يكهفته با خبر
ما محرمان خلوت اُنسیم غم مخور!
سهشنبه 23 تا جمعه 26 نوامبر
پرزیدنت یحیی و عشق یکشبه با نایب امام زمان
اگر خانه پدری را فردی با قد 80/1 فرض کنیم، گامبیا چیزی است در حد یک قوطی سیگار که در جیب شلوارش جا میگیرد. یازده هزار و 295 کیلومتر مربع مساحت یعنی کرج که 80 کیلومتر هم ساحل با اقیانوس اطلس دارد ولی با همین ساحل مختصر درآمدش از توریستهای اروپایی که زمستانها به دنبال آب و هوای گرم سر و دست میشکنند، از ایران ما با دو سه هزار کیلومتر ساحل و دریا و خلیج فارس و دریاچه، بیشتر است. یک میلیون و هفتصد هزار نفر جمعیت دارد. یعنی به اندازه کرج و حومه. با اینهمه بعضی شباهتها نیز با خانه پدری دارد. از جمله رئیس جمهوریاش پرزیدنت یحیی جمه (جامه تلفظ میشود) یاردانقلی کله پوکی است از نوع تحفه آرادان خودمان، با این تفاوت که قدش دو برابر احمدینژاد و وزنش حول و حوش وزن سردار دکتر سرلشگر بسیجی با 9 سال تقدّم درجه بر عالیرتبه ترین امرای ارتش سید حسن آقای فیروزآبادی است.
ما دمکراسی اسلام ناب انقلابی محمدی داریم، آنها یعنی اهالی ولایت گامبیا دمکراتیکش را دارند به همین دلیل نیز چهارده سال است یحیی خان در قصر ریاست جمهوری کنگر خورده و لنگر انداخته است. به نقشه که نگاه میکنید، گامبیا، انگشتی است که در مؤخره سنگال کردهاند. به قول مش قاسم لعنت به این انگلیسیای چشم چپ که برای آشفته کردن خواب فرانسویها، نگذاشتند سنگال از گلوی آنها پائین برود و گامبیا را توی شکم آنها کاشتند. به هر روی، چنین کشور نیم وجبی میتواند با سه شماره، سفیر نایب امام زمان، عالیجناب سعید زارع عضو قدیمی و نماینده دائم و غیرقابل تغییر کلیه اهالی امنیت خانه مبارکه ولی فقیه و عیال مربوطه و چهار تن از همکارانش را به همراه سردار کرباسچی نماینده سپاه قدس که در پوشش سرپرست دفتر جهاد کشاورزی در «بانجول» ـ پایتخت گامبیا ـ و سی و دو تن از شهروندان جمهوری ولایت فقیه که از مدتی پیش در این کشور مشغول گسترش اسلام ناب ولایتی بودند را با اردنگی بیرون بیندازد و سفارت سیدعلی آقا پائین خیابانی را که در آپارتمان مرحمتی برادر «محمد بزّه» واقع بود ببندد. (در باب این برادر محمد بزّه حرف بسیار است. این آقا که اصلاً لبنانی و از شیعیان خالص ولایتی است هم اکنون حداقل در سه کشور آفریقائی؛ سیرالئون، کنگو، بروندی در صدر فهرست most wanted یا تحت تعقیبیهای ردیف اوّل، قرار دارد. در سیرالئون دیرگاهی حضرتش همراه با مافیای الماس به صورت غیرقانونی، الماسهای خونی را خارج میکرد و از طریق شرکتی که در هلند برپا کرده بود به فروش میرساند. در کنگو و بروندی نیز وضع او بهتر از سیرالئون نیست، اما در گامبیا به برکت حمایت اهل ولایت فقیه، و نقشی که به عنوان واسطه بین رژیم و دولت گامبیا عهدهدار بود، صاحب اعتبار و جایگاه ویژهای شده بود. آقای محمد بزّه در عین حال رابطه بسیار نزدیکی با حزبالله و شخص حسن نصرالله دارد و طی سالهای اخیر مأموریتهای ویژهای را برای حزبالله در آفریقا عهدهدار بوده است. حال سؤالی که پیش میآید دلایل غضب ناگهانی پرزیدنت یحیی جامه پس از عشق پرسوزش نسبت به امام المسلمین ولی امر ـ و باقی القاب ـ و تحفه آرادان است که خیلی از ناظران امور آفریقا را شگفتیزده کرده است. در واقع انتظار این بود که نیجریه بعد از کشف دو محموله سلاح و یک محموله هروئین واکنش تندی از خود نشان دهد. اما به نظر میرسد دولت این کشور که از نیمه دوم دهه آخر قرن بیستم، نوعی دمکراسی آفریقائی را تجربه میکند و در عین حال چون کشور ثروتمند و نفتخیزی است و انتخاباتی را سال آینده پیش رو دارد، به جای جنجال، معقولانه گزارش قاچاق سلاح و هروئین را به سازمان ملل داده است و علیرغم سفر آقای متکی برای عذرخواهی به ابوجا، بر پایه اصول روابط بینالملل تصمیم به کاستن سطح روابط خود با تهران، به صورت آرام و تدریجی گرفته است. این نکته گفتنی است که جمهوری اسلامی از سالها پیش با بذل و بخششهای کلان در شمال نیجریه، به ایجاد کلنیهای شیعه نشین کمک کرده است. شیخ زکزکی که در ایران شیعه شد و از چند سال پیش از الطاف نایب امام زمان برخوردار شده است، با اعزام جوانان تازه مسلمان تازه شیعه شده (5 هزار دلار برای فرد و ده هزار دلار برای خانوادهای که شیعه میشوند از سوی سازمان تبلیغات اسلامی و غدیر و اهل البیت و البته دربار مقام معظم رهبری پرداخت میشود) به قم، تعدادی آخوند جوان دستاموز مکتب ولایت فقیه را در اختیار دارد که مدتی است بساط سینه زنی در عاشورا هم به راه میاندازند. البته اخیراً الازهر و بعضی از مراکز تبلیغ اهل سنت در عربستان و مغرب نیز وارد میدان شدهاند به همین دلیل خیلی از تازه شیعه شدهها با دریافت مبلغ بیشتر به دیانت اجدادی بازگشته و سنی شدهاند. جالب اینکه تعداد شیعههائی که بعد از حوادث سال گذشته ایران در نیجریه و افریقای جنوبی و تانزانیا مسیحی شدهاند بسیار زیاد است. این عده با مشاهده جنایات رژیم در خیابانهای ایران از طریق تلویزیون، به این نتیجه رسیدهاند (و یا توسط مبشران مسیحی رسانده شدهاند) که راه سعادت اُخرویشان از مسیر اسلام ناب انقلابی محمدی ولایتی نیست، و بهتر است عیسی مسیح دستشان را برای عبور از پل صراط بگیرد تا سید علی آقای خامنهای!
دوستی که دیرگاهی است با گامبیا ارتباط بازرگانی دارد، معتقد است گاف متکی و وزارت خارجه رژیم آنجا ظاهر شد که برای پاک کردن افتضاح کشف اسلحه و هروئین در لاگوس نیجریه، ادعا کردند که مقصد اصلی بارهای ممنوعه «گامیبا» بوده است. آقای جاوید قربان اوغلی دیپلمات سرشناس پیشین رژیم، که سالها سفیر و مدیرکل و معاون در وزارت امور خارجه ولی فقیه اول و ثانی بوده است اخیراً در مقالهای مستدل و خواندنی در سایت حامی جنبش سبز، از پنج رسوائی دیپلماتیک جمهوری اسلامی طی یک ماه سخن میگوید که یکی مربوط به جریان نیجریه است و موارد دیگر در باب رسوائی گامبیا و عدم شرکت یونسکو در کنفرانس فلسفه در تهران و دو شکست رژیم در سازمان ملل میباشد.
او با اشاره به سه اصل تشکیل دهنده دکترین سیاست خارجی رژیم (عزت، حکمت و مصلحت) یادآور میشود، «به خاطر بیکفایتی دولت و دست اندرکاران سیاست خارجی در عرصه روابط خارجی، کشور به سخره گرفته میشود. بگذاریم آقایان احمدینژاد و متکی همچنان در رویاهای خود از برنامههائی که برای مدیریت جهانی دارند سخن بگویند و آقای مشائی هم «تغییر در سیاست اعلامی در دنیا» را با روش مدیریتی دکتر احمدینژاد و اندیشهها و بیانات ایشان، اعلام نماید...»
و من اضافه میکنم که این تازه اول کار است. آقای یحیی جما که نمک پرورده ولی فقیه و نوکر آرادانی اوست و چندین کیسه نایلن (مثل جناب حامد کرزای) در تهران و بانجول دریافت کرده است و به گفته دوست و آشنا به اوضاع گامبیا، بابت هر محموله ارسالی جمهوری اسلامی که از گامبیا به دیگر نقاط ارسال میشد سی هزار دلار ناقابل از محمد بزّه دریافت میکرد در واقع در موقعیت حساسی قرار گرفت که یا باید پاسخگوی سنگال و نیجریه و دیگر کشورهای غرب افریقا و البته ایالات متحده و بریتانیا میشد که سرکار با سلاحهای ارسالی چکار میخواستی بکنی و اینهمه دلبستگی به سیدعلی آقا و احمدینژاد از کجا ناشی میشود؟ و یا اینکه به سیم آخر میزد و با اخراج سعید زارع سفیر امنیتی رژیم و کرباسچی و دیگر شهروندان ایرانی و قطع رابطه با تهران، نمکدان میشکست ولی گریبان خود را نجات میداد. و حضرتش این راه را برگزید.
در انتظار رسوائیهای دیگر هستیم. یکی از آنها همین سندی است که گاردین از مجموعه اسناد «ویکی لیکس» منتشر کرده و با آنکه من از یک سال و نیم پیش در جریانش بودم ولی چون به خودم مربوط میشد از پرداختن به آن پرهیز کردم تا سوءتفاهمی پیش نیاید. خبر را در همین شماره میخوانید. جوانی را که به ظاهر عشق به خانه پدری داشت و لطف به من، به اسبابی که نمیدانم چیست، تهدید یا تطمیع و یا... وادارند تا به عنوان دوست و همدل به سراغ من آید اما هدفش نابود کردن من باشد. لطف الهی شامل حال من و خانوادهام بود و این جوان قبل از آنکه مأموریتش را به انجام رساند و در بازگشت به ایران مثل دیگر قاتلان از نوع اکبر خوشکوشک و محمد آزادی و وکیلی راد در ویلائی که مدعی بود با موفقیت در یک کار تجاری در شمال ایران خریده است، آرام بگیرد. (شاید هم با سرنوشت فریدون بویراحمدی و دیگرانی چون او که حتی محل دفن استخوانهایشان هم معلوم نیست از صفحه گیتی با لعنتی جاودانه، محو میشد و...)، به چنگ پلیس افتاد. اصرار او در عکس گرفتن از من در هر پز و جائی زمینه شک من به او شد و بعد، این پلیس آمریکا بود که جزئیات مأموریت او را کشف کرد و یک روز عصر پلیس ضد ترور بریتانیا مرا در جریان گذاشت و پس از آن پلیس آمریکا جزئیات بیشتری را از خیالات محمدرضا صادقی نیا در اختیارم گذاشت. فکرش را بکنید آن زمان که مأموریت او، یعنی همان جوانی که مثل فرزندم پذیرایش شدم و اظهار مهرش را صادقانه فرض کردم، دانستم چه حالی بودم. فقط این را میگویم که روزهای بسیاری در دل میگریستم و بر چهرهام غبار غمی بود که بینندگانم در برنامه پنجرهای رو به خانه پدری و صدای آمریکا از آن باخبر بودند.
شنبه 27 تا دوشنبه 29 نوامبر
پدرکشته در مجلس قاتلان پدر
سعد حریری سرانجام بعد از دریافت چندین دعوت نامه رسمی جهت دیدار از تهران، روز شنبه در رأس یک هیأت بلندپایه راهی تهران شد و در فرودگاه مورد استقبال یکی از فاسدترین مقامات رژیم یعنی محمدرضا رحیمی معاون اول احمدینژاد قرار گرفت و پس از یک دور گفتگو با او، نشستی با احمدینژاد داشت و به احتمال زیاد در روز آخر دیدارش با آقای خامنهای نیز، نشستی داشته باشد.
راستی چرا سعد حریری به تهران رفت و با کسانی به گفتگو نشست که اگر هم مستقیماً در قتل پدرش رفیق حریری دست نداشته باشند اما حامیان و یاری دهندگان دار و دستهای هستند که اینک آلودگیشان در این جنایت و قتل حداقل 22 شخصیت سیاسی و فرهنگی و رسانهای لبنان در پنج سال اخیر ثابت شده است. در ادعانامه دادستان دادگاه ویژه رسیدگی به قتل رفیق حریری و دیگر شخصیتهای لبنانی، آنطور که اشپیگل سال پیش و تلویزیون CBS کانادا دو هفته قبل فاش کردهاند، نام تنی چند از اعضای حزبالله به عنوان متهمان اصلی ذکر شده است. البته همه میدانیم که در پس پرده سوریها نیز آلوده این جنایت و صدها جنایت دیگر بودهاند. اما آنها با کشتن سرلشکر غازی کنعان فرمانده اسبق اطلاعات نظامی نیروهایشان در لبنان و وزیر کشور بعدی که گفته شد با شلیک پنج گلوله!! به مغز خودش خودکشی کرده است و ترور عماد مغنیه معروف که با دعای خیر بشارالاسد مهندسی ترور حریری را عهدهدار بود، سایه نقش خود را چنان کمرنگ کردند که سعد حریری نیز بنا به مصالح کشورش، همانطور که سی و دو سه سال قبل ولید جنبلاط چنین کرده بود، به روی نام سوریه فعلاً خط کشید. اما در مورد حزبالله حریری قادر به چشم پوشی نبود، چرا که اولاً دادگاه با تصمیم شورای امنیت تشکیل شده و او نمیتواند در کار آن تردید کند و یا خواستار مثلاً متوقف شدن کارش شود. حزبالله هم این را میداند اما پیشاپیش چاقو برداشته است که هر کس به ما چپ نگاه کند چشمش را از کاسه در میآوریم و با سلاحهای مرحمتی سید قریشی امام المسلمین یعنی همان سیدعلی آقای پائین خیابانی خودمان، لبنان را تسخیر میکنیم و چنانکه قدرتنمائی ما را دو سال پیش دیدید این بار نیز میکُشیم و میبندیم و ویران میکنیم.
در جریان تحقیقات دو دادستان دادگاه ویژه، افرادی به عنوان شاهد اطلاعاتی را دادند که بخشی از آن مبنای سلسله اتهاماتی علیه سوریه و حزبالله شده بود. بعضی از این شهود بعداً زیر فشار و تهدید حرفهای خود را پس گرفتند و حتی یکی از آنها در برابر دو میلیون دلار به اختیار اطلاعات سوریه درآمد. اما دادگاه هرگز سند اتهامی خود را روی اظهارات شهود غیرقابل اعتماد تنظیم نکرده است. دو شاهد اصلی پروند که با مطالب و اسناد خود، ذرهای تردید در آلودگی حزبالله در جنایت بزرگ لبنان باقی نگذاشتهاند، لبنانی یا سوری نیستند. با آقای عبدالحلیم خدام معاون رئیس جمهوری سوریه که به رژیم دمشق پشت کرد و امروز مهمترین مخالف بشارالاسد است نیز هیچ ارتباطی ندارند. بلکه هر دو ایرانی هستند و نقش آنها در آشکار کردن اسرار قتل حریری، بسیار پررنگ و با اهمیت است.
نخستین این دو سردار سرتیپ علی رضا عسکری است. درباره این معاون سابق وزارت دفاع در گذشته بسیار نوشتهام. او کسی است که چند سال در مقام فرمانده نیروهای سپاه در لبنان بود و مدتی نیز به عنوان مسؤول آموزش و لجستیک، در تحکیم زیرساخت نظامی و امنیتی حزبالله نقش ویژهای داشت. عسکری در دوران وزارت علی شمخانی، معاونت او را عهدهدار بود اما به علت درگیریهای درون مافیای سپاه، با یک پروندهسازی ناجوانمردانه به زندان افتاد. در زندان با او چنان کردند که پس از آزادی تا مدتها حتی حاضر نبود نامی از سپاه و رژیم بر زبان آورد. اما سرانجام بعد از اثبات برائتش و اعاده درجهاش البته با کمک شمخانی، او به ظاهر بازنشسته شد و شرکتی برای واردات زیتون و مواد خوراکی از سوریه به ایران برپا کرد. البته در پس این شرکت کار دیگری داشت که همانا ناظر حمل و نقل سلاح به حزبالله از طریق سوریه بود. سفرهای متعدد او به دمشق و چند نوبتی به لبنان یک سال قبل از اختفایش از چشم اسرائیل و ایالات متحده پنهان نبود. چرا که او از بعد رهائی از زندان در نخستین سفرش به خارج (دبی) با یک سازمان اطلاعاتی غربی تماس گرفته بود. همان سازمانی که طرح اختفای او درسفری از سوریه به ترکیه را به اجرا درآورد. (رژیم در آن تاریخ مدعی شده بود عسکری برای زیارت به سوریه رفته بود و در راه بازگشت از سوریه از راه ترکیه توسط عوامل استکبار و صهیونیسم ربوده شده است. البته سفر او به سوریه نیز سفر زیارتی قلمداد شد و کسی در آن تاریخ نپرسید سردار عسکری اگر برای زیارت به سوریه رفته، مثل همه زائران حضرت زینب گذرنامه زیارتی که برای سوریه و عراق در موقع حج برای زائران خانه خدا صادر میشود داشته و با این گذرنامه نمیتوان به کشور ثالثی از جمله ترکیه سفر کرد.) باری، عسکری در سفر به استانبول در برابر هتلی که برای اقامتش از طریق وابستگی نظامی ایران رزرو کرده بود، سوار اتومبیلی شد و دیگر به هتل بازنگشت. وقتی مدتی بعد هواپیماهای اسرائیلی یک مرکز اتمی سری سوریه را بمباران کردند، سوریها دریافتند همه اسرارشان رو شده چون این آقای عسکری بود که چند بار از این مرکز دیدار کرده و بر انتقال بعضی از تجهیزات از ایران به محل مرکز اتمی سوریه نظارت کرده بود. از آن پس با آنکه رژیمهای دمشق و تهران دست به تغییر و تبدیلهای گسترده در روابط نظامی و امنیتی خود و برنامههایشان زدند اما ضربه اصلی فرود آمده بود. و علی رضا عسکری اطلاعاتی در اختیار آمریکا و اسرائیل و دادگاه ویژه بینالمللی گذاشته بود که به هیچ روی آثار ویرانگر آنها را بر طرحها و برنامهها و عملکرد نظامی ـ امنیتی دو رژیم و حزبالله و گروه احمد جبریل (جبهه خلق برای آزادی فلسطین ـ فرماندهی عمومی) نمیشد پاک کرد.
دومین شاهد نیز یک سردار دیپلمات است که حداقل تا یک سال پیش با وجود داشتن مسؤولیت، پنهانی با سازمان اطلاعات یک کشور اروپائی در تماس بود و بعد هم به او خبر دادند که لازم است کشور را ترک کند و او در پی مأموریتی به عراق، آب شد و به زمین فرو رفت. اما اطلاعات دست اولش، به دادگاه ویژه برای گشایش بعضی قفلهای هنوز بسته بسیار کمک کرد.
در جریان سفر احمدینژاد به بیروت، زمانی که او از رفتن به مزار رفیق حریری که بسیاری از بزرگان عالم در نخستین روز ورود به بیروت به آن سر میزنند خودداری کرد و به این بهانه که چون دیدار از مزار عماد مغنیه در برنامه سفرش گنجانده نشده بر گور حریری نیز گل نخواهد گذاشت دیگر کسی تردید نداشت که رئیس جمهوری سید علی آقا برای رعایت حال نوکران حزباللهی و فلسطینی حتی حاضر نشده به خاطره و مزار رفیق حریری احترام بگذارد.
غضنفر رکن آبادی سفیر رژیم در بیروت که در گذشته و درست هنگام حضور علی رضا عسکری به عنوان کاردار در بیروت فعالیت میکرده و به زبان عربی مسلط است، از بدو ورود خود به لبنان حدود شش ماه پیش کوشید با گروه 14 مارس (مخالفان حزبالله و دخالت سوریه و ایران در لبنان) از در آشتی درآید. او در این مدت کوتاه اولاً زمینه سفر احمدینژاد به لبنان را فراهم کرد و بعد هم سعد حریری را راضی ساخت که چون پدرش به تهران سفر کند و شخصاً برای رفع سوءتفاهمات موجود با رهبر رژیم به مذاکره بپردازد که ارباب اصلی اوست و فرمان منع آشوبگری حزبالله را باید از زبان او بیرون کشید. سعد حریری علیرغم جوانی و کم تجربگی از لحظه نخست ورودش به ام القرای تهران، بسیار خردمندانه عمل کرد. نخست آنکه در سخنانش از جایگاه تاریخی ایران، تمدن ایرانی و نقشی که جمهوری اسلامی میتواند در برقراری تفاهم و آرامش در لبنان بازی کند یاد کرد. بعد هم میزبانانش را به گونهای ماهرانه وادار کرد در مسیر خواستهای او سخن بگویند.
همزمان، حسن نصرالله نیز در آخرین سخنرانیش روی نقش سوریه و عربستان سعودی در جهت استقرار و آرامش لبنان، تاکید کرد. در واقع در این سفر حریری رژیم را در موقعیتی قرار داده که اگر بخواهد از باجگیریها و تهدیدهای حزبالله در آینده حمایت کند، به دست خویش، بر آلودگیاش در قتل رفیق حریری و شخصیتهای ملی و ضد سوری و مخالف دست اندازیهای جمهوری ولایت فقیه صحه گذاشته است. یادمان باشد که سعد حریری معلمی چون فؤاد سینیوره نخست وزیر سابق و رئیس فراکسیون المستقبل در پارلمان لبنان دارد که حزبالله با همه توطئههایش نتوانست او را به زانو در آورد.
December 3, 2010 05:11 PM