یکهفته با خبر
زین جفا رخ به خون بشوید باز!
سه شنبه 28 ژوئن تا جمعه اول ژوئیه
پیشدرآمد: گاهی در برابر این سوال بیپاسخ که دیرسالی است در دل و ذهن خیلی از ما جای گرفته، به حقیقتی تلخ میرسم که نمیخواهم باورش کنم. چرا ما با هم اینهمه نامهربان هستیم؟ چرا سی و دو سال رنج و درد مشترک نتوانسته دیوارهای جدائی را که ریشه در خودبینی، حسد، بدگمانی، ذهن توطئهگر و توطئهاندیش، و... ما دارد فرواندازد. ما در دو سوی مرز علیرغم همه حیلهها و تهدیدها و بازیهای رژیم، دیرگاهی است دیوار جدائی را فرو انداختهایم، اما در این سوی مرز، در تبعیدگاههائی که برای بسیاری از ما تا مرگ ادامه یافته کسانی همچنان دیوارها را بالا و بالاتر میبرند. طرح باشکوه رفراندوم که امضای بیش از چهل هزار انسان فرهیخته و مبارز و آزادیخواه در داخل کشور و چندین هزار ایرانی در خارج کشور را در زیر خود داشت توسط رژیم شکست نخورد، بلکه در خارج کشور حکم قتلش را صادر کردند. هر تلاشی را برای همبستگی در خارج کشور خنثی کردند. رژیم دیرگاهی است نیازی به توطئه گری برای برهم زدن همدلی و همبستگی بین مخالفانش در خارج ندارد. خود مخالفان دخل یکدیگر را میآورند.
بیش از سه ماه تلاش کردم، بعضی روزها گذر زمان را نمیفهمیدم به این امید که نشستی را در لندن میزبان شوم تا صدای همدلی را زیر یک سقف بشنویم. از دو هفته پیش از کنفرانس، نخست نمایش مدحی را به صحنه آوردند تا برای اهل ولایت تبعید خوراک تهیه کنند. بعد هم بعضی از به اصطلاح مبارزان شروع به تخریب من و کنفرانس کردند تا مانع از حضور شماری از مدعوین شوند. اما به لطف و عنایت شماری از ارزندهترین شخصیتهای مبارز و فرهیخته، همه مدعوین آمدند، و دو روز آنگونه که در هفته پیش در شرح نشست آمده بود، نشستیم و گفتیم و همدلی کردیم و در پایان در فضائی که دوستی و مهر و همبستگی در آن موج میزد قرار گذاشتیم این پیوند مبارک را ادامه دهیم.
باورم نمیشد که خارجه از داخله در افسانه پردازی و دروغ زنی پیرامون نشستی که مرکز پژوهشهای ایران و عرب نمونههای آن را به دفعات با حضور روشنفکران و نویسندگان عرب و خارجی برگذار کرده است، پیشی گیرد. بدون آنکه پاسخی به این حملات و اکاذیب بدهم، تنها به ذکر دو نمونه آن بسنده میکنم (البته حسین بازجو در کیهان ولی فقیه همان فردای نشست مطالب بیپایهای را نوشت که خوراک خارجه را تأمین کرده باشد. اینکه کنفرانس با پول آمریکا و اسرائیل و انگلیس و عربستان برپا شد و علیرضا نوریزاده مأمور مربوطه همه سازمانهای اطلاعاتی ـ البته بجز بورکینافاسو ـ تروریستها و تجزیهطلبها را جمع کرده بود و...)
امّا دو موردی که اسباب تأسفم شد یکی در باب ارتباط نشست ما با نشست سال گذشته پاریس به دعوت آقای هانری لوی فیلسوف فرانسوی و گروه موج سبز بود. در این باب در نوشتهها و گفتههایم توضیح دادهام که هیچ نوع رابطهای بین دو نشست به جز حضور بعضی از ما در هر دوی آنها وجود نداشت.
مورد دوّم به منبع تأمین کننده هزینه کنفرانس مربوط میشد که تقریباً شرق و غرب عالم را شامل میشد و از همه مضحکتر این بود که هزینه کنفرانس را شبکه ماهوارهای العربیه تأمین کرده است. (العربیه را هم العربی گفته بودند که نشان میداد تا چه حد از مرحله پرت هستند). و کسی این سؤال را نمیکرد چرا مرکزی که 29 سال است مشغول فعالیت میباشد، نشریهای به زبان عربی دارد که بیست سال از عمر آن میگذرد و سالیانه دهها گزارش و دفترهای ویژه به زبانهای عربی و انگلیسی منتشر میکند که بعضی از آنها با بهای سنگینی به دلیل زحمتی که برای آن کشیده شده در جهان عرب عرضه میشود، دارای یک سایت خبری سه زبانه «خلیج فارس» است و همکارانش در اینجا و ایران از برجستهترین روزنامهنگاران، محققان و نویسندگان هستند، برای برگذاری یک کنفرانس با حضور 40 تن نیاز به گرفتن کمک مالی داشته باشد؟ ما که دیروز از راه نرسید ه تا کاسه گدائی به دست گیریم. هم سابقه مرکز و هم چهل سال تلاش من در عرصه رسانهها و کار تحقیق و ترجمه و تألیف آنقدر هست که به اعتبار نام خود و مرکز نشستی را برگذار کنیم. مرا میبخشید که این سطور را به درد دلم اختصاص دادم. سنگ صبور من در نهایت شما خوانندگان و بینندگان و شنوندگان من هستید، به شما نگویم به چه کسی درد دل را باز گویم.
ورودیهای غیر شرعی
2 ـ در همین ستون 9 سال پیش برای نخستین بار و سپس دو سال بعد، شرحی نوشتم از فرودگاه «پیام»، جائی که به ظاهر برای پرواز و فرود هواپیماهای پُست در اختیار وزارت پست و تلگراف و تلفن (ارتباطات و...) بود اما در دل شب این هواپیماهای سپاه بود که اجناس قاچاق، اسلحه، مواد منفجره و ابزار ترور و گاه مسافرانی از نوع سران القاعده و حزبالله و جهاد و عصائب حق و جیش المهدی و طالبان و... را به این فرودگاه وارد یا از آن خارج میکرد. باز در همین ستون از بنادر مخفی سپاه نوشتم که آخرینش دایر کردن شرکت کشتیرانی بین بندرعباس و بوشهر و جزیره کیش بود. هزاران تن جنس قاچاق از جمله حداقل یک میلیارد دلار سیگار و مشروبات الکلی از طریق شبکه قاچاق سپاه از راه همین بنادر و جزایر و فرودگاه پیام وارد کشور و یا از آن خارج میشد. حالا آقای احمدینژاد، شرکای تا دیروز خود در سپاه را تهدید میکند که ازحدود خود اگر خارج شوند رازهای ناگفته برملا خواهد کرد. سپاهی که به گفته محمد خاتمی، که بههمراه عباس زمانی (ابوشریف) از پایهگذارانش بود، در آغاز همه عشق بود و ایثار و در آغاز جنگ چنان مفهوم مرگ را مغلوب کرده بود که شهادت در دفاع از وطن و ضربه زدن به دشمن متجاوز را عروسی میدانست، امروز به یک سازمان مافیائی فاسد و جنایتکار تبدیل شده که شرح اعمالش عرق شرم بر پیشانی بنیان گذارانش مینشاند. این سپاه دیگر رابطهای با ملت ایران ندارد، و بی آنکه در صداقت و وطنپرستی اغلب کادرهایش تردید کنیم، باند فرماندهیاش نیروی مزدوری است که سرنوشتش با سرنوشت ولی فقیه و رژیمش گره خورده است.
آقا مصطفی در دام
3 ـ سرانجام ادعانامه دادگاه بینالمللی رسیدگی به قتل دولتمرد بزرگ لبنانی، رفیق حریری و بیش از 15 تن از شخصیتهای سیاسی، رسانهای، نظامی، فرهنگی و اجتماعی لبنان توسط باندهای تروریستی وابسته به رژیمهای ولایت بعث سوریه و ولایت فقیه ایران، چون حزبالله و جبهه خلق فرماندهی عمومی و نوکرانی در ارتش، نیروهای امنیتی و پارلمان لبنان (ناصر ـ ق یکی از آنها مأمور بود لحظه خروج حریری از پارلمان و مسیر او را در لحظه حرکت اتومبیلشان تلفنی به اطلاع عماد مغینه برساند) صادر شد. درباره این ادعانامه از مدتها پیش بحثهای بسیاری وجود داشت. در واقع حزبالله دولت سعد حریری را ساقط کرد تا هنگام صدور ادعانامه دولتی دست نشانده سر کار باشد و از التزامات لبنان در برابر دادگاه، از جمله دستگیری و تسلیم متهمان به دادگاه خودداری کند. آنگونه که بعضی منابع لبنانی میگویند، فهرست متهمان البته به جز این چهار تن در برگیرنده تنی از عوامل سپاه قدس از جمله قاسم سلیمانی، احمد فروزنده، احمد وحیدی و چیذری و... نیز بعضی از مسؤولان و مأموران سوری و فلسطینی است که اسامیشان به مرور اعلام خواهد شد. اینکه علی لاریجانی برآشفته به دادگاه میتازد و حسن نصرالله وحشتزده تهدید میکند و دادگاه را وابسته به آمریکا و اسرائیل میخواند، به علت آلوده دامنی رژیمهای ایران و سوریه یعنی اربابان حسن نصرالله و نوکرانش در این جنایت تکان دهنده است.
از آنجا که عماد مغنیه مهندس اصلی طرح ترور حریری خود در دمشق به قتل رسیده بود (بعضی معتقدند سوریه ژنرال غازی کنعان فرمانده اطلاعات نیروهایش در لبنان، و وزیر کشور بعدی و عماد مغنیه را به قتل رساند تا سر نخهای اصلی در ارتباطش با قتلهای سیاسی لبنان را از صحنه خارج کند) در اطلاعیه نامی از او نیست، اما در مقابل، شوهر خواهر و جانشینش در مقام فرمانده اطلاعات حزبالله، مصطفی بدرالدین در صدر فهرست جای دارد. این بدرالدین جانوری است که در ربودن هواپیما، و سوءقصد به جان امیر کویت دست داشت و در کویت زندانی بود. پس از حمله عراق به کویت او از زندان فرار کرد و به سفارت رژیم رفت. سفارت ترتیب انتقال او به ایران را داد و از سال 1992 سید مصطفی در خدمت طرحها و پروژههای تروریستی رژیم در لبنان، حاشیه خلیج فارس، و عراق مشغول فعالیت بود. سه تن دیگر حسن العنیسی، سلیم العیاش و اسد صبرا نیز از افسران حزبالله به شمار میروند که مستقیماً در قتل حریری دست داشتهاند. پیامدهای اطلاعیه دادگاه را در هفتههای آینده بررسی خواهم کرد.
شنبه 2 تا دوشنبه 4 ژوئیه
فلسطین و توطئههای سی ساله رژیم
روزی که صادق قطبزاده در فرودگاه مهرآباد یاسر عرفات رهبر جنبش فتح و رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین را در آغوش گرفت و به او خوش آمد گفت عرفات با چشمانی اشکآلود گفت سالها فانتومهای اسرائیل بر سر ما در بیروت بمب میریختند، امروز اما فانتومها به استقبال ما آمدند.
اشاره عرفات به یک اسکادران هواپیمای فانتوم بود که هواپیمای او را پس از ورود به آسمان ایران تا تهران اسکورت کرده بود.
در تهران تنها شمار اندکی از مسؤولان شورای انقلاب و دولت موقت از ورود میهمان فلسطینی با خبر بودند. عرفات با آنکه در سالهای پایانی دولت شاه از کمکهای مالی محدودی از ایران برخوردار شده بود اما دلش با انقلابیونی بود که شماری از آنها با انقلاب فلسطین در تماس بودند...
مخالفان شاه چه فدائیانی که با جبهه خلق برای آزادی فلسطین در تماس بودند، و چه مجاهدینی که فنون رزم را در اردوگاههای فتح در لبنان آموخته بودند، همراه با اسلامیون طرفدار آیتالله روحالله خمینی که در کتیبه (هنگ) الفارسی به سرپرستی جلالالدین فارسی (نخستین نامزد حزب جمهوری اسلامی در اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران که پس از فاش شدن ملیت افغانی او به وسیله شیخ علی تهرانی از شاگردان آیتالله خمینی ناچار به کنارهگیری شد) نبرد چریکی را آموخته بودند، در انتظار دیدار رهبر انقلاب فلسطین از ایران بودند اما هیچیک باور نداشتند سه روز پس از سقوط رژیم پادشاهی ایران ابوعمار را بر سر سفره آیتالله خمینی در مدرسه علوی مقر موقت رهبر انقلاب مشاهده کنند. عرفات با زرنگی ذاتی، هیاتی را به همراه آورده بود که درآن هم «هانی حسن» آشنای دور و دیر فکلیهای همراه آیتالله خمینی (که به عنوان اولین سفیر فلسطین در تهران برگزیده شد) حضور داشت هم تیسر قبعه مارکسیست رفیق فدائیان. عرفات هم ام علی، مادر چهار شهید را آورده بود، و هم محمود اللبدی را که به همراه فاروق قدومی پیامش را در پاریس برای آیتالله خمینی برده بود که ایکاش وطنی داشتم و شما پای در آن میگذاشتید.
از فرودگاه، عرفات و هیات همراهش به ساختمان نخست وزیری منتقل شدند و رهبر انقلاب فلسطین، پس از درنگی کوتاه به همراه شش تن از همراهانش به مدرسه علوی رفت تا با رهبر انقلاب دیدار کند. عرفات با آنکه مرد جنگ و چریک دیر و دور بود، در سفرهای رسمیاش، معمولا در کاخهای سلطنتی و یا ریاست جمهوری اقامت میکرد. در تهران اما، روی زمین نشست و با آیتالله قیمه نذری خورد که از خانه آقای مستجابی آورده بودند. آیتالله خمینی با دیدن عرفات چنان به وجد آمده بود که نخستین و آخرین خندهاش را مردم پای همان سفره دیدند.
از این سفر عرفات تا آخرین آن که با قهر رهبر فلسطین از آیتالله خامنهای جانشین آیتالله خمینی که او را خائنی حقیر خوانده بود همراه شد، روابط ایران و سازمان آزادیبخش فلسطین با فراز و فرودهای بسیاری همراه بود. در ماههای نخست برپايی دولت موقت، نخستین نقض عهد رژیم انقلابی ایران با عرفات آشکار شد. آیتالله وعده داده بود محل دفتر حفاظت منافع اسرايیل در خیابان کاخ، که به فلسطین تغییر نام داده بود، در اختیار سفارت فلسطین قرار گیرد، نخست به بهانه آماده نبودن ساختمان و سپس به این دلیل که مالک ساختمان ملکش را میخواهد برای فلسطینیها ساختمان دیگری را در همان خیابان در نظر گرفتند.
نخستین سفیر بعد از آنکه دریادار احمد مدنی استاندار خوزستان و فرمانده وقت نیروی دریايی، دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین در اهواز را بست و ابوجعفر رئیس این دفتر را محترمانه اخراج کرد بدون خداحافظی با آیتالله خمینی تهران را ترک گفت. هانی حسن بعدها به نگارنده در تونس گفت فقط با بنیصدر و قطب زاده که دوستانم بودند بدرود کردم.
عرفات مدتها سفیری به تهران نفرستاد و ابوایمن نفر دوم سفارت که بعدها سفیر فلسطین در افغانستان شد چندی هیات نمایندگی عرفات را در تهران اداره کرد ولی زمانی که قصه گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا در تهران جهانی را به حیرت انداخته بود، عرفات دلگیریها را کنار گذاشت و به تهران رفت با پیشنهادی که قبول آن از سوی آیتالله خمینی میتوانست به رسمیت شناخته شدن سازمان آزادیبخش فلسطین از سوی آمریکا را به همراه داشته باشد، آن هم سالها پیش از آنکه پیمان اسلو هویت سیاسی فلسطینیها و رهبری عرفات را به رسمیت بشناسد.
عرفات به آیتالله گفته بود گروگانها را به من بدهید من آنها را به واشنگتن میبرم در آنجا اولا پرزیدنت کارتر به استقبال میآید و عملا من و سازمانم را به رسمیت خواهد شناخت. در درجه دوم این کار اعتبار و جایگاه ما را در افکار عمومی آمریکا و جامعه جهانی بالا خواهد برد و دیگر کسی ما را که باعث آزادی ۵۲ گروگان شدهایم تروریست نخواهد خواند.
آیتالله با یک نه بزرگ به عرفات امیدهايی را که رهبر فلسطینیها از ساختن کلاهی از نمد گروگانگیری برای خود و ملتش در دل داشت نقش بر آب کرد. دل آزرده، او از تهران به بغداد رفت که در ماههای پیشین حمله به ایران به هرنوع رابطهای بین دولتهای عربی و رژیم انقلابی تهران که یکی از هدفهایش براندازی رژیم بعثی عراق بود با سوظن بسیار مینگریست.
دولت ایران این سفر عرفات را نشانهای از مشارکت او در طراحی حمله به ایران دانست.
با شروع جنگ، عرفات چند ماهی کوشید در نقش میانجی بین بغداد و تهران جنگی را که به قول او همهاش زیان به ویژه برای مردم و انقلاب فلسطین بود خاتمه دهد. علاوه بر آنکه در جمع رهبران و میانجیهای سازمان کشورهای اسلامی چند نوبتی به تهران سفر کرد خود نیز هر از گاهی کسانی را چون مشاورش ابو خالد اللحام با پیامهايی راهی تهران میکرد.
زمانی که ارتش و سپاه در عملیاتی شگفتی برانگیز در حمله به جنوب عراق تا نزدیک بصره پیشروی کردند و شبه جزیره فاو را متصرف شدند، رژیم وحشتزده عراق به عرفات متوسل شد تا شاید او از تتمه آبروی خود مایه بگذارد و مانع از سقوط بصره شود. عرفات به تهران رفت اما به جای شنیدن کلامی امیدوارکننده سخنانی شنید که سخت بر او گران آمد. احمد خمینی فرزند آیتالله به نقل از پدرش به او گفته بود بروید و خطاهای خود را با اعلام حمایت از ملت مظلوم عراق که ما به زودی آزادش میکنیم جبران کنید، در چنین صورتی زمانی که بعد از آزادی عراق راهی آزادی قدس میشویم در لشکر اسلام جايی به شما خواهیم داد و امکان دارد در دولت اسلامی فلسطین نیز مکانی به شما بدهیم. عرفات به احمد خمینی همان را گفته بود که سرداری ایرانی به همتای رمی خود گفته بود: اگر در کف دست من مويی میبینی بصره را هم خواهی دید.
این آخرین سفر عرفات در دوران حیات آیتالله خمینی به ایران بود. با آنکه سفارت فلسطین در ایران همچنان دایر بود و صلاح الزواوی «ابو الصلح» در مقام سفیر انجام وظیفه میکرد اما رژیم اسلامی عملاً تلاش برای تضعیف و برکناری عرفات را همراه با سوریه و کمکهای سخاوتمندانه به سازمانهای تندرو فلسطینی آغاز کرده بود.
در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق سه سوء قصد به جان عرفات در تونس برملا شد که عاملانش اعتراف کردند هزینه عملیاتشان را سفیر ایران در دمشق پرداخته و سوریه در انتقال آنها به تونس و تدارک طرحشان نقش اساسی را داشته است. عرفات در مقابل، با بیاعتنايی به آیتالله خمینی و دولتش پس از صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت پیامهايی برای شماری از شخصیتهای مذهبی و سیاسی ایرانی در داخل و خارج کشور فرستاد و در آن از آنها خواست برای پایان دادن به جنگ بر تلاشهای خود بیفزایند. این پیامها را عرفات در تونس به من داد و من ترتیب انتقالش به مخاطبانش در ایران و خارج را دادم.
شماری از این شخصیتها، آیتالله طباطبائی قمی، آیتالله منتظری (که کم کم راه خود را از استادش جدا میکرد)، آیتالله گلپایگانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر عبدالرحمن قاسملو، آیتالله شهابالدین مرعشی نجفی، آیتالله سید محمد و سید صادق روحانی، دریادار احمد مدنی و دکتر شاپور بختیار رهبر نهضت مقاومت ملی و یکی از سرسختترین مخالفان رژیم بودند و بعضا به عرفات پاسخ دادند و از او به خاطر تلاشهایش برای خاتمه دادن به جنگ قدردانی کردند.
عرفات با بعضی دیگر از چهرههای سرشناس اپوزیسیون چون زنده یادان دکتر عبدالرحمن قاسملو و دریادار دکتر احمد مدنی نیز تماسهائی برقرار کرد. و این درست در زمانی بود که در تهران زوج جدید سیاسی، هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای هریک به شیوهای بر تلاش خود برای متولیگری قضیه فلسطین افزودند. هاشمی بر پایه نگاهش مبنا را بر حد وسط گذاشت یعنی اینکه هم عرفات را ولو پنهانی با پیامهای گاه به گاه و دیداری در پاکستان راضی میکرد و هم رقبای او را در جبهه احمد جبریل و ابوهای خوشنشین در بیروت و دمشق زیر بال میگرفت.
برعکس، آیتالله خامنهای ازهمان ابتدا نام عرفات را در دفتر دشمنان خود ثبت کرد و دستگاههای امنیتی و نظامی خود را مامور کرد با همه امکانات برای بیرون انداختن عرفات از جبهه انقلابیون منطقه تلاش کنند. عرفات نیز کوتاه نیامد، دعوت او از دکتر شاپور بختیار برای یک دیدار رسمی از مقر شبه دولت فلسطین در تونس و استقبال او از مردی که در دوران کوتاه ۳۷ روز زمامداری خود ضمن قطع روابط با اسرائیل، سازمان آزادیبخش فلسطین را به رسمیت شناخته بود، سخت بر آیتالله خامنهای گران آمد. عرفات در دیدار با دکتر بختیار ضمن اظهار ندامت از اینکه آزادمردی چون او را نمیشناخته، و دل به انقلابی بسته بود که در کنار سوریه ضرباتی صدها بار سنگینتر از ضربات اسرائیل، بر پیکر انقلاب فلسطین وارد کرده است، قول داد با همه توان آزادیخواهان ایران را در راه رسیدن به دمکراسی یاری دهد.
دکتر بختیار کوتاه زمانی پس از این دیدار به دست دو تن از ماموران اطلاعات سپاه، وکیلی راد ومحمد آزادی، با خیانت فریدون بویر احمدی در پاریس به قتل رسید اما عرفات رابطه خود را با اپوزیسیون نظام قطع نکرد.
اسلو و سوار قطار صلح شدن عرفات، رهبر رژیم جمهوری اسلامی و او را کاملا رویاروی هم قرار داد. آیتالله خامنهای در یک سخنرانی با کلامی که زیبنده یک رهبر نبود عرفات را موجودی پست و خائن خواند که خود را به صهیونیستها فروخته است. او از مبارزان فلسطینی خواست جزای این موجود خائن را کف دستش بگذارند.
در این میان ظهور اسلامیها در جمع فلسطینیها که با چشم پوشی اسرائیل (لابد به امید آنکه آنها عرفات را از عرش رهبری پايين کشند) به سرعت در اراضی اشغال شده پخش شدند، وسیله تازهای در اختیار رژیم ایران گذاشت تا با دلارهای نفتی به یاری کسانی برود که یک روز برای صدام حسین نعره میزدند و روز دگر رژیم بعثی سوریه را میستودند.
شگفتا که علیرغم ملیونها دلاری که آیتالله خامنهای از کیسه ایرانیانی که ۱۴ ملیونشان به اعتراف رئیس سابق بانک مرکزی، زیر خط فقر زندگی میکنند، به رادیکالهای حماس و جهاد اسلامی داده است، تا امروز حتی یکبار مردم غزه تصاویر او را در تظاهرات خود بالا نبردهاند. تلختر از این، حکایت زخمیهای فلسطینی در رویارويی سه سال پیش با اسرائیل بود که به تهران اعزام شدند. زمانی که در بیمارستان بقیهالله الاعظم فهمیدند قرار است به آنها خون تزریق شود به سختی اعتراض کردند مبادا خون شیعیان را وارد رگهای آنان کنند.
بعد از درگذشت یاسر عرفات، رژیم اسلامی ایران به این گمان که به سادگی میتواند جانشین او محمود عباس از آخرین بازماندگان کادر موسس فتح را کنار زند، دست در دست رژیم بعثی سوریه ضمن تشدید حملات تبلیغاتی علیه دولت خودمختار فلسطین، سیل پول و اسلحه را به سوی حماس و جهاد اسلامی روانه کرد. با این کمکها حماس در انتخاباتی که به اقرار دوست و دشمن، با نظارت ناظران بین المللی، به بهترین شکل برگذار شد به پیروزی رسید اما به جای آنکه از این پس به عنوان یک حزب مسؤول عمل کند هم کمر بند انتحاری را بر کمر داشت وهم تظاهر به سیاسی بودن میکرد.
دولت نیمه ائتلافی عملاً به گروگانی در دست رهبران حماس در دمشق تبدیل شد. هر زمان امید دستیابی به صلح در فلسطین پیدا میشد، حماس از هیأت سیاسی خود بیرون میآمد و به اشاره تهران و دمشق ره قهر و جنگ پیش میگرفت. سرانجام نیز حماس در یک کودتای آشکار علیه دولت خودمختار، قدرت را در غزه به دست گرفت و بابت این عهد شکنی دستمزد کلانی از رژیم ایران دریافت کرد. هرچه حماس بیشتر به تهران و دمشق نزدیک میشد از حرارت روابطش با کشورهای عرب به ویژه عربستان و مصر و اردن بیشتر کاسته میشد.
در طول هفتههای اخیر رهبر جمهوری اسلامی که نگران اوضاع متحد استراتژیک خود بشار الاسد است و از آشتی فتح و حماس به وحشت افتاده که تشکیل یک دولت ائتلافی فلسطینی بهویژه اگر اسد سقوط کند به معنای فاتحه صدها میلیون دلار اهدائی به حماس و جهاد اسلامی را خواندن خواهد بود، به قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس دستور داده است به هر قیمت شده طرح ترور محمود عباس رهبر مردم فلسطین را به اجرا در آورد. البته محمود عباس دیرگاهی است که از توطئههای نوکران رژیم علیه خود و جنبش فتح آگاه است. و اینطور که دوستان فلسطینی میگویند بهزودی دولت خودگردان اسراری را از نقش رژیم در ترورها و خرابکاریها در منطقه فاش خواهد کرد که رسوائی بزرگی برای رژیم خواهد بود بهویژه آنکه رژیم هم اکنون در رابطه با قتل رفیق حریری متهم است و بعد از انتشار اسامی چهار حزب اللهی لبنانی به عنوان عاملان این جنایت، نامهای دیگری از سوریها و مأموران ولی فقیه در فهرست متهمان منتشر خواهد شد.
July 8, 2011 06:14 PM