یکهفته با خبر
گر معتبر شود ز خدا بیخبر شود!
سه شنبه 13 تا جمعه 16 سپتامبر
بعد از کار ماندگار جمشید برزگر مدیر برنامه فارسی رادیو بی.بی.سی و سایت فارسی این شبکه در تنظیم صفحات ویژهای در بیستمین سالروز ذبح اسلامی زنده یاد دکتر شاپور بختیار که تا امروز بهترین یادواره در بزرگداشت مردی بود که در احوالش گفته بود «یک لحظه بود اما چه بسیاری»، کاری که سایت رادیو فردا نیز در پی آن صفحاتی از سایت خود را به یادآوری و تحلیل شخصیت و افکار دکتر بختیار اختصاص داد، حالا با پروفایلی که درباره آیتالله خامنهای در بی.بی.سی عرضه شده است، به عنوان یک کار ماندگار و قابل تقدیر، زوایای چندی از شخصیت رهبر جمهوری اسلامی و زندگی خصوصی او مورد بررسی قرار گرفته است.
از آنجا که با آقای خامنهای و خانوادهاش از سالها پیش از انقلاب آشنا بودهام و روزی که ایشان به رهبری انتخاب شد در مقالهای در «روزگار نو» که بعداً در کتابی با عنوان این مقاله «از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه» منتشر شد، به آشنائیهای دیر و دور اشاره کردهام و سه سال پیش نیز به تفصیل در همین ستون و نیز در برنامه تلویزیونیام «پنجرهای رو به خانه پدری» شرح کامل از خانواده ایشان، فرزندان، عروسها، دامادها، اقوام همسر، اخوان و... آوردهام، پیش از آنکه مطالبی در همین زمینه و گاه با خطاهای فاحش منتشر و عرضه شود، قصد بازگوئی مطالبم را ندارم. اما چون پروفایل بی.بی.سی تماشاگران و خوانندگان بسیاری داشته و خواهد داشت چند نکتهای را که از قلم افتاده بود باز میگویم تا این پرونده کامل شود.
1 ـ آقای خامنهای در آن سالهای دیر و دور، هر گاه نام شیخ محمد خیابانی به میان میآمد، به دلائلی که بر من آشکار نیست میگفت دائی شهید، این سخن همه را به این گمان انداخته بود که شیخ دائی ایشان است در حالی که شیخ محمد داماد سید حسین جد پدری آقای خامنهای و یا به عبارتی شوهر عمه ایشان بود.
2 ـ ما نوادگان میرعلا هستیم، پسوند نام پدری من هم یک میرآبادی دارد، زادگاه جد بزرگ، میرعلائیها و میردامادیها (آنطور که مادر بزرگ مرحومه کوچک بیگم میرعلائی نقل میکرد) بنی اعمام بودند. ساداتی که در عصر شاه عباس جا و مکانی ویژه در کنار بهاء الدین جبل عاملی در میان اهل علم و جامعه داشتهاند. مادر آقای خامنهای دختر بیبی سکینه و سید هاشم نجف آبادی میردامادی است و ریشه یزدی و هم نجف آبادی دارد.
سراج میردامادی همکار نازنین در پاریس و آقا محسن ساکن زندان ولی فقیه از این طریق نسبت سببی با نایب امام زمان یافتهاند. جالب است در شجره نامه پدری، سید علی آقا را وصل کردهاند به امام کاظم و امام حسن و امام سجاد و خلاصه طباطبائی سوپرش کردهاند که ذرهای در ولایتش تردید نکنیم.
3 ـ مرحوم میرزا جواد تبریزی پدر رهبر (کسی ایشان را خامنهای صدا نمی زد، یا میرزا جواد خطابش میکردند یا میرزا و یا میرزا جواد تبریزی) آخوند درجه سهای بود (از نظر مقام علمی و جایگاه روحانی با بودن مرحوم حاج آقا حسن طباطبائی قمی و سید میلانی و والد معظم استاد عزیز دکتر مهدوی دامغانی مرحوم آیت الله دامغانی طاب ثراه٬ و این آخریها سید عبدالله شیرازی و...) میرزا جواد محصور در همان خانه 70 متری بود که به لطف یک بازاری خیّر پنجاه متر زمین مجاور خانه را به آن افزودند تا میرزای عیالوار صاحب سه تا اتاق شود. اوائل اتاقی در نزدیک در ورودی بود که میرزا از دیدارکنندگانش در آنجا استقبال میکرد. زیرزمینی هم بود نمور و تاریک که با رسیدن میهمان، اهل خانه ناچار به درونش میخزیدند. البته تا زمانی که خانه یک اتاقه بود.
4 ـ مادر رهبر بانوئی در آن عهد و آن فضا، فاضله و اهل شعر و سخن بود. گاه برای خانمهای آشنا فال حافظ میگرفت و یا قرآن میگشود. چهرهای بشاش و مهربان داشت و برخلاف زنان خانه مراجع پیچه و چادر کمری نداشت و چارقد ململ زیر چادر بر سر داشت. بسیار متدین بود اما خیلی تظاهر به زهد نمیکرد. مرحوم میرزا جواد از همسر اولش که به رحمت خدا رفته بود سه دختر داشت که یکیشان همان خانمی است که داستان یا علی گفتن سید علی آقا را هنگام تولد به روایت امام جمعه موقت قم و نماینده آقا جعل کرده بود.
این خواهران ده پانزده سال از فرزندان همسر دوم میرزا جواد بزرگتر بودند. میرزا چهار پسر و یک دختر از صبیه سید هاشم میردامادی داشت: محمد و علی و بدری و هادی و حسن. محمد که در دانشکده حقوق با دو سال فاصله ارشد ما بود از آغاز اهل عبا و عمامه نبود. با دختران در تریای دانشکده شوخ چشمی میکرد و گاهی نیز سری به سینما میزد و در نشستهای دانشجوئی، دریادل بود و نه به شنیدن نکته و جوکی روی ترش میکرد و نه از رِنگ و قر و آوازی روی و گوش بر میگرداند و میبست. آقا هادی هم که بعد از انقلاب چپ و تندرو بود و بعد در عهد خاتمی میانهرو و عاشق مواهب زندگی و ورزش تنیس٬ گاه هر روزه در کلوپ تنیس تاج سابق در خیابان پهلوی (ولی عصر) شد، حرف و سخنی با اخوی نداشت. حسن آقا هم که از آغاز دنبال درس و مدرسه و کاسبی رفت و دستار بر سر نگذاشت و در شرکت نفت عاقبت بخیر شد مثقالی هفت صنار با والد محترم و اخوی معزّز فرق داشت.
5 ـ آقای خامنهای به علت فقر بسیار، بیماری مزمن پدر، و عشق مفرط به مادر، هیچگاه نتوانست مثل یک طلبه واقعی در نجف و یا قم دوام بیاورد. میرفت چند ماهی میماند اینجا و آنجا سر دروسی حاضر میشد اما با رسیدن پیامی و شنیدن ناله مادر٬ شال و کلاه میکرد و به مشهد بازمیگشت. من در تمام آنچه خود آقای خامنهای از زندگی شخصیاش گفته (از جمله پاسخهایش به برنامه کودک صدا و سیما) و آنچه در داخل ایران با دستمال ابریشمی از کودکی و نوجوانی و دوران تلمذ و طلبگی ایشان نوشتهاند، حتی در یکجا ندیدم ذکری از مرحوم آیتالله حاج آقا حسن طباطبائی قمی به میان آمده باشد که آقای خامنهای دست راست و چپش را نزد ایشان از هم تمیز داد و این بیت حاج آقا حسن بود که شیخ عباس واعظ طبسی و مرحوم هاشمی نجاد (دائی محمدعلی ابطحی) و سید علی آقا٬ عتبه بوس آن بودند و شهریه میگرفتند و توی روضه فاطمیه و دهه اول عاشورا چای میدادند و تقسیمی میگرفتند.
(معمولاً آیتالله زاده حاج آقا محمود طباطبائی قمی برای مجالس روضه مقلدان ثروتمند پدرش در چهار گوشه ایران، روضه خوان و خطیب میفرستاد. و چون پدر نظر لطف به این سه طلبه مرید و مخلص داشت، معمولاً چربترین روضهها نصیب آنها میشد. از جمله روضهای در کرمان در خانه یکی از اعیان و متنفذین شهر که آقای خامنهای همه ساله به این روضه اعزام میشد و علاوه بر حقالمنبر٬ جیره خشکه یکساله نیز از کوکنار ناب کرمانی دریافت میکرد. روی همین سابقه بعد از نشستن بر کرسی رهبری خیلی از مضایقات که در عصر خمینی علیه حاج آقا حسن اعمال میشد، متوقف گردید و چند سال قبل نیز آیتالله زاده حاج آقا محمود در جریان سفر پدر به مکه، از لندن به ایشان پیوست و همراه او بعد از سالهای دوری از وطن به مشهد بازگشت. البته در آغاز چند هفتهای ایشان محترمانه بازداشت شد ولی بعد از رحلت پدر، با آنکه همه انتظار داشتند که سید علی آقا با آن روحیه کینه جو، برای وی مزاحمت ایجاد کند، معترض ایشان نشدند و امروز، حاج آقا محمود چراغ بیت مرجعیت خاندان قمی را در مشهد روشن نگاه داشته است.
6 ـ فرزندان آقای خامنهای چهار پسر و دو دختر همگی ازدواج کردهاند. گزارش بی.بی.سی، دو کوتاهی در این زمینه دارد.
سید مصطفی داماد آیتالله عزیز خوشوقت است که در قتلهای زنجیرهای شماری از قتلها با فتوای او صورت گرفت. از جمله قتل زنده یادان داریوش و پروانه فروهر، البته فتاوی دیگری نیز در مباح دانستن خون آنها از سوی محسنی اژهای و شخص علی فلاحیان صادر شده بود. محمد حسین خوشوقت مدیرکل سابق مطبوعات خارجی برادر زن مصطفی است. گو اینکه در بین علما شوهرخواهر را هم داماد میگویند مصطفی داماد عزیز خوشوقت است نه محمد حسین اخ الزوجه عزیزش.
سید مجتبی که معروف حضورتان هست و میدانید در عروسیاش با صبیه غلامعلی خان حداد عادل شمس وزیر سید علی آقا نایب امام زمان با پاسدارها نان و پنیر میل فرمودند و در چلوکباب میهمانان شریک نشدند. نسرین خانم خرازی دختر آیتالله سید محمد باقر خرازی و خواهر آقا صادق خرازی، عروس سوم آقا یعنی همسر مسعودخان است که در منزل، محسن آقا صدایش میزنند. و سرانجام میثم خان جوان خوش بر و رو ته تغاری دختر حاج آقا لولاچیان را گرفت و پدرزن عزیز دو سه ماه بعد، از یک تاجر درجه چهارم تبدیل به رئیس التجار شد. این را میگویند معامله نان و آب دار که غلامعلی خان حداد عادل را نیز به دولت و مکنت رساند.
دختران آقا که هر دو تحصیل کردهاند بشری خانم رشته زبان انگلیسی دانشگاه آزاد قم را تمام کرده و با این شرط که محمدجواد خان فرزند محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مخصوص و محرم اسرار نایب امام زمان، به سلک اهل علم درآید همسر وی شد. این محمد جوان همان کسی است که 60 میلیون دلار ملت را جهت خرید هواپیمای لوکس پسرعمومی سلطان بورونای برای رهبر، به جیب یک دلال سوری ریخت و مدتی مورد غضب بود.
هدی خانم دختر دوم آقا که نام همسرش در گزارش بی.بی.سی نیامده با آقازاده باقری کنی ازدواج کرده است. این آقای باقری هم داستان جالبی دارد. او که برادر مهدوی کنی است نظیر همه برادرانش نام فامیلی متفاوتی اختیار کرده است. او در آغاز معمم نبود و از راه تجارت و زمین بازی ثروت هنگفتی داشت. بعد معمم شد و در آغاز انقلاب، مهدوی کنی که رئیس کمیتهها شده بود عملاً مسئولیت را به اخوی واگذار کرد. او در محل مجلس شورای اسلامی مینشست. و خدا میداند از آنهمه اموال نقدی و غیرنقدی، تابلوها، قطعات آنتیک، فرشهای گران قیمت که از خانه بزرگان رژیم سلطنتی و اعیان و اشراف، وانت وانت به کمیته میآوردند چقدر سهم گرفت.
یگانه خواهر تنی رهبر، بدری خانم حسینی سالها پیش از انقلاب، همسر شیخ علی تهرانی شد. و بعد از درگیری شیخ با خمینی (بیشتر بر سر اینکه بعد از انتخاب خامنهای به امامت نماز جمعه تهران، او با اعتراض به عدم صلاحیت اخلاقی برادر همسرش، از خمینی به شدت گله کرد. پیش از این نیز افغانی بودن جلال الدین فارسی نامزد حزب جمهوری اسلامی برای ریاست جمهوری را فاش کرده بود) به همراه او به پاکستان و از آنجا به عراق رفت و سالها از طریق رادیو تلویزیون بغداد فحش و بد و بیراه نثار خمینی و خامنهای میکرد. آقای خامنهای آنقدر به یگانه خواهرش دلبسته بود که پس از به رهبری رسیدن، تقاضای خواهرش برای بازگشت به وطن و عفو شیخ علی را پذیرفت. و علیرغم اعتراضهای شدید خاندان خمینی و عصبانیت شماری از نزدیکان خمینی و بعضی از سران سپاه از جمله محسن رضائی که شیخ علی تهرانی را خائن و مفسد میدانست، ویلائی در لواسان به آنها داد که بی سر و صدا در آنجا زندگی کنند. البته از میان فرزندان شیخ علی تهرانی، دکتر محمود حاضر به بازگشت نشد و هنوز هم در فرانسه زندگی میکند.
شنبه 17 تا دوشنبه 19 سپتامبر
قصه اختلاس 7/2 میلیارد دلاری
با آنکه یک سال و نیم پیش در یکهفته با خبر به ماجرای شرکت و باشگاه داماش و سوءاستفادههای میلیاردی برادران امیر خسروی (و البته همشیره گرامی) اشاره کردم، اما حالا که ماجرا داغ شده است و سید علی آقا قصد آن دارد که این بار اسفندیار رحیم مشائی را با عنوان دهان پرکن سوءاستفاده سه هزار میلیارد تومانی (7/2 میلیارد لار) به زمین بزند و احمدینژاد را به اطاعت و تبعیت مطلق وادارد، لازم دیدم نکاتی چند را یادآور شوم که در جائی از آن حرف و ذکری به میان نیامده است.
1 ـ برخلاف جنجالی که با انتشار نامه رحیم مشائی و توصیه او به فروش فولاد خوزستان به امیرخسرویها، از سوی حسین بازجو و دیگر نوکران قلم به دست سید علی آقا به راه افتاده، هر دو جناح اصولگرا و ذوب شده در ولایت در این قضیه آلودهاند. ماه آفرید، مهرگان، مسعود امیرخسروی و برادر چهارم مقیم آلمان و همشیره، با وعدههای دریافتی از سوی تیم احمدینژاد که برای جذب سرمایهداران ایرانی به اروپا و آمریکا سفر کرده بودند، به تهران رفتند. در آغاز آنها علاقمندبه سرمایهگذاری در ورزش و صنعت توریسم بودند. تشکیلات باشگاه داماش خیلی زود برپا شد. کمکهای بیدریغ استاندار گیلان، دهقان نماینده مجلس که حداقل دو میلیارد تومان در مرحله نخست کمیسیون گرفت، حسن عابدینی و یعقوب کنعانی (شرکا در باشگاه) و طرحهای «دُرفک» و «تله کابین» و توصیههای دفتر احمدینژاد از یکسو و محمد جواد داماد آقای خامنهای از سوی دیگر، درهای بانکهای صادرات، پارسیان، پاسارگاد و توسعه صنعت را بهروی امیرخسرویها گشود. واسطهها برای دریافت وام و اعتبار یکی دو تا نبودند. بهزادی و شایان، محمد جواد محمدی گلپایگانی، دهقان، مهرگان کنعانی و... از جمله این واسطهها بودند. در طرح تله کابین شمال بیش از 200 میلیارد تومان سوخت و سوز شد. 40 هکتار از اراضی اطراف فرودگاه جدید (امام خمینی) در علیشاه عوض و پرندک به ثمن بخس به آقایان داده شد تا طرح مشائی برای ایجاد بزرگترین مجتمع ورزشی خاورمیانه را پیاده کنند. طرح تله کابین کمکهای بهزادی استاندار البرز چشمگیر بود، وام کلانی با بهره 3 درصد در اختیار امیرخسرویها قرار گرفت تا در کنار تله کابین هتلها و ویلاهای توریستی بسازند اما حتی یک خانه هم تا امروز ساخته نشده است. در دورود خوزستان نیز پسر آقای عابدینی مأمور ایجاد مجتمع ورزشی شد. اما زمینی را که گرفته بودند تفکیک کرده و به دهها برابر قیمت خرید، فروختند.
2 ـ داستان بانک «آریا» نیز شنیدنی است. در جریان خبرهائی که اینجا و آنجا از سوی دو جناح رقیب اصولگرا، منتشر شده به دفعات نام منصور خان یا منصور آریا به عنوان خالق بانک آریا ذکر شده است. این منصور خان کسی نیست جز ابوی مرحوم امیرخسرویها که سالها پیش به رحمت خدا رفته، اما هنوز نامش به عنوان رأس فامیل و پدرخوانده مافیای امیرخسروی، ذکر میشود و هدف بی اعتبار کردن کل پرونده اختلاس و متهم کردن فردی است که زیر خروارها خاک خفته است.
3 ـ 20 استاندار و 25 نماینده مجلس به طور مستقیم در امر اختلاس سه هزار میلیارد تومانی با امیرخسرویها همکاری میکردهاند. به گفته یکی از همکاران ماه آفرید امیرخسروی که هم اکنون زندانی است، مبلغ کارمزدی که امیرخسرویها به استانداران و نمایندگان مجلس طی دو سه سال اخیر دادهاند از 400 میلیارد تومان متجاوز است.
4 ـ شایع شده بود که بخش عمدهای از پولها از کشور خارج شده اما به گفته چند منبع کاملاً آگاه به جریان، غیر از مبلغ 80 تا 100 میلیون دلار که برای خرید ماشین آلات و وسائل و تجهیزات تله کابین به آلمان و دبی و چین ارسال شده، بقیه 3000 میلیارد تومان در ایران به صورت نقدینه و سهام و کارخانه و ساختمان تجاری و مسکونی موجود است.
5 ـ برادران امیرخسروی، در زمینه دامداری و مرغداری نیز با وامهای کلان دریافتی، سرمایهگذاری کرده بودند و اداره این بخش از پروژههای خود را به یعقوب کنعانی، پاکدهی، محمدرضا رژیمند، و محمد حسین خسروی از بستگان نزدیک سببی مه آفرید امیرخسروی واگذار کرده بودند.
6 ـ خانمی به نام «احمدی» که متخصص باز کردن LC بود، فعلاً مفقودالاثر است. بعضی میگویند او نیز مثل یکی از برادران امیرخسروی در آلمان است. در عین حال مه آفرید ناراحتی قلبی دارد و بعید نیست در زندان کلکش را بکنند تا رازهای بزرگ همچنان سر به مهر بماند. در جمع برادران، مسعود که در انگلیس درس خوانده، رفیق باز و هشیارتر از بقیه عمل کرده است.
7 ـ یکی از رازهای این پرونده که حتی من نیز نمیتوانم آن را صریحاً فاش کنم چون از عواقب حقوقی و قانونی آن نگرانم (خیلی ساده میروند از من شکایت میکنند، چنان که کردند، آن وقت من یکی دو سال باید هزینه سنگین وکیل را برای پاسخگوئی متقبل شوم. بعد هم که بیاساسی ادعای شاکی ثابت میشود چون محل اقامت او در ایران است من قادر به پیگیری قضائی ماجرا جهت تأمین هزینههائی که متحمل شدهام نیستم. با چنین ماجرائی هم اکنون دست به گریبانم) تنها میتوانم اشاره کنم یک شخصیت بینالمللی که در ارتباط مستقیم با ماجرای مهمی مربوط به ایران بود، 7 میلیون دلار از یکی از شرکتهای امیرخسرویها دریافت کرد تا نسبت به ایران سختگیری نکند. این پول به توصیه مستقیم دفتر مقام معظم نایب امام زمان پرداخت شد. و شخصیت مورد اشاره گزارشی کاملاً در همآهنگی با ادعاهای رژیم انتشار داد...
September 23, 2011 01:02 PM