راديو زمانه
جنجال و کشمکش بر سر پرونده رحیمی
گفتوگو با علیرضا نوریزاده، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی
سراجالدین میردامادی
سراجالدین میردامادی-کشمکش بر سر پروندهی جنجالی محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیسجمهور همچنان ادامه دارد.پس از آن که هفتهی گذشته، محسنی اژهای سخنگوی قوه قضاییه و دادستان کل کشور اتهامات را متوجه رحیمی دانست، کسانی چون الیاس نادران و علی توکلی از اصولگرایان منتقد دولت نیز انتقادات تند خود را از یکسو متوجه دولت کردند و از سوی دیگر به تعلل قوه قضاییه در برخورد با متهم اصلی این پرونده پرداختند .
از دکتر علیرضا نوریزاده، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی در لندن پرسیدهام: ارزیابی شما از تنش درون جناح اصولگرا چیست و در این میان جایگاه رهبری نظام چیست؛ با توجه به اینکه رئیس قوه قضاییه تأکید کرده است که فقط از رهبری سفارش میپذیرد؟
Download file
علیرضا نوریزاده: بافت قدرت در ایران حتی قبل از انقلاب معمولاً براین روال بوده که یک رأس قدرت بوده و دو جناح هم وجود داشتند که باهم درگیر میشدند. شاید یکی از دلایلی که رژیم شاه سقوط کرد، به خاطراین بود که همین معادله را بههم زد. یعنی در واقع بازیگران صحنه بهجای این که دو دسته باشند، تبدیل به یک دسته شدند و همه در خدمت رأس قدرت قرار گرفتند و در نتیجه آن نظم و ترتیب بههم ریخت. همان حزب مردم، حزب ملی، حزب ایران نوین و حزب مردم، به هرحال نظمی را دنبال میکردند.
بعد از انقلاب هم خود آقای خمینی متوجه این امر شد. وقتی فکلیها را راندند و عمامهداران و بیعمامههای در واقع عمامهای در قدرت ماندند، رضایت داد به این که آقای کروبی و دوستانش بروند و مجمع را درست کنند. این دوگانگی قدرت اولاً به رأس قدرت امکان میدهد که همیشه سیطرهی خود را حفظ کند و یک موازنه ایجاد کند. بعدهم هیچکدام از گروههای رقیب قادر نخواهند بود سلطهی کامل برقرار کنند.
این نظم وجود داشت تا زمان آمدن آقای احمدینژاد. به نظر من این نظم بعد از آن بههم ریخت. به جهت این که آقای احمدینژاد به ظاهر به عنوان یکی از جناحها حاضر شد و شماری هم از آن جناح اصولگرا، در برابر اصلاحطلبها دنبالش بودند. احمدی نژاد وقتی به قدرت رسید، تلاش کرد یک جناح سوم ایجاد کند. الان ما در کشور شاهد این امر هستیم که اصولگرایان در عمل دو دسته شدهاند. آن اصولگرایان سنتی و مجموعهای که جناح راست سنتی هستند، بافتهایی مثل مؤتلفه، مثل گروههایی که الان اطراف آقای علی لاریجانی هستند، در واقع حساب خودشان را به مرور از آقای احمدینژاد جدا کردهاند.
یا به عبارت بهتر این آقای احمدینژاد بود که آنها را رها کرد و برای خودش یک مرکز قدرت درست کرد. الان ما شاهد درگیری این مراکز قدرت باهم هستیم؛ به اضافهی این که خود آقای خامنهای هم در این وسط تکلیف خودش را نمیداند. چراکه تمام اعتبار و سرمایهی خودش را خرج آقای احمدینژاد کرده است، به جهت این که تصورش این بوده که اصلاحطلبان خطرناکند و او باید با یک بولدوزر به سراغ آنها برود.
حالا این بولدوزر دیگر اکتفا به اصلاحطلبان نمیکند و آمده است بافتهای قدرتی را هم که در واقع به تمامی وفادار به آقای خامنهای بودند، هدف قرار داده است. ما حالا شاهد این وضع هستیم که آقای رحیمی به عنوان پاشنهی آشیل آقای احمدینژاد و چشم اسفندیار او، در معرض حملهی اصلاحطلبان نیست. چون دعوای اصلاحطلبان با کل حکومت احمدینژاد و با آن مجموعه است. درگیری او الان با اصولگرایانیست که گاه خود او را هم حمایت کردهاند و آقای خامنهای هم در این وسط، همان طور که گفتم، در حیرت است. کاری کرده است که به تمامی به ضرر خودش بوده و حالا نمیداند چطور به این خطای بزرگ اعتراف کند. کاری که آقای احمدینژاد با متکی کرد نیز در واقع یک نقطهی عطف بود که بلافاصله دیدیم محسن اژهای آمد و گوش او را با طرح قضیهی رحیمی پیچاند. الان قضیهی رحیمی پنج سال است جریان دارد، ولی باز خود آقای خامنهای جلوی طرح شدن آن را گرفته بود.
ولی در عمل در سنت خانوادهی اصولگرایان در جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی، مقام رهبری، از همان ابتدا نقش فصلالخطاب و یا به نوعی نقش نخ تسبیح را داشت که همهی اصولگرایان را دور هم جمع میکرد. به نظر میرسد که کمکم این کارکرد آیتالله خامنهای در درون خانوادهی اصولگرایان ضعیف شده و علیرغم حمایتهای گستردهای که از دولت مستقر میکند، کسانی چون احمد توکلی و دیگر منتقدان دولت هم از حملات خودشان نسبت به دولت و شخص محمدرضا رحیمی دست برنمیدارند. ارزیابی شما چیست؟
به جهت این که آنها میدانند که حمایت آقای خامنهای از احمدینژاد نه به دلیل هماهنگی و همدلیشان بوده است. به این دلیل که آن جملهی معروف آقای خامنهای در قم به مدرسین گویای این مسئله است. آیتالله خامنهای در برابر اعتراض به حمایت ایشان از آقای احمدینژاد به مدرسین گفته بود احمدینژاد حاکمیت دوگانه را قبول ندارد. یعنی آقای خامنهای تصور میکرد با بودن احمدینژاد کار تمام است. احمدینژاد کارگزار ایشان است و اوامرش را اجرا میکند، اما احمدینژاد میگوید نه. اگر آقای خامنهای را ۵۷ نفر انتخاب کردهاند، ایشان- البته تصورش این است- ۲۴ میلیون رأی دارد. این است که او برای خودش دارد حسابسازی میکند. در ضمن احمدینژاد یک پروژهی درازمدت دارد و بنابراین نمیخواهد اکتفا کند به این که دوسال دیگر برود. میخواهد برای تثبیت قدرت خود زمینهسازی کند. این است که در این راه رقبای اصلی خودش را میبیند. اصلاحطلبان را نمیبیند. برای این که میگوید آنها از نظام خارج شدهاند و دشمن هستند و باید نابودشان کرد.
او رقبای اصلی خودش را همین آقای توکلی میداند؛ برادران لاریجانی میداند. این است که در این گیرودار خیلی طبیعی است که آقای خامنهای اگر به مصلحت خودش هم بیاندیشد، نباید در جایگاه مدافع احمدینژاد قرار گیرد. الان است که آقای خامنهای به یک بنبست رسیده است. به نقطهای رسیده است که اگر تکلیف خود را روشن نکند، در این بازی بازندهی اصلی خواهد بود و همان طور که شما گفتید، دیگر حنای ایشان برای کسی رنگی ندارد. در واقع در مورد رحیم مشایی کاملاً آشکار شد که ایشان حنایش نزد احمدینژاد رنگی ندارد. هرچه هم که در برابر آقای خامنهای دولا و راست میشود، از سر تزویر است و واقعاً اعتقادی به این ندارد که حرف او فصلالخطاب است. در حالی که آن گروه دیگر نه. آنها همچنان تکیهشان به آقای خامنهای است و همهی امیدشان این است که ماجرای متکی دست آنها را باز کند برای این که بتوانند احمدینژاد را به طور کامل زیر سئوال ببرند؛ بهخصوص که روز به روز هم تأثیر سیاستهای غلط احمدینژاد بیشتر دامنگیر نظام میشود.
اگر تا پایان چهارسال دوم ریاست جمهوری احمدینژاد هم آیتالله خامنهای دست از حمایتهای گستردهی خود از او برندارد، ممکن است شکاف بین رهبری، طیف احمدینژاد و اطرافیان او در انتخابات بعدی ریاست جمهوری خود را نشان بدهد.
بله. یک نکتهی خیلی جالب در این میان هست که من چندی قبل در دو، سه مقاله به آن اشاره کردم. روحانیت به طور کلی جایگاهش را از دست داده است. یعنی الان کسی دیگر اعتنایی به روحانیت و موضعگیری روحانیت ندارد. به مرور وقتی روحانیت اعتبار خود را از دست دهد، آقای خامنهای هم در مقام یک روحانی ارشد و این که خودش را نایب امام زمان میداند، اعتبار خودش را از دست داد خواهد داد. همچنان که تا امروز نیز داده است و بیشتر نیز خواهد شد. من مطمئنم این جریان اگر ادامه پیدا کند، پایان آن به ضرر مردم ایران نخواهد بود. به این معنا که وقتی قدرت آقای خامنهای کمرنگ شود و محدودهی عملکردش کوچکتر و کوچکتر شود، این در نهایت به نفع مردم و دموکراسی خواهد بود.
December 30, 2010 03:18 PM