September 16, 2011

يكهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم!

سه‌شنبه 6 تا جمعه 9 سپتامبر
پیشدرآمد: سرمقاله راه توده که هفته پیش استاد نازنین دکتر صدرالدین الهی در یادداشتهای بی‌تاریخ نقلش کرده بود و من که راه توده را از طریق ایمیل دریافت می‌کنم، پیش از این ، بی‌تأمل از کنارش گذشته بودم، مرا به حیرت انداخت. دیدم هنوز هم رفقا علی‌رغم ورشکستگی به تقصیر کمونیسم در اشکال روسی و چینی و کیم ایل سونگی و انور خوجه‌ایش، با همان ادبیات و همان صغری کبراهای بی‌پایه، جنایات 42 ساله سرهنگ بیمار لیبی را به حساب گردش به راست او و اقتصاد بازار و... گذاشته‌اند. همینطور در باب سوریه و با کمی شرم و حیا، جمهوری ولایت فقیه. لُب کلام این است که تا آن روزی که رژیم‌های سرکوبگر منطقه، وابسته به اردوگاه شرق بودند و اقتصادشان روی اصول اقتصاد متمرکز دولتی استوار بود، اوضاع این کشورها بهتر بود و اینهمه فساد و سرکوبگری در میان نبود...

بعد هم البته فریاد وااسلاماه که مبادا راه حل نظامی در مورد سوریه و جمهوری ولایت فقیه به کار آید که حکایت عراق و افغانستان تکرار خواهد شد. «این بزرگترین خطای تاریخی است که جنبش چپ و مترقی ایران، ملیون و یا ملی مذهبی‌ها و یا چپ مذهبی به دلیل نامشروع بودن حاکمیت جمهوری اسلامی و تحت تأثیر عملکرد ضد ملی و استبدادی آن، یا در برابر این واقعیات سکوت کنند و یا بدتر از سکوت، با سیاست‌های آمریکا و ناتو همراهی کنند...» آیا این عبارت تفاوتی با آنچه امروز در اوراق حکومتی کره شمالی و سوریه و کوبا و دیروز در پراودا و ایزوستیا چاپ می‌شد دارد؟
راه توده روشن نمی‌کند مردم عقب نگاه داشته شده لیبی که در طول 42 سال هزاران کشته و مفقود و صدها هزار زندانی و آواره داشته‌اند بدون آنکه این پایمردی و فداکاری، ذره‌ای در متزلزل ساختن حکومت قذافی و مافیای فامیلی و قبیله‌ای او اثر کند. اگر یاری ناتو نبود، چگونه از شر قذافی رها می‌شدند؟
در همین عراق و افغانستانی که به عنوان دو نمونه از جنایات آمریکا و متحدانش در بوقهای چپ‌های وابسته دیروز و همچنان دلبسته مسکوی امروز (مسکوئی که نوه ـ نتیجه‌های همان سیستم جهنمی در قالب تشکیلات مافیائی فاسد و جنایت پیشه همچنان همان سیاستها را منتها در دایره‌ای محدودتر دنبال می‌کنند) پیراهن عثمان شده است.( بدون آنکه خطاها و بعضاً جنایات خواسته یا ناخواسته نیروهای آمریکائی و انگلیسی و ناتو را نادیده بگیریم،) فقط با ذکر بعضی آمارها، نشان می‌دهم که آش آنقدرها که رفقا می‌گویند شور نیست. در عراق و افغانستان این القاعده و طالبان و مزدوران و نوکران جمهوری ولایت فقیه هستند که با ترور و کشتار و ایجاد ناامنی مانع از آن شده‌اند که این دو کشور در مسیر سازندگی، مردمسالاری، عدالت اجتماعی و امنیت و آرامش با شتاب بیشتری گام بردارند. در عراق حتی اندیشیدن به مخالفت با صدام حسین ناممکن بود. دوستان عراقی بسیاری دارم که در لندن وقتی ما بحث درباره جنایات صدام می‌کردیم از مجلس خارج می‌شدند. حتی بعد از سرنگونی صدام حسین تا مدتها، بسیاری از عراقی‌ها وحشتزده از بازگشت او بودند. هستند هنوز کسانی که مثل رفقا حسرت روزهای امن صدام و ملاعمر را می‌خورند اما تصور اکثریت مردم عراق و افغانستان چنین نیست.
امروز در عراق بیش از یکصد روزنامه، دهها هفته نامه به زبانهای عربی، کردی، آشوری، ترکی و... آزادانه و بدون سانسور منتشر می‌شود. (در بعضی از مناطق مثل نجف و کربلا و بصره و مدینه‌الصدر که سلطه آخوندهای وابسته به جمهوری اسلامی و مزدوران مکّلای سیدعلی آقا نوعی سانسور سرخود ایجاد کرده نیز هستند روزنامه‌نگاران شجاعی که با این سانسور مقابله می‌کنند) بیش از 70 شبکه تلویزیونی زمینی و ماهواره‌ای و 250 رادیو در عراق فعالیت می‌کنند. سرباز آمریکائی که دیرگاهی است از شهرها بیرون رفته، باعث ناامنی و فساد و کشتار در عراق نیست، این القاعده و وابستگان جمهوری ولایت فقیهند که خواب از چشم مردم بیگناه می‌ربایند. کردستان عراق را در نظر بگیریم. آنجا نیز آمریکائی‌ها حضور داشتند و دارند. اما چون مردم ستم دیده کردستان، به جای عملیات انتحاری علیه آمریکائی‌ها و بمبگذاری و کشتن هموطنان خود، راه حضور القاعده و تروریستهای وابسته به رژیم اسلامی ایران را بستند و به بازسازی سرزمین خود پرداختند دهها گروه و حزب سیاسی و انجمن‌ها و اتحادیه‌ها در کردستان عراق آزادانه فعالیت می‌کنند. رادیو تلویزیون‌های متعدد و دهها روزنامه و مجله، آموزش مبانی دمکراسی و جامعه مدرن را بر عهده دارند. وقتی جمعی از کادرهای اتحادیه میهنی کردستان یکی از دو حزب بزرگ کرد که رهبرش رئیس جمهوری عراق است (آیا حتی تصور چنین امری تا ده سال پیش، نشانه خیالبافی فرد نبود؟ مام جلال رئیس جمهوری عراق!؟) از اتحادیه جدا شدند، دولت محلی نه آنها را تهدید کرد، نه به زندانشان انداخت و نه جلوی فعالیت و تظاهراتشان را گرفت. در انتخابات شانه به شانه اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان مبارزه کردند و هم در پارلمان اقلیم و هم در مجلس ملی نمایندگان کشور صاحب کرسی‌های متعدد شدند.
امروز با مشاهده تحولات چشمگیر کردستان عراق، کمتر از 8 سال پس از سرنگونی صدام حسین، می‌توان باور داشت که دیگر مناطق عراق نیز می‌توانست در صورت عدم مداخله جمهوری ولایت فقیه و رژیم سوریه و القاعده و وابستگان رژیم بعثی، مثل کردستان با شتاب دوران عقب ماندگی را پشت سر گذارد و بیماری‌های ناشی از سه دهه حکومت جنایتکار و متجاوز بعثی را از جان و دل بشوید. اگر چنین شده بود آمریکا هم ولوحضوری در عراق داشت حضوری نمادین بود. امروز دولت عراق و حکومت خودمختار کردستان و 90 درصد از احزاب و گروههای سیاسی و تجار و اهل اندیشه و قلم در عراق خواستار تمدید حضور نظامیان آمریکائی در کشورشان هستند چون می‌دانند هنوز ارتش و نیروهای امنیتی عراق قادر به حفظ کشور در برابر تروریستهای وابسته به جمهوری ولایت فقیه نیستند. امروز ثابت شده که القاعده بدون پشتیبانی و امدادهای لجستیکی رژیم تهران و دمشق قادر به ادامه فعالیتهای تروریستی در عراق نیست.
در افغانستان، این دستگاه امنیتی نظامی فاسد پاکستان و سپاه قدس ولی فقیه است که تروریسم را در ابعاد القاعده‌ای و طالبانی‌اش حمایت می‌کند. این درست که دولت فعلی افغانستان هزار عیب دارد، آقای کرزای، از جمهوری اسلامی پول می‌گیرد، فساد در سطوح بالا وجود دارد، اما دیگر زنان افغانستان را در استادیوم شهر سنگسار نمی‌کنند بلکه حضور آنها در پارلمان، در بخشهای آموزش و فرهنگ و رسانه‌ها و... روز به روز پررنگتر می‌شود.
یک خانم شیعه هزاره‌ای، والی بامیان است. در کشور بیش از یکصد روزنامه و رادیو و تلویزیون فعالیت می‌کنند که بعضی از آنها مثل شبکه طلوع، برنامه‌های تحسین برانگیزی در اعتلای فرهنگ جامعه ارائه می‌دهند. صدها پروژه عمرانی در ولایاتی که کمتر در معرض حمله طالبان و القاعده است انجام گرفته و یا در حال تکمیل است. چهره کابل، مزار شریف، بلخ و بامیان، جلال آباد و حتی قندهار به سرعت دگرگون می‌شود. کودکان کابل و شهرهای بزرگ و کوچک طعمه‌های بالفعل طالبان نیستند که بغل خواب ملاها شوند و چنانکه در روایت خالد حسینی و فیلم «بادبادک باز» دیدیم برایشان رقاصی هم بکنند. دختران شیعه دیگر به عنوان کنیز و برده توسط طالبان اسیر نمی شوند، صدها مدرسه و آموزشگاه حرفه‌ای در چهارسوی افغانستان کودکان و نوجوانان افغانستان را برای زندگی بهتر آموزش می‌دهند. اگر در کارنامه نیروهای آمریکائی و غربی نقطه‌های سیاهی مثل شکنجه در زندان ابوغریب در عراق یا بگرام افغانستان و یا حملات اشتباهی علیه غیرنظامیان وجود دارد، در مقابل یادمان باشد که پیش از سرنگونی صدام حسین و ملاعمر و متحدان القاعده‌ای، کمتر کسی خبر از جنایاتی داشت که در زندانهای صدام و طالبان از جمله همین ابوغریب و زندان کابل رخ می‌داد. آنچه در ابوغریب و بگرام و زندان گوانتانامو بعد از سرنگونی طالبان و صدام رخ داد، به سرعت فاش شد و عاملانش مجازات شدند. در حالی که جانیان پیشین بعضاً هنوز هم فعالند و پرچم تروریسم را بالا برده‌‌اند. مردم سوریه تا امروز چهار هزار کشته داده‌‌اند. بیش از بیست هزار زندانی، ده هزار آواره، هزار مفقود، حاصل شش ماه رویارویی رژیم جنایت پیشه دمشق با مردم شجاع این کشور بوده است. مردمی که رسماً شعار «ناتو، کجائی» را بر دست گرفته‌اند و آن دسته از رهبران و فعالان اپوزیسیون را در خارج کشور که مخالف هر نوع اقدام نظامی بین‌المللی علیه رژیم بشار الاسد هستند ملامت می‌کنند که ما کشته می‌دهیم، شما لطفاً برای ما از ساحل امن خود، تصمیم نگیرید. عین همین عبارات را در جریان جنبش سبز و بعد از آن از داخل ایران، دریافت می‌کردیم. اگر ناتو حصار نظامی در اطراف سوریه ایجاد کند، راه عبور و مرور را بر هواپیماها و کشتی‌ها از دو بر سوریه ببندد و بدون شلیک گلوله‌ای و یا بمباران جائی، به مردم سوریه یاری رساند و اگر این حصار باعث شود رژیم ولایت فقیه نتواند کمکهای تسلیحاتی و لجستیکی خود را همراه با آدمکشان سپاه قدس و حزب‌الله به سوریه بفرستد، آیا باید مثل رفیق استالین این کار را تجاوز خواند و یا چون رفیق فیدل، نتیجه این مداخله را در تعارض با مصالح عالیه ملت سوریه تصور کرد؟ آیا باید همصدا با سید علی آقا شد که آقای کیانوری در ملاقاتهای شبانه با او اسرار جنبش نوژه و گروه نیما را دراختیارش می‌گذاشت، و یاری رساندن ناتو به مردم لیبی را محکوم کرد و یا دل خود را جای دل آنهائی گذاشت که با این یاری رسانی موفق شدند خود را از یوغ یکی از وحشی‌ترین دیکتاتورهای قرن بیستم و بیست و یکم رها کنند؟

شنبه 10 تا دوشنبه 12 سپتامبر
سیدنور چشم ما بود
بیست و چهار سال پیش روزی که آقای فرخ فرزانه شریف (همکار بعدیم در مرکز پژوهشهای ایران و عرب) با رها کردن مقام خود در سفارت ایران در طرابلس لیبی، به لندن آمد، و طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی در دفتر نهضت مقاومت ملی زنده یاد دکتر شاپور بختیار، فاش ساخت که امام موسی صدر تا یک سال پیش از خروج او از لیبی به طور قطع زنده بوده، حال و روز غریبی داشتم. من بارها در همین ستون از بزرگمرد حوزه و دانشگاه، آقا موسی صدر نوشته‌ام، شاید دهها ساعت درباره او در برنامه‌های رادیوئی و تلویزیونی‌ام گفته‌ام. می‌توانم با خاطری آسوده بگویم تنها کسی بودم که در کنار رباب خانم خواهر فرزانه و گرانقدر او، دکتر صادق طباطبائی خواهرزاده و مهدی فیروزان خواهرزاده و داماد او، لحظه‌ای از یادش غافل نشده‌ام. برادر بزرگوارش مرحوم علامه رضا صدر زمانی که رنجنامه‌اش را در اختیارم گذاشت تا در «روزگار نو» به چاپ برسانم از من سؤالی کرد که لرزه بر اندامم انداخت. در هتل «رمادا» در برامپتون رود غرب لندن بودیم و علامه رضا صدر برای شرکت در کنفرانسی به لندن آمده بود. رنجنامه‌اش حکایت برخورد خمینی و رژیمش با او در پی رحلت مرحوم آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری بود که فرزند آیت الله سید صدرالدین صدر را وصی خود قرار داده بود، از من پرسید فکر می‌کنی آقا موسی زنده است؟ با دردی در دل و جان گفتم زنده بود اما... سر تکان داد که می‌دانم. و می‌دانست. اما رباب خانم هنوز هم جان و جهانش برادر نازنین است که قربانی جنایت سرهنگ مجنون لیبائی و نوکران ایرانی‌اش شد. (در این باب نیز بسیار نوشته‌ام و باز می‌نویسم). فرخ فرزانه شریف در گفتگو با رسانه‌های بریتانیا فاش کرد که دو شهروند تونسی که در شهر «سبها» مأمور حافظت و حراست زندان امام موسی صدر و دو همراهش شیخ محمد یعقوب و روزنامه‌نگار عباس بدرالدین بوده‌اند، ضمن مراجعه به سفارت به آقای خرّم که سفیر در لیبی بود و بعدها به چین رفت و مدتی نیز مدیرکل وزارت خارجه بود، گفته‌اند دو میلیون دولار به ما بدهید آقا موسی را در اختیارتان می‌گذاریم. شریف گفت "موضوع را به وزارت خارجه اطلاع دادیم اما در عین حال از طریق دوستی، این خبر را به اطلاع خانواده ایشان نیز رساندم. می‌دانم که ولایتی در دیدار با آقای خمینی این خبر را به ایشان داده بود." دکتر صادق طباطبائی که الفتی غریب با دائی عزیز داشت، به پا خاسته بود که باید کاری کرد. اما آنها که امام صدر را به پنجاه یا بیشتر موشک اسکاد فروختند، زمانی که آگاه شدند آقا صادق عازم آلمان است که در آنجا با مخاطب قراردادن جامعه بین‌المللی ماجرای اختفای امام را به جریان اندازد، با قرار دادن یک کیلو تریاک در چمدان او، و مطلع ساختن مقامات اتریشی در سر راه او به آلمان، عملاً تلاشهای دکتر طباطبائی را در همان گام نخست خنثی کردند. رباب خانم و مهدی فیروزان و علامه سید رضا و علی آقا صدر و آقای شرف الدین همسر رباب خانم نیز از جان و جهان مایه گذاشتند اما، نوکران و شرکای قذافی و مافیای قبیله «قدادفه» از جمله همین حسین بازجوی شریعتمداری مدیر کیهان و نماینده سید علی آقا، و وردستش علی حسین پناه خبرچین اول «سعد مجبر» سفیر قذافی در جمع نویسندگان و روزنامه‌نگاران و یک دوجین نوکران محسن رفیقدوست قره نوکر قذافی، راه را برای هر گونه خروج امام موسی صدر و دو همراهش، زنده از لیبی بستند.
دیپلمات ایرانی فرزانه شریف تاکید می‌کرد اگر رژیم صادق بود با دادن دو میلیون دلار امام صدر را از زندان قذافی نجات می‌داد. اما به جای آن رفیقدوست به لیبی آمد (چنانکه در دو شماره پیش به نقل از خودش آوردم) و با دریافت موشکهای اسکاد، پرونده امام صدر را بست. خوشحالم که امروز مهدی فیروزان، آنچه را از ربع قرن پیش مکرر نوشته‌ام بیان می‌کند. اینکه جلال الدین فارسی در ربایش امام موسی صدر نقش ویژه داشت. دو روز بعد از سفر امام موسی صدر به لیبی اواخر اوت 1978 او و محمد صالح حسینی در خیابان الحمرای بیروت به یکی از ارادتمندان امام صدر گفته بودند دیدارتان با ایشان به قیامت افتاده است و او از لیبی باز نخواهد گشت. بعدها محمد صالح حسینی راکه اشکریزان از نقش خود اظهار توبه می‌کرد به دستور «موحدی» نماینده رژیم در لبنان به قتل رساندند واین جنایت را به پای صدام حسین گذاشتند. خوشحالم که حالا آقای صادق طباطبائی اقرار می‌کند دائی‌اش از جنس مصباح و احمد خاتمی و احمد جنتی و الباقی اوباش ولایت فقیه نبود. (البته مثل خامنه‌ای و خمینی هم نبود) طباطبائی تاکید می‌کند اگر صدر باز می‌گشت شاهد گریز جوانان از مذهب و دین خود نبودیم. آقای شرف الدین همسر رباب خانم صدر تاکید می‌کند که آقای صدر یکپارچه آزادگی و تسامح و سعه صدر بود. و آقای عبداللطیف زین وزیر و نماینده سابق پارلمان لبنان و دستیار امام موسی صدر در گفتگو با ژیزل خوری نویسنده و برنامه‌ساز شبکه العربیه که همسر روشنفکرش سمیر قصیر توسط نوکران رژیم اسد در بیروت به قتل رسید، می‌گوید: امام موسی صدر از جنس خمینی نبود و هیچ نزدیکی از نظر فکری با او نداشت. او معتقد به نظام مدنی سکولار بود و ولایت فقیه از نگاه او مردود بود چون سرنوشت یک ملت را درکف یک آخوند قرار می‌دهد. امام صدر به گفته آقای زین که مدتها نزدیکترین مشاور امام موسی بود، روابطی بسیار نزدیک با نهضت آزادی و کسانی چون قطب‌زاده، بازرگان، طالقانی، و سران و فعالان جبهه ملی داشت. چنین آدمی نمی‌توانست از فلسفه حکومتی خمینی دفاع کند.
داماد و خواهرزاده امام موسی صدر مهدی فیروزان در گفتگو با شهروند امروز، تاکید می‌کند باند دوستان قذافی در آغاز انقلاب مانع از پیگیری ماجرای مفقود شدن ایشان در جریان سفر به لیبی شدند. به گفته او این باند موفق شد جلال الدین فارسی (مزدور قذافی از دهه 60 میلادی در قرن پیش) را در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران نامزد کند. (البته شیخ علی تهرانی با فاش کردن راز افغانی بودن فارسی، مانع از تحقق آرزوهای قذافی در به ریاست رساندن یکی از نوکرانش شد، امّا همین باند که به گفته فیروزان، "از قبل از انقلاب با امام صدر در لبنان دشمنی داشتند" عملاً مانع از پیگیری ماجرای اختفای امام صدر در لیبی شدند. من از منصور کیخیا وزیر خارجه اسبق لیبی که توسط مأموران قذافی با کمک اطلاعات مصر در قاهره ربوده و به لیبی برده شد (قذافی شخصاً در مراسم سر بریدن او حاضر شده بود) در لندن شنیدم که امام صدر حداقل تا سه سال و نیم بعد از انقلاب ایران در قید حیات بوده است. کیخیا می‌گفت پیکر امام و دو همراهش را به دستور قذافی در یک محلول اسیدی انداختند تا اثری از آنها برجای نماند. معاون السنوسی شوهر خواهر قذافی و رئیس سازمان امنیت لیبی اما پس از گریز از لیبی و اعلام برائت از رژیم قذافی گفته است قذافی دستور داد امام صدر و همراهانش را با بستن وزنه سنگینی به پایشان بعد از به قتل رساندن آنها در مدیترانه غرق کنند.
(مهدی فیروزان تایید می‌کند امام صدر تا دو سال بعد از انقلاب مطابق گزارشی که خرم سفیر جمهوری اسلامی به آقای خمینی می‌‌دهد زنده بوده و در یکی از کاخهای قذافی در طبقه پائین زندانی بوده است.) البته فیروزان نمی‌تواند بگوید چرا امام خمینی پیگیر امر نشد. من صبر می‌کنم تا در مصاحبه‌ای که با عبدالسلام جلود خواهم داشت از مرد شماره 2 لیبی بپرسم، در دیدارش از پاریس و ملاقاتش با آقای خمینی و نزدیکان او چقدر پول برای کمک به انقلاب در اختیار یکی از همراهان وی گذاشت تا دیگر صحبتی از امام صدر به میان نیاید و بعدها موشکهای اهدائی به ایران روی چه معامله‌ای مجاناً تقدیم رفیقدوست شد.
امام موسی صدر برای آقای خمینی و دار و دسته‌اش یک مزاحم بود، او می‌توانست ایران را از چنگ انقلاب خونین اسلامی نجات دهد. قذافی به یاری آمد و امام صدر را ربود تا راه رسیدن خمینی را به تخت سلطانی هموار کند.
در این زمینه هنوز گفتنی بسیار است که خواهم گفت...

September 16, 2011 08:22 PM






advertise at nourizadeh . com