به سيامك پورزند كه جان را در چله كمان گداشت و ...
سيامك پورزند سر انجام جان را در چله كمان گذاشت و از طبقه ششم ساختمان خود را به پائين پرتاب كرد تا
سيد علي آقا نايب امام زمان را ٬ رسواتر از آن كند كه هست . همان كرد كه آرش كرده بود ٬ همان كه دستفروش
تونسي كرده بود . سيامك ماندگار شد چنان كه آرش ٬ و اين نه مرثيه كه قصه جاودانگي اوست ...
آرش ،
جان و جهان خود را ،
تا آن سوی جهان ،
پرواز داد و رفت .
****
در بند بند خاطره ام
هر جا سیامک است
هر جا که آن رفیق قدیمی ،
همراه "ناوک " است
معنای زندگی ،
عشق است و يكدلي
شعر است و سرکشی ،
سر بر کشیدن است
بر ضد بندگی . ...
آن سالهای دور ،
وقتی که پورزند
بر صفحه ی جراید رنگی
همراه " کیم نواک "
ما کودکان نسل پس از کودتا ،
ما بچه های عاشق " جان وین " را
با واژه های خود
تا کوچه شهرهای هالیود،
همراه و همسفر ميشد .
***
وقتی که دستهایش را بستند ،
وقتی که استخوانش را ،
در پشت پنجره ،
با ضربه های درد شکستند
وقتی که بازجو ی ولایت
در لحظه ی مقاومت او ،
از شرم تاب نیاورد ،
ما نسلهای سرکش ،
فریاد میزدیم ،
ما را به شهر نور و ترانه
ما را به لحظه های پر از رنگ
ما را به میهمانی زیبای خفته بر !
آندم که ٬ باز آمد و با یک بغل غزل
دنیای کودکانه ما را
با درد های نسلش ،
بر صفحه های " روشنفکر "
از مرز کودکی ،
تا منزل جوانی برد .
انگار پورزند
آئینه دار هشیاری شد.
***
وقتی که دست و پایش را بستند
وقتی که قلب بانویش ،
هم جان دخترانش را ،
از درد و رنج های سیامک ،
هر روز میشکستند ،
آرش ،
جان را به بند بند کمان کرد
کرد آنچه را که آرش ،
دیروز کرده بود ،
همان کرد .
از بام شهر خسته ی در بند
پرواز کرد و رفت .
آزادی وطن را ،
آواز کرد و رفت .
علیرضا نوری زاده
31/04/2011
11 اردیبهشت 1390
لندن
* ناوك اسم مستعار من در مجله فردوسي بود و پورزند اين اسم را بسيار دوست ميداشت
* پورزند در مجله روشنفكر مينوشت ودر بسياري از مجلات ديگر
April 30, 2011 09:28 PM