یکهفته با خبر
وز تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس!
سه شنبه 31 مه تا جمعه 3 ژوئن
سید به کجا میرود؟
1 ـ اگر میبینید چند هفتهای است که سید علی آقا نایب امام زمان را رها نمیکنم بیش از هر چیز به این دلیل است که نشانههای تباهی را یک به یک در او میبینم. این بار که مقام معظم رهبری سخن میگوید به چهرهاش دقیق شوید. فاصلههای طولانی بین واژگانش را، از یاد رفتن جملات قبلی را، بیهوده پرگوئی و تکرار کردن گفتههائی را که، هر بار به وجهی ادا شده و میشوند... اینها همه را با تأمل بیشتری ارزیابی کنید. آنگاه مثل من پی میبرید که سید در سرازیری سقوط، شتاب بیشتری گرفته است.
رهبر مثل آب خوردن دروغ میگوید. زمانی هست که یک مسؤول، رئیس جمهوری، وزیر، شاه، رهبر و... به مناسبتی برای مصلحت شخصی یا حکومت و یا مردم، موضوعی را (چه حادث و چه قدیم) با افزودن اضافاتی و یا تغییر بعضی از گوشههایش در سخنان خود مطرح میکند و بعد هم دیگرانی دنبالهاش را میگیرند و قضیه تمام میشود. این امر نه فقط در ایران بلکه در کشورهائی با نظامهای دمکراتیک هم سابقه دارد. همین چند هفته پیش، پس از قتل بن لادن توسط نیروهای ویژه آمریکائی، چهار روایت پیاپی در مورد چگونگی قتل رهبر القاعده از سوی آمریکا عنوان شد و سرانجام نیز واقعیت آنگونه که رخ داده بود آشکار نشد. اما این امر نه لطمهای به مردم آمریکا میزند و نه در سطح جهان باعث پیامدهای نامبارک میشود. دستگاههای اطلاعاتی آمریکا در برابر رئیس جمهوری با داشتن اعتقادات و افکاری متفاوت از نظر معمول این دستگاهها، ناچار شدهاند بعد از حادثه چندین بار روایت خود را از حادثه تغییر دهند. اما نکته مهم این است که شیوه دولتهای دمکرات محور، دروغگوئی نیست. و در نهایت چون این دولتها، دارای ارگانهای ناظر بر عملکرد حاکم میباشند، حقیقت سرانجام آشکار خواهد شد.
در هیچ کشوری به جز در سرزمینهائی که توسط رژیمهای سرکوبگر غیرمنتخب اداره میشود، رئیس نظام از بامداد تا شام دروغ نمیگوید، اما سید علی خامنهای کل حاکمیتش را بر پایه چند دروغ بنا کرده و هر روز با تکیه بر دروغ میکوشد اعتبار نظامش را نزد امتش حفظ کند. (چون در نزد ملت ایران و جامعه بینالمللی دیرگاهی است نه اعتباری دارد و نه مشروعیتی).
ولایت سید علی آقا بر موارد زیر استوار شده که هر یک از این موارد خود یک جعل و دروغ و در نتیجه کل ولایت رهبر رژیم جعلی و دروغ و غیرشرعی است.
1 ـ خامنهای کشف و نه انتخاب خبرگان است. (اگر تا دیروز این حرف را نوکران مستقیم آقا به صورت غیر رسمی و در گعده ـ نشستهای آخوندی ـ خود مطرح میکردند امروز محمدرضا مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان این سخن لغو و یاوه را عنوان میکند)
2 ـ اگر آقای خمینی با رهبری یک انقلاب به مقام ولایت رسید سید علی آقای ما با لطف ویژه آقا ـ اینجا آقا دیگر معنی خاص دارد، یعنی امام زمان ـ به ولایت رسیده است. این دروغ را نخستین بار قمی نماینده ولی فقیه در دانشگاه تهران عنوان کرد و بعد دار و دسته مصباح به ترویج آن پرداختند.
3 ـ آقا (خامنهای) با آقا (امام زمان) ارتباط مستقیم دارد و معجزاتی که از رهبر در سرکوبی فتنهها و افشال ـ خنثی کردن به شکست کشاندن ـ توطئههای داخلی و خارجی، دیدهایم مؤکد این است که ایشان از خود حضرت مدد گرفته و ایشان توجیهات لازم را به مقام معظم رهبری دادهاند.
این مقوله را که محمدی گلپایگانی شمس وزیر رهبر به دفعات به این و آن گفته، محور یک سلسله مدعیات است که در سایتها و نشریههای دستگاههای تبلیغاتی ولی فقیه عنوان شده و میشود.
4 ـ آقای خامنهای احاطه کامل بر امور و پیامدهای آن دارند، از همین رو از ابتدای کار خاتمی با او مخالف بودند چون میدانستند او مصدر فتنه خواهد بود. نباید ایشان را با دیگر رهبرانی مقایسه کرد که دارای قدرت ویژه نیستند و الهام از عالم بالا نمیگیرند. این مدعا نیز به دفعات در سخنرانیهای آدمهائی چون احمد خاتمی، محمد تقی مصباح یزدی و شاگردانش و نوکران سرشناس ولی فقیه مطرح شده است.
از سوی دیگر اصل انتخاب آقای خامنهای نیز زیر سؤال است چون دیگر ماجرای گزینش او توسط مجلس خبرگان نکته پر رمز و رازی نیست. به این معنا که
الف: در زمان انتخاب به مقام رهبری، علیرغم حذف صفت مرجع برای رهبر در تعدیلات قانون اساسی توسط شورای بازنگری، مجتهد بودن رهبر دیگر جای چون و چرا نداشت، و با توجه به اینکه آقای خامنهای به هیچ روی دارای درجه اجتهاد نبود و اصولاً حضور کمرنگ سه چهارساله ایشان در حوزه مجال نمیداد که حضرتش چیزی فراتر از حداکثر دروس سطح را خوانده باشد. همین مصباح یزدی که امروز با دریافت سالی ده میلیارد تومان جزو نوکران و عتبه بوسان سید علی آقا شده و حتی خود را روی پای او میاندازد، در زمان انتخاب آقا به رهبری گفته بود ایشان اگر توانست سه صفحه از کتاب «کفایه» را روخوانی کند من او را قائد امت اسلام خطاب خواهم کرد.
آقای خامنهای در اوج اعتبارش در مشهد، یک منبری مخالف رژیم بود که در جمع کوچکی نیز گاه به گاه تفسیر قرآن میکرد و درس اخلاق میداد. (عباس سلیمی نمین و محمدباقر قالیباف در نوجوانی از حاضران این جلسات بودند). حال چگونه میشود چنین آدمی که از روز اول انقلاب وارد کارهای اجرائی شده و 8 سال در مقام رئیس جمهوری کار کرده، تبدیل به مجتهد جامعالشرایط بشود؟ این نوع اجتهاد از همان نوعی است که نادرشاه بعد از فتح هند در راه بازگشت با آن برخورد کرده بود. میگویند نادر وارد شهری شد که دید پر است از علیشاه و حسن شاه و محمد شاه و.. پرسید چه خبر است، این ولایت مگر چند شاه دارد؟ گفتند یک وقت شاهی مثل حضرت شما با فتح و مبارزه و جهانگیری شاه میشود، یک زمانی نیز آدمهای بنگی و چرسی روی تخته پوستی مینشینند و خود را شاه میخوانند (اشاره به اقطاب دروایش) اینها از نوع شاتوت و شاتره و شاه دانه هستند. در زمینه اجتهاد نیز یادم هست پدرم برای آنکه یکی از اقوام نزدیک را که عشق به سردفتری داشت اما با وجود داشتن تجربه کاری، لیسانس نداشت تا اجازه باز کردن دفتر اسناد رسمی بگیرد، با دو تا قالیچه نزد مرحوم سید ابوالقاسم کاشانی برد و آقای کاشانی همانجا به محررشان گفتند اجازه اجتهاد را به دست آن قوم نزدیک بدهد. او با استناد به همین ورقه، دفتر اسناد رسمی موسوی شاه عبدالعظیمی را خرید و سالها دفتر را اداره کرد. برای آقای خامنهای نیز بعدها اجازه اجتهاد درست کردند.
ب: آقای خامنهای وقتی اعلام مرجعیت کرد و نامش را در بین مراجع بهرسمیت شناخته از سوی رژیم اعلام کردند یکی از این مراجع مرحوم میرزای تبریزی رسالههایش را جمع کرد و گفت وقتی آسد علی مرجع شود ما از مرجعیت استعفا میدهیم. آقای وحید خراسانی اعلام کرد فعلاً به استفتائات پاسخ نمیدهد. آقای ناصر ابوالمکارم یک کارخانه قند رشوه گرفت تا مرجعیت رهبر را به رسمیت شناسد. آقای شبیر زنجانی سر درس خارج گفت مرجعیت دولتی را به رسمیت نمیشناسد. وقتی مرجعیت رهبر از سوی جامعه روحانیت پذیرا نشده چگونه میتوان این دروغ بزرگ را که ایشان از مراجع عظام است و فتاویش لازم الاتباع، باور کرد.
ج: رسالههای تا کنون منتشره از آقای خامنهای به فارسی و چند زبان دیگر را سید محمود هاشمی شاهرودی و دو سه تن دستیارانش نوشته و تهیه کردهاند. اصولاً آقای خامنهای، استعداد آخوندی ندارد به همین دلیل همیشه در بین آخوندها که رندان در جمعشان بسیارند، کم میآورد و خیلی زود به صحرای کربلا میزند. شما به سخنان او در دیدار با علما در قم و مشهد توجه کنید. حتی یک عبارت که بر شأن آخوندی او تأکید کند، در میان سخنانش وجود ندارد.
به این فهرست، کارنامه عملکرد آقای خامنهای را در بیست و دو سال اخیر اضافه کنید. کجای این کارنامه شما، با آدمی سر و کار دارید که در بزنگاههای مهم تصمیمات صائب گرفته باشد و عملکردش به جا و درست از کار درآمده باشد. بعد از انتخاب خاتمی، اولین کاری که رئیس جمهوری اصلاح طلب کرد زیارت آقا برای دستبوسی و عرض ارادت و تأکید بر این نکته بود که اینهمه آوازها از شه بود، و ما اگر رئیس جمهوری شدهایم از برکت انفاس مبارک حضرتت و دعای خیر شماست.
چون دایره ما ز پوست پوشان توئیم
در دایرۀ حلقه به گوشان توئیم
ور بنوازی ز دل خروشان توئیم
ار ننوازی ز جان خموشان توئیم.
با اینهمه رهبری که گاه از حسادت نسبت به خاتمی به ویژه در سفرهایش به خارج که مورد تکریم بسیار قرار میگرفت، طاقت چنان از دست میداد که در زمان حضور خاتمی در خارج با دادن فرمان بگیر و ببند و توقیف مطبوعات و سرکوبی دانشجویان، میکوشید او را بیآبرو کند و امروز در دولت رئیس جمهوری که به قول سردار قاسمی، رهبر او را از میان آشغال پیدا کرد چون زشت بود و بوی تعفن میداد و ماه به ماه به حمام نمیرفت... همان تحفهای که عزیزش خواند و او را نزدیکتر از هاشمی به خود دانست، یکباره چنان بر میآشوبد که او را مخیّر به شکر خوردن و پذیرش حیدر مصلحی و یا دادن استعفا میکند، چنین رهبری آیا اصولاً دارای فکر صواب هست که سرنوشت ملتی به او سپرده شود؟ اگر در رگهای حافظان بیضه اسلام و علمای اعلام ذرهای خون شریف جریان داشت آیا حاضر میشدند چنین فردی را به عنوان آقا و اعلم خود پذیرا شوند چه برسد به آنکه سرنوشت امت را به او سپارند؟
از اینها گذشته ما ملت وقتی مشاهده کنیم تمام توطئهها از دفتر مقام معظم سرچشمه میگیرد و حضرتش روز روشن با شهامت دروغ میگوید «سرکوبها فایدهای ندارد. ملتها بالاخره وقتی بیدار شدند، وقتی قدرت خود را شناختند این راه را دنبال خواهند کرد.» جنابش در ارتباط با جنبش آزادیخواهی در سرزمینهای عربی به ویژه بحرین میفرمایند «این مردم حق رأی دادن خود را مطالبه میکنند اینکه جرم نیست!!»
آیا چنین انسانی که آشکارا دروغ میگوید و فراموش میکند دو سال پیش چگونه حق مردم برای انتخاب فرد مورد نظرشان در انتخابات ریاست جمهوری پایمال شد، مردم نوشتند موسوی و یا کروبی، احمدینژاد سر از صندوقها بیرون آورد، و حالا برای پایمال شدن حق مردم بحرین اشک میریزد که در انتخاباتی به مراتب آزادتر از ایران 18 نماینده شیعه یعنی تقریباً نصف پارلمان را در اختیار گرفتند. سید علی آقا در جریان انقلاب مصر و تونس نیز کوشید مصادره به مطلوب کند اما نصیبش سخره و طعنه و ملامت جوانان و دولتمردان مصری بود. حالا اگر چهارتا شاخ شکسته مصری مثل کمال الهلباوی به تهران میروند و دست حضرتش را میبوسند این دلیل بر وابستگی انقلاب مصر به ایران نیست. (جالب آنکه یکی از این میهمانان در جواب حاج عزت رئیس صدا و سیمای ولی فقیه که علیه پرزیدنت سادات تُرهاتی بهم بافت به تندی گفت ما اهانت به رئیس جمهوریمان را در خارج از مصر نمیپذیریم. ما در کشور خودمان انتقاد میکنیم و اجازه نمیدهیم به او در خارج مصر توهین شود.)
باری، ما ملت حتی اگر نیم نگاهی به مردم سوریه داشته باشیم که با شهامت خود ـ در برابر روش منافقانه غرب ـ بیش از دو ماه و نیم است که هر روز با دادن تلفات سنگین به تلاش برای برکندن بساط ولی فقیه بعثی ادامه دادهاند، باید بیش از این سکوت نکنیم. رژیم در شرایط شکنندهای است. شعار امروز ما باید برگذاری یک رفراندوم و یا حداقل یک انتخابات آزاد با شرکت همه نیروهای سیاسی موجود (در داخل و خارج کشور) باشد. چند روز پیش با مهندس حسن شریعتمداری که حقاً از شریفترین فعالان و رهبران سیاسی در خارج است گفتگو میکردم. او نیز به این نتیجه رسیده بود که رژیم رفتنی است و تلاش ما باید امروز بر محور انتخابات آزاد دور بزند. بازنده در چنین انتخاباتی ولی فقیه و دار و دستهاش خواهد بود. باید انتخابات آینده رژیم در همه ابعاد تحریم شود. تلاشهای کسانی را که بوی کباب به مشامشان رسیده و میخواهند برای رژیم اقلیت اصلاح طلب مطیع فراهم کنند، باید با همه توان رسوا کرد تا بار دیگر مردم ما فریب نخورند. وقتی رهبر رژیم مشروعیت ندارد، طبیعی است که همه ارگانهای وابسته به او فاقد مشروعیت است و دولتش، آنهم دولت فعلی، نمیتواند با تکیه بر تأیید او صاحب مشروعیت باشد.
شنبه تا دوشنبه 6 ژوئن
مرگ هاله آنقدر تکان دهنده است که پس از قتل ندا آقاسلطان هیچ حادثهای چنین مردم ایران را تحت تاثیر قرار نداده بود و دیدیم که ابعاد این حادثه هر لحظه وسعت بیشتری یافت تا آنجا که امروز تقریباً همه کشورهای بزرگ جهان از آمریکا و انگلیس گرفته تا کانادا و فرانسه، رژیم ایران را مسؤول قتل هاله سحابی دانسته و خواستار برخورد جدی با عاملان این جنایت شدهاند.
درباب عزت الله سحابی که عمری را برای دستیابی به ارم عماد خود در زندان و تحت حصار، زیر سایه تهدید و شاید کوتاه زمانی در حاشیه قدرت تلاش کرده بود چه میتوان گفت جز آنکه شریف بود. شرافت اخلاقی البته در بین شاگردان و یاران مهندس بازرگان وجه مشترکی است که تنها نگاهی به زندگی اجتماعی و فرهنگی و روابط انسانی آنها برای پی بردن به آن کفایت میکند.
(بله، در زندگی سیاسی خطا کردند منتها خطای آنها را هرگز نمیتوان با کسانی که اعلامیه سه مادهای با خمینی دادند و میراث جبهه ملی را تقدیم او کردند مقایسه کرد. مهندس بازرگان پس از دیدار نخستین با خمینی در پاریس در دفترش جلسهای گذاشت که من هم در آن شرکت داشتم و شرح آن را به دفعات نوشتهام. ابوالفضل بازرگان برادرزاده مهندس هم بود. و من او را شاهدی عادل میدانم که دست پرورده مهندس بود. مرحوم بازرگان در پایان جلسه یادداشتی به من داد که در امید ایران و اطلاعات مضمون آن را چاپ کردم. این یادداشت سؤالاتی بود که در پاریس از خمینی کرده بودند. و خیلی با سه ماده دکتر سنجابی فرق داشت. در نخست وزیری نیز بازرگان همه تلاش خود را روی بازگرداندن کشور به وضع طبیعی گذاشته بود. «منتظر باران بهاری بودیم، سیل آمد» را با دهها عبارت دیگر در نفی استبداد فقاهتی از یاد نبردهایم. شاگردان و یاران بازرگان پایبند به اخلاق بودند. سحابی نیز یکی از آنها بود با این تفاوت که در نیمه راه، نهضت آزادی را رها کرد چون ظاهراً هنوز امید به اصلاح امور داشت.
مهندس سحابی بیش از همه ملی ـ مذهبیها در سالهای عمر رژیم ولایت فقیه مصیبت کشید. به هر مناسبتی سراغش میرفتند. بدترین دوران زندانش در زمان ریاست جمهوری رفسنجانی بود. در آن تاریخ زیستن در زندان انفرادی و تحمل شکنجههای جسمی و روحی مهندس را درهم شکست. آن دیدار عجیبش با هاله در استخر وزارت اطلاعات همچنان در یاد من است. هاله که عاشقانه پدر را دوست داشت خود را با مردی شکسته روبرو میدید که دیگر توان گفتن ندارد. نخست گریههای بیامان بود. بعد حرفهای بریده بریده مهندس و سپس خروج هاله که پدر ناامید مشو، من هنوز هستم. و هاله بود و ماند تا آخرین روز زندگی مهندس، در روزهای سکوت پدر در بستر بیمارستان، هاله در زندان بود. مهندس به کما رفته بود و جز اشکهائی بیاختیار که از چشمانش جاری میشد، حرکتی از او مشاهده نمیشد. در سکوت خاموش شد و اینجا زندانبانان ولی فقیه به هاله اجازه دادند بر جنازه پدر حاضر شود منتها با شرطها و تعهداتی که هاله پایبند هیچکدام نبود.
دوستی منظرۀ دیدار هاله با جنازه پدر را باز میگفت و هر دو میگریستیم. سرانجام با فشارها و تهدیدها، مراسم خاکسپاری مهندس در حصار مأموران سیدعلی آقا آغاز شد.
شرحی را که نواده مرحوم منتظری از مرگ هاله داده و آنچه را دکتر پیمان بازگفته دوباره بخوانید، تازه روایات دیگری نیز داریم که یکی از اوباش ولایت با پنجه بوکس ضربهای در شکم و ضربهای بر شقیقه هاله وارد کرده بود.
***
هاله پرکشید و رفت، همراه با پدری که از کودکی در حسرت دیدارش رنج میکشید. بیست سال زندان، و این آخریها که هر دو در زندان نایب امام زمان بودند.
سیدعلی حسینی خامنهای پائین خیابانی قاتل هاله سحابی است دنبال عنوان دیگری نگردید.
June 10, 2011 02:55 PM