یکهفته با خبر
حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع!
سه شنبه 26 تا جمعه 29 اکتبر
آن پائین در برابرم نیل بخشنده گسترده است. بدون نیل، مصر که هیچ، 9 کشور آفریقائی دود میشوند و به هوا میروند. و این حدیث امروز و دیروز نیست، قصه رودی است که هزاران سال، بخشیده است، به خشم آمده، آرام گرفته، شاهد ظهور و سقوط تمدنها بوده است. و همچنین در بامدادان خورشید را به میهمانی دلت میآورد و شباهنگام اگر بخت آزاد داشته باشی که بر پهنهاش بر بَلَمی یا یکی از زورقهای پر از نور و صدا بنشینی، همه آسمان را با ماهتاب و ستارگانش بر جان و جهانت فرو میریزد. هزاران سال پیش خئوپس و رامسیس و موسی کلیمالله بر عظمتش اعتراف کردهاند. در جوارش داریوش و کمبوجه، ستایشگر زیبائیها و تمدن مجاورانش شدهاند. عمروعاص به امواجش دل باخته است و خلفای فاطمی کوشیدند که در جایگاهی هزار مرتبه از دجله و فرات فراتر، قرارش دهند.
لابد آواره یمگانی شبی در حضرتش، به یاد آمودریا گریسته و دلگرفته آوازی از قبادیان سر داده است. شکی ندارم آن دگر آواره این بار از اسدآباد میهنم، سید جمالالدین را میگویم که شاگردش شاه کشی را به دست رعیت در مزار نواده حسن بن علی تجربه کرد) وقتی به نیل رسید، از آب گل آلودش وضو ساخت و رو به رأس الحسین و سیده زینب نماز عشق به جا آورد. حکایت رأس الحسین و سیده زینب در این دیار حکایت غریبی است. فاطمیها برای آنکه محبّان اهل بیت را به این دیار جلب کنند و از رونق بینالنهرین و شام بکاهند، خوابنما شدند و در منام کشف کردند که سر مبارک نواده پیامبر و سبط ثانی مولاعلی در قلب فسطاط مدفون است چنانکه پیکر بانوی راست قامت پرعتاب و خطاب کاروان کربلا زینب بنت علی و فاطمه در خاک پذیرندهاش، آرام گرفته است. در کنار این نیل، محمدعلی پاشا که از آلبانی برای فرو نشاندن عصیان مصریها از سوی بابعالی در رأس لشکری کلان به مصر آمده بود، در همان نگاه نخست دل و دین داد و این بار خود حکم آستانه را زیر پا گذاشت و به زبان ترکی به مصریهای عرب شده آواز داد «از این پس به آستانه و خلیفه عثمانی باج نمیدهیم، ما مصری هستیم و دولتی مستقل از خلافت فاسد عثمانی خواهیم بود.»
دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم / در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی... محمدعلی اگرچه سر از اطاعت خلیفه عثمانی برداشت اما تحت الحمایه بریتانیای کبیر شد که همه عظمت امپراتوریاش در گرو سلطهاش بر کانال سوئز بود. با اینهمه، حضور انگلیس برخلاف حضور کوتاه مدت ناپلئون فرانسوی که واژه «مرسی» را بین عوام و زبان فرانسوی و اطوار اشرافیت پاریسی را بین خواص به جا گذاشت، زندگی طبقه متوسط و درس خواندههای مصری را دگرگون کرد. پیدائی احزاب سیاسی، روزنامهها، کالجها و دانشگاههای متعدد، تراموا، تئاتر و سینما، هتلهای باشکوه، خیابانهای شسته و رفته، درختانی که رفتگران، برگهایش را هر روز با روغن زیتون برق میانداختند و یک ارتش مدرن منضبط از جمله برکاتی بود که استعمارگر انگلیسی برای مصریها به ارمغان آورد. بعد از محمدعلی، فرزندان و نوادگانش سلطنتی باشکوه برپا داشتند که به تفاوت دوران ضعف و قدرت را تجربه کرد. خدیو اسماعیل کانال سوئز را ساخت و فواد اوّل مصر را به قدرتمندترین دولت منطقهای، آن هم هنگام زوال خلافت اسلامی در استانبول تبدیل کرد. عصر او دوران شکوه و عظمت مصر جدید بود. قاهره به قبله گاه اهالی شرق تبدیل شد و قصرهای باشکوهی که او ساخت قاهره و اسکندریه را به شتر رویاهای حکام منطقه بدل کرده بود. ملکه او «نازلی» که خیلی زود بیوه شد به همین روز حکایت دلدادگیهایش به وزیران و افسران و حتی نوکران دربار، خود قصه هزار و یکشب دیگری شد. هنگامی که برای عروسی دخترش فوزیه با محمدرضا پهلوی ولیعهد ایران به تهران آمد، با اطوار و ظاهر خود، رضاشاه متعصب تندخو را به فغان کشاند به ویزه وقتی شاه متوجه نگاههای پر از تمنای او به گاردهای جوان و چند تازه افسری شد که دوستان ولیعهد بودند. فواد فرزندش فاروق را عاشقانه دوست داشت که در پیری صاحب او شده بود. آمیزهای از خون ترکی و نجیب زادگان مصر، فرزندان خاندان سلطنتی مصر را به جمالی آراسته بود که ذکورشان هزار زلیخای عاشق داشتند و اناث آنها صف درازی از خواستاران مجنون عاشق پیشه، در چهارسوی شرق... رضاشاه که در اندیشه پیوند خاندان تازه برآمدهاش با ریشهدارهای منطقه بود پس از مشورت با کسانی چون حکمت و دشتی و قاسم غنی و مخبرالسلطنه هدایت و صدرالاشراف و دیدن تصاویری از خاندانهای سلطنتی مشرق (اعتقادی به وصلت با غربیها نداشت) سرانجام وصلت با خاندان سلطنتی مصر را ترجیح داد. حکایت خواستگاری و نامزدی و پس از جنگ دوم جهانی جدائی امیره فوزیه و محمدرضا شاه را دکتر غنی در خاطراتش باز گفته است. سرلشگر احمد فخر رئیس هیأت امنای مرکز پژوهشهای آینده و استراتژیک که برای دومین بار مرا به سمینارش درباره ایران و این بار گرد محور تأثیرات و بازتاب مجازاتهای اقتصادی علیه ایران دعوت کرده بود به یاد میآورد که هنگام ورود ولیعهد ایران، او و همکلاسیهایش با دردست داشتن پرچمهای ایران و مصر از داماد که در اتومبیل سلطنتی روباز ملک فاروق راهی دیدار امیره فوزیه بود در میدان محمدعلی استقبال کرده بودند. سرلشگر احمد فخر که در سه جنگ سوئز، شش روزه ژوئن 67 و نبرد رمضان ـ اکتبر 73 ـ شرکت کرده و چندین مدال گرفته است هنگام ورود محمدرضا شاه ده ساله بود اما هنوز همه چیز را به یاد داشت. به میمنت و مبارکی عروسی سلطنتی، سه شب و سه روز مصر و به ویژه قاهره غرق در شادی و سرور و رقص و پایکوبی بود. مصر آن روز جمعیتی کمتر از 15 میلیون داشت و جمعیت قاهره به زحمت به سیصد هزار تن میرسید. حالا مصر 85 میلیون جمعیت دارد و تنها در قاهره 25 میلیون انسان مثل مور و ملخ در هم میلولند.
حضور چند قرنه فاطمیها که مصریها را اسماعیلی مذهب کرده بودند، باعث شده در مصر بیش از همه جهان اسلام مردم دوستدار اهل بیت و آل علی باشند. خودشان اصطلاحی دارند که میگویند اهالی مصر قلباً شیعه و در مغز سنیاند. وجود صدها فرقه صوفی به ویژه در وسط و جنوب مصر یادگاری از دوران فاطمی با زیربافتی از روزگار پیش از اسلام است. و چنانکه ما در ایران حکمت خسروانی پیش از اسلام و طریقت مانی و مزدک داشتهایم، در مصر نیز روحیه تساهل و تسامح و خداجوئی در شکل عرفانی و صوفیانه آن، ریشه در عادات و اخلاق کهن ملتی دارد که صبوری در ذات آنها و رضا به داده الهی دادن و جبین گشاده داشتن از صفات ثابت آنان است. یک مصری کشاورز یا کارگر وقتی سر ظهر نمازش را میخواند و نان خشکش را با دوغابی و یا اگر روزیرسان کرم کرده باشد با فُول (باقلای حلیم شده) پائین داد، چنان الهی شکر میگوید که انگار دو پرس چلوکباب شمشیری را بلعیده است. بعد هم گیوهاش را زیر سر میگذارد و همانجا، دراز میکشد و قیلولهای کوتاه (خواب بعد از ظهرمصري ها و قبل از ناهار آخوندها) سرحالش میآورد و دوباره بیل و کلنگ است و کوله پشتی و... با آنکه اخوان المسلمین از مصر برخاستهاند آن هم بر پایه اندیشههای یک ایرانی آواره که افغانیاش میخوانند، اما توسل به ترور این گروه در دهههای چهل و پنجاه قرن گذشته میلادی، هیچ نوع جذابیتی برایشان نداشت. چنانکه سه دهه بعد زمانی که جهادیها سادات را کشتند و چند سال با عملیات تروریستی خود خواب راحت از میلیاردها دلار از راه توریسم درآمد داشت، مدتی از این درآمد محروم کردند در نهایت همین تودههای فقیر بودند که با همکاری خود با دولت، ریشه آنها را کندند و یا مجبورشان کردند راهی پاکستان و افغانستان و بعدها عراق شوند تا با ترکاندن خود اسلام ناب انقلابیشان را در جوی خونی که به راه میاندازند ثابت کنند. در آن زمان خیلیها از جمله کارشناسان معتبر غربی و دولتهاشان، کار مصر را تمام شده میدانستند چون مصر و مصری را نمیشناختند. سی سال است مبارک مصر را اداره کرده است. فساد البته هست، استبداد هم تا حدودی اما نه از نوع ایران زیرا مبارک با هوشمندی روزنامهها را آزاد گذاشته است هرچه دل تنگشان میخواهد بگویند. تلویزیونهای ماهوارهای خصوصی هم طبق ضوابطی آزادند. اخیراً چند کانال را که ترویج سلام ناب انقلابی سلفی میکردند و بن لادن و ظواهری را میستودند با متوقف شدن پخش آنها از طریق ماهواره مصری نایل ست، عملاً تعطیل شدهاند. اما من خود دو برنامه را دیدم که در آنها پوست حسنی مبارک را کندند. اپوزیسیون مصر، چه اخوان المسلمین که سالها توانسته بود از طریق صندوقهای قرض الحسنه و کمکهای جنسی به فقرا رأی جمع کند و چه چپیها و ناصریها و چه در سالهای اخیر لیبرال و میلیون، نتوانستهاند پایگاه تودهای وسیعی دست و پا کنند.
مصریها به شدت از مستفرنگها به خصوص از نوع محمد البرادعی که از راه نرسیده خواب ریاست جمهوری را میبیند و یا ایمن نور که عزیزکرده آمریکائیها بود و به علت تقلب در جمع آوری امضا برای نامزدی در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری مدتی به زندان افتاد و در همان زندان، همسرش که وکیل و نویسندهای سرشناس و از خانوادهای اشرافی است از او طلاق گرفت وقتی فهمید جنابش مدتها با همسر یک دیپلمات خارجی ارتباط داشته است ٬بيزارند .
مصر در آستان تحول بزرگی است. مبارک آن سوی هشتاد سالگی، هنوز تصمیمش را برای نامزدی در انتخابات دوره آینده نگرفته است، قرار است در کنگره حزب دمکراتیک ملی یعنی حزب حاکم که به خواست او یک ماه به عقب افتاده و به جای دسامبر در ژانویه آینده برگذار میشود، تصمیم خود را اعلام کند. فرزندش جمال که مسؤول کمیسیون عالی سیاستگذاری حزب است مدتها از سوی بعضی از سران حزب و نوکیسههای مصری به عنوان نامزد جانشینی پدرش اینجا و آنجا مطرح میشد (و میشود) اما با اوضاع مصر و مشکل بودن جا انداختن نظامی موروثی، بعید به نظر نمیرسد که او حداقل در دوره آینده که انتخاباتش نوامبر 2011 برگذار میشود بختی داشته باشد. مبارک 82 ساله به احتمال بسیار بار دیگر نامزد میشود و رأی هم میآورد. تودههای مصری، با همه سختی معیشت، از استقرار چند ساله اخیر راضیاند. و معتقدند، گرگ آشنا بهتر از گربه غریبه است. انتخابات پارلمانی مصر نیز در ماه نوامبر که در آغاز آن هستیم برگذار خواهد شد. حزب دمکراتیک ملی با داشتن امکانات گسترده مالی و تبلیغاتی بدون شک دارای اکثریت کافی خواهد بود. البته اخوان المسلمین نیز امیدوارند حداقل پنجاه تا هشتاد کرسی به دست آورند. سایر احزاب مثل وفد که از دوران پادشاهی پابرجاست و از رهبر تاریخی آن «نحاس پاشا» 60 سال پس از سرنگونی پادشاهی، همچنان با احترام یاد میشود، حزب الغد ـ فردا ـ و شاخه انشعابی آن به رهبری ایمن نور، بقایای ناصریها و چپها و لیبرالها، امیدوارند چند کرسی به دست آورند. در کنار پارلمان مجلس شورا نیز هست که شبیه مجلس سنای خودمان پیش از انقلاب است و نیمی از اعضای آن را رئیس جمهوری انتخاب میکند.
آنچه در مصر گفتم
جلسه کنفرانس مرکز پژوهشها... بسیار داغ است و حضور سفرای عرب و خارجی، اساتید دانشگاه، کارشناسان سرشناس، روزنامهنگاران و بعضی مسؤولان از جمله معاون وزارت کشور، گویای این واقعیت است که مصر بیجهت به عنوان قلب خاورمیانه و سر جهان عرب نام نگرفته است. انجمنها و مراکز غیردولتی، در رشد و گسترش اخلاق سیاسی و میدان بحث و فحص نقش ویژهای داشتهاند. و حقاً جامعه مدنی فعال و پرتحرکی که در مصر به وجود آمده که خود مهمترین عامل جلوگیری از سلطه استبداد وحشی و ایدئولوژیک از نوع ولایت فقیهی یا بعثی، به شمار میرود.
اولین چیزی که در کنفرانس مرا شگفت زده میکند مشاهده دوربینها و میکروفونهای سه شبکه تلویزیونی رژیم تهران «شبکه خبر فارسی» «شبکههای العالم و کوثر» ماهوارهای عربی است. خبرنگاران این شبکه البته مصریاند و آنقدر سادهدل که فکر میکنند رژیم حتماً سخنان ما را پخش میکند. وقتی دخترک زیباروی مصری که خبرنگار شبکه خبر است سراغم میآ ید و به عربی میگوید من از شما به عربی میپرسم شما فارسی جواب دهید، خندهام میگیرد. بعد آنچه دل تنگم میخواهد در دوربین صدا و سیمای حاج عزت میگویم. دخترک که متوجه حرفهایم نشده تشکر غرائی میکند و شادمان از اینکه کارش را به خوبی انجام داده، بار و بندیل را جمع میکند و میرود.
در کنفرانس، تصویری از ایران امروز، تاثیر مجازاتها، جنبش سبز، کشتار و شکنجه و تجاوز، گرانی و بیکاری و تورم، سفر سیدعلی آقا به قم، بساط مهدویتی که احمدینژاد برپا کرده است و چشم انداز فردای ایران، سرزمینی که میتواند همراه با مصر منبع و مصدر قدرت و امنیت و توسعه در منطقه باشد ارائه میدهم. دو سه تنی هستند از آنان که نمک گیر ولایت فقیهند و در سفرهایشان به خانه پدری من، از کرامت اهل ولایت فقیه نقداً و فرشاً (تعبیری برای فرشهای ابریشمی اهدائی) برخوردار شدهاند. آنها برای تحفه آرادان سینه چاک میهند و یکیشان که کارشناس ارشد مرکز تحقیقات استراتژیک موسسه اهرام است، نرخ تورم را در ایران 7 درصد ذکر میکند و آن دگری از موشکهای دوربرد و زرادخانه عظیم جمهوری اسلامی با شوق و شور یاد میکند. حکایت انفجار پادگان امام علی را باز میگویم که حداقل 40 درصد از توان موشکی رژیم دود شد و به هوا رفت. گزارشی را که از یک سردار سپاه دریافت کردهام میخوانم. پادگان امام علی در خرم آباد نزدیکترین نقطه به اسرائیل برای پرتاب موشکهای بالستیکی است. از این نقطه میتوان قلب تل آویو و صحرای نقب (جائی که پایگاهها و تأسیسات اتمی اسرائیل در آن قرار دارد را) هدف گرفت. انبارهای موشک و لانچرها ـ سکوهای پرتاب ـ در یک مخزن زیرزمینی با پوشش فولادی نسبت به هر نوع حمله موشکی و انفجار، مصونیت داشت. با اینهمه انفجاری که در این مخزن رخ داد چنان وحشتناک بود که علاوه بر ویران کردن مخزن و دهها موشک و سکوهای پرتاب و کلاهکهای انفجاری، به قتل بیش از یکصد تن و مجروح شدن یکصد و هفتاد تن منجر شد. پادگان امام علی با مساحت 3 کیلومتر در 7 کیلومتر از بزرگترین مراکز نظامی تحت نظر سپاه است. ضربهای که از این حادثه بر سپاه و رژیم و شخص آقای خامنهای وارد شد، غیر قابل وصف است به ویژه آنکه پس از بازرسیهای متعدد هنوز هم نمیداند با چه سلاحی مخزن موشکی ویران شده است. حتی اثری از یک مثقال مواد منفجره در ویرانه مخزن پیدا نکردهاند. صحبت از یک سلاح ناشناس میکنند از آن نوعی که ارتش آمریکا درست 24 ساعت قبل از ورود به بغداد علیه ارتش عراق و تانکهای این کشور به کار برد.
اینها را میگویم و دکتر عادل سلیمان مدیر اجرائی مرکز پژوهشها که یک کارشناس درجه یک نظامی است جان میگیرد و از اینکه هنوز بعضی از روشنفکران عرب به خاطر ضدیت با اسرائیل و آمریکا، فریب معرکه گیرانی از نوع احمدینژاد را میخورند اظهار تعجب و آزردگی کرد. آیا شعارهای به دریا ریختن اسرائیل که احمد شقیری نخستین رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین روز و شب سر میداد و ادعاهای ناصر در خرد کردن کمر اسرائیل ما را به جائی رساند که امروز نفی هلوکاست و شعار محو اسرائیل احمدینژاد ما را به جائی برساند؟... شب را در خدمت کاک ملایاسین نماینده مام جلال طالبانی رئیس جمهوری عراق بر عرشه رستوران گنجشک پرنده (العصفور الطائر) بر روی نیل سر میکنیم. هوا بهشتی است و خوشبختانه در این سو، نیازی به شراب خانگی رنگ محتسب خورده نیست که خلاّر شیراز را ساقی مصری به عشوه در مینای بلورین میریزد تا عطر «شیراز»یاش یادآورت شود آن سو، در فاصلهای نه چندان دور واعظان مشغول کار دیگرند و چون در میخانه بسته و در خانه تزویر و ریا گشودهاند، هموطنان من از داشتن لحظهای چنین دلپذیر محرومند.
دو نکته بگویم و ختم کلام کنم. نخست آنکه خبر امضای موافقتنامه برای برقراری پروازهای هوائی، آن هم 24 پرواز بین تهران و قاهره، به گفته یک مقام بلندپایه مصری اعتباری فراتر از یک برگه کاغذ ندارد. چون تنها یک یادداشت تفاهم در این زمینه به امضا رسیده و آقای بقائی بیخودی ذوق زده شده است. ماهها وقت می خواهد تا یادداشت تفاهم وارد مرحله مذاکره جدی، عقد قرارداد، تصویب آن در پارلمان، و به اجرا درآمدن برسد. به عبارت دیگر ماجرا به احمدینژاد قد نمیدهد. نکته دوم اینکه قضیه گسترش حجاب که هر بار نظرم را بیشتر جلب میکرد، در گفتگوئی که با چند خبرنگار و استاد زن داشتم کاملاً روشن شد. حجاب تبدیل به مد شده و به گفته خبرنگار الاهرام، دختری که حجاب دارد کمتر مورد مزاحمت و متلک گویی جوانان قرار میگیرد، راحتتر هم شوهر میکند. چون دختر بیحجاب را بی بند و بار میدانند. و اصلاً این امر با مذهبی شدن دختران ارتباطی ندارد. در هتل من، مریدیان هلیوپولیس، عروسی برپا بود و دخترانی با لباسهای پر زرق و برق و بعضاً دکلته آمده بودند که با روسری به رقص و پایکوبی با جوانان هم سن و سالشان مشغول بودند. صدایشان تا نزدیک سحر در اتاق هتل هم به گوش میرسید.
شنبه 30 اکتبر تا دوشنبه اول نوامبر
سفر قم و آرزوهای برباد رفته
سرانجام سفر تاریخی مقام ولایت به شهر قم خاتمه یافت. آن هفته گزارش نسبتاً مشروحی نوشتم، این هفته کاملش میکنم.
نخست آنکه علیرغم همه تهدیدها و ارعاب و اغراء (تطمیع) آیتالله العظمی وحید خراسانی حاضر نشد با سیدعلی آقا ملاقات کند و با این کار موقعیت خود را به عنوان مرجع اعلای تشییع شانه به شانه آقای سیستانی تثبیت کرد.
موسوی اردبیلی هم نرفت. البته میدانستیم که آقایان صادق روحانی و صادق شیرازی و یوسف صانعی و بیات زنجانی هم نخواهند رفت که نرفتند. آقای خامنهای گفته بود به دیدن مراجعی که به دیدارش آمدهاند به عنوان بازدید خواهد رفت. اما فقط به خانه ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی رفت و برخلاف قول و قرار در آنجا هم دستور داده شد که فیلمی نگیرند و خبرش را نیز پخش نکنند.
آقای وحید به دامادش صادق لاریجانی که التماس میکرد برای خاطر او هم که شده به دیدن خامنهای برود گفته بود به ایشان بگوئید اول وضع خود را در برابر فرزندان ما که مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفتند و آنها که توسط پلیس ایشان به قتل رسیدند و هزاران زندانی روشن کنند بعد به فکر دیدار با بنده باشند.
آقای شبیر زنجانی نیز که با ارعاب و حیله به مجلس خامنهای برده شد به شاگردانش گفته است حرفهایم را زدم و بیرون آمدم. و موقع بیرون آمدن، مصافحه هم نکردم.
آقای شبیر نقل کرده بود که آقای وحید خراسانی هم سر درسش گفته است من آقای خامنهای را حتی مجتهد متجزا نمیدانم چه برسد به مطلق و جامعالشرایط.
آقای خامنهای دو روز سفرش را تمدید کرد به این امید که با وحید و نیز اساتید و فضلای برجسته حوزه دیدار کند اما فقط جیره بگیرانی از نوع محمد یزدی و مقتدائی و مؤمن و مصباح یزدی و... به دیدارش رفتند. مراجع نیز از قماش مکارم و نوری همدانی و علوی گرگانی بودند. آقای صافی گلپایگانی 90 سال اعتبار و آبروی خود را با آستانبوسی حراج کرد و روز بعد رسالههایش را مردم در کوچه ریختند. از مدرسین و اساتید برجسته آقایان شب زندهدار، سید محمد یثربی کاشانی، شیخ محمد شاه آبادی (استادزاده آقای خمینی)، شیخ مصطفی هرندی، سید احمد مددی، شیخ حسن جواهری، سید محمدعلی احمدی، سید مرتضی احمدی و دهها تن دیگر حاضر نشدند به دیدار رهبر رژیم بروند.
زمانی که سیدعلی آقا موضوع اجتهاد سید مجتبی را با بعضی از افراد از جمله جوادی آملی مطرح کرده بود به او گفته بودند شما هم مثل آقای خمینی که گفته بود احمد هیچ مقامی را عهدهدار نخواهد شد و نزد خودم میماند، اعلام کنید خوابی برای مجتبی ندیدهاید. آن وقت ما اجازه اجتهادش را خواهیم داد.
November 5, 2010 05:57 PM