يكهفته با خبر
وز رفیقان ره استمداد همت میکنم
سهشنبه 11 تا جمعه 14 ژانویه
اگر ملتی زندگی برگزید / بدانید تقدیر همراه اوست
این بیت ترجمه به مضمون شاه بیت قصیدهای از شاعر بزرگ تونسی ابوالقاسم الشابی است که هم چون عنوان فامیلش که عهد شباب را به یاد میآورد، با تصویری جوان بعد از تنها 25 سال زندگی در دلها و یادها جاودانه شد. هیچ شاعری تا آنجا که به یاد میآورم در این زمان کوتاه عمر، هم چون الشابی پربار و پرکار نبوده است. صدها قصیده و مقاله و تحلیل و نقد از او به یادگار ماند که قصیده «اذا الشعب یوماً أراد الحیاه / فلاً بُدّ أن یستجیب القدر»
همان قصیدهای که در روز استقبال توسط حبیب بورقیبه به عنوان سرود ملی کشور انتخاب شد و بیش از 7 دهه است که در هر جنبش اجتماعی و سیاسی بر زبانها جاری میشود، از جاودانههاست.
اگر ملتی زندگی بر گزید / همانا که تقدیر همپای اوست.
همانا که روشن شود شام او / شکسته شود بند از پای او
(ولابُدّ للّیل أن ینجلی / ولاُبّد للقید أن ینکسر).
در تظاهرات تونس این شعر بر زبان خیلیها جاری بود و دیدیم که با اراده یک ملت از پس شب خورشید طلوع میکند و قید و بندها میگسلد. برای ارزیابی عمق تحولاتی که در تونس طی کمتر از یک ماه رخ داد (جنبش سبز در ایران حداقل سه ماه صحنه را در دست داشت اما...)
اجازه بدهید نخست تونس و وضع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و ابعاد حضور مذهب را به قول شاملو «قناعتوار» بررسی کنیم. تونس نظیر مغرب و الجزایر و لیبی در دوران پیش از حضور استعمار مدرن (فرانسوی) چنان دیگر کشورهای عربی از عراق تا شبه جزیره عربستان و مصر و سودان در اداره شاهان و بیک (در اصطلاح شمال آفریقا بای) و امرائی بود که به ظاهر سر در اطاعت آستانه (مقر خلافت عثمانی)داشتند. استعمار مدرن البته نتوانست به حضور حاکمان محلّی خاتمه دهد اما بعضی از آنان را به زنجیر کشید و یا تبعید کرد (سنوسی لیبی و محمد مغربی و محمد امین بای تونسی و...) همین تبعیدیان در مرحله مبارزات استقلال طلبانه دست در دست جوانانی که خود جهت آموختن به فرنگ اعزامشان کرده بودند، رهبری مبارزات را عهدهدار شدند. سنوسی و محمد خامس به تخت و تاج رسیدند، وکیل جوان، حبیب بورقیبه امّا ملک محمدامین بای را در 25 ژوئیه 1957 خلع کرد چنانکه ملّیون الجزایر مجالی به ظهور امیرالامرائی ندادند. بورقیبه به قول اهل ولایت فقیه مبارزی نستوه و آزاده بود که در پی سالها زندان و تبعید و مبارزه، چونان قهرمانی بر شانههای ملتش در اوّل ژوئن 1955 به تونس بازگشت و پیمان استقلال داخلی را با استعمارگر فرانسوی به امضا رساند. یکی از رقبای سرسخت او «صالح بن یوسف» که رادیکالتر بود با این پیمان مخالفت کرد و سرانجام نیز دودمانش به باد رفت. بلافاصله پس از استقلال تونس در 20 مارس 1956، حبیب بورقیبه که به عنوان رئیس دولت موقت برگزیده شده بود، سندی را منتشر کرد با عنوان «مجله احوالات شخصیه» که تا امروز پیشرفته سندی است که در جهان عرب و شرق در باب امور شخصی شهروندان منتشر شده است. این سند چندی بعد بخشی از قانون اساسی تونس و میثاق حزب قانون اساسی «الدستوری» شد. دراین وثیقه یا سند، تعدّد ازدواج ممنوع و حق طلاق به طور مساوی به مرد و زن تعلق گرفت، دادگاههای شرعی برچیده و ثبت ازدواج در مکاتب ویژه (مثل محضر ازدواج و طلاق) اجباری شد. زنان حق کورتاژ پیدا کردند و حداقل سن ازدواج برای مردان 20 سال و زنان 16 سال تمام تعیین شد. بورقیبه در عین حال مردی شجاع و متهور بود و همو در دهه پنجاه میلادی در قرن بیستم، صراحتاً فلسطینیها را به قبول طرح تقسیم سازمان ملل دعوت کرد. اگر آن روز پیشنهاد او قبول شده بود امروز فلسطینیها صاحب سرزمینی بودند که حداقل سی درصد از سرزمینی که امروز امید به دست آوردنش را دارند بزرگتر بود. چند جنگ خونین برپا نشده بود و نیم قرن منطقه در پرتو نزاع عرب / اسرائیلی گرفتار نبود. هزینههای نظامی صرف آموزش و آبادانی کشورهای عربی میشد و اصولاً زمینهای به وجود نمیآمد تا هوچیهائی مثل قذافی و رهبران سوریه طی نیم قرن اخیر ظهور کنند. ماشین قدرتمند تبلیغاتی عبدالناصر و قومیهای عرب، چنان به تخوین (یعنی طرف را تبدیل به خائن کردن) بورقیبه پرداختند که او دلزده از عربها، دل به احوال کشورش بست و خیلی زود موفق شد جامعهای پرنشاط با زنان و مردانی که دوش به دوش برای پیشرفت کشور فعالیت میکردند بسازد. در 1974 با تعدیلاتی در قانون اساسی بورقیبه به عنون رئیس جمهوری مادام العمر برگزیده شد. پیرمرد خسته و آزرده ناچار شد در سالهای پیری نقشی مخالف اعتقادات خود بر عهده گیرد و آن زمانی بود که انورالسادات با اسرائیل پیمان صلح امضا کرد و عربها از اتحادیه عرب بیرونش انداختند و مقر اتحادیه عرب را در نشست سران در بغداد، به تونس بردند و یک تونسی «شاذلی القلیبی» جای دبیرکل همیشه مصری اتحادیه را گرفت.
بورقیبه در همان روزگار با شورشی کور مواجه شد که ظاهراً اتحادیههای کارگری شعلهورش کردند. بسیاری کشته و زخمی شدند اما بورقیبه قرص و محکم بر جای ماند. دلیل عمدهاش حضور یک جامعه مدنی قدرتمند، اتحادیهها و کانونهای صنفی، احزاب متعدد از کمونیست تا قومی و لیبرال و اسلامی در جامعه و نیز رسانههائی نسبتاً آزاد بود که بعد از حوادث 1987 اندک اندک آزادیشان محدود شد. در دهه هشتاد میلادی سرازیر شدن هزاران فلسطینی به تونس بعد از اخراجشان از لبنان چهره تونس را دگرگون کرد. در سال 1984 شورش دیگری به پا شد که این بار اسلامیها دست در دست اوباش میدان دار آن بودند. افزایش بهای نان عامل «انقلاب نان» یا «ثورهالخُبز» بود. حکومت عقب نشینی کرد و خونهای بسیاری بر زمین ریخته شد. سوم نوامبر بورقیبه زینالعابدین بن علی، سرتیپ جوانی را که در مأموریت در ورشو پایتخت لهستان بود به کشور فراخواند و فرماندهی دستگاه امنیت را به او داد. در اول اکتبر 1985 هواپیماهای اسرائیلی به حومه پایتخت تونس حمله برده و خانههای بسیاری را کوبیدند مگر عرفات و بلندپایگان سازمان آزادیبخش فلسطین را نابود کنند، اما حاصل کارشان کشتار زنان و پیران و کودکان بسیار بود. دو سال بعد، بورقیبه هشتاد ساله دچار اختلال روانی شد. همسر دومش «وسیله» را که پیرزنی مقتدر بود به خیانت متهم کرد. و بعد سراغ وزیرانی رفت که دیرسالی به او خدمت کرده بودند. بن علی که در مقام نخست وزیر در آن تاریخ مقتدرترین مرد کشور بود، پدر ملت را محترمانه به زادگاهش «مانستیر» فرستاد تا در صحبت پرستاران خوبروی آرام گیرد. (در 6 آوریل سال 2000 بورقیبه درگذشت). مردم از این تحول استقبال بسیار کردند. در سه چهار سال نخست بن علی اصلاحات بورقیبه را با حدت و شدت دنبال کرد. سال 1989 که به تونس رفتم، شور و حال جوانان چنان بود که در بازگشت در مقالهای در روزگار نو، از بخت بیدار تونس یاد کردم. مشاهده هزاران توریست غربی که در ساحل شنی مدیترانه آرام گرفته بودند و یا در بازارهای تونس و قیروان و صفاقس در پرتو نور و رنگ جستجوگر کالاهای شرقی بودند تأثیر بسیاری بر من گذاشت. در سفرهای بعدیم از جمله سفری که به دعوت عرفات به تونس رفتم و با او و ابوجهاد و ابوایاد (که این دوی آخری به دست کوماندوهای اسرائیلی در تونس به قتل رسیدند) و شرح آنها در مجله «روزگار نو» آمد، به آینده تونس بسیار امیدوارتر شدم. اسلامیها که برجسته ترین چهرهشان راشد الغنوشی (از دوستان جمهوری ولایت فقیه) و الزیتونی بعد از شورش نان، یا در زندان بودند و یا فراری. پایگاههای خود را به سرعت از دست میدادند. بن علی، الغنوشی و 9 تن دیگر را آزاد کرد و به آنها مجال خروج از کشور را داد. اغلب آنها به فرانسه رفتند اما راشد الغنوشی به بریتانیا آمد و در اینجا پناهنده شد. روابط ایران و تونس که در اواخر دوران بورقیبه با اخراج کاردار وقت ایران حسین مصلح که از فرماندهان سپاه بود، قطع شده بود بار دیگر تجدید شد اما حکومت بن علی با مراقبتهای ویژه مجال فتنهگری را از لانه جاسوسی جمهوری ولایت فقیه سلب کرد. بن علی از اواسط دهه نود میلادی در قرن پیش ره خودکامگی گرفت. برادرزن فاسدش «عماد الطرابلسی» و برادران و برادرزادگان و دائیها و عموهای السید الرئیس هر یک بساط مافیائی شخصی برپا کردند و البته خانم جوان و زیبای جناب پرزیدنت (که عملاً با تعدیل قانون اساسی که مجال بیش از دو بار انتخاب شدن را به کسی نمیداد زمینه ریاست مادام العمر خود را فراهم کند) نیز از جمله عواملی بود که با ریخت و پاشها و ادای ملکهها را درآوردن، خشم و خروش جوانان و طبقات فقیر را مهیا میکرد. البته همینجا اشاره کنم که در دوران بن علی نیز هم چون بورقیبه در تونس اصلاحات بسیاری انجام گرفت. ریشه کنی تقریبی بیسوادی، ایجاد کار برای یک میلیون جوان تحصیلکرده، و تعمیم اصل برابری زن و مرد، و آزادیهای به وفور اجتماعی که نظیرش منهای لبنان در هیچ کشور عربی یافت نمیشد، و سرمایهگذاریهای کلان غرب و کشورهای ثروتمند عرب، در زمینه گردشگری و جذب سیاح، که باعث شد تعداد توریستها تا 8 میلیون در سال افزایش یابد و هزاران فرصت کار برای مردم تونس به ویژه جوانان فراهم شود، از دستاوردهای حکومت بن علی بود با اینهمه فساد باندهای قدرت و خشونت دستگاه امنیتی (که در مقایسه با آدمخواران اهل ولایت فقیه، جلادان امنیت خانه بن علی را حقاً باید فرشته خصالان نام داد) در سالهای اخیر، اصلاحات را تحتالشعاع قرار داد. (تونس با ده میلیون جمعیت، با اقتصاد بدون نفت از نظر توزیع ثروت و درآمد سرانه از همه همسایگان، که هیچ، از جمهوری ولایت فقیه با صد میلیارد دلار درآمد نفتی نیز جلوتر بود).
آتش در سیدی بوزید
در شمال آفریقا، نفوذ علویان و تصوف، از جمله عواملی است که هم چون ایران، در همه جا، قبه و بارگاهی (البته بسیار سادهتر از امامزادههای خودمان) بر پا شده است که اغلب در جلوی نام فردی که در آن مدفون است واژه «سیدی» به سکون یاء (sidi) قرار گرفته که همان «سید» است. این سادات احتمالاً از اولاد و احفاد امامان شیعهاند و گاه نیز از رؤسای طوایف صوفیه. شهرک «سیدی بوزید» نیز عنوان خود را از امامزادهای به همین نام گرفته است. شهرکی نه چندان زیبا که در تابستانها، با جوانانی که گل یاس دور گوش میاندازند و در قهوهخانهها اختلاط میکنند و غلیان میکشند، حال و هوای خوشی دارد. محمد البوعزیزی یکی از این جوانان بود که پس از فارغالتحصیل شدن، به صف بیکاران تحصیلکرده پیوسته بود. ناچار چرخی دست و پا کرده بود و در گوشه خیابان سبزی و میوه میفروخت. به گفته مادر و خواهرانش به تلویزیون العربیه، لقمه نانی به دست میآورد و منت از حاتم طائی نمیکشید. اما هر روز گرفتار باج خواهی پلیس و مأموران بلدیه ـ شهرداری ـ بود. سرانجام وقتی چرخش را گرفتند و حیران در خیابان به جایش گذاشتند او در 17 دسامبر در مقابل شهرداری بر سر و روی خود بنزین ریخت و شعلهرو شد. مردم به یاریش آمدند و خاموشش کردند. تا چهارم ژانویه هم زنده بود اما سرنگونی بن علی و فرارش را ندید.
مردم به طور خودجوش در 18 و 19 دسامبر به خیابانهای سیدی بوزید ریختند. خشم حاکم بود، پس ویران کردند و سوختند. تا 27 دسامبر شورش به همه جا سرایت کرد. بن علی صدای انقلاب را شنید. سیام دسامبر وزیر کشور منفور برکنار شد. سوم ژانویه زد و خورد مردم با پلیس در تونس پایتخت آغاز شد. در دهم ژانویه بن علی وعده اصلاحات اساسی داد با ایجاد سیصد هزار شغل جدید. در سیزدهم ژانویه به مردم وعده داد در انتخابات 2014 نامزد نشود. در همین روز و فردایش روز جمعه، خیابانها دیگر در تسخیر جوانان غضب آلود نبود بلکه حالا اتحادیهها، احزاب، زنان، استادان و دانشجویان و کارگران همه در صحنه بودند. تونس نیز شبیه ایران در فردای انتخابات شد با این تفاوت که در تونس همه یکصدا خواستار کنارهگیری بن علی بودند. از شعارهای مرگ بر... و آتش زدن تصاویر خبری نبود. اوباشی که بعضاً وابسته به حکومت بودند شناسائی و رانده شدند. اینها با آتش زدن بناهای دولتی، و مغازهها و بانکها میخواستند مردم را به وحشت انداخته و وادار به تمکین از حکومت کنند. حضور گسترده تحصیلکردگان و فعالان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی اما مانع از توفیق این توطئه شد. (همینجا باید به نقش مهم فیس بوک که بیش از دو و نیم میلیون تونسی روزانه با آن سر و کار داشتند و شبکههای تلویزیونی ماهوارهای عرب و در رأس آنها العربیه، بی.بی.سی، فرانسه 24 اشاره کنم. تلویزیون الجزیره هم در صحنه بود اما نقشی که داشت گزارشگری بیطرفانه نبود بلکه خود با موضعگیری وارد صحنه شده بود در حالی که العربیه با پوشش فوقالعاده تحولات و داشتن خبرنگارانی در همه سو، جامعترین گزارشات و تحلیلها را از اوضاع تونس ساعت به ساعت پخش میکرد.)
جنبش مردم تونس بر خلاف انقلاب سال 57 ما، با رفتن بن علی، با هوشمندی دولتمردان، رهبران احزاب مخالف، روسای اتحادیهها و کانونهای شغلی و البته مردم به جای آنکه ره سوی اعدام و کشتار و ویرانی بکشد، به تشکیل دولت موقت، زمینه سازی برای برپائی دولت ائتلاف ملی، و انحلال پارلمان و برگذاری انتخابات جدید، منجر شد. اوباشگریهای محدودی اینجا و آنجا از جمله در زندانهای صفاقس و بیرزیت و تونس و کارتاژ مشاهده شد که تلفات زیادی نیز به همراه داشت ولی در مجموع میتوان گفت پیروزی با کمترین تلفات به دست آمد. بن علی پس از کشته شدن 70 تن، حاضر به رفتن شد، سید علی آقا و نوکرانش امّا نه شهامت بن علی را برای اعتراف به خطا دارند و نه درایت او را برای رها کردن به موقع قدرت. بنابراین عاقبت به خیر نخواهند شد و سرنوشتی هم چون سرنوشت صدام حسین و چائوشسکو در انتظارشان خواهد بود.
رئیس پارلمان تونس فعلاً در مقام رئیس جمهوری موقت نشسته و محمد الغنوشی همچنان در مقام وزیر اول (نخست وزیر) انجام وظیفه میکند. حکومت نظامی در تونس و چند شهر بزرگ به مرور برچیده میشود و رهبران احزاب از جمله احزاب چپ و ملی مخالف در حال گفتگو با رئیس دولت برای تشکیل یک حکومت ائتلافی سکولار هستند. حتی راشد الغنوشی رهبر حزب نهضت (اتجاه اسلامی سابق) پس از سالها زیستن در انگلیس دیگر سجاده به سوی قبله ولایت فقیه پهن نمیکند و میداند رویای تشکیل جمهوری اسلامی تونس قابل تحقق نیست. تحول در تونس اگر همین مسیر فعلی را طی کند میتواند به حضور دمکراسی نه فقط در تونس بلکه در یک دوجین جمهوری دیکتاتوری مادامالعمر در منطقه، منجر شود. من بسیار امیدوارم. تحولات تونس دومین تحولاتی است که بر شانه دنیای مجازی (اینترنت) فیس بوک و شبکههای ماهوارهای و تلفن همراه پا گرفت. (ایران نخستین بود اما در نیمه راه و در دور اول رویاروئی با تلفات بسیار و زخمهای عمیق بر جان متوقف شد. البته در یوگسلاوی سابق نیز تلفن همراه نقش مهمی در به زیر کشیدن میلوسویچ داشت.)
شنبه 15 تا دوشنبه 17 ژانویه
حزبالله میلرزد لبنان میرزمد
سرانجام آسید حسن نصرالله دولت سعدالحریری را به زیر کشید. کاملاً پیدا بود که با درز کردن بعضی از خبرهای مربوط به دادگاه بینالمللی رسیدگی به قتل رفیق الحریری، سید حسن آقا و اربابش نایب امام زمان سید علی آقا، خواب راحت نخواهند داشت. شاید تا این لحظه کیفرخواست دادستان دادگاه ویژه قاضی بلمار صادر شده باشد. حضور سردار علیرضا عسگری و سردار X در میان شاهدان، خواب که هیچ هشیاری را نیز برای اهل ولایت فقیه با وحشت به هم آمیخته است.
لبنان روزهای سختی در پیش دارد. نبیه بری و میشل عوم دست در دست دزد، سهمی از قافله میخواهند و ولید جنبلاط که بعد از به قتل رسیدن فرزند امین جمیل رهبر حزب کتائب و رئیس جمهوری پیشین وحشتزده از این بود که یگانه پسرش تیمور نیز به فرمان دمشق به لقاءالله فرستاده شود، مقهور و ترسان، سلیمان فرنجیه و ولید ارسلان، مأمور، از کابینه وزرایشان را بیرون کشیدند. و با استعفای وزیر ملک (نماینده به ظاهر بیطرف میشل سلیمان رئیس جمهوری) کابینه سعد الحریری سقوط کرد.
آسید حسن یکشنبه شب خط و نشان کشید که بله، ما به نخست وزیری سعد الحریری اظهار تمایل نخواهیم کرد و رأی دادگاه را قبول نداریم. لبنان باید سهم مالی خود را به دادگاه نپردازد، قضات لبنانی را بیرون بکشد و خلاصه دادگاه بیدادگاه. سنّیها و بخش بزرگی از مسیحیان با حمایت سعودیها و مصری ها و غرب، به جز به بازگشت سعد الحریری به ریاست دولت رضایت نخواهند داد. همه چیز بستگی به کیفرخواست دادگاه و فشارهای بینالمللی دارد. اگر حزبالله به فرمان سید علی آقا دست به هر نوع ماجراجوئی بزند، برنده از پیکار بیرون نخواهد آمد.
انگار این بار در پرتو تحولات لبنان سرنوشت ما هم رقم خواهد خورد.
January 21, 2011 01:48 PM