یکهفته با خبر
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
سه شنبه 20 تا جمعه 23 سپتامبر
تکرار تاریخ این بار اما...
احمدینژاد که میآید، دلم میگیرد. هزاران هزار ایرانی که آقای پرزیدنت، اگر عدالت و انصافی در کار بود حتی شایستگی کیف کشی آنها را نداشت، لابد مثل من با مشاهده رئیس جمهور نظرکردۀ امام زمان و نایب بر حقش، آن دم که طاووسوار از پلههای مجمع عمومی سازمان ملل بالا میرود، به نسلهائی نفرین میکنند که وطن را در سینی طلا تقدیم سید روح الله مصطفوی و اتباعش کردند.
با جمشید چالنگی رفیق دیر و دور هزار سال (راستی که انگار هزار سال بر ما رفته است) در باره شاه و قذافی و علی صالح و اسد حرف میزنم. علی صالح بعد از سه ماه معالجه سوختگیهای عمیق ناشی از انفجار بمب در نمازخانه ریاست جمهوری، در حالیکه نیمی از ملتش خواهان برکناری او هستند، با تکیه بر بخشی از مردم و بخشی از ارتش، از عربستان به صنعا باز میگردد. بشار همچنان میکشد و قذافی، میخواهد با مزدورانش از طوارق مالی تا زنگیهای نیجر و... آب خوش از گلوی مردمی که چهل و یکسال گرفتار رژیم فاسد و خونخوار او بودند، پائین نرود و عطر پیروزیشان را به گند خون و ویرانی بیالاید. راستی شاه چرا آنقدر زود تسلیم شد؟ جمشید میگوید: ساده است، برای اینکه چهار تا آدم مرد نداشت که به آنها تکیه کند. رئیس ستادش پنهانی با مردان آیتالله در گفتگو بود، رئیس ساواکش دست در گردن بهشتی و مطهری داشت. صاحبان صنایعش منهای آزادمردانی چون خیامی، پنهانی دلار راهی نوفلوشاتو میکردند و رئیس دفتر ملکهاش با اسلام ناب محمدی انقلابی نرد عشق میباخت. آن چند پایمرد راست قامت که به او وفادار بودند به علت سیستمی که خود شاه برپا کرده بود اجازه و امکان ایستادگی نداشتند.
در یمن، در برابر 4 میلیون مخالف، سه میلیون موافق با علی صالح همچنان در بیعتند. صدام حسین جبار آنقدر هوادار و مردان و زنان وفادار داشت که حتی در دادگاه با آنکه میدانستند اگر دو کلمه علیه صدام بر زبان رانند جانشان را نجات دادهاند، استوار و محکم از رئیس جنایتکار خود پشتیبانی کردند.
بگذریم، که از تحفه آرادان میگفتم. آمد، چنان روضهخوانی در حرم سید نصرالدین (روضهخوانهای اینسو اغلب بیسواد بودند از نوع شیخ علی اکبر ناطق نوری، معرفتشان در حد بازگوئی قصه دو طفلان مسلم بود و خولی و حربن یزید ریاحی) شکل و قیافۀ همراهانش مرا به یاد شاگرد سوهان پزهای قمی میانداخت. چه زشت است این ثمره هاشمی، چه بد منظر است این بقائی، و آنکه در جمع اینان ظاهری آدمگون داشت (مثل خزائی و اسفندیارخان) میدیدم که تأثیر همنشینان چه بهسرعت بر وجوهشان آشکار شده بود که اینجا حکایت سعدی باژگونه میشد و بهجای گلی خوشبوی در حمام، پاره لجنهائی بد بوی از دست آقا به دستشان رسیده بود. آمد از مهدی موعودش گفت که فعلا بر سر تصاحبش بین نایب مربوطهاش و صاحب هاله نور جنگ است و جدال است، در معرکه بین دو باطل، آتشبس و سازش، البته محال است.
مقدمهای داشت با دعا و دغا، تزویر و ریا. عجلالله گفت و فرجش را آرزو کرد. بعد البته وارد معقولات شد و بزرگترین جنایت تروریستی در 11 سپتامبر را ساخته و پرداخته «خودشان» دانست.
از هالوکاست به عشوه یاد کرد که چرا سؤالش را با مجازات ملت ایران پاسخ دادهاند. انگار نمیدانست وقتی در مقام رئیس دولت ایران چرندی میگوید، هزینهاش را مردم بیگناه میپردازند. از بیکاری در آمریکا گفت و از بیخانمانها و گرسنگان، گویا آقای مولانا که ذهنش را از حقیقت شسته و از خزعبلات انباشته است در چهار چوب مأموریتش به او نگفته بود، حضرت در آمریکا و اروپا همه شهروندان از بیمه بیکاری و حق داشتن سرپناه برخوردارند و اگر بهعلت دائمالخمر بودن در کوچه و خیابان سرگردانند و یا تن به کار نمیدهند این انتخاب خودشان است. اینجا کسی کلیه نمیفروشد تا خرج دانشگاه فرزندش را بدهد. اسلام ناب حاکم نیست اما هیچ دختری برای تأمین هزینه درمان پدر بیمارش از طریق تنفروشی، به دبی نمیرود.
اختلاس سه میلیارد دلاری اتفاق نمیافتد و اگربیفتد، دستگاه دادگستری به هفتهای، مجرمان آلوده به فساد را، به صلابه میکشد. تحفه آرادان حالا با حیرت به صندلیهای خالی مینگرد، نه از امام زمان خبری هست و نه از نایبش، هاله نور دود شده و به هوا رفته است. هیأتهای نمایندگی یکی پس از دیگری سالن مجمع عمومی را ترک میکنند، علی مانده و حوضش، شرمی نشسته بر پیشانی یک ملت از بیشرمی آنکه آمده بود تا از جایگاهش دفاع کند.
ما هستیم تا آندم که عشق هست
از چهار سوی ینگه دنیا آمدهاند، از آنسوی آب نیز که من خود یکی از آنانم. از بلاد فخیمه آمدهام و در کنارم هموطنانی از آلمان و سوئد و دانمارک و... دانیال که از میانه کانادا آمده است.
بیش از سیصد و پنجاه هموطن و بسیاریشان از نسل دوم و سوم، اردوان مفید آخرین مفیدهاست، بیژن که با شهر قصه جاودانه شد و بهمن که حالا در خانه پدری است. اردوان پنجه در سیمهای سه تارش میزند و حضرت عشق را از زبان مولانا و فردوسی و حافظ آواز میکند.
جمشید علیمراد بعد از چهل سال هنوز هم هتل ونک را در عصرهای جمعه با عشق معصومی که دست بر شانهات داشت زنده میکند. «میخوام برم کوه، شکار آهو...» حالا دیگر دنبال تفنگ نیستی که سالهاست محسن مخملباف تفنگش را با گلدان رازقیها عوض کرده است و چریک آن سالها در برلن گل میفروشد و شاعر خون و جنگل و انقلاب با یاد عشقی که در اوین پرپر شد، سپهریوار آواز میدهد «تا شقایق هست زندگی باید کرد».
شهرام همایون با همت عالی و دستهائی پر از عشق با بیش از سیصد و پنجاه عاشقتر از خودش پرچم همیشه جاودان شیر و خورشید نشان سه رنگ، در برابر سازمان ملل، اسلام ناب انقلابی محمدی سید علی آقائی را نفی میکند. مجاهدین هم هستند با بوق و مریم و مسعود. ما که میرسیم دهها جوان و پیر میآیند بی اعتنا به هشدارهای برادر جعفر و خواهر صغری، میآیند سرشار از عشق و مهر، در آغوشمان میکشند. صفمان یکی شده است. پارسال برادر مسلم اسکندر فیلابی به بچهها و... اخطار میداد که اگر به سراغ گروه «ما هستیم» بروید کارتان با کرام الکاتبین است، امسال اما جعفر آقا و خواهر صغری عهدهدار منع اختلاط بچه مجاهدها و هواداران با ما هستند. اما میآیند با عشق و مهر و این بزرگترین دستاورد سفر من است. حکایت کامل سفر، دیدارم با دکتر مشایخی نازنین در بستر دردهایش در کنار پدری که پرپر زدن عزیزش را شاهد است، مادری که پیش از این بر جنازه نازنین برادرش امیر حسین آریانپور اشک ریخته است و همسری که سرشار از اشک است اما... به هفته دیگر میگذارم چنانکه دیدارم با ابومازن را...
تحلیل سخنان ابو مازن رهبر مردم فلسطین و سخنان نخست وزیر اسرائیل را از گفتگوئی که سراج میردامادی با من انجام داد در این بخش میآورم.
شنبه 24 تا دوشنبه 26 سپتامبر
ابو مازن و نتانیاهو
به سخنرانی محمود عباس باید از چند زاویه نگاه کرد: یکی از زاویه موضوع فلسطین و دولت فلسطین است. این مسئلهای است که بهقول آقای عباس (ابومازن) باید دنیا به آن بپردازد. فلسطین آخرین سرزمین اشغالشده در دنیا است و فلسطینیها آخرین ملتی هستند که تحت سلطه یک دولت بیگانه قرار دارند.
از این نقطهنظر ابومازن بسیار موفق بود. چون توانست برای دنیا کاملاً آشکار و روشن کند که آنچه آنها میخواهند یک مسأله قانونی است. همانطور که روزی یهودیها به سازمان ملل آمدند و تشکیل دولتشان از این طریق عملی شد، امروز هم بسیار طبیعی است که مردم فلسطین رو به جامعه بینالمللی آوردهاند و از آن میخواهند به این ظلم مستمر چند دههای پایان دهد.
مسأله دوم جنبه عاطفی سخنرانی او بود. از نظر عاطفی ابو مازن بسیار موفق بود. هرکسی که این نطق را تهیه کرده یا حتی اگر خودش نوشته، بسیار موفق عمل کرده است. چون جای جای این نطق توانست بر نمایندگان حاضر در آن جلسه تأثیر بگذارد. چه از نظر تشویقی که از وی کردند و چه از نظر عاطفی و آن تأثری که با شنیدن آن به همه دست داد. کافی بود نگاه کنید و ببینید که بسیاری از هیأتهای نمایندگیای که آنجا حضور داشتند، وقتی ابو مازن با اندوه از رنجهای مردم فلسطین گفت، متأثر شدند. و گاهی که او صحبتهایی میکرد که نشان از یک آینده امیدوارکننده داشت، همه خوشحال میشدند.
ابو مازن در واقع راهی جز این نداشت. مرتب طرح صحبت از مذاکره که معنایی ندارد. مذاکره برای مذاکره، هدف اسراییل است. در حالی که هدف ابو مازن مذاکره برای صلح است. بنابراین به اعتقاد من او اکنون توپ را رها کرده است در زمین نه فقط ایالات متحده، بلکه در زمین جامعه بینالمللی به اضافه اسراییل به این معنا که باید کاری کنید و تصمیمی بگیرید، وگرنه به انسانی مثل من که طالب صلح است و سابقه پنجاه سال مبارزه دارد، کسی نمیتواند ایراد بگیرد که فلسطین را فروخت. چنین آدمی را شما پیدا نخواهید کرد. بشتابید که بهترین شریکتان برای صلح زمان درازی ندارد و از این زمان استفاده کنید.
به نظر من ابو مازن بدینترتیب نگفت که همین فردا بروید و به این مسأله رسیدگی کنید و دولت من را به رسمیت بشناسید تا جلوی هر حرکتی را بگیرد. نه! به نظر من او با هوشمندی و درایت، علیرغم فشارهای ایالات متحده و بعضی از کشورهای دیگر، با اتکای کاملی که به حمایت کلیه عربها بهویژه عربهای مقتدر مثل سعودیها و مصریها دارد، جلو رفت و این پیشنهاد را عنوان کرد. به نظر من حالا باید دید که اسراییلیها و ایالات متحده چه خواهند کرد و این گروه چهارگانه که بلافاصله با آنها مذاکره کردند، چه چیزی برای عرضه دارند.
در پاسخ به سؤال سراج میردامادی پیرامون سخنان ناتانیاهو گفتم: اگر کسی آقای نتانیاهو را نمیشناخت، دست میزد که به به چه انسان مشتاق صلحی در حال سخنرانی است. او از تاریخ گفت، از جغرافیا گفت، از اجدادش گفت و از این که واقعاً او مرتب پیشنهاد داده، مرتب امتیاز داده و در مقابل هیچ چیز نگرفته است. این فریب کامل بود. به این جهت که اولاً نتانیاهو در دوران نخستوزیری هرگز به ابو مازن کمک نکرده است. یعنی هرجا که ابو مازن نیاز به کمک داشته، نتانیاهو عکس آن عمل کرده است. مسأله بعد درباره این که ایشان اشاره میکرد که با امتیازاتی که داده، وضع اقتصادی فلسطینیها خوب شده است. باید بگویم: خیر! این به خاطر برنامههای آقای سلام فیاض بود. بهخاطر کمک جامعه بینالمللی بود. به خاطر کمک عربها بود. وگرنه آقای نتانیاهو یک گام هم برنداشت در جهت حمایت و کمک به ابو مازن؛ شریکی که آماده صلح است.
منتهی مسبب آنچه آقای نتانیاهو بهعنوان عدم همکاری یا خطر امنیتی انگشت بر آن میگذارد، خود اسراییل است. چه کسی غزه را بدون برنامهریزی و گفتوگو با دولت خودمختار تخلیه کرد؟ آقای شارون روزی که غزه را تخلیه کرد، کاملاً بر پایه پیشبینیهای دستگاه امنیتی اسراییل میدانست که «حماس» غزه را خواهد گرفت. در آن شرایط حماس خود را به عنوان یک قهرمان نشان داد که غزه را آزاد کرده است.
اسراییلیها یکشبه و یکباره از غزه بیرون رفتند. در حالی که اگر این اقدام در هماهنگی با دولت خودمختار بود، کار به اینجا نمیرسید. دوم این که اگر دقت کنید، ابو مازن نسبت به عملکرد حماس خوشحال نیست، بلکه بسیارهم از آن انتقاد میکند. در تلاشهای اخیرش کوشش کرده است تا حماس را هم زیر پرچم صلح بیاورد، ولی اسراییلیها باز در این مورد هم به او کمک نکردهاند. حماس خواستار آزادی شماری از زندانیانش بود. اسراییل این کار را تمام و کمال انجام نداد.
بههرحال برای صلح، دو طرف باید تصمیمهایی بگیرند که گاه دردناک است. آقای نتانیاهو دیروز از نگاه یک انسان صلحجو خود را ظاهر کرد، ولی ایشان تحت اسارت وزیر خارجهاش لیبرمن قادر به حرکت نیست، مگر این که در اسراییل یک دولت جدید تشکیل شود: «کادیما» و «لیکود» به اضافه افرادی از حزب کارگر یا احزاب کوچکی که خواستار صلح هستند. اهود باراک مثلاً آدمی است که دنبال صلح است. اینها به نظر من باید در یک کابینه ائتلافی جمع شوند و برای ضمانت آینده فرزندان اسراییل و فرزندان فلسطین گامی بزرگ بردارند. دیروز من در سخنان آقای نتانیاهو بیشتر یک نمایش میدیدم و البته تلاش برای کم تاثیر کردن حرفهای ابو مازن.
بهنظر من احتمال دارد اگر مذاکرات صلح آغاز شود و فلسطینیها امیدی به دست بیاورند مبنی بر این که این مذاکرات منجر به تشکیل دولت فلسطین خواهد شد، هیچ بعید نیست که آن را بپذیرند. چون در شورای امنیت اگر آمریکا وتو کند، طرح به مجمع عمومی میرود و در آن صورت فلسطین حالتی را پیدا خواهد کرد مثل حالت واتیکان و این البته مورد نظر ابو مازن نیست. او میخواهد از حقوق کامل یک دولت برخوردار شود، اما حتی در آن صورت هم باز فلسطینیها قادر خواهند بود از ارگانهای سازمان ملل علیه اسراییل، مثلاً از دادگاه بینالمللی یا از سازمان حقوق بشر استفاده کنند. این است که همه اینها بستگی دارد که به چه شکلی مذاکرات دنبال شود.
الان در نیویورک شما جنب و جوش فوقالعادهای میبینید. ابو مازن و مسأله فلسطین در اینجا موضوع شماره یک رسانهها شده است. امسال آقای احمدینژاد خیلی بدشانس بود. نمایشنامههایی که به صحنه آورده بود، مشتاقان زیادی پیدا نکرد. فلسطین و محمود عباس موفق شده بودند که توجه جامعه رسانهای را به خود جلب کنند.
بازهم میگویم: همه امیدوار هستند. نزدیکان آقای ابو مازن در حاشیه صحبتهای ایشان میگفتند که این احتمال خیلی زیاد وجود دارد که حال که ابو مازن جعبه جادویی را گشوده است، دیگران نیز متوجه آن شوند و کمک کنند و اجازه دهند که دولت فلسطین پس از اینهمه سال مصیبت، هویت و استقلال خود را پیدا کند.
September 30, 2011 07:13 PM