يكهفته با خبر
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود...
سه شنبه 12 تا جمعه 14 آوریل
مرا یا زود کش یا زود کن روز !
کلاس هفتم (اول متوسطه) در دبیرستان هدف، با مدیری نازنین «آقای ابتهاج» بخت آن را یافته بودم که کارهای نمایشی و شعر خوانی و مناظره و مشاعره را که در مدرسه «ایران» و سال آخر دبستان در مدرسه جهان تربیت، دنبال میکردم، پیگیر شوم.
اولین نمایشنامهای که نوشتم و ضمن ایفای نقش اول کارگردانی آنرا نیز بر عهده داشتم، «نادر پسر شمشیر» بود. اقتباسی از قصهای که در مجله اطلاعات هفتگی خوانده بودم.
فکور همکلاسی من که چهرهای متفاوت از بچه محصلهای مدسه داشت، خیلی شیک میپوشید و رفتارش بسیار متین بود و نشان از جایگاه خانوادهاش داشت (بعدها دانستم که با کریم فکور ترانهسرای سرشناس نسبت نزدیکی دارد) نقش رضاقلی میرزا پسر نادر را بازی میکرد و من هم نقش نادر را!
متن نمایش را با کاربن کپی کرده بودم و دیالوگ هر بازیگر را برای او با خط کشیدن زیر گفتههایش مشخص کرده بودم. نخستین تمرین ما روخوانی متن بود در حضور مدیر
راوی که نواده استاد دهخدا و همکلاسی بلند قد ما بود آغاز کرد و... دو سه ساعتی خواندیم و من با ژست کارگردان بازیگران را هدایت میکردم. اوج نمایش و لحظه تراژیک آن زمانی بود که رضاقلی میرزا پس از کور شدن بهفرمان پدر، با خود به درد سخن میگفت و در جائی فریاد میزد: شبا، امشب جوانمردی بیاموز / مرا یا زود کش یا زود کن روز...
فکور آنچنان قدرتمندانه با درد و ناله این بیت را خواند که اشک همه ما از جمله مدیرمان آقای ابتهاج به پهنای صورتهامان جاری شده بود... روز اجرای نمایش برای پدران و مادران و معلمان و کارکنان دبیرستانهای هدف، بازی فکور در همان صحنه کور شدن و فریاد کشیدن، چنان تحسین و اعجاب برانگیز بود که سالن یک پارچه فریاد شد و آفرین و احسنت از همه سو برخاست.
تصویر حسنی مبارک را میبینم، شالی بر چهرهاش انداختهاند که شناخته نشود. ظاهرا او را از شرم الشیخ به مستشفی الجیش (بیمارستان ارتش) میبرند چون در حین باز جوئی حالش بد شده است. پیری 83 ساله را که تا دیروز سرها در برابرش خم میشد و اصلا این آقای دادستان تازه به دولت رسیده، جرات نمیکرد توی رویش نگاه کند، بر کرسی متهم مینشانند و بعد النائب العام (دادستان کل) شروع میکند.
مصطفی سلیمان: آقای محمد حسنی مبارک، شما متهم هستید که دستور کشتار مردم را داده اید. پاسخ شما چیست؟
مبارک: تو میدانی با کی صحبت میکنی؟ من محمد حسنی مبارک رئیس جمهوری توام. حد خودت را بشناس.
مصطفی سلیمان: شما حق ندارید صدایتان را بالا ببرید. امروز حضرتعالی یک شهروند عادی مصری هستید و باید به سوالات من پاسخ دهید.
مبارک: چه کسی به تو امکان داد از روستایت به شهر بیائی، در بهترین دانشگاه درس بخوانی و بدون هیچ پارتی و سفارشی روی لیاقت خودت و وجود یک نظام قضائی درست مدارج ترقی را طی کنی و امروز در مقام دادستان بنشینی؟ آیا جز این بود که من راه را برای شماها باز کردم و مانع از آن شدم که باز هم بچه پاشاها و بیکزادهها و ثروتمندان کرسیهای قضاوت را ابد مدت تصاحب کنند.
مصطفی سلیمان: من و نسل من البته در پرتو برنامههای شما توانستیم...
مبارک: و حالا مرا مورد پرسش اهانت آمیز قرار میدهی؟
سلیمان در صورت مبارک خیره شده است. این سید الرئیس سابق نیست. شکسته مردی است با دلی شکسته و یک جهان درد، با اینهمه جلوی اشکهایش را گرفته است.
مبارک: من دستور دادم به تظاهرات غیرقانونی پایان داده شود، اما هرگز دستور تیراندازی به سوی فرزندانم را ندادم. اینها بچههای من بودند...
سلیمان: ولی آقای رئیس، عادلی وزیر سابق کشور مدعی است شما دستور دادید.
مبارک: غلط کرد مردک خائن.
سلیمان: قبول دارید او به شما و ملت خیانت کرده؟
مبارک: البته، در خیانت او تردیدی ندارم. اگر خائن نبود من اینجا نبودم.
حالا دیگر چشمان مبارک از فشار اشکی که مانع از سرریز شدنش شده، سرخ و برآمده است.
سلیمان: آقای رئیس، چیزی میل ندارید؟ اجازه میفرمائید دکتر شما را خبر کنم؟
مبارک حرفی نمیزند، سرش کاملا خم شده و صورتش رنگ باخته است. پیکرش را روی برانکار بیرون میبرند و من به یاد «فکور» همکلاسی سال اول دبیرستانم که در نقش رضا قلی میرزا بعد از کور شدن به فرمان پدر فریاد میزد: شبا امشب جوانمردی بیاموز / مرا یا زود کش یا زود کن روز...
2 ـ وقتی که صوفیان به فغان از شریعتند
سلفیها چنان شریعتمدارانی هستند از تیره فضلالله نوری در گذشته و احمد خاتمی و محمد سعیدی در حال، بعضیشان حقهبازند مثل ایمن الظواهری و بعضی در جهل مرکب چنان فرو رفتهاند که زمین را صاف و نشسته بر شاخ گاو میدانند. (شگفتا فقیهی چون میرزای مرحوم تبریزی که در قم بر کرسی مرجع اعلی همراه با حضرت وحید خراسانی تکیه زده بود در درس خارج در مقوله تسخیر فضا و پا نهادن بر ماه فرموده بود اینها همهاش دروغ است. ماه به گفته مولانا ارسطالیس – ارسطو – کوره اثیری است و اگر به آن برسی توی اثیر آب میشوی... به فرمایشات حضرت وحید در باب یهود و نصاری هم که توجه کنید معلوم میشود، با این علما هنوز مردم...) باری در مصر، سرزمینی که حضور فاطمیها نزدیک 4 قرن چه در حکومت و چه در عرض زندگی فرهنگی مردم، انسانهائی را ساخته که تسامح و تساهل به ویژه در عرصه دین در وجودشان «ذاتی» شده، البته سلفیها نمیتوانند دکان پررونقی داشته باشند اما قادر به تخریب هستند. و همین امر در هفتههای اخیر دردسر ساز شده است. در مصر هم مثل ایران مزار صالحان و عرفای بزرگ زیارتگاه مردم است. با این تفاوت که مصریها دیگر امامزاده بیژن ندارند و صالحان اغلب از عارفان و اقطاب صوفیهاند که در زندگی خود منشا خیر و عمل صالح بودهاند. در هر شهر و قریه در مصر و مغرب و تونس و یمن و سودان از این مقابر بسیارند. زمانی که سلفیها در یمن سربلند کردند اولین کارشان حمله به این مقابر و تخریب آن بود. برای ما که گرفتار دکانداران دین و امامزادههای قلابی هستیم شاید در برخورد نخست، تخریب مزار صالحان امری پسندیده برای رهائی مردم از خرافات تلقی شود، اما یادمان باشد که ویران کنندگان، آزاداندیش و دارای سعه صدر نیستند بلکه درست این گروهها عقب افتادهترین و مرتجعترین اقشار جامعه را نمایندگی میکنند. این هفته در مصر بدنبال حملات سلفیها به مزار بعضی از صالحان، صوفیه دست به تظاهرات گستردهای در سرتاسر مصر زدند.
در مصر آمار رسمی از 10 تا 14 میلیون اهل طریقت یاد میکند که در گروههای متعدد (بیش از 400 فرقه تصوف) به عبادت و سماع و برپائی حلقههای انس و ذکر مشغولند.
مصریها قلبا به اهل بیت دلبستهاند و عقلا تابع مذاهب اربعه اهل سنت میباشند.
وجود مزاراتی مثل سیده زینب به عنوان آرامگاه حضرت زینب و راس الحسین جائی که در عصر فاطمیان برای کاستن از اعتبار کربلا و شام به عنوان مدفن سر امام سوم شیعیان برپا شده است و نیز سیده نفیسه و... در مصر یکی دیگر از نشانههای تاثیر فاطمیها در زندگی مصریها و جهت دادن به خط سیر فکری آنهاست. فاطمیها را همه جا میتوان دید. شیوه معماری، نوع لباس، رفتار اجتماعی و رفتار مذهبی مصریها با هیچیک از ملتهای مسلمان دیگر یکسان نیست. تنها ایران است که با وجود همه تغییراتی که طی 32 سال عمر جمهوری اسلامی در شرایط زندگی و مسیر فکری ما و جایگاه دین در زندگیمان رخ داده، نزدیکترین ملتها به مصریهاست.
باری، از تظاهرات صوفیه مصر باید به صوفیه خانه پدری نظر اندازم که از همان ابتدای به تخت نشستن سید روح الله مصطفوی مورد قهر و غضب قرار گرفتند. رژیم عرفان و تصوف را دشمنی تاریخی برای شریعتمداران، میداند به همین دلیل قائل به هیچ نوع تسامح و تساهلی در رابطه با آنها نیست.
در همان ماههای آغاز به تخت نشستن شریعتمداران خونریز فریبکار، مرحوم آقای سلطان حسین تابنده و شیخ طریقت گنابادی، مرحوم جذبی که حقا صوفی صافی بیغش بود و سرتا به پا عاشق حق، کوشیدند با ارتباطی که با بزرگان حوزه و در راس آنها مرحوم آیتالله شریعتمداری داشتند، مانع از تعرض رژیم به اهل طریقت شوند. مرحوم شریعتمداری تا روزی که خود مورد تعرض ریشهری و اوباش او قرار نگرفته بود از دراویش به صورت عام و گنابادیها به وجه خاص حمایت میکرد اما پس از او حتی کسانی مثل آقای شبیر زنجانی که گاه در خلوت هو و حق میکرد و... حاضر نشد در برابر وحشیگری ذوب شدگان در ولایت سیدعلی آقا پائین خیابانی نسبت به دراویش گنابادی حتی واژهای در همدردی و یا اعتراض بر زبان مبارک بیاورد. در سالهای اخیر به همان نسبت که اهل طریقت مورد حملات گاه وحشیانه و خونین سلفیهای در کشورهای سنی مذهب بودهاند، در ایران پایگاه طریقت مداران و عرفان گرایان نیز، رژیم نایب امام زمان (که حالا به برکت روایت آبجی خانم ناتنی سر از رحم مادر بیرون نکرده یا علی هم میگفته) از انواع جنایات و وحشیگریها در حق اهل تصوف و عرفان فروگذار نکرده است.
وقتی من میگویم هیچ تفاوتی بین ملا عمر و شیخ احمد جنتی نیست بعضیها ایراد میگیرند که خیر، باب اجتهاد در تشییع باز و در مکتب سلفیون بسته است. اینها یادشان میرود که در مکتب ولایت فقیه باب اجتهاد فقط برای توجیه جنایت و ترویج خرافهباز است نه برای تحدیث دین و امروزی کردن مذهب. وقتی سیدعلی خامنهای هنگام تولد یاعلی میکشد، خیلی طبیعی است که دشمن کسانی باشد که بلغ العلی بکماله... برزبانشان است و نادعلی سرود جانشان.
شنبه 16 تا دوشنبه 18 آوریل
3 - بحرین به روایت اهل ولایت فقیه
بحرین نخستین امارت در حاشیه خلیج فارس بود که حاکمش ،مشیخة (شیخ نشین) را به سلطنت مشروطه تبدیل کرد. یعنی از همه کشورهای عربی در پذیرش تغییرات و اصلاحات پیشگامتر بود. طبیعی است که تصمیم پادشاه (امیر تامالاختیار) مورد قبول پیران آل خلیفه مثل عموی پادشاه نخست وزیر ابدمدت قرار نگرفت و تحریکاتی شروع شد که ملک حمد از پس آن برآمد. ولیعهد امیر سلمان درس خوانده سنت هرست و آکسفورد، به توصیه پدر با ایجاد یک روزنامه و یک کانال تلویزیونی نسبتا آزاد و در مسائل فرهنگی و اجتماعی بیپروا کوشید زمینهساز گذار به مرحله دمکراسی کنترل شده باشد. بسیاری از تحصیلکردههای شیعه و سنی که نگران رشد سلفیهای سنی و ولایت فقیهیهای شیعه بودند دست همکاری را که به سویشان دراز شده بود فشردند. دکتر مجید علوی که روزگاری از مخالفان سرسخت امیر قبلی بود و از کارشناسان ارشد مرکز پژوهشهای استراتژیک لندن به شمار میرفت، به بحرین بازگشت و مقام وزارت یافت. شیخ علی سلمان دست پرورده حوزه قم و مطیع و مقلد سید علی آقا نایب امام زمان، به وطنش باز گشت و جمعیت وفاق را که سنگ بنایش را شیخ الجمری مرحوم گذاشته بود به راه انداخت.
در انتخابات قبلی جمعیت وفاق با به دست آوردن نیمی از کرسیهای پارلمان عملا شریک در تصمیمگیری شد. اما... رژیم جهل و جور و فساد که یک بحرین آزاد که در آن شیعه و سنی، یهودی و مسیحی و بهائی و بیدین و... در کمال صفا و آرامش زندگی کنند برایش خطرناک است (همانطور که یک عراق دمکرات) از مدتها پیش به توطئه و تحریک شیعیان بحرین مشغول بود و در جریان تظاهرات مسالمتآمیز شیعیان دیدیم که مداخلات رژیم و بوقهای تبلیغاتی و دیپلمات جاسوسانش، شیعیان را از دستیابی به حقوق مسلمشان محروم کرد.
در این باب توضیحات بیشتری لازم است که در شماره آینده میآورم.
April 23, 2011 12:28 AM