July 15, 2011

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم...

سه‌شنبه 5 تا جمعه 8 ژوئیه
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست!
آنچه را در پیشدرآمد هفته پیش آورده بودم به زبانی دیگر دکتر شاهین فاطمی باز گفته بود. من از خویش نالیده بودم که «خنجر از پشت می‌زند» و ایشان از آنهائی یاد کرده بود که بین مخالفان نظام نفاق افکنی می‌کنند و دانسته یا ندانسته آب به آسیاب جمهوری اسلامی می‌ریزند. نه ایشان از گلایه‌های من از آن «بعضی‌ها» خبر داشت و نه من از طرح درد از سوی استاد عزیز. اما هر دو، و مطمئناً دهها تن دیگر از اهالی اندیشه و فرهنگ و رسانه و مبارزه نیز کم و بیش برداشتهائی شبیه به برداشتهای ما از دلایل ناکامی‌هایمان و راههای برون رفت از بن بست موجود داشته و دارند.

در آغاز ورود به ماهواره به خانه‌های هموطنانمان در ایران، در حالی که رژیم در وحشتی مضاعف دست و پای خود را در برابر این پدیده جدید گم کرده بود، برای مردم، تلویزیون ماهواره‌ای که به همت و سرمایه شخصی آقای ضیا آتابای، میهمان هر روزه خانه آنها شده بود، مبشر آزادی و رهائی از چنگ جمهوری ولایت فقیه بود. یادم هست در همان روزها به دعوت همکار دیر و دورم علی‌رضا میبدی، همه روزه دقایقی در برنامه او تلفنی حاضر می‌شدم و در باب مسائل مختلف در رابطه با ایران سخن می‌گفتیم. هر بار که به لس‌آنجلس می‌رفتم نیز بخت حضور فیزیکی در برنامه او را داشتم. یادم نمی‌رود زمانی که قصه قتلهای زنجیره‌ای را در این برنامه باز گفتم و سپس بخشهائی از فیلم شکنجه خانم فهیمه نوگورانی همسر سعید امامی و تنی از متهمان در پرونده قتلها را پخش کردیم، تأثیر چنان بود که مهدی کروبی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی روز بعد به طعنه گفت همسرش حاجیه خانم بانوی مؤمنه‌ای است که حرفهائی از آن نوع که همسر سعید امامی گفته است، ـ در صورت دچار شدن به وضع او ـ اگر هم از زبانش بیرون آید اساسی ندارد. (و نوعی اظهار انزجار در کلام کروبی موج می‌زد اینکه خود فیلم را ندیده اما شنیده دیشب در یک کانال ماهواره‌ای پخش شده و او تا صبح خوابش نبرده ـ نقل به مضمون ـ). در آن تاریخ من سالها بود که می‌گفتم و می‌نوشتم و در بی.بی.سی و صدای آمریکا صدای من حداقل در هفته چند نوبت پخش می‌شد، اما تأثیر ماهواره چیز دیگری بود. امروز بیش از دوازده سال است که خود برنامه‌ای را بر پهنه ماهواره دارم، نخست از کانال مهندس میرچی و یاران میبدی، بعد از همان کانال به صورت مستقل و سپس در کانال یک شهرام همایون و با لطف کاک عبدالله مهتدی چند سالی است برنامه من علاوه بر کانال یک از شبکه روژالت کردی هم پخش می‌شود. «پنجره‌ای رو به خانه پدری». در این مدت کوشیده‌ام اصول و قواعد ارائه یک برنامه سیاسی و فرهنگی را رعایت کنم، از چهارچوب ادب بیرون نیایم، برنامه را وسیله تسویه حساب‌های شخصی نکنم و هر از گاه با تکیه بر اطلاعاتی که به دستم می‌رسد ـ گاه از منابع قدرت که در درگیری با هم، پرونده کهنه‌ها را رو می‌کنند و به من و امثال من که به دنبال افشاگری هستیم می‌رسانند ـ در این مدت دو شبکه پرقدرت صدای آمریکا و بی.بی.سی با امکانات گسترده مالی و فنی، در صحنه تلویزیون‌های ماهواره‌ای ظاهر شده‌اند و در کنار آنها دهها تلویزیون ماهواره‌ای و اینترنتی و گاه محلی (در داخل آمریکا و کانادا و بعضی کشورهای اروپائی) صدها ساعت برنامه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و هنری پخش می‌کنند.
NITV ضیا با پنج شش ساعت برنامه که دو سه بار تکرار می‌شد، امید را به خانه‌ها می‌برد، امروز اما خیلی از تلویزیونها به وسائل ناسزا و بهتان و افترا پراکنی و چهره‌سازی تبدیل شده و به همین دلیل نیز تأثیر خود را از دست داده است.
وقتی در یکی از شهرهای خانه پدری، کانالی را باز می‌کنند که آدمی در تاریکی با دادن فحش‌های رکیک و تهمت زدن به این و آن و هر از یک ربع ساعت پخش داروی ترک اعتیاد و تقویت قوه باه و کمربند لاغری و دسته هاون الکتریکی، و فروشگاه علی بابا و چهل دزد بغداد در دبی و کنسرت ستاره آسمان هنر در آنتالیا و مسابقه برترین صدا در یالقوزآباد فرنگ، مشغول مبارزه!! است، آیا انتظار داریم این هموطن و خانواده‌اش و هزاران بلکه میلیونها مثل او، ارزشی برای مبارزات خارج از کشور قائل شوند و امیدی به رهائی از چنگ مافیای حاکم داشته باشند؟
انصاف اگر داشته باشیم حتماً تلاشهای صادقانه بعضی از برنامه سازان را که از دل و جان و با سختی‌های بسیار می‌کوشند چراغ امید را در دلهای هموطنان روشن نگاه دارند، ارج خواهیم گذاشت اما در جمع صدها، اینها انگشت شمارند.
در مجموع ماهواره‌ای که پنجره امید را در آغاز گشود، امروز بیشترین خدمات را به رژیمی می‌کند که برخلاف دو سال پیش حالا زبده‌ترین کارشناسان را در گستره ماهواره در اختیار دارد و کانالهای متعددش از یکسو با پخش سریالهائی که جذاب و گیرا هستند و تماشاچیان فراوان دارند، کار کانالهای تفریحی و هنری را کساد کرده و از سوی دیگر در رابطه با برنامه‌های سیاسی که از خارج پخش می‌شود، تنها نوک حمله را بر آنها متوجه می‌کند که حرفشان در جامعه خریدار دارد و حاضر به پیوستن به لشگر ناسزاگویان و تهمت زنندگان نیستند. در شرایطی چنین، در فراسوی مرزهای خانۀ پدری، کشور ما یکی از بحرانی‌ترین دوران خود را طی می‌کند.
هر نوع کوتاهی در همدلی با هموطنانمان از یکسو، و در پیوند با یکدیگر از سوی دیگر، با باور من گناهی کبیره است که هم چون گناه خودکشی دسته جمعی‌مان در بهمن 57، پیامدهای ناگواری برای نسل‌های پس از ما خواهد داشت. بگذارید صورت مسأله را با زبانی ساده و روشن بیان کنم. جمهوری ولایت فقیه امروز در پرتو رشد باندهای مافیائی قدرت تبدیل به نظام ملوک‌الطوائف با همه سیئات آن شده است. در عین حال چنین نظامی که از مزایای نظام متمرکز بی‌بهره است، در درون خود دچار چنان گسل و پارگی شده که دلهای همبسته و زبان مشترک ارکان و اقطابش هر روز بیشتر از پیش دچار از هم گسیختگی و ناهمگونی می‌شود.
سیدعلی خامنه‌ای که به ظاهر در مقام نایب امام زمان رهبر نظام بی بدیل ولایت فقیه است، با آنکه جامه سید خراسانی را نیز به تنش کرده‌اند و دیرگاهی است لوای قدسیت به دستش داده‌اند، نه تنها جاذبه و اعتبار خود را از دست داده، بلکه در عمل به قطب نفرت و کراهت نه فقط نزد مردم ایران بلکه نزد نوکران و جیره بگیرانش، تبدیل شده است. دیگر توصیه‌ها و فرامین او را به پشیزی نمی‌گیرند. حکم جداسازی جنسیتی در دانشگاه نخستین بار از سوی او که دشمن دانشگاه تهران و مراکز آموزش عالی است عنوان شد و بعد ابوالارتجاعهای حوزه چون شیخ حسین نوری همدانی و ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی پیگیر آن شدند. وزیر علوم احمدی‌نژاد، کامران دانشجو که برای اثبات سرسپردگی خود به ولایت فقیه و التزام به اسلام ناب انقلابی محمدی، آدم فروشی و به اجرا درآوردن تمایلات آقا و ابوالارتجاعهای قم را نصب العین خود قرار داده بلافاصله از سوی معاونت آموزشی خود به اجرا درآوردن طرح جداسازی جنسیتی را به دانشگاهها ابلاغ کرد.
یادمان باشد که همین آقا، طرح بازنشستگی زودرس اساتیدی که شبهه نسبت به ولایت فقیه و سیاستهای نظام داشتند را شخصاً صادر و با نظارت مستقیم خود، به اجرا درآورد.
(پرانتزی باز می‌کنم در باب این کامی خان که خوش بر و روترین وزیر کابینه زشتها بود اما به مرور اعمالش ره به ظاهرش کشید. البته ورود آقای علی اکبر صالحی به کابینه نیز از بازارش کاست. اما چرا این آقا که در انگلیس بوده و همسر مسیحی داشته اینهمه در اظهار بندگی و اخلاص افراط می‌کند و در همین مدت کوتاه لقب مرتجع‌ترین و فاشیست‌ترین وزیر علوم رژیم از آغاز انقلاب تا امروز را از آن خود کرده است؟!). یکی از برنامه‌سازان سرشناس غیرایرانی دو سه ماهی است که مشغول تهیه مستندی درباره کامران دانشجو است که گمان می‌کنم در سپتامبر یا اکتبر آینده به نمایش درآید. این فرد که با من آشنائی و همکاری دیر و دوری دارد، در جریان تحقیق برای طرح‌ریزی مستندش، گهگاه به دیدنم می‌آمد و مشورت می‌کرد. روزی که او تصاویر کامی جان را در حال گرفتن غسل تعمید بعد از مسیحی شدن جلوی من گذاشت به واقع شگفتی‌زده شدم. و همانجا بود که برایم آشکار شد چرا وزیر علوم احمدی‌نژاد اینهمه اسلام اسلام می‌کند و با حدّت و شدت به جان دانشگاهها افتاده است. (شرح تفاصیل فیلم مستند درباره کامی جان را به وقت نمایش فیلم از یک شبکه بزرگ فضائی بین‌المللی می‌گذارم). هنوز چند ساعتی از صدور فرمان کامران دانشجو نگذشته، احمدی‌نژاد به تندی او را توبیخ می‌کند و دستور می‌دهد طرح جداسازی جنسیتی در دانشگاهها متوقف شود. همچنین خواستار متوقف شدن بازنشسته کردن اساتید می‌شود. ناصر ابوالمکارم که در دو ساله اخیر مورد لطف دولت نبوده و کارخانه شکر و مجتمع نیشکرش، به دلیل دزدی‌های پسرش و خارج کردن تجهیزات و دستگاههای مدرن تصفیه شکر رو به افلاس است، از دستورات احمدی‌نژاد به کامران دانشجو ابراز تأسف می‌کند و به سید علی آقا متوسل می‌شود. آیا حقاً در ایران حکومتی داریم که رأس آن فعال مایشاء است؟ مثال دیگری می‌زنم. پاسدار عزیز جعفری از طراحان ترور زنده یاد دکتر عبدالرحمن قاسملو رهبر تاریخی حزب دمکرات کردستان و فرمانده کنونی سپاه، حرفهائی در باب خاتمی و اصلاح طلبان می‌زند که مفهوم واقعی آن چیزی نیست به جز اینکه نه خامنه‌ای و نه جنتی و نه فرد دیگری، اداره انتخابات را در دست ندارند بلکه این سپاه است که تعیین می‌کند چه کسی صلاحیت نامزدی در انتخابات آینده مجلس را در اسفندماه دارد و چه کسی از امتحان وفاداری بعد از انتخابات دوره اخیر مردود بیرون آمده است. ـ از جمله محمد خاتمی که عزیز جعفری او را ملامت می‌کند که با دشمن همصدا شدی و در فتنه‌گری خیلی پیش رفتی ـ دکتر محمدرضا خاتمی دبیرکل پیشین جبهه مشارکت از او در نامه سرگشاده‌ای می‌پرسد، تو چکاره هستی که برای شخصیت‌ها و فرزندان شایسته ایران زمین تکلیف تعیین می‌کنی؟! جالب اینکه شیخ صادق اردشیر آملی ملقب به لاریجانی رئیس قوه قضائیه بلافاصله ضمن دفاع از مداخله سپاه در امور سیاسی اشاره مهمی به مسؤولیت سپاه می‌کند. به این معنا که چون وظیفه اصلی سپاه حفظ نظام است، بنابراین آنجا که احساس کند نظام در خطر است حق مداخله در سیاست را دارد.

امتحان پیش رو
حال با توجه به این واقعیت که نظام ولایت فقیه شمول و مرکزیت خود را از دست داده، کودتای نظامی سپاه ادامه یافته و اداره انتخابات نیز از این پس در دست سپاه خواهد بود و با درنظر گرفتن اشارات هنوز در پرده احمدی‌نژاد و منبع الهامش اسفندیار رحیم مشائی مبنی بر اینکه روحانیت آلوده به سیاست و پول و فساد، و اذنابش، به پایان تاریخ مصرف خود رسیده است. (کافی است سری به سایتهای حوزوی و مرتبط با آخوندهای بزرگ و کوچک دولتی بیندازید تا ابعاد نگرانی و وحشت آنها را از نقشه‌ها و برنامه‌های احمدی‌نژاد کاملاً دریابید) آیا باید دست روی دست گذاشت و تماشاچی نمایشات سراسر زد و خورد اهالی فعلی ولایت فقیه و اظهار لحیه‌های از سر دلسوزی بعضی از اصلاح طلبان سرگشته شد یا برای یکبار هم شده اختلافات اغلب بی‌اساس و پایه را کنار گذاشت و در پرتو یک استراتژی روشن و آشکار از همین امروز با تشکیل یک مجمع یا ستاد، برای خنثی کردن بازی‌های نظام و بهره‌برداری از گسل‌های رو به افزایش بین مافیای آخوندها و بخشی از سپاه از یکسو و احمدی‌نژاد و بخش کوچکتری از سپاه و پایوران دستگاه دولت از سوی دیگر، دست به کار شد.
در جریان کنفرانس چشم‌انداز دمکراسی در ایران و... در لندن، مهندس حسن شریعتمداری و شماری از فعالان و آزاداندیشان اپوزیسیون با اشاره به همین واقعیاتی که ذکرش رفت طرح شعار انتخابات آزاد زیر نظر سازمان ملل و یا ارگانهای نظارتی غیردولتی بین‌المللی را مؤثرترین سلاح برای مبارزه با رژیم می‌دانستند. من نیز بر این باورم که با توجه به رویدادهای سوریه و عقب نشینی‌های رو به افزایش رژیم بعثی بشار اسد در برابر اپوزیسیون و برپائی نشستهائی در دمشق با حضور مخالفان سرشناس رژیم بعث که در آن حد و مرزی برای حمله به رژیم و طرح خواستهای صریح و در رأس آنها، تغییر نظام و برپائی نظامی دمکرات و ملی و غیردینی، وجود نداشت، می‌توان با طرح یک شعار واقع گرایانه، رژیم را در شرایط دفاعی قرار داد و پس از آن حمله را در ابعاد داخلی و بین‌المللی برای برگذاری انتخاباتی آزاد آغاز کرد. از هم اکنون بر همه مخالفان رژیم فرض است که با صراحت مخالفت خود را با شرکت در انتخابات ولی‌فقیه‌ساخته و جنتی‌پرداخته اعلام کنند. و شرط هر گونه حضوری در انتخابات را الغای نظارت و صیانت و دخالت شورای نگهبان در انتخابات، حضور ناظران بین‌المللی، و پذیرش نامزدی نمایندگان احزاب اپوزیسیون و شخصیت‌های مستقل، قرار دهند. در این صورت خیلی طبیعی و منطقی خواهد بود که اگر رژیم به خواست اکثریت مردم ایران در اجرای انتخاباتی سالم و بی‌تقلب و بدون حضور جنایت پیشه فاسدی چون احمد جنتی در رأس شورای نگهبان، و تحت نظارت بین‌المللی تن در نداد، تحریم را به یک شعار واحد ملی تبدیل کنیم. چه کسی باور می‌کرد رژیم بعثی سرکوبگر و جنایتکار سوریه، بعد از سه ماه مبارزه مردم ناچار شود اپوزیسیون را به رسمیت شناخته و از افرادی که سالهای عمر خود را در زندانهای پدر و پسر بعثی گذرانده‌اند، دعوت کند برای ایجاد تغییرات اساسی از جمله تبدیل نظام یک حزبی به یک نظام دمکراتیک چند حزبی، تغییر قانون اساسی، الغای بند مربوط به حاکمیت حزب بعث و... در دمشق گرد هم آیند. چنین تصوری تا چهار ماه پیش خواب و خیال بود. بنابراین در ایران نیز شاید امروز تصور یک انتخابات آزاد، رویای خوشی تلقی شود اما اگر رویدادها از انتظارات ما پیشی گرفت آیا می‌نشینیم تا قالیبافها و جعفری‌ها و احمدی‌نژادها، میداندار شوند و آینده ما را رقم بزنند و یا ابتکار عمل را در دست خواهیم گرفت... رژیم ولایت فقیه هیچگاه مثل امروز شکننده و از هم گسسته نبوده است. ارتباط تحولات سوریه با تعیین خط و جهت جنبش آزادیخواهی و دمکراسی طلبی در میهن ما، ارتباطی بنیادین است. فکر می‌کنید اگر فردا بشارالاسد سرنگون شود و یا با عقب نشینی‌هایش و تسلیم به خواست مردم ناچار به پذیرش نظامی مردمسالار در هفته‌ها و ماههای آینده شود، رژیم ولایت فقیه در چه وضعی قرار خواهد گرفت؟ به باور من بند ناف این دو رژیم به یک زهدان وصل است، اگر به هوش باشیم و بر مبنای یک استراتژی مشخص حمله سیاسی خود را آغاز کنیم، می‌توانیم راه رسیدن به دمکراسی را از طریق دمشق به تهران هموار سازیم. در این باب باز هم خواهم نوشت.

شنبه 9 تا دوشنبه 11 ژوئیه
دلاوران قیام و خواب یک ملت
در تاریخ سی و دو ساله جمهوری ولایت فقیه دو 18 تیر اعتبار و جایگاهی والا یافته است. نخست 18 تیر قیامی که اگر به ثمر نشسته بود امروز ما صاحب یک دمکراسی پارلمانی سی ساله بودیم با شورای ملی منتخب ملت، و حکومتی پاسخگو به مردم، و دوم 18 تیر دانشجوئی که نمادهائی از آن چون احمد باطبی و منوچهر محمدی و دکتر احمد زیدآبادی و عبدالله مؤمنی امروز یا در تبعیدند و یا در زندان، یا چون اکبر عطری و علی افشاری و علی اکبر موسوی خوئینی، در آمریکا مبارزه را در راه دستیابی به مردمسالاری و برکندن رژیم با تلاشی مستمر ادامه می‌دهند و یا چنان... سرخورده و افسرده از شکست، مبارزه را کنار گذاشته و در ایران و خارج به دنبال کسب و کار و برخوردار شدن از یک زندگی معمولی، تلاش می‌کنند.
بر قیام 18 تیر یا طرح کودتای نوژه، اما حکایتی رفته پر از آب چشم... من در این ماجرا چند دوست عزیز را از دست دادم که در صدرشان مهندس رضا حاج مرزبان مشاور امنیت ملی زنده یاد دکتر بختیار در دوران 37 روزه نخست وزیریش جای دارد. حزب توده و مسعود رجوی مدعی شدند نوژه را آنها کشف کرده و لو داده اند. آقای بنی‌ صدر از نامه مادری در حضرت عبدالعظیم گفت که پسرش را به ایشان لو داده بود. احتمالاً همه اینها راست می‌گویند و مطالبی را فاش کرده‌اند اما آنکس که از ابتدا در جریان طرح بود و به هنگام دستگیری شماری از ارزنده‌ترین نظامیان کشور از جمله افسران خلبانی چون آیت محققی، مهدیون، جهانگیری و... نقش تعیین کننده داشت سرهنگ کبیری معروف یارغار ریشهری بود که بعدها آشکار شد هم به مسکو سرویس می‌داده و هم به دولت فخیمه و پایانش همانگونه تحریر شد که پایان دهها تن از برجسته‌ترین افسران وطنپرست را همراه با ریشهری تقریر کرده بود.
جنبش یا قیام 18 تیر اگر پیروز شده بود امروز ایرانی سرفراز و آبادان داشتیم که رشک عالمیان بود.
و گمان می‌کنم همه ما دینی اخلاقی به دلاورانی داریم که خیلی زودتر از ما، مصیبت را شناختند و در پی برکندنش برآمدند. روان جانبازان قیام ملی 18 تیر ماه شاد و نامشان جاودان باد. چنانکه نام و یاد دلاوران 18 تیر خوابگاه امیرآباد و ساحت پاک و مردخیز دانشگاه تهران، هرگز از خاطر ملت ما پاک نخواهد شد.

July 15, 2011 05:36 PM






advertise at nourizadeh . com