یکهفته با خبر
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ!
سهشنبه 19 تا جمعه 22 ژوئیه
جماران و امام عصر والزمان
نویسنده سرشناسی که با همه آوازه و قلم دلنشین و اغلب سرشار طنزش، و هزاران خوانندهای که تنها میتوانند از طریق وبلاگش و سایت گویا نیوز و گویای من، نوشتههای او را دنبال کنند یعنی «ف. م. سخن» هفته پیش با لطف همیشگیاش شیوهای را که در برنامه «به عبارتی دیگر» بی.بی.سی فارسی مورد استفاده قرار گرفته بود نکوهش کرده و آن را نوعی بازجوئی دانسته بود. از او سپاسگزارم که بسیار بار، با واژگانی که نیت پاک و مهر و بلندنظریش در آنها آشکار است، مرا مورد لطف قرار داده است.
بیآنکه یکدیگر را از نزدیک دیده و یا حتی از دور تماسی داشته باشیم اعتراف میکنم که مهر او به من یکطرفه نیست و من از همان نخستین هفتههای انتشار نوشتههایش در گویا از خوانندگان پر و پا قرص و تحسین کنندگانش بودهام و دوستم فرشاد بیان که با همت عالی و پشتکار کم نظیرش، گویا را به نوعی دائرهالمعارف سایتها و وبلاگهای بزرگ و کوچک تبدیل کرد و حالا بخش خبر و تحلیل و نظر هم دارد با نویسندگانی که بعضاً از سرشناسترین اهالی سرزمین قلم هستند، گواه صادقی بر علاقه من به نوشتههای ف. م. سخن در کشکول خبری هفته و گویای من، میباشد که باز از همان آغاز به او گفتم جواهری را به دست آوردهای که نباید به هیچ روی از دستش بدهی... باری اما این مقدمه را فقط برای قدردانی و سپاس از صاحب کشکول نمینویسم بلکه مطلب این هفتهاش چنان به دلم نشست که دریغم آمد به آن اشاره نکنم، او با یادآوری حال و احساسی که اغلب ما به دین ناشناختهمان داشتیم از آنهائی که از ما خواستند در مفاهیم دینی غور کنیم و قرآن بدان نمط خوانیم که صغری و کبرایش را درک کنیم و کوشیدند امام زمانی غیر از آنکه دیرسالی در ذهن و دل خود ساخته بودیم برایمان تصویر کنند، گلایه کرده بود. گلایهای که گاه به عتاب میرسید. آن قرآن سر تاقچه که ته دل به آن اعتقاد داشتیم و هنگام سفر سه بار از زیرش رد میشدیم و دست آخر با بوسهای و چسباندن پیشانی به آن، با آرامش بیشتری به سفر میرفتیم، آن قرآنی که سفره هفتسین ما را عطری معنوی میبخشید و اگر دست رویش میگذاشتیم و قسم میخوردیم حتی اگر دین و ایمان درستی نداشتیم، جایگاه و حرمتی داشت که کسی با آن شوخی نمیکرد بیاحترامی که استغفرالله. به برکت اسلام ناب انقلاب محمدی که نخستین بار معلم انقلاب، دکتر شریعتی چراغش را روشن کرد (چنانکه ف. م. سخن یاد میکند) خدای رحمن و رحیم ما، قاصم جبار مکار شد، قصه یوسف از یادها رفت، تفسیر ولایت فقیهی سوره نساء و بقره جانشین حکایت زیبای مریم و مسیح در کتاب کریم شد. پیش از انقلاب، آقای کمدار زرتشتی و لولاچی یهودی و آوانسیان ارمنی هم به قرآن احترام میگذاشتند امروز اما هر از مکتب رانده شدهای به خود اجازه میدهد قرآن را تفسیر کند و تعبیرات مورد نظرش را در آن بیابد. در هیچ دورهای از تاریخ اسلام این گونه که دین و قرآن در عصر ولی فقیه اول و دوم مورد بی حرمتی قرار گرفته، در معرض تشویه و اهانت نبوده است. از این بدتر باز همانگونه که نویسنده صاحب سخن در کشکول خبریاش یادآور شده، تصویر مهدی موعود در دلهای ما و جایگاهش در باورها و اعتقادات ما است (ما که میگویم منظورم ما متولدین در بیت اهل تشییع و پیروان مذهب جعفری است).
امام زمانی که قبل از انقلاب میشناختیم و در کلاس چهارم و پنجم دبیرستان به همت دکتر سرفراز معلم عربی و ادبیاتمان، میلادش را جشن میگرفتیم و نمایشنامه اخلاقی به صحنه میآوردیم و ترانه و سرود و دکلمه میخواندیم، با این شبح جمکرانی، تفاوتهای آشکار داشت. اولاً کسی مدعی نیابت او نبود، یا بهتر است بگویم کسی قبول نمیکرد که فلان آخوند که بوق مرجعیتش را چهار تا مرید و طلبه و البته آقازاده و داماد محترمش به صدا درآوردهاند، نایب امام زمان باشد. مهدی تصور خوشی بود وقتی در معرض ظلم قرار میگرفتی، پیش از او با «سوشیانت» و «مسیح» زرتشتی و ترسا و کلیمی، امید رفع ظلم و بسط عدل داشتیم و بعد مهدی به دلهای ما آمد که قرار بود وقتی ظلم جهان را پر کرد بیاید و عدالت را در زمین برقرار سازد. حالا اما دو تا شیخ با وقاحت در تلویزیون حاج عزت مینشینند و مدعی میشوند «نامههائی که به آقا امام زمان مینویسید باید به آب جاری یا چاهی که آب تمیز داشته باشد انداخته شود، چون یافتن آب جاری پاک و چاه تمیز برای همه مقدور نیست و ممکن است مردم نامهشان را به چاه مستراح!! و آب آلوده بیندازند، ما آمادهایم در جمکران که مطابق روایات ثابت و مستدل و محکم که مو لای درزشان نمیرود محل تردد آقا امام زمان است دو تا چاه تمیز حفر کردهایم با آب پاک، و مؤمنین بهجای زحمت انداختن خود میتوانند نامههایشان را در این چاه بیندازند و مطمئن باشند که به دست آقا میرسد...» به قول شاملو؛ خدای را مسجد من کجاست؟ و اینکه خدا را در پستوی خانه پنهان باید کرد. از یکسو صبح تا شب در گوشَت فرو میکنند توکلت علیالله و رضیت برضائک، و «آنچه بشر خواست نه آن شد / آنچه خدا خواست همان شد». بعد میگویند بردار یک تکه کاغذ برای آقا در چاه شعبده ما بینداز، ده هزار تومان هم به متولی چاه بده، تا آقا حاجتت را ادا کند! پس جای خالق آقا کجاست؟ مگر او نیست که «قیوم تواناست، در همه حال بیناست، شهنشاه فرمانرواست، اصل هر دو است و...» پس چرا او را گذاشتهای و به حرف چهارتا آخوند بیدین مزوّر شیاد، سرنوشتت را میسپاری به چاه جمکران!! تازه در کجای قم آب گوارا و پاکیزه پیدا میشود که در چاه مسجد جمکران پیدا شود. مگر نه اینکه هزاران زائر روزانه از بیتالخلای مسجد استفاده میکنند و این فضولات و قاذورات به زمین فرو میرود، حال این وسط شما چشمه بهشتی در قعر چاه پیدا کردهاید. در فیلمها و تصاویری که از مراجع عظام و مدرسین کبار دیدهایم اغلب در کنارشان یا برابر میهمانانشان بطریهای آب معدنی را مشاهده میکنیم یعنی آقایان نیز آب قم را نمیخورند. چه میشد برای اثبات صداقت خود و درستی ادعایتان، روزانه شیشههائی از آب چاه مقدس را پر میکردید و به در خانه آقایان میفرستادید. در مکه سعودیها کارخانجات بزرگی بر پا کردهاند که آب زمزم را تصفیه میکند چون این آب پیش از تصفیه بوی گند لجنهای هزار ساله را میدهد و خوردنش همان و اسهال پشتش همان. حال چه شد آب چاه مسجد جمکران نقیع و پاک و تمیز و صاف شد؟!
گنجی و منتقدانش
نوشته اکبر گنجی در باب گزینش به مصلحت (جنبش دمکراسی خواهی ملت ایران) بین سید علی آقای پائین خیابانی، و محمود احمدینژاد واکنشهای چندی را برانگیخته است.
منتقدان گزینه پیشنهادی گنجی، اغلب یا از اصلاح طلبان مؤمن به قانون اساسی جمهوری اسلامی هستند و یا از هواداران اصلاح طلبان دولتی در خارج. حرف گنجی در واقع به زبانی دیگر همان است که در هفتههای اخیر من پیگیر آن بودهام. من تأکید داشتم که به هیچ روی نباید نمایش طراحی شده انتخابات مجلس را در اسفندماه آینده، پر رونق کرد مگر آنکه رژیم در یک عقب نشینی اجباری ناچار شود سایه شوم شورای نگهبان را از انتخابات بردارد، زندانیان سیاسی را از هر تیره و طایفه و حزب آزاد کند، سانسور را از مطبوعات بردارد و سرانجام نظارت ارگانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل را بر پروسه انتخابات بپذیرد. در غیر این صورت هر نوع مشارکت در هر سطح و اندازه در انتخابات از سوی اصلاح طلبان و نیروهای آزادیخواه، به معنای تثبیت حاکمیت ولی فقیه و امکان بخشیدن به او جهت آراستن مجلسی از صحیح است احسنت گویان و خیلی خیلی صحیح است و صدبار احسنت گویان، بیاراید و زمینه را برای رسمیت بخشیدن به ولایت سید مجتبی فراهم سازد. در نزاع بین احمدینژاد و خامنهای، هدف خامنهای خالی کردن دور او (نگاه کنید به جبهه تازهای که از اصولگرایان درست شده و در آن نوکران و اصحاب دیروز احمدینژاد از محصولی و آغاتهرانی گرفته تا صفار هرندی و غلام حسین الهام، حضور دارند. در عین حال حضور آقای خوشوقت مدیرکل سابق مطبوعات خارجی ارشاد و برادرزن مصطفی خامنهای که پدرش فتوا دهنده اصلی در قتلهای زنجیرهای از جمله قتل زنده یادان داریوش و پروانه فروهر بود نشانه آن است که جبهه با بند ناف خوشوقت به بیت مبارک وصل است.) و تبدیل او به یک نوکر مطیع و منقاد در دو سال باقیمانده ریاست جمهوریاش میباشد. یک احمدینژاد بدون رحیمی (خزانهدار ویژهاش) و رحیم مشائی (یار توئی، کار توئی، عزیز و دلدار توئی و...) و بقائی (فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه) دیگر تاب و توان ستیز و پایداری نخواهد داشت. محمودخان این را میداند و تا امروز در برابر حملات برای برکندن یاران موافق مقاومت کرده است. در عین حال با تندی نیز از توطئه برای کنار زدن همکارانش سخن گفت و تأکید کرد تا پایان دوره ریاستم همگی میمانیم و به کارمان ادامه میدهیم.
گنجی نیز میگوید در نزاع بین آنکه سلطنت ابد مدتش تا ظهور حضرت ادامه دارد و آنکه سرانجام با همین قانون اساسی نیز دو سال دیگر بیشتر در کار نیست نباید کاری کرد به نفع سلطانالسلاطین چهار راه آذربایجان تمام شود.
اضافه میکنم احمدینژاد با همه مشکلات مربوط به تقلب در انتخابات و عدم مشروعیتش از نگاه من و میلیونها هموطن، مانع سبکتر و در عین حال سستتر از مانع اصلی هر گونه تحولی در کشور یعنی ولی فقیه است. حالا آقای رفسنجانی و تا حد کمتری خاتمی جلو افتادهاند تا مجال حضور اصلاح طلبان وفادار به نظام را در انتخابات وسیعتر کنند. اینکه خامنهای اجازه میدهد خاتمی به دیدن مهندس موسوی برود به خاطر گل روی خاتمی نیست. دشمنی سید علی آقا با رئیس جمهوری پیشین بر کسی پوشیده نیست. ولی فقیه کشور را به آتش کشید، هر 9 روز به توطئهای دامن زد، از سر حسادت هر جا خاتمی صاحب آبرو شد کوشید بیآبرویش کند. حتی مانع از شرکتش در انتخابات بعد از سه سفر استانیاش شد چون دید مردم تا ده کیلومتری به استقبالش شتافتند. عزیز جعفری شکر میخورد اگر بدون اشاره انگشت آقا، خامنهای را خائن میخواند و به توبه کردنش دعوت میکرد. با اینهمه ناگهان جواز دیدار خاتمی و موسوی صادر میشود چون سید علی آقا میداند انتخابات آینده سرنوشت او و رژیمش را مقرّر میکند. پس چه بهتر که ژست آزادمنشی بگیریم و به خاتمی بگوئیم ملت را بخشیدیم، و به شماها نیز اجازه میدهیم در صورت گسترده کردن حملات به تحفه آرادان و دار و دستهاش، چند نمایندهای در مجلس آینده داشته باشید.
در چنین وضعی آیا به مصلحت جنبش اصلاحات، حتی دولتیاش، خواهد بود که اصلاح طلبان لشگر بیارایند و قلعه ریات را بمباران کنند تا سلطان فقیه با یک تیر دو نشان بزند، هم احمدینژاد را از سر راه بردارد و هم تتمه آبروی اصلاح طلبان را به چاه جمکران بریزد؟ کسانی مثل مصطفی تاجزاده یا بهزادنبوی و محسن میردامادی، و دکتر محمدرضا خاتمی متوجه بازی سید علی آقا هستند، به همین دلیل شروطی که برای مشارکت در انتخابات طرح کردهاند، ابعادی وسیعتر از آن دارد که در اندیشه رفسنجانی و تا حدی محمد خاتمی میگذرد.
به گمان من وقت آن است نیروهای دمکراسیخواه در داخل و خارج کشور، نخست در نزاع سید علی آقا و احمدینژاد، داخل نشوند و اگر برای بهرهبرداری از آن به موضعگیری میپردازند آب به آسیاب دشمن اول آزادی و دمکراسی و سکولاریسم سید علی آقای پائین خیابانی نریزند.
نکته دوم یک موضعگیری مشترک در باب انتخابات است. چهارچوبها کاملاً مشخص است. حکایت شتر گاو پلنگ نباید مثل یک صفحه خط افتاده به طور پیاپی تکرار شود. انتخاباتی که در آن شورای نگهبان حق گزینش نامزدها و نظارت بر اجرای آن و شمارش آراء را نداشته باشد، نُظار بینالمللی از الف تا یای آن را زیر نظر داشته باشند و ارگانهائی مثل سپاه پاسداران هیچگونه ارتباطی با مکانیسم اجرائی و اداره شئون انتخابات نداشته باشند. زیر عبای آقا یا در حاشیه عبایش پلکیدن، مسیر دمکراسی را هموار نمیکند بلکه مصیبت را دوچندان و طولانیتر میکند. دوباره نوشته گنجی را بخوانید بعد اگر خواستید با گردنی که رگهایش بیرون زده به سراغش بروید.
شنبه 23 تا دوشنبه 25 ژوئیه
الشعب یرید، اسقاط النظام
صدای پرطنین یک میلیون سوری را در شهرهای حمص و حما و دمشق میشنویم، تلفنهای موبایل لحظات پرشکوه ملت شجاع به پا خاسته سوریه را ثبت میکند. پنج ماه است سوریها آرام و قرار ندارند و خواب از چشم رژیم وحشی بعثی ربودهاند که به جز کشتار و فریب چیزی در چنته ندارد. وحشیگری رو به افزایش نیروهای نظامی و امنیتی و بلطجیه (همان اوباش پیراهن شخصی خودمان که پس از پیوستن دهها نظامی از جمله شماری سرهنگ و سرگرد و سروان به ملت، رژیم اسد تکیه بر آنها را بیشتر کرده است که در قساوت تالی پیراهن شخصیهای وطنی و در بیدینی و فساد و آلودگی عین فدائیان سید علی آقا در لشگر ثارالله و تیپ ولایت هستند) در هفته گذشته و جمعه و شنبه اخیر، به جائی رسید که آمریکا ناچار شد بار دیگر از عدم مشروعیت بشار الاسد سخن گوید. متأسفانه دولت آمریکا به علت فشارهای اسرائیل و بهویژه شخص آقای نتانیاهو که خواستار ابقای اسد بال و یال شکسته و ریخته است، با ارسال اشارات ضد و نقیض هم اپوزیسیون سوریه را سرگردان کرده و هم رژیم اسد را به این اشتباه انداخته که با تردید و تزلزل مواضع آمریکا و اتحادیه اروپا میتواند چند هزار تن دیگر را بکشد و سر کار بماند.
دکتر محیالدین لاذقانی نویسنده و متفکر و ادیب سرشناس سوری که نقش ویژهای در کنفرانسهای نیروهای اپوزیسیون در ترکیه و بلژیک داشت در گفتگوئی خصوصی یادآور شد: کار اسد تمام است. حتی اگر خامنهای همه اسلحه و ذخیره ارزیاش را هم به او بدهد زنگ پایان اسد و خود خامنهای به صدا درآمده است. قدرتهای بزرگ غربی تنها با رفتارشان از یکسو بر تعداد خانوادههای عزادار سوری میافزایند و از سوی دیگر مرغ رژیم را که نیمی از گلویش بریده شده به جان کندنی سختتر محکوم میکنند. اگر امروز اسرائیل دستش را از پشت رژیم اسد بردارد، فردا سقوط خواهد کرد!
و این همان اسدی است که خود را قهرمان پایداری و مقاومت در برابر اسرائیل میخواند و نوکرانش هم برایش دست میزدند.
July 29, 2011 10:21 PM