یکهفته با خبر
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
سه شنبه 3 تا جمعه 6 مه
حکایت جنگیر و اخلاق ولائی
1 ـ مواضع من در مقابل تحفه آرادان بر همگان، آشکار و روشن است. او را انفجاری میدانم از گنداب فریب و تظاهر و عشق به قدرت و فرهنگ ولائی که، شش سال و اندی پیش، آوارش بر سر ملت ایران سرریز شد. اما همزمان چه بسیار آرزو کردهام ایکاش خاتمی و هم موسوی و کروبی (رفسنجانی را نمیگویم که بزدلیاش توصیف پذیر نیست) به اندازه همین تحفه آرادان شهامت داشتند و به جای آنکه نگران بیضه اسلام ناب و مظهرش سید علی آقای پائین خیابانی باشند، برای آن میلیونها مردمی که میپنداشتند علی آباد شهری است و این بزرگواران راه رسیدن به مردمسالاری و عدالت گستری و مساوات و همدلی بین اهالی خانه پدری را بلدند و نیز قادرند آنها را به سرمنزل مقصود که همانا یک ایران آزاد و رها از قید و بند اسلام ناب در دو وجه محمدی ولائی و محمدی طالبانی است، برسانند٬ نيم قدمي برميداشتند.
محمود احمدینژاد در مجموعه قدرت، هیچ بن هیچ بود. در انقلاب مشارکت نداشت، در جمع دانشجویان انقلابی، خیلی که زور میزد چیزی میشد در حد ابراهیم اصغرزاده و چون از نظر تیپ و ظاهر بیشتر به محسن میردامادی میماند، چیزی میشد در حد او... شهردار هم که شد در پی کرباسچی و ملک مدنی آمده بود که دومی با تکیه بر خاندانی محترم و سرشناس، در جمع نوکرانش دهها مثل احمدینژاد را داشت. حتی مرتضی الویری هم، سابقه وزارت و مشارکت در انقلاب را داشت.
در دوران شهرداری، علاوه بر آنکه با قلدری معادل سی میلیون دلار را راحت بالا کشید، موفق شد با دادن مسؤولیتهای نان و آب دار به لشگر گرسنگان همراهش، یک تیم همآهنگ و وفادار برای دوران ریاست جمهوریش جمعآوری کند برخلاف رفسنجانی و خاتمی که در حمایت از یاران و همراهان خود وقتی پای سید علی آقای پائین خیابانی پیش میآمد نه تنها کوتاه میآمدند بلکه با اطاعت از اوامر رهبر، میکوشیدند وفاداری مطلق خود را به او ثابت کنند. با این توضیح که علیرغم همه کوتاه آمدنها، سیدعلی آقا با شک دائمی به صداقت شیخ علی اکبر و وحشت از همراهان سید محمد، هیچگاه دلش با آنها صاف نشد و سرانجام نیز در نماز جمعه معروف پس از نیش زدنهای مکرّر به خاتمی در مورد رفسنجانی نیز یادآور شد که «این آقای احمدینژاد بسیار مورد اعتماد من است و افکارش به مواضع من بسیار نزدیکتر از افکار و مواضع جناب شیخ علی اکبر بهرمانی است.» احمدینژاد در زمانی با بازی یک بچه پا خط زرنگ، گوی سبقت از رقبا در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری برد که حریفان اصلیاش هاشمی، دکتر معین و محمدباقر قالیباف و کروبی و در مرحله نخست علی آقا لاریجانی، هر یک میپنداشتند دل از نایب امام زمان بردهاند. شیخ علی اکبر بهرمانی نیز تقریباً مطمئن بود که برنده اصلی گشوده شدن چند جبهه، او خواهد بود. مجتبی خامنهای با حضور در ستاد قالیباف و دادن کمکهای مالی گسترده به او و همچنین ارسال این پیام پرابهام که نظر والد معظم به حضرت ژنرال است، عملاً نوک پیکان حمله نامزدهای اصلاح طلب و شیخ علی اکبر هاشمی بهرمانی را متوجه قالیباف کرد.
انگار کسی تحفه آرادان را جدی نگرفته بود. در دور اوّل خواب نابهنگام کرّوبی، یک و نیم میلیون رأی برای احمدینژاد، به همراه داشت. روز شنبه بعد از اعلام کردن اینکه، هاشمی و احمدینژاد به دور دوم راه یافتهاند، هاشمی نزد سید علی آقا رفته بود که ما نیستیم، پیداست که نظر شما به احمدینژاد است بنابراین بهتر است من محترمانه کنار بروم. (بعدها عین این برخورد را یکی از نزدیکان رفسنجانی بازگو کرد.) خامنهای گفته بود، این حرفها را نزنید، بروید و کابینه خود را انتخاب کنید، همه شواهد از برد مسلم شما حکایت میکند. شگفتا که هاشمی به این سخنان امیدوار شد. به خصوص که در آن هفته موجی از اصلاح طلبان و چپها و بعضی لیبرالها در حمایت از او به راه افتاده بود. آقای خامنهای پنهان نمیکرد که دیگر حاضر به تحمل شریکی حتی از نوع خاتمی که مبادی آداب است و خط قرمز رهبر را رعایت میکند و به هیچ روی قصد تخطی از اوامر ولی فقیه را ندارد، نیست.
بهعبارت دیگر سید، نوکری میخواست دست به سینه که به اسم رئیس جمهوری دل خوش کند. به قول خودش در نماز جمعه کذائی، کسی که به دوگانگی قدرت خاتمه دهد، وقتی به خارج میرود مقام ولایت نگران بند و بستهای پشت پرده نباشد. احمدینژاد در نگاه اوّل همه این ویژگیها را داشت. رویگرزادهای بود از مفلوکترین طبقات اجتماعی، قد کوتاه و منظر کریهش از کودکی، انبانی از حقارت را در او جمع کرده بود.
تنها حسنش، دو دانگ صدائی بودکه به کار مداحی و قرائت قرآن میخورد. چنان دردهای فقر را چشیده بود که با اولین بسته پول آب دهانش به راه افتد. و آنقدر توسری خورده بود که به محض لمس کردن حتی چرک ناخن قدرت خانم، به جانوری بدل شود که بتوان با استفاده از او سر مخالفان را به دیوار کوبید و خفقان را در کشور برقرار ساخت.
در دوره اول ریاست جمهوری، احمدینژاد همان بود که سید علی آقا خواسته بود. مطیع و منقاد رهبر، مورد اعتماد و وثوق، در داخل نوکر رهبر و در خارج ستایشگر او، آنچه رهبر از بیتالمال میطلبید در سینی طلا تقدیم میکرد، و آنچه ولی زادگان میخواستند، تعظیم کنان در اختیارشان میگذاشت. در گسترش دایره لشگر دعا و خیل جن گیران و دعانویسان بسیار موفق عمل میکرد و با طرح شعار نابودی اسرائیل و نفی هولوکاست، اعتبار جمهوری ولایت فقیه را نزد تودههای آماده فریب خوردن در جهان عرب و اسلام بالا میبرد. و اینها همان چیزهائی بود که سید علی آقا آرزویش را داشت. با این سابقه بود که رهبر بیواهمه از اینکه همه اعتبار و منزلت خود را فدا کند، و نامی سیاهتر از چنگیز در تاریخ پیدا کند، فرمان تقلب بزرگ را در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری صادر کرد. در یک برنامهریزی دقیق و ایجاد فضائی پر از امیدواری برای میلیونها ایرانی، احمدینژاد به عنوان برنده اعلام شد در حالی که آرایش کمتر از نصف آرای موسوی بود. هفت میلیون رأی کروبی به نفع او مصادره شد و سید هرگز پیشبینی نمیکرد میلیونها ایرانی به خیابانها بریزند، تصاویرش را به آتش کشند و خواستار مرگ او شوند.
خامنهای برای آنکه در چهار ساله دوم ریاست جمهوری احمدینژاد همه زمینهها را برای جانشینی مجتبی پسرش فراهم کند، وعده احمدینژاد را باور کرد و تا آنجا رفت که لعنت جاودانه ملت ایران را برای خود و آل و تبارش، تضمین کرد. برای احمدینژاد اما با عبور از پل صراط انتخابات با عصای ولایت، نه مجتبی دیگر مطرح بود و نه بابای مجتبی. او با هوشمندی تقریباً بعد از تظاهرات عاشورای سال 88، خود را از معرکه نظام و جنبش سبز کنار کشید. او توسل به همان جملهای کرده بود که روزگاری مرحوم هویدا در پاسخ به ادوارد سابلیه گفته بود. «در این مملکت ما یک فرمانده داریم و بقیه از جمله من فرمانبرداریم. سؤال شما در باب اینکه من در سلسله قدرت نفر دوم هستم غلط است.» منتها احمدینژاد در همه سیئات و جرائم، خود را بیاختیار و بیمسؤولیت اعلام کرد که مقام معظم رهبری نظارت بر قوه قضائیه، نیروهای امنیتی و بسیج و سپاه دارند. حتی جملهای در نفی کروبی و موسوی یا علیه جنبش سبز بر زبان نیاورد. در مقابل بعد از آنکه در باب رحیم مشائی کوتاه آمد و به جای معاون اوّلی او را متصدی اداره دفتر خود کرد، اختیاراتی بهمراتب بیشتر از محمدرضا رحیمی معاون اولش به او داد. ضمن اینکه رحیمی را نیز دربست در اختیار گرفت تا با بقائی و ثمره هاشمی و جوانفکر و دیگر بچه پاخطیهای کابینه و ریاست جمهوری زمینه سازی برای طرح ویژهاش را دنبال کند. پیش از این نیز نوشتهام آقای خامنهای، همانطور که اجازه نداد خط خاتمی با پیروزی معین و یا حتی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری ادامه پیدا کند، حتی در مورد احمدینژاد نیز 8 سال ریاست در دو دوره متوالی را از سر او زیادتر میداند. به عبارت دیگر، او برای انتخابات بعدی از هم اکنون وعدههائی داده است و حداقل سه تن (علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف و علی اکبر صالحی) را به انتخاب شدن در دوره آینده امیدوار کرده است. احمدینژاد با دانستن این واقعیت به جای آنکه چون دو دوره گذشته تکیه روی حمایت دستگاه ولایت و روحانیت وابسته به رژیم، داشته باشد کوشید آن دسته از هموطنان بیزار از آخوند و خامنهای و در عین حال ناراضی از عملکرد رهبری جنبش سبز را جلب کند. در این راه بهترین ابزار او رحیم مشائی است که از یک سال پیش با طرح اندیشه اسلام ایرانی و پاسداری از فرهنگ و تمدن کهن ایران زمین دست به تلاش دامنهداری برای جلب توجه و احتمالاً حمایت تودههای دلبسته فرهنگ و تمدن ایرانی به ویژه دانشجویان و اساتید دانشگاه، روشنفکران، زنان و نیروهای جوان جامعه زد. واکنش باندهای قدرت وابسته به رهبری، به ویژه آخوندهای حاکمیت و بخشی از فرماندهی سپاه، به شکل منفی و شدت گرفتن انتقادها علیه مشائی و تلویحاً بر ضد احمدینژاد به جای آنکه موقعیت رئیس جمهوری منتخب نایب امام زمان را تضعیف کند، حداقل در صحنه جامعه، (و حتی در میان ایرانیان خارج کشور که خواستار برچیده شدن کل رژیم هستند) تأثیر مثبت داشت. تا آنجا که این قول را در بسیاری بحثها میشنیدیم و یا در سایتها و وبلاگها میخواندیم که «احمدینژاد و مشائی ریشه آخوندها را خشک خواهند کرد».
دعوای رهبر و احمدینژاد خیلی پیشتر از عزل متکی آغاز شده بود در واقع آقای خامنهای از همان زمان که احمدینژاد بیاعتنا به توصیههای او و انتقادهای نوکران ریز و درشتش مبنی بر اینکه مشائی را باید به کلی کنار بگذارید، به ظاهر حرف شنوی کرد و مشائی را از معاونت اولی برداشت ولی همانطور که گفته شد در مقام رئیس دفترش با اختیارات ویژه و چندین مسؤولیت جانبی همه کاره دولت کرد (ذوالنور معاون نمایندگی ولی فقیه در سپاه همین دو هفته پیش گفته بود رحیم مشائی عملاً رئیس جمهوری و احمدینژاد رئیس دفتر اوست) کاملاً دریافته بودکه مخلوقش قصد تمرد علیه سازندهاش را دارد. پس از آنکه حکایت عزل متکی با آن وضع موهن پیش آمد، این اقدام دهن کجی آشکاری به خامنهای بود که به احمدینژاد گفته بود نباید به ترکیب وزرا دست بزنید. (در نخستین شب روضه فاطمیه در خدمت سید علی آقا، احمدینژاد حضور نداشت در حالی که حیدر مصلحی در کنار حسن خمینی در سمت چپ رهبر با دستی به سینه، لبخندزنان به احمدینژاد یادآور میشد با آنکه عزلم کردی، میبینی که در حضرت ولایت اعتباری بیشتر از تو دارم. سخنرانان و مداحان جلسه نیز سنگ تمام گذاشتند و آنچه را مقام ولایت زیر لب گفته بود، به آواز بلند عیان کردند. به جز لشگر دعا و جن گیران و شعبده بازان دربار معذلت گستر مقام ولی فقیه، حتی کسانی چون مصباح یزدی مرشد معنوی احمدینژاد به روی او شمشیر کشیدند. از افراطیهای مجتمع تحت پرچم انصار حزبالله و فدائیان ولایت و اوباش و دسته لاتهای پای خط گرفته تا بسیج دانشجوئی و انجمن اسلامی غسالخانه بهشت زهرا، همه و همه وارد جنگ مغلوبه بین رهبر و رئیس جمهوری شدند.
گو اینکه احمدینژاد سرانجام با اولتیماتوم سیدعلی آقا، که یا با مصلحی کار میکنید و یا آنکه استعفا میدهید، عقب نشست و بعد از ده روز در جلسه این یکشنبه هیأت دولت با حضور مصلحی حاضر شد امّا این را با اطمینان میگویم کار این دو به سامان نخواهد رسید. احمدینژاد بر آن است تا به هر قیمت شده وزارتخانههای اطلاعات، کشور، ارشاد اسلامی و دبیری شورایعالی امنیت ملی را به طور کامل در جریان انتخابات در کنترل داشته باشد. انتخابات مجلس پیش روست و احمدینژاد به خوبی میداند بدون داشتن اکثریت در مجلس، با هیچ تمهیدی موفق به تصاحب مجدد ریاست جمهوری توسط مشائی و یا بقائی نخواهد شد. آری جنگ حقیقی است. دعوای یکشنبه این هفته علیرغم حضور احمدینژاد در روضه فاطمیه رهبر، بین طرفداران و مخالفان تحفه آرادان در مجلس روضهای که این بار رئیس جمهوری منتخب ولی فقیه برپا کرده بود تردیدی باقی نمیگذارد که تابستان داغ ایران با صف آرائی ولایتمداران ذوب شده و ولایتمداران پیرو ولایت احمدینژاد آغاز شده است. باز هم میگویم بعد از سوریه نوبت ایران است. بشار اسد، روز به روز سرنوشت خود را به سرنوشت قذافی و صدام حسین نزدیکتر میکند. رژیم جنایتکار او با معلمان ایرانی از نیروهای امنیتی و بسیج و اطلاعات سپاه، با همان شیوه و ادبیاتی که رژیم به سرکوبی جنبش سبز پرداخت با نهضت آزادیخواهی مردم سوریه برخورد میکند. بیش از هزار کشته، پنج هزار زخمی و هزاران زندانی گواه روشنی بر این مدعاست که دیگر آشتی بین آقازاده حافظ اسد و ملت سوریه ممکن نیست. تیرماه و شهریوری تاریخساز در پیش داریم. و آنجاست که یا احمدینژاد تکلیف ولایت را روشن میکند و یا مقام ولایت عظما تکلیف احمدینژاد را.
شنبه 7 تا دوشنبه 9 مه
خاورمیانه بعد از آشتی حماس و فتح
بدون شک امضای موافقتنامه قاهره بین محمود عباس (ابومازن) رئیس جمهوری دولت خودمختار فلسطین و خالد مشعل رهبر حماس، حادثهای بسیار مهم در منطقه است که آثار و انعکاسات آن خیلی زود آشکار خواهد شد. این موافقتنامه از سه سال پیش آماده بود و هر بار این حماس بود که مانع از امضای تفاهمنامه میشد. جالب اینکه علیرغم تحولات مصر، همانها که دیروز میانجیگیری را عهده دار بودند منهای فقط ژنرال عمر سلیمان رئیس اسبق سازمان اطلاعات نظامی مصر، این بار نیز میزبان طرفین نزاع بودند. حماس تا کنون با تکیهای که بر سوریه داشت و البته دلارهای اهدائی سید علی آقای نایب امام زمان امکان مانور داشت. در داخل فلسطین نیز ابومازن امید بسیار داشت که با تغییر سیاست آمریکا بتواند از اسرائیل امتیازاتی در جهت استقلال دولت فلسطین در مرزهای پیش از 5 ژوئن 67 بگیرد و بتواند با این امتیازها حماس را به تمکین وادارد. نه او توانست این امتیازها را بگیرد و نه امروز حماس میتواند به حمایت سوریه در صورت سرنگونی رژیم اسد امیدوار باشد. حماس حساب میکند اگر دمشق را فردا از دست داد حداقل قاهره را داشته باشد. (خالد مشعل و دیگر رهبران حماس از قطر خواستهاند به آنها اجازه اقامت بدهد). پس چه بهتر با مصریها همکاری کند و برای خود مشروعیتی کسب کند. قرارداد امضا شده در قاهره ناظر بر تشکیل یک دولت ائتلافی تکنوکرات است که عمر آن یکسال ومأموریت اصلیاش برگذاری انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری در ساحل غربی و نوار غزه است.
در طول هفتههای اخیر جوانان فلسطینی هم در غزه و هم در ساحل غربی طی تظاهراتی با شعار «نه، به جدائی» به میدان آمدند و بر فشارهای خود بر فتح و حماس برای همبستگی و ائتلاف افزودند.
رژیم ولایت فقیه علیرغم اظهار رضایت از این توافق به شدت از پیوند فلسطینیها ناراضی است. در گذشته هر بار فتح و حماس در آستانه توافق بودند فشارهای سوریه و دلارهای خونی جمهوری ولایت فقیه مانع آشتی فلسطینیها بوده است. رژیم تهران ابومازن را شخص خطرناکی میداند که میتواند مانع از سوءاستفاده آنها از برگه فلسطین شود.
در آخرین دیدارم با ابومازن در اردن سال گذشته او یکبار دیگر گفت دشمنترین ملت فسطین رژیم ایران است که ضربههایش به مردم فلسطین کمتر از ضربههای اسرائیلیها نبوده است.
توافق قاهره گام بزرگی برای ترسیم خاورمیانهای جدید است که در آن رژیمهائی چون سوریه و جمهوری اسلامی نتوانند به اسم حمایت از آرمان فلسطین مانع برقراری صلح در منطقه و تحول و پیشرفت فلسطین شوند.
May 13, 2011 05:52 PM