لیبی؛ گذار به دموکراسی یا تجزیه
سراجالدین میردامادی
خیزشهای مردمی برای مبارزه در راه آزادی و رهایی از دیکتاتوری در دنیای عرب، بالاخره به کشور لیبی هم رسید؛ کشوری که یک دیکتاتور نظامی ۴۰ ساله را به خود دیده است.
در گفتوگو با علیرضا نوریزاده، روزنامهنگار و کارشناس خاورمیانه و دنیای عرب که در لندن زندگی میکند، از او پرسیدهام: ریشههای اعتراض و جوشش مردمی در لیبی را در چه میبینید و چرا در این سالها، صدایی از مردم لیبی بلند نمیشد؟
Download file
یک مشکل اساسی که لیبی داشته، این است که نظاماش شبیه هیچ نظام دیکتاتوری دیگر نبوده است. یعنی لیبی در تیول یک خانواده درآمده و شماری از افراد، افراد قبیلهای هستند. درست است که این افراد خانهسازی کردهاند و جاده ساختهاند، ولی جامعهی لیبی چنان از نظر فرهنگی و اجتماعی عقبمانده نگه داشته شده که باورکردنی نیست که این مردم این همه عقبماندهاند.
طی سالهای اخیر تنها چیزی که در لیبی رشد کرده، اسلام انقلابی بوده است. بنابراین با جامعهای روبهرو هستیم که از دنیا چیزی نمیداند. برای اینکه تمام ارتباط آن با دنیا یک کانال بوده است؛ البته تا چندسال قبل. روزنامهها در این کشور واقعاً تهوع برانگیزند. عکس قذافی صفحهی اول و یک مشت خبرهای بیربط و بیاساس در صفحههای آنها به چشم میخورد. در این مدت در داخل لیبی، پنجتا کتاب قصه یا شعر درست و حسابی بیرون نیامده است. در حالی که لیبی شماری از بزرگترین نویسندگان یا شاعران عرب را داشته است.
در هر زمینهای نگاه کنید، لیبی یک کشور عقبافتاده است با یک رژیم سرکوبگر. از ۱۹۹۳-۹۴، بعد از اینکه یکی دوبار ارتش تصمیمهایی برای کودتا گرفت، قذافی در عمل ارتش را هم منحل و به یک مقدار گردانها و چند تیپ امنیتی تبدیل کرده که وسایل نظامی هم در اختیارشان است.
بهطور کلی لیبی در یک شرایط عقبنگاه داشته شده، درست مانند قرون وسطی است. منتها در طول سه چهار سال اخیر، بعد از اینکه قذافی تسلیم مطلق غرب شد و خارجیها برگشتند و بالاخره تلویزیونهای ماهوارهای در لیبی دیده شدند و همینطور اینترنت آمد، نسل جوان کشور، بدون اینکه تمرینی برای زندگی اجتماعی کرده باشند، چیزهایی را دیدند که خواستار آن شدند.
شگفتآور اینکه کشوری که میلیاردها دلار درآمد نفتی دارد، سطح زندگیاش از تونسی که درآمد نفتی نداشت، بسیار پایینتر است و یکسوم تونس هم نیست. مردم بیکارند. به سوپرمارکتها که مراجعه میکنید، میبینید خالیاند؛ درست عین همان دورانی که لیبی در محاصره بود.
این است که این مسائل انباشته شدهاند. آنچه در تونس و مصر، دو همسایهی لیبی گذشت نیز نمیتواند تأثیرگذار نباشد. از سوی دیگر یک و نیم میلیون مصری در لیبی هستند و اینها همه مزید برعلت شدند که در نتیجهی آن شاهد این حرکت بودیم. آنچه شگفتیآور است، این است که این ببر کاغذی چقدر سریع دارد فرو میریزد و این اسباب شگفتی خیلیها شده است.
اگر ممکن است توضیح بیشتری در مورد ساختار ارتش در لیبی بدهید. ارتش در مواردی اعمال خشونت گستردهای علیه راهپیمایان داشته و از سوی دیگر، در برخی شهرها، ارتش به مردم پیوسته است. این تناقض در رفتار ارتش از چه نشئت میگیرد؟
ارتش لیبی زمانی که با قذافی در سال ۱۹۶۹ کودتا کرد، ارتش جوانی بود که ملک ادریس السنوسی آن را درست کرده بود. او افسرهایش را به مصر، ایتالیا یا کشورهای دیگر برای درس خواندن فرستاده بود. این افسران در آن زمان، افسران جوان به نسبت روشنی بودند که قدرت را در دست گرفتند و شورای انقلابی را درست کردند. آقای قذافی، عبدالسلام جلود، ابراهیم یونس و شمار دیگری از این افسران عهدهدار مسئولیتها شدند.
در آن زمان، نقش ارتش خیلی برجسته بود، اما به مرور که قذافی آرزوهای جهانگیری در سرش آمد، از این ارتش استفادههای نامطلوب کرد. حتی ارتش را بعد از اینکه پرزیدنت سادات با اسراییل صلح کرد با مصر درگیر کرد. یا اینکه بارها در چاد درگیر شد. خود اینها ارتش را ضعیف کرد. بعد در اوایل دههی ۹۰ قذافی ارتش را قبیلهای کرد. به این معنا که تمام افسرانی را که از قبیلهی خودش بودند، حتی افرادی را که درسنخوانده بودند و درجهی گروهبانی داشتند، درجهی سرگردی و سرهنگی داد و آنها را بر ارتش مسلط کرد.
این شرایط در ارتش ایجاد نارضایتی کرد. بعد جریان کودتاهای پشت هم در سالهای ۱۹۹۲-۹۳ کشف شد و در یکی دو مورد هم درگیریهایی بهوجود آمد. اینجا بود که قذافی نظام ارتش را بههم زد و به جای اینکه لیبی دارای مثلاً چند دفاع زرهی و پیاده، نیروی دریایی و هوایی باشد، تبدیل شدند به کمیتههای نظامی. به معنای دیگر، آمیزهای از ارتش و نیروهای امنیتی ویژهی حمایت رژیم و همینطور پلیس. اینها را با همدیگر قاطی کرد.
چنین است که شما در ارتش آمیزهای میبینید از سربازان زیر پرچم، مزدوران، نظامیان ثابت که دارای درجه، حقوق و مزایا هستند. اینها همه با هم قاطی شدهاند و در مثلاً بنغازی بخش عمدهای که نیروهای ارتشی بودند، به مردم پیوستند، اما بخشهای امنیتی و قبیلهای در برابر مردم ایستادند. سرانجام غلبه با مردم و نیروهای ارتشی بود. یا در شهرهایی مانند سرت در جنوب لیبی، گفته میشود که شهر در تصرف مردم است. یا اینکه چند شب گذشته پسر قذافی میگفت که در شهر بیضا امارت اسلامی برپا شده است. در حالیکه امروز آشکار شد که چنین چیزی واقعیت ندارد.
بنابراین حالت ارتش لیبی مانند ارتش مصر نیست که مثلاً بیاید قذافی را کنار بگذارد یا به او بگوید باید بروی. ارتش منسجمی وجود ندارد. فرماندهای دارای آن اعتبار، ارزش و قدرت نیست که بتواند چنین تصمیمی بگیرد. در لیبی همانطور که قذافی ارتش را برانداخت، چیزی به نام دولت هم وجود ندارد، اما استبداد در بدترین و وحشیترین شکلش وجود دارد. آنچه به اسم وزرا یا امنا یا «دبیران کمیتههای مردمی» وجود دارند، در واقع نوکران قذافی هستند.
در خصوص فرار آقای قذافی چه اطلاعاتی دارید؟ با توجه به نفوذ و سیطرهی طولانی او بر لیبی، چقدر این خبر میتواند به واقعیت نزدیک باشد؟
من این خبر را زیاد جدی نمیگیرم؛ با توجه به اینکه پسر او شب گذشته آن حرفها را زد و خط و نشان کشید که کشور را میبرند زیر جنگ داخلی و از کشته پشته میسازند و جوی خون راه میاندازند. احتمال دارد که قذافی هنوز در لیبی باشد. هنوز مناطقی هستند که دستنخوردهاند و حامیان او در آنجا هستند. ولی اینکه از کشور بیرون برود، احتمالش هست. یعنی قذافی آدمی نیست که بایستد و مقاومت کند.
در صورت فرار آقای قذافی و در صورت زنده بودن امام موسی صدر، این سئوال مطرح میشود که آیا میشود امیدوار بود که این زندانی ایرانی، پس از ۳۰ سال، آزاد شود؟
خیلی طبیعی است. امیدوارم چنین باشد، ولی آقای منصورکیخیا، وزیر خارجهی اسبق لیبی که بعد توسط مأموران قذافی در قاهره ربوده شد، در یک گفتوگو اشاره کرده بود که قذافی امام موسی صدر را در حوض اسید حل کرده است. امیدوارم چنین نباشد و ما شاهد حضور مجدد این مرد بزرگ باشیم.
روابط قذافی با جمهوری اسلامی چگونه بود؟ آیا رفتن قذافی به سود جمهوری اسلامی ایران هست؟
ابداً. اولاً اینها تا اواسط دههی اول قرن بیست و یکم روابط بسیار تنگاتنگی داشتند. در دوران آقای خاتمی، روابط تیره شد. چون آقای خاتمی پیگیر موضوع امام موسی صدر، دایی همسرش شد. در دورانهای دیگر، رژیم جمهوری اسلامی بر این مسئله چشم بست. آقای رفیقدوست در زمان جنگ به لیبی رفت و گفت که جمهوری اسلامی اصلاً پرونده را میبندد و از لیبی موشک گرفت.
جمهوری اسلامی اعتنایی به سرنوشت امام صدر نداشت و لیبی برایشان خیلی پرسود بود. پروژههایی را در آنجا گرفته بودند و تعداد زیادی کارگر به لیبی فرستادند. شاید لیبی تنها کشوری بود که در سفارت ایران در آنجا «وابستهی کار» هم وجود داشت که پروژههای مختلف را اجرا میکردند. همکاریهای نظامی هم با هم داشتند. البته بعد از تغییر در سیاست لیبی و نزدیک شدن لیبی به غرب، مقداری از حرارت این روابط کاسته شد، ولی باز شاهد بودیم که معاون رئیسجمهور به لیبی سفر کرد، وزیر خارجه به آنجا رفت و در حوزههای بینالمللی با هم همکاری میکردند.
بنابراین بهطور قطع رفتن قذافی، به عنوان رژیمی که مانند ایران صحبت از انقلابی بودن، آزادی فلسطین و ... کرده، برای جمهوری اسلامی سنگین خواهد بود
جایگزین قدرت در لیبی در صورت فرار معمر قذافی، چه خواهد بود؟ با توجه به فقدان جامعهی مدنی و احزاب سیاسی و وجود یک جامعهی قبیلهای در لیبی، انتظار چه حکومتی را بعد از رفتن معمر قذافی باید بکشیم؟
متأسفانه همانطور که گفتید، در لیبی آلترناتیوی وجود ندارد. مقداری گروههای اسلامی و جهادی هستند که قذافی اخیراً تعداد زیادی از آنها را آزاد کرد؛ شبیه همان کاری که صدام قبل از سقوطش کرد. هم آنها را آزاد کرد، هم یک مشت اوباش و چاقوکشان را. در عین حال، جبههی آزادیبخش لیبی در خارج که زمانی با امریکا همکاری نزدیک داشت و حتی امریکاییها افرادش را آموزش نظامی دادند هم دچار چنددستگی هستند. اخوانالمسلمین در بعضی از جاها دارای نفوذ هستند.
به نظر من، در خلایی که ایجاد خواهد شد، اگر همین تتمهی آنچه به اسم نظامی در این کشور هستند یا افراد خوشنامی از گروه افسران آزادی مانند عبدالسلام جلود که خود را کنار کشید یا ابوبکر یونس، ابراهیم و امثال آنها نتوانند فضا را پر کنند، آن وقت لیبی واقعاً دچار هرج و مرج خواهد شد و این احتمال که شرق و غرب لیبی از هم جدا شوند نیز وجود دارد.
Tags: جهان عرب, لیبی, گوی سیاست
فرق یک نظام روس محور با یک نظام غرب گرا در همین جاست .
فرق یک رییس جمهوری مادام العمر که فراماسونری مارکسیستهای روسیه در ایران ان را انقالبی و ضد امریکا تبلیغ میکنند با یک ریس جمهوری مادام العمر غرب گرا مثل بن علی و مبارک در اینجاست .
این دیکتاتورهای مقدس ضد آمریکایی چون از امریکا دستور نمیگیرند و خود را در حال مبارزه با یک دشمن فرضی میدانند به خود حق میدهند مخالفین خود را تیکه پاره کنند ، آتش بزنند ، به اردوگاه کار اجباری بفرستند ، زیر پا له کنند به نام انقلاب و خلق و طبقه کارگر و نوع جدید ان در ایران به نام اسلام ضد آمریکایی .
امریکا در آنجا نفوذی ندارد . اروپا ( انگلیس و ایتالیا و روسیه ) که نفوز دارند و با او معامله و روابط نزدیک اقتصادی دارند منافعشان اجازه نمیدهد که دست به اقدام مهمی بزنند . اینها همان ادعای مسخره ای که دیکتاتورهای این چنینی برای باقی ماندن و جنایت کردن را ازخود ساخته تکرار میکنند : اگر من بروم نفت قطع میشود ، القاعده کشور را میگیرد ، ایران حاکم میشود ، ........
بیچاره ملتی که گرفتار چنین دیکتاتورهایی است .
بیچاره تر ملتی که اپوزیسیون چپ روسی ان از چنین دیکتاتورهایی تصویر مبارز ضد امریکا ارائه میکند و در عوض به لیبرالها ، روشنفکران دینی ، ملی ها ، ملی مذهبی ها ، مشروطه خواهان میتازد !
ایران در سیاه چال روسی که این مزدوران کمر بسته روسیه ساخته اند افتاده و دیرپاترین نظام دیکتاتوری را در تاریخ بشر رقم خواهد زد .
ببینید چطور مزدوران اینها در خودنویس ، رادیوزمانه ، اخبار روز ، ....... کارشان از صبح تا شب کوبیدن غیر روس ها و تحریف و تقلب و دستکاری اخبار و تاریخ است
February 23, 2011 09:54 PM