دست مرا گرفتی و تا مولیان عشق؛
همراه من شدی
در لحظه جوانی مفقود
معنای خواستن
طعم وطن شدی
«رسوائی دلت
فریادهای غرق تمنائی دلت
ما نسل زخم خورده تاریخ را
تا کوچه‌های بی‌خبری برد»
آواز «برگهای خزانت»
ما تازه با بهار رفیقان را
تا بیکرانِ دربدری برد.
طاووس مست بودی و پروازت
زیباترین ستاره دنباله دار بود
همراه با بنان
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
بر صبح دلنشین صدایت
تا کوچه باغهای غزل رفتیم
یک شب حریفمان حافظ،
یک روز میهمان بخارا بودیم
وقتی که رودکی
بر چنگ عشق می‌زد
و بانوی همیشه آواز
در شور می‌سرود.
طاووس مست بودی
با بالی از ترانه و آواز
پیچیده در حریر صدایت
پروانه‌های عاشق پرواز
وقتی که بال می‌گستردی
در سایه سار آوازت
ما نسل زخم خورده رها می‌شدیم
هان!
بانوی عشق می‌خواند
فرشی از آفتاب بیندازید
در پیش پای او...

شنبه 23 تا دوشنبه 25 اکتبر

فتح‌الفتوح رهبر
سفر نایب امام زمان و ولی امر مسلمانان بخشی از چهارراه آذربایجان به شهر خون و ریش و حوزه و سوهان و کاسه کوزه‌های زیبای سرامیک و روحانیون آزاده خانه نشین محصور محظور، و اوباش مزدور چلوار به سر از روضه خوان و مدرس و مراجع کارخانه‌دار از نوع ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی، محمد یزدی صاحب کارخانجات لاستیک و کاپوت و نوری همدانی تازه داماد در هفتاد و پنج سالگی با عروس 14 ساله، حقاً سفری تاریخی بود. در واقع در این سفر که میلیاردها تومان هزینه آن شد و شهر قم دو هفته (از سه چهار روز قبل از نزول اجلال وجود مبارک تا لابد دو سه روز پس از عودت خدایگان) زیر سلطۀ حکومت نظامی سپاه و بسیج و اطلاعات قرار گرفت، سید علی آقا چهره واقعی خود را آن طور که هست و نه آنگونه که می‌نماید به ملت بزرگوار و آزاده ایران نشان داد. همه حرفهای صد تا یک غازش به کنار، چهار عبارتش به گمان من تکلیف ملت را با او یکسره کرد. نخست آنکه میلیونها ایرانی را که با متمدنانه‌ترین روش، بر بال جنبش سبز، تقلب و تزویر و فریب را نفی کردند و خواستار اعاده رأی خود شدند میکرب خواند (میکربهائی که سپاه و بسیج و نیروهای امنیتی‌اش با کودتای خونین و شرم آور خود، ولایت جهل و جور و فساد را در برابر آن واکسینه کردند.) این توهین آشکار که هرگز بر لبان جبارترین حاکمان سرزمین ما نیز جاری نشده است، اکثریت ملت ایران را مورد خطاب قرار می‌داد. همینطور آقایان موسوی و کروبی و خاتمی را، دکتر احمد زیدآبادی و عیسی سحرخیز و حشمت‌الله طبرزدی را، ندا و محسن و سهراب را و... با همه آنها که در خون خود شناور شدند و یا امروز در زندان سید علی آقا زیر شکنجه‌های وحشیانه پاسداران بیضه اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی قرار دارند. ملت ایران پاسخ خامنه‌ای را در همان قم بر در و دیوار نوشت. که میکربی اگر در کار است، همان کودتاچیان حضرت ولایتمدارند که به برکت معجزه دستمال ابریشمی مصباح یزدی و دیگر جانوران حوزه، عمامه مبارکش یک هوا بزرگتر شده و البته صفت معصوم هم پیدا کرده و به زودی با داشتن لقب امام پلکان عرش را بالا رفته و در دارالخلافه قدسی مرتبت، به اداره شئونات جهان پرداخته با این حساب که در رویای مبارکه نیز که با بالارفتن میزان مصرف عصاره گل کوکنار هر روز زمان بیشتری بر ذهن حضرتش سوار می‌شود، زمینه ولایتعهدی آقازاده دوم سیدمجتبی را نیز ساخته است.
به گمان من وظیفه و مسئولیت آقایان کروبی و موسوی و حتی خاتمی است که پاسخ ژاژخائی سیدعلی آقا را با محکمترین عبارات بدهند. و یادشان باشد در بزنگاههای تاریخی، آنهائی که قابلیتها و صلاحیت و خرد و واقع گرائی خود را آشکار می‌کنند بخت آن را دارند که جنبش‌های مردمی و نهضت‌های اجتماعی را رهبری کنند. اگر در برابر میکرب خواندن ملت از سوی مردی که خود را نایب امام زمان می‌خواند و در سفرش به قم یک میلیارد تومان بین نوکران ریز و درشت عمامه‌دارش پخش کرده است تا مدحش گویند و خاک نعلینش توتیای دیده سازند، امروز چهره‌های شاخص جنبش واکنشی نشان ندهند بدون تردید جایگاه خود را نزد مردم از دست خواهند داد. همزمان روحانیونی که از رژیم و جنایاتش تبرا جسته‌اند و در یک سال و نیم گذشته بارها از خود شهامت نشان داده‌اند وظیفه دارند یادآور سیدعلی آقا بشوند که هرگز یک ملت را نمی‌توان میکروب خواند و آن مفلوکی که نیم نگاه قدرت خانم از خود بیخودش کرده باید بداند بزرگتر از او را این مردمان صبور قانع پایمرد، بارها در سطل زباله تاریخ پرتاب کرده‌اند. (همینجا اشاره کنم که آیت‌الله کاظمینی بروجردی که حقاً پایمردی و شهامت خود را در زندان سیدعلی آقا طی این سالها ثابت کرده، در نامه‌ای به رهبر رژیم در آستانه سفرش به قم، از درون اوین، به او یادآور شد حکومت حضرتعالی جز فلاکت و فقر و فحشا و فساد و عزلت برای ملت ما به بار نیاورده است، و سی و یک سال پیش نه مردم ما غیرمسلمان بودند که به دست شما مسلمان شوند نه وضع اقتصادی‌شان بد بود و از نظر امنیت و آزادی روزگارشان با امروز قابل قیاس نبود. بعد هم به خامنه‌ای گفته بود اگر راست می‌گوئی که محبوبی و نظامت مورد حمایت مردم بیا و رفراندوم آزادی برگذار کن تا بدانی در کجائی.) اعلامیه دیگر را جمع فضلا و مدرسین و طلاب قم و نجف «متقن» بیرون دادند که لابد مفصلش را خوانده‌اید یا در این شماره می‌خوانید.
دومین عبارت خامنه‌ای که بیانگر وحشت او از نفرت و جدائی مردم از آخوند حکومتی حکایت می‌کند مقوله آخوند حکومتی و غیرحکومتی را زیر سؤال می‌برد. می‌دانیم که امروز علی‌رغم مزایای نوکری سید علی و آخوند حکومتی شدن، شمار کثیری از روحانیون و طلبه‌ها که درد دین دارند و از رژیم آلوده ولایت فقیه بیزارند از رژیم کناره گرفته‌اند. مخالفان رژیم در جمع روحانیون فقط دستغیب و صانعی و بیات و طاهری و فاضل میبدی و کروبی و خاتمی نیستند. همه آنها که به دیدن خامنه‌ای نرفتند از رژیم نفرت دارند. رژیم با ارعاب و تطمیع موفق شد بعضی از کناره گرفتگان را به دیدن خامنه‌ای ببرد. آقا موسی شبیر زنجانی را از وسط درس عملاً سپاه ربود و به دیدن خامنه‌ای برد. وحید خراسانی تا نوشتن این سطور هنوز نرفته بود اما بعید نیست او را هم ببرند. صافی گلپایگانی با 90 سال سن رفت و مصباحی که می‌گفت خامنه‌ای سواد خواندن مکاسب را ندارد نعلینش را بوسید و معصومش خواند. اما صدها مدرس و مرجع با همه تهدیدها نرفتند. آقایان سید صادق روحانی و سید صادق شیرازی نرفتند. حتی حیله رژیم برای غافلگیر کردن شماری از مدرسین صاحب آبرو در حرم حضرت معصومه کارگر نیفتاد چون آقایان در خانه نشستند و به حرم برای یکهفته پا نگذاشتند. بزرگان حوزه چون دکتر مصطفی محقق داماد و اخوی ایشان نرفتند و معزز و محترم باقی ماندند. اما آنها که رفتند روز بعد در برابر خانه‌های خود شاهدانبوهی از رسالات فقهی و شرعی خود بودند که توسط مقلدانشان در کوچه و سطل زباله و جلوی خانه‌شان پرتاب شده بود.
مردم اینگونه معنای آخوند حکومتی و آخوندمستقل را برای سیدعلی آقا باز گفتند.
گفته دیگر رهبر رژیم در باب استقلال حوزه بود. موضوعی که او از همان آغاز به تخت نشستن جهت بی‌معنا کردن آن گام برداشت. از بدو پیدائی مرجعیت و حوزه، مراجع به داشتن استقلال مالی نیازی به حکومتها نداشتند به همین دلیل نیز ملجأ و پناه مردم بودند. آقای خامنه‌ای با آلوده کردن کسانی که قابلیت رسیدن به مقام مرجع را داشتند از آنان تاجرانی ساخت که با درآمدهای میلیاردی و دست لافهای ولی فقیه و امنیت خانه مبارکه‌اش دیگر نیازی به وجوهات فلان تاجر یا مالک مؤمن و معتقد ندارند که همه ساله با طیب خاطر با درگذشت آیت‌الله منتظری، امروز فقط یک آقای سیستانی در نجف مانده که اعتنائی به مراحم سیدعلی آقا ندارد امّا او هم به علت آنکه گوشت دامادش سید جواد شهرستانی زیر دندان گرگهای ولایت فقیه است ناچار به مماشات شده و دیدیم دامادش به دیدن خامنه‌ای رفت. در قم نیز یک آقای وحید خراسانی مانده است که او نیز دامادی آلوده دامن دارد که با ریاست قوه قضائیه فاتحه خود و پدرزنش را خوانده است. بقیه آقایان یا مثل آقای روحانی در 90 سالگی محور بازی سپاه و وزارت اطلاعات شده که با طرح استفتائات مسخره او را محل سخره مردم قرار داده‌اند، و یا چون آقای شیرازی بیشتر حواسشان متوجه شیعه‌های خارج ایران است. صانعی و رستگاری و امثالهم نیز هنوز مرجع ثانوی هستند. به عبارت دیگر حوزه قم که همیشه از روزگار مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی حداقل پایگاه ده دوازده مرجع قدر دارای قبول عام بود امروز دچار فقر مرجعیت است و این دو سه تا پیرمرد باقیمانده که بروند، ارقه‌هائی از نوع مصباح یزدی و شاهرودی و یزدی و احمد خاتمی و مؤمن و مقتدائی میداندار مرجعیت خواهند شد.
و سرانجام چهارمین نکته مورد بحث خامنه‌ای موضوع سکولاریسم و جدائی حکومت از دکان داران دین بود. حضرتش با سر هم کردن صغرا و کبراهای بی‌ربط کوشید سکولاریسم را با ضدیت با دین برابر کند و ادعا فرمود که ملت ایران عاشق و دلبسته ولایت و اسلام نام انقلابی محمدی هستند که با استقبال مردم لبنان از احمدی‌نژاد پیداست که خواستاران و هوادارانی بسیار در خارج ایران هم دارد. و یادش رفت در خرداد و تیر گذشته ملت سرفراز و آزاده ایران چگونه با فریاد مرگ بر دیکتاتور، جمهوری ایرانی، نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، خواستار برچیدن بساط حکومت ملایان و ولایت جهل و جور و فساد شدند.
به قول مرحوم مدرس (در باب حکومت وقت) حکومتی که رهبرش ملت را میکرب می‌خواند و بزرگترین تقلب تاریخ ایران را حادثه‌ای میمون می‌داند که در آن چهل میلیون نفر به نظام رأی دادند و وفاداری و عشق خود را به سید علی بن جواد حسینی خامنه‌ای ابراز داشتند و از جنبش سبزی که جهانی در برابر کلاه از سر برگرفته است با لفظ فتنه یاد می‌کند خود به خود منعزل است.

انتخابات بحرین

بحرین کوچک با همه توطئه‌های رژیم و آشوبهای ذوب شدگان در ولایت سید علی و میلیونها پولی که برای برهم زدن آرامش و امنیتش از سوی رژیم هزینه می‌شود، به بهترین وجهی انتخابات شوراها و پارلمان را برگذار کرد. این درست که هر 18 نامزد جمعیت وفاق به رهبری شیخ علی سلمان در دور اول پیروز شدند و این شیخنا که از تحصیلکرده‌های قم است روزگاری دست در دست وزارت اطلاعات و سپاه قدس قصد برپائی انقلاب در کشورش را داشت، اما با عفو عام شیخ حمد که با تغییر نظام امارت به مشروطه پادشاهی، لقب ملک حمد را گرفت به بحرین بازگشت و وارد زندگی سیاسی و اجتماعی کشورش شد. برخلاف دوره پیش که از 17 عضو شیعه وابسته به وفاق 12 تن آنان از مؤمنان به ولایت فقیه و نوکر مستقیم ارباب مقیم چهارراه آذربایجان بودند این بار حداقل نیمی از نمایندگان از روشنفکران، بازرگانان و اساتید دانشگاه هستند. حادثه مهم این انتخابات تقلیل جایگاه سلفی‌ها و اخوان المسلمین بود که حضورشان در پارلمان ناشی از حضور اصولگرایان شیعه بود. این بار دو تشکل سلفی و اخوان المسلمین جمعاً 5 کرسی از دست دادند و سرنوشت 9 کرسی نیز به دور بعد افتاد. ورود شخصیتهای مستقل به پارلمان از جمله چند بازرگان و استاد معروف، نشانه تغییر مزاج سیاسی رأی دهندگان بحرینی است. احتمالاً فقط یکی از نامزدهای زن فرصت آزمودن بخت خویش را در دور دوم خواهد داشت. با این توضیح که حضور زنان در اداره ستادهای انتخابات و نظارت در مراکز رأی‌گیری چشمگیر بود. به قول دوستی بحرینی، هم سلفی‌ها و هم شیعه‌ها زنان و دختران و اقوام مونث خود را ملزم به رأی دادن به مردان کرده بودند. و این مشکل را کویتی‌ها هم داشتند اما در انتخابات اخیر چهار بانو به پارلمان کویت راه پیدا کردند.

October 29, 2010 09:37 PM






advertise at nourizadeh . com