یکهفته با خبر
درد ما را نیست درمان الغیاث
سه شنبه 9 تا جمعه 12 نوامبر
نازک آرای برمه ای
چه زیباست این بانوی استخوانی باریک میان، که اگر دستش بزنی می شکند اما، کمر یکی از وحشی ترین خونتاهای سی ساله اخیر را شکسته است. "آن سان سوچی " را میگویم که همه ی آزاداندیشان جهان به آزادی اش شادی ها کردند.
حکایت این پلنگ آسیای دور همان حکایت ماه و پلنگ افسانه ای ما است." آن سان" نیز به عشق رسیدن به ماه آزادی، بسیار بار خیز برداشت، فرو افتاد، زخمی شد، به زمین افتاد اما هیچگاه دستانش به تسلیم بالا نشد".
می بینمش، سبک میخرامد. گذر زمان و آنهمه درد و تنهائی زیباترش کرده است. یاد آنروزم که نیمه اش، آزادمردی که "آن سان" همه جهانش بود فهمید که پنجه سرطان بر جانش مجال بسیار برایش نگذاشته با عاشقانه ترین ترانه "جیان جوا" شاعر برمه ای که دوستشان بود و زودتر از او دل به مهر همکلاسی اش در لندن بسته بود، خطاب به همسرش از فاصله ی رود و آسمان و احتضار، خوانده بود: رودی چنانی که به رویت تو جاده شیری آسمان همه چشم میشود/ به پرستش تو سر فرو میآورد. / اینک ای دختر سبزینه های باران خورده / ای خوار چشم شیطان / با سه ستاره بر شانه اش/عربده مستانه اش / و خون باکره های رانگون بر دستهایش / فقط یکبار دیگر بگو آزادی/ آنگاه تا شبم به پایان برسد / نامت را زمزمه خواهم کرد.
هفت سال از همه ی جهانت ببرند، نه روزنامه ای نه سایتی، نه ملاقاتی و نه نیمه ات که در غربت استخوانهایش هم پوسیده اند، با اینهمه آوایت چنان در جهان طنین انداز باشد که رئیس جمهوری بزرگترین قدرت جهان باراک اوباما ترا قهرمان خویش خطاب کند. ( کوتاه زمانی پس از جنایت فجیع ذبح اسلامی آن دو عاشق آزاده داریوش و پروانه فروهر گفتم میتوانی بی نظیر بوتوی ایران شوی و یا آن سان سوچی ، پرستو به ایران میرفت و... نمیدانم چرا زندگی و بعضی نا رفیقی ها مجال نداد ما نیز از نمادی چنان بزرگ بانوی برمه ای برخوردار شویم . خانم عبادی نیز میتوانست در آن روزهائی که هنوز در ایران بود نقشی چنین داشته باشد. امروز البته خوشحالم که بیرون از کشور است و دست جلادان سید علی آقا به او نرسید . در عین حال حضور او امروز در مجامع جهانی بسیار برای جنبش آزادیخواهی میهن ما مفید و پر اهمیت است.)
در این سالها برایم مسلم شده است که دانستن یک زبان بین المللی برای یک رهبر مبارزات آزادیخواهانه ضروری است .اگر میرحسین موسوی میتوانست مثلا به انگلیسی جهان را مورد خطاب قرار دهد تاثیر کلامش دهها بل صدها بار بیشتر از امروز بود. در دوران دهکده جهانی و روزگار جهانی شدن نمی توان با مترجم با دنیا سخن گفت.
ایران جایگاهی هزار بار مهمتر از برمه دارد. هر حادثه ای در میهن ما بازتاب و انعکاسی منطقه ای و گاه جهانی دارد. ملیونها ایرانی در چهارسوی جهان بیش از هر قوم مهاجری هم نخبه دارند هم صدای بلیغ و رسایشان در صدها رسانه و سایت به چشم و گوش جهانیان می نشیند و می رسد همزمان در خانه پدری موج ازادیخواهی با همه ی سرکوبها روز به روز پر جوشتر میشود . سیمین بانوی بهبهانی، نسرین ستوده، شهلا لاهیجی، خانم مرتاضی، نرگس محمدی، بهاره هدایت، شیوا نظرآهاری و...و حتی خانم دکتر زهرا میتوانند چنان "آن سان سوچی " مصدر الهام و امید و قوت برای مردم ایران باشند. اگر در برمه مردان مبارز یا در زندان پوسیده اند و یا در بیرون سرزمینشان چندان صدائی ندارند، در خانه پدری ما راست قامتان بسیارند و در بیرون از کشور نیز کسانی که در آزادگی و استوار قامتی شان تردیدی نیست، بسیارند. با اینهمه چیزی در جائی غایب است که ما را با داشتن تمام امکانات پیروزی بر جمهوری ولایت جهل و جور و فساد ناکام گذاشته است. امروز موسوی و کروبی هم تحت حصارند و کم و بیش وضعی هم چون بانوی سرفراز برمه ای دارند اما اوباما نه تنها آنها را قهرمان خود نمیداند بلکه اسطوره های مقاومت درزندان نایب امام زمان از تیره احمد زیدآبادی، و یا روحانی ضد ولایت فقیهی چون کاظمینی بروجردی حتی به عبارتی نمی ستاید. راستی مشکل کجاست ؟
در این چند روزه که اخبار بانوی مبارز برمه ای چشم و گوشم را انباشته است، بسیار به این مشکل اندیشیده ام و به نظرم اصل مشکل در شخصیت و نگرش ما (به قولی نخبگان ) به خود و جهان پیرامونمان نهفته است. این نگرش ویژه وقتی با حسادتها و عقده ها و احیانا کینه های شخصی همراه میشود ما را در نقطه ای قرار میدهد که امروز در آن قرار گرفته ایم. لحظه ای بیندیشید، آیا شده است که از یک چهره متشخص در جامعه در هر عرصه ای صمیمانه تقدیر کنیم؟ اگر کسی آمد که جایگاه و اعتباری والا نزد مردم پیدا کرده ، آیا تلاش ما بیشتر معطوف به تخریب و تشکیک و سایه انداختن روی اعتبارش نبوده است؟
همین موسوی را در نظر بگیرید. چند تن از ما در این یکسال و نیم مبارزه و استواریش را قدر نهاده ایم؟ ( داریوش همایون را مستثنی میکنم که حقا نشان داده یک روشنفکر آزاد اندیش میهن پرست است و به گونه ای تحسین برانگیز از همان لحظه برشدن رایت جنبش سبز در کنار آن و مشوق و حامی رهبرانش بوده است) مرتب قر میزنیم که بله موسوی نخست وزیر خمینی بوده و مسئول کشتارهای سال فلان و بهمان است . من خود در این مدت بدترین حملات و فحش و ناسزاها را نه فقط از سوی حسین بازجوی شریعتمداری و اصحابش در امنیت خانه مبارکه سید علی آقا، بلکه از جانب نخبگان دورو برم متحمل شده ام چون موسوی و کروبی را به خاطر مقاومتشان و حسرت یک آخ را به دل سید علی آقا گذاشتن و روز به روز بیشتر از رژیم فاصله گرفتن و به مردم نزدیکتر شدن تائید کرده ام و بسيار بار ستوده ام، برای اینکه زهرا رهنورد را بانوی سبز خوانده ام.
آیا اگر نیروی ما به جای مصروف شدن در جهت تخریب در راه همدلی و تائید رهبری جنبش در داخل کشور صرف میشد، امروز ما هم به اعتبار آن سان سوچی هایمان و فقط یکی، محل اهتمام و تقدیر و ستایش جهانیان نبودیم؟
بار ها با این انتقاد روبرو شده ام که اقا چرا اینقدر از آقای کاظمینی بروجردی تقدیر میکنی اینکه آیت الله نیست یک آخوند درجه 3 است! ومن هر بار گفته ام همین آخوند به قول شما درجه 3 بیش از چهار سال و اندی در زندان ولایت فقیه در بدترین شرایط قرار داشته، و همچنان فریاد میزند دین باید از حکومت جدا باشد، این حکومت جائر و غاصب و فاسد است ... با ما همصداست در عزای ندا از درون سلولش، ژاندارک ایران را میستاید، و روزی که اسلام ناب انقلابی محمدی از نوع سلفی بن لادنی اش، و یا ولایتی 12 امامی اش کلیسای مسیحیان عراقی را به خون میکشد و دهها تن از عبادت کنندگان به درگاه عیسی بن مریم
را تکه تکه میکند، باز اوست که از دل سلولش این جنایت و حشیانه را محکوم میکند. ( بی انصافی نکرده باشم در میان اینهمه نخبه ایرانی در خارج این فقط آقای محمود خیامی پدر صنعت اتومبیل در کشورمان بود که با ارسال نامه ای به پاپ اعظم عمل وحشیانه اسلام پناهان جانی را محکوم کرد و به پاپ یادآور شد که متولیان امامزاده ترور در میهن قدیمی ما با مردمانی سرفراز و متمدن که در اسارت آنها هستند، دیر سالی است با ترور و ارهاب و ارعاب رفتار میکنند و مردم ایران بیزار از جنایاتی چون به آتش کشیدن کلیسای اشوری های کاتولیک عراق هستند.)
با همه دلم حضور بزرگ بانوی برمه را در میان مردمانش مبارک میدارم. باشد که ما نیز چونان مردم برمه قدر مبارزان خود را که در شرایطی به مراتب سختتر و در چنگ رژیمی صدها بار وحشی تر از خونتای سرهنگان برمه ای اسیرند بدانیم و بیرون از کین و عقده و حسادتها و ایرادهای بنی اسرائیلی گرفتن یکدل و یکزبان در حمایت و معرفی انها و اندیشه هاشان به جهانیان تلاش کنیم تا اوباماها اینبار اگر از قهرمانانشان گفتند مردان و زنان سرفراز میهنمان را از یاد نبرند .
شنبه 13 تا دوشنبه 15 نوامبر
در عراق چه گذشت؟
روز پنجشنبه که پارلمان عراق سرانجام پس از 8 ماه که از انتخابات میگذرد تشکیل جلسه داد، جای خالی سامی شورش آتش به دلم میزد. سامی هم آواره ای بود مثل من و شما که در کنار مام جلال طالبانی علیه رژیم صدام حسین می جنگید. وقتی جاسوسان صدام در جامش سم ریختند به لندن آمد و دیر گاهی مشغول معالجه و زدودن سم مهلک از جانش بود. سامی همزمان با ادامه تحصیل بعد از بهبودی نسبی اش به نوشتن در روزنامه الحیاة پرداخت و چندی بعد به پراگ رفت و رادیوی عراق آزاد را همراه با رفیقش کامران قره داغی به راه انداخت که نسخه عربی رادیو فرداست، با این توضیح که رادیو فردا امروز به حق بهترین و پر شنونده ترین رادیوی فارسی زبان است حال آنکه عراق آزاد هرگز به چنین موقعیتی دست پیدا نکرد ... با سرنگونی صدام، سامی شورش به اربیل رفت و خیلی زود در حکومت منطقه خود مختار کردستان وزیر فرهنگ شد، اما به قول خودش وزارت، به او نمی ساخت، این شد که استعفا داد و باز قلم به دست گرفت.
سامی برای نشریه عرب زبان من الموجز هم گاه به گاه می نوشت. یکسال پیش سامی به کردستان بازگشت و در انتخابات گارلمان عراق شرکت کرد و با رآی بالا انتخاب شد، ودو ماه پیش وقتی رهبری کردها برای حل مشکل تشکیل دولت هیئتی را به بغداد فرستادند، سامی ریاست این هیئت را عهده دار بود. تقدیر چنان خواست درست روزی که تلاشها به بر نشست و پارلمان آغاز به کار کرد تصویر او بر کرسی خالی اش نشیند. سامی ساعتی پیش در پی یک حمله قلبی و عمل جراحی برای همیشه خاموش شد. او بخت آن را یافت که آزادی وطنش و سرنگونی استبداد را ببیند. آیا ما نیز چنین بختی را خواهیم داشت؟
به بانویش و فرزندانش از صمیم دل تسلیت میگویم.
باری 8 ماه پیش در پی انتخاباتی نسبتا آزاد با همه مداخلات رژیم ولایت فقیه و ملیونها دلاری که از کیسه ملت ایران برای به پیروزی رساندن نوکران و وابستگان جمهوری اسلامی هزینه شد، فهرست العراقیه به رهبری دکتر ایاد علاوی با دو کرسی بیشتر (91) در برابر فهرست دولت قانون وابسته به نوری المالکی رهبر حزب الدعوه(89) مطابق قانون اساسی برای تشکیل کابینه حقانیت قانونی یافت . از همان روز نخست المالکی که عراقی ها صدامک، صدایش میزنند دبه درآورد و در یکی از مضحک ترین ادعاها العراقیه را متهم به تزویر در انتخابات کرد. او رئیس دولت بود و وزارت کشور را در اختیار داشت آنوقت مدعی بود اوپوزیسیون که یکصدم امکانات او را نداشت تقلب کرده است!!
چند روز بعد خواستار باز شماری آرا در بغداد شد و به این ترتیب اعلام نتایج را از سوی کمسیون مستقل انتخابات یکماه به عقب انداخت.
کمسیون انتخابات بعد از باز شماری صحت انتخابات را تائید کرد. اینبار شبه نظامیان وابسته به سپاه قدس به جان نمایندگان فهرست العراقیه افتادند، ودوتن از چهارتن از رهبران العراقیه رامتهم به بعثی بودن کرد تا حق نمایندگیشان را سلب کند. یکی از این جمع دکتر صالح مطلق از رهبران سنی ناسیونالیست و مخالف سر سخت رژیم ایران بود. سخن را کوتاه کنم طی 8 ماه المالکی دوبار به تهران رفت و با فشارهای رژیم، مقتدی صدر را که سخت مخالفش بود وادار کرد به نخست وزیری او رای دهد. باز هم با فشار تهران گروه ائتلاف ملی متشکل از مجلس اعلا ، سازمان بدر، حزب فضیلت، طرفداران مقتدا صدر و چند حزب تک نفره به رهبری ابراهیم الجعفری و احمد چلبی، که قبلا المالکی حاضر به ائتلاف با آن نشد، با گروه المالکی یک جبهه ناهمگون تشکیل داد تا او ادعا کند برنده شدن یک گروه در انتخابات اهمیت ندارد، بلکه در زمان برپائی پارلمان آن مجموعه ای که اکثریت دارد باید دولت را تشکیل دهد. در این میان دکتر علاوی نیز بیکار ننشست، از یکسو او حمایت جهان عرب و جامعه بین المللی را در پشت داشت، و از سوی دیگر از جانب اغلب روشنفکران، روزنامه نگاران که از تکرار مصائب چهار ساله حکومت المالکی بیمناک بودند، حمایت میشد. علاوی همچنین با بهره برداری هوشمندانه از اختلافات دیرپای حزب الدعوه، و مجلس اعلا، توانست عمار حکیم رهبر مجلس اعلا، و دکتر عادل عبدالمهدی، چهره سرشناس مجلس اعلا، و معاون رئیس جمهوری را که رقیب دیگر المالکی برای پست نخست وزیری بود، به سوی خود بکشاند. در این میان رژیم و سپاه قدسش که خود را بازنده می دیدند از یکسو گروههای تروریستی از نوع واحدهای حزب الله و دارودسته ابومصطفی الشیبانی و ابومهدی المهندس، تروریستهای معروف شیعه را فعال کردند. تمام عملیات تروریستی اخیر عراق که نه به شیوه انتحاری القاعده بلکه با اتومبیل ها و موتورسیکلتهای حامل بمب انجام گرفت، نشانه های آشکار از دست داشتن وابستگان امنیت خانه های رژیم را در خود داشت، و از سوی دیگر با شانتاژ حکیم و عادل عبدالمهدی ( تهدید به انتشار عکسها و فیلمهائی از عادل عبدالمهدی هنگام نوشیدن مشروب در آن سالهائی که مائوئیست بود و مطالب و تصاویری از عمار حکیم مربوط به سالهای اقامتش در قم ) آنها را وادار کردند در ائتلاف نیم بند بمانند، اما از حق نگذریم عمار حکیم تا آخرین لحظه از پذیرش المالکی برای پست نخست وزیری امتناع کرد.
طرح بارزانی
روابط تیره المالکی با سوریه از دیگر موانعی بود که کار نخست وزیری مجدد اورا با اشکال روبرو میکرد. در سفر احمدی نژاد به دمشق در راه به نیویورک و سپس سفر بشارالاسد به تهران ده روز بعد، رئیس جمهوری سوریه با دریافت باجی کلان حاضر شد المالکی را در دمشق به حضور بپذیرد البته چند روز پیش از آن دکتر علاوی از دمشق دیدار کرده بود.
به هر روی زمانیکه با شدت گرفتن اعمال تروریستی القاعده و عاملان رژیم ایران و بن بست تشکیل کابینه جامعه مدنی عراق، شماری از شخصیتهای مستقل مردم را به تظاهرات دعوت کردند و بیم آن میرفت که عراق دچار یک بحران طولانی شود، آمریکائی ها به دکتر علاوی هشدار دادند با وضعی که پیش امده اگر او یا دکتر عادل عبدالمهدی به نخست وزیری انتخاب شوند، جمهوری اسلامی با همه قوا دست به اعمال تروریستی و اخلال در عراق خواهد زد در حالیکه با نخست وزیری المالکی ناچار خواهد شد در سیاست خود تجدید نظر کند بنابراین به جای استمرار بن بست کنونی بهتر است قدرت المالکی را محدود کرد، و با تجدید نظر در چند بند قانون اساسی و لغو بعضی مصوبات زمینه را برای شراکت واقعی العراقیه در تصمیم گیری های مهم فراهم کرد. همزمان کاک مسعود بارزانی رئیس اقلیم خود مختار کردستان با دعوت رهبران گروههای برنده در انتخابات به اربیل، طی سه روز زمینه ساز توافقی شد که در بغداد پس از تشکیل دو جلسه دیگر در خانه اش در پایتخت، به امضای علاوی و المالکی و بارزانی و طالبانی و حکیم رسید.
روز پنجشنبه پارلمان عراق به ریاست فؤاد معصوم شخصیت سرشناس کرد که مسن ترین نماینده پارلمان است تشکیل جلسه داد. مطابق توافق گروهها بلافاصله اسامه النجیفی، شخصیت برجسته سنی عضو العراقیه به ریاست پارلمان انتخاب شد، و دو نایب او از گروه مقتدا صدر و فراکسیون کردها نیز انتخاب شدند. برپایه آنچه به طرح بارزانی معروف شده، قرار بود بلا فاصله پارلمان به اولویت سه لایحه رای داده و سپس به انتخاب رئیس جمهوری بپردازد. این سه لایحه که پرزیدنت اوباما تصویب و اجرایش به علاوی تضمین داده بود، تشکیل شورای سیاسی استراتژیک به ریاست علاوی با اختیارات کامل اجرائی در حد نخست وزیر، لغو تصمیمات کمسیون بعث زدائی دررابطه با دکتر صالح مطلق و سه تن دیگر از نمایندگان العراقیه در پارلمان، و ازادی هزاران زندانی که تنها جرمشان عضویت در حزب بعث و یا مخالفت با دخالتهای جمهوری اسلامی در کشورشان بود. المالکی ناگهان زیر عهد و پیمان زد و خواستار انتخاب رئیس جمهوری شد. امری که با خواست کردها همآهنگی داشت. دکتر علاوی و اعضای فراکسیون العراقیه دراعتراض به این عهد شکنی جلسه را ترک گفتند و در رای گیری برای انتخاب رئیس جمهوری شرکت نکردند، در نتیجه مام جلال طالبانی نتوانست در دور اول رای گیری دوسوم آرا را به دست آورد و در دور دوم با اکثریت نسبی انتخاب شد و در سخنرانی عاطفی خود که اشک مرا هم در اورد، ضمن سپاس از نمایندگان و مردم عراق، شفاها المالکی را مامور تشکیل کابینه کرد. همان شب باردیگر بارزانی شان و درایت خود را با برپائی نشستی خصوصی در خانه اش با حضور نمایندگان المالکی و علاوی و صبح جمعه با حضور این دو رقیب، آشکار ساخت. المالکی پوزش خواست و متعهد شد طرح بارزانی را دربست بپذیرد.
شنبه جلسه پارلمان تشکیل و طرح بارزانی با اکثریت آرا به تصویب رسید. این درست که المالکی نخست وزیر شد اما، از این پس دیگر نمیتواند مطابق اوامر امامانه سید علی آقا حکومت کند. شرح وظایف شورای سیاسی استراتژیک و دیگر قیودی که بر دست و پای المالکی بسته خواهد شد به هفته دیگر میگذارم با این اشاره که در ترکیب جدید قدرت بازنده اصلی رژیم جمهوری ولایت فقیه بود.
November 19, 2010 04:40 PM