یکهفته با خبر
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
سه شنبه 11 تا جمعه 14 اکتبر
وزیر دادگستری آمریکا در رده بندی کابینه، بعد از وزیر خارجه و وزیر خزانه داری سومین جایگاه را دارد. وقتی او در کنار رئیس اف.بی.آی و بلند پایهترین مسئولان امنیت ملی و... در برابر خبرنگاران حاضر میشود تا از شاهکار تازه سید علی آقای پائین خیابانی و تیمسار سرلشکر قاسم سلیمانی و دلال تریاک و ماشین منصور ارباب سیر و سرهنگ پاسدار مامور عملیات سپاه قدس در پایگاه کاراکاس، پرده بردارد، ما با موضوع درز دادن اطلاعات به نیویورک تایمز و واشنگتنپست از سوی یک مقام امنیتی ناشناس روبرو نیستیم. ماجرا حتی بسیار مهمتر از فاشگوئیهای گاه به گاه ژنرال پترایوس فرمانده سابق نیروهای آمریکائی در عراق و افغانستان و رئیس ستاد و امروز رئیس سازمان اطلاعات آمریکا درباره حمایتهای جمهوری ولایت فقیه از تروریستهای القاعده و طالبان و کتائب اهل الحق و حزبالله عراق و... میباشد. در واقع این دولت آمریکاست که با لباس تمام رسمی به افکار عمومی آمریکا و جهان اطلاع میدهد، آقایان، خانمها، با نهایت شادمانی به شما خبر میدهیم که توطئه ای بسیار خطرناک را خنثی کردیم... قصه را آنقدر شنیده اید که تکرارش نمیکنم. سه انفجار همزمان در سفارت سعودی، اسرائیل و رستورانی که در سفر ماه مارس به آمریکا، ساعتی در کنار دوستی از انستیتوی واشنگتن در فضای سنگین سیاسی اش سرکرده بودم و هر روز حتما ده دوازده سناتور و عضو مجلس نمایندگان و سفرا و نظامیان و سردبیران و بزرگان پایتخت نیز، ساعاتی از معمولا وقت ناهار را درآنجا به سر میبرند.
من به آنها که در روایت آمریکا تشکیک میکنند نکاتی را یادآور میشوم و قضاوت را به خوانندگانم میگذارم.
1 ـ ده دوازده روز پیش از حادثه 11 سپتامبر بر اثر یک خوش شانسی پلیسی در فلوریدا که به حضور چند بچه عرب در کلاس خلبانی شک کرده بود، اف.بی.آی واحد ویژهای را مامور مراقبت لحظه به لحظه آنها میکرد و چند روز بعد موفق میشد طرح حمله با پنج هواپیمای مسافربری به برجهای دو قلوی نیویورکی، پنتاگون، ساختمان کنگره و کاخ سفید را خنثی کند. وزیر دادگستری وقت در کنار رئیس اف.بی.آی و... در مصاحبهای مطبوعاتی پرده از طرح تکان دهنده القاعده بر میداشت و بعد دولت جورج بوش در رابطه با طرح مجرمانهای که عملی نشده بود به پایگاههای القاعده و طالبستان حمله میکرد، اسلام ناب انقلابی محمدی همراه با ارتش رو به انقراض دائی جان استالین و عمو جان کیم جونگ ایل و دخیل بستگان به قبر انورخوجه و سید روح الله مصطفوی و... فغان بر میداشتند که امپریالیسم جهانخوار و صلیبیهای عصر و محافظه کاران جدید با یک داستان ساختگی، جهان را به خاک و خون کشیدهاند. با بودن یک خروار مدرک از جمله اعترافات بن لادن، حداقل 16 ویدیو از 18 جوانی که جان و جهان خود و سه هزار و چهار صد پانصد... انسان را به آتش کینه، خاکستر کردند، دستگیری خالد شیخ محمد مهندس عملیات 11 سپتامبر و صدها ساعت بازجوئی از عاملان و آمران جنایت بزرگ و وجود هزاران مدرک مستند از هویت کسانی که مرگآفرین شدند، هنوز هم تحفه آرادانها در چهار سوی جهان تردید دارند که بله، این ماجرا بو میدهد و چرا در برجهای دوقلو فقط سیصد چهارصد یهودی در آن روز شوم به قتل رسیدند حال آنکه هرروز حداقل هزار یهودی به برجها سرمیزدند!! بعضی نیز این توطئه را دستپخت آمریکا میدانند که برای توجیه حملهاش به افغانستان و عراق از آن بهره گرفت. هرچه به این بیماران فکری بگوئی در یک جامعه آزاد از این کارها نمیشود کرد و مطبوعات و رسانههای گویا و تصویری و جامعهای که محبوبترین و موفقترین رئیس جمهوری خود بیل کلینتون را به سبب یک دروغ درباره زندگی شخصیاش تا پای برکناری کشید، اجازه نمیدهد با یک قصه ساختگی، به سرزمینی حمله شود، البته زود میگویند مگر به بهانه سلاحهای کشتار جمعی به عراق حمله نکردند!؟ و وقتی پاسخ میدهی مگر صدام از این سلاحها علیه ایرانیها و مردم بیگناه حلبچه استفاده نکرد و اگر سلاح هستهایش را ساخته بود آن را بر سر ما ایرانیها و اسرائیلیها تجربه میکرد، مدعی میشوند چون هنوز نساخته بود نمیشود کسی را به خاطر نیتش مجازات کرد!!
2 ـ فکر کنید آنچه را سید علی آقا و سلیمانی در سر داشتند عملی شده بود. یک 11 سپتامبر کوچکتر با چهار صد پانصد کشته و صدها مجروح و اعلامیهای از شعبۀ القاعده در مکزیک که ادعا میکرد به انتقام شهادت شیخ المجاهدین اسامه بن لادن دست به این عمل زده و آمریکا و عربستان و اسرائیل را تنبیه کرده است. در آن لحظه که آمریکا به هم ریخته بود و در عربستان و اسرائیل عزای ملی بر قرار شده بود و احتمالا احمدینژاد هم این عمل جنایتکارانه را محکوم میکرد، چه کسی به فکر سید علی آقا و قاسم سلیمانی میافتاد؟
جهان به هم میریخت، سوریه از یاد میرفت و اسد با چند حمله برقآسا با تانک و هواپیما هزاران انسان میکشت و غائله را میخواباند. سید علی آقا دستور قلع و قمع کامل آزادیخواهان و دانشجویان و زنان و روشنفکران را میداد و...
آقای اوباما ناچار بود در برابر افکار عمومی کشورش و متحدانش و از همه مهمتر عربستان و اسرائیل کاری کند. لابد حملهای گسترده به پایگاههای القاعده و طالبان پاکستان و افغانستان و تلفاتی در بین غیر نظامیان و برخاستن موج تازهای از نفرت علیه آمریکا و غرب و از همه مهمتر به زمستان نشستن بهار عربی.
3 ـ حالا که توطئه جدید کشف شده است باز هم شکاکان نغمه ساز کردهاند که مگر رژیم ایران با اینهمه تجربه و سابقه در کار تروریستی احمق بود که دست به این کار بچهگانه بزند؟ آری، احمق بوده و هست. کدامیک از کارهای سلطان فقیه در این بیست ساله نشان از درایت و منطق داشته است؟ رفتارش با اصلاحطلبان و خاتمی؟ قتلهای زنجیرهای؟ کشتن رفیق حریری با همدستی سوریه و حزبالله و از همه مهمتر رفتارش با ملت در جریان انتخابات و رهبری بزرگترین تقلب انتخاباتی در تاریخ معاصر ایران و ناله و نفرینهای امروزش علیه احمدینژاد؟ آقای خامنهای سعودیها را بزرگترین دشمنان خود میداند. نگاهش به آمریکا و اسرائیل هم برای همه روشن است. اگر فاجعه اتفاق افتاده بود حداقل برای مدتی برنده بودن خود را تضمین کرده بود.
من واکنش سعودیها و آمریکا را به هفته دیگر میگذارم، اما تردید نکنید این بار آمریکائیها از اعترافات منصور ارباب سیر و چند تن دیگر و مطالبی که در باره غلامعلی شکوری و همکارانش در واحد برون مرزی ونزوئلا و مکزیک و بولیوی و... به دست آوردهاند، گریبان رژیم را رها نخواهند کرد. سعودیها بشدت عصبانی هستند. اولین کارشان در هفتهها و ماههای پس از حج ضربه زدن به نفت ایران از طریق افزایش 3 ملیون بشکهای نفت در روز و تامین نیازهای مشتریان باقیمانده ایران (چین و هند و کره و ژاپن) خواهد بود. خوشبختانه قصد حمله به ایران فعلا در میان نیست اما این بار ریش مقام ولایت و سپاه قدسش به آتش کشیده خواهد شد. دنباله این بحث را به هفته دیگر میگذاریم.
شنبه 15 تا دوشنبه 17 اکتبر
دوستان دیروز، دشمنان فردا
روابط ایران و ترکیه در طول سالهای اخیر، روابطی به معنای واقعی نزدیک بوده است. هم ارتباط اقتصادی دو کشور به بالاترین میزان رسیده بود و هم ایرانیها ترکیه را به عنوان بهترین یا نزدیکترین سرزمین برای سفر و دیدار انتخاب میکردند. چه ایرانیهایی که به امید پناهندگی از کشور بیرون میآمدند و چه آنها که برای گذراندن اوقات تفریحشان به ترکیه میآمدند و از این راه میلیاردها دلار نصیب ترکیه میکردند.
از هر سو که نگاه میکردید، دولت ترکیه با ایران روابط ویژهای برقرار کرده بود. هدف آقای رجب طیب اردوغان این بود که از یکسو از فشار ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بکاهد و به عنوان واسطهای بین ایران و اروپا به نوعی جمهوری اسلامی را آرایش کند و رنگ و لعاب غربی پسند به چهره بیرونیش بزند و از سوی دیگر در جهان عرب بتواند نقش فعال و مثبتی بازی کند بی آنکه دچار مزاحمتهای رژیم ایران و وابستگانش شود... اما، جنبش بزرگ آزادیخواهی مردم سوریه روابط دو کشور را بهکلی به هم ریخت. جمهوری اسلامی با تمام نیرو در کنار رژیم اسد ایستاده و علیه مردم سوریه موضع گرفته است، در حالیکه ترکیه از همان هفتههای اول متوجه شد این جنبش، یک جنبش جدی است و دولت سوریه قادر به سرکوب آن نخواهد بود و به همین دلیل موضعی مخالف جمهوری اسلامی و به نفع مردم سوریه اتخاذ کرد. از این جهت، آقای اردوغان در نگاه مردم سوریه به عنوان فردی که به نجات آنها آمده، تجلی پیدا کرده است. در حالیکه جمهوری اسلامی بهعنوان حکومتی که دست در دست حکومت بعثی سوریه، در سرکوب مردم مشارکت دارد، مورد نفرت قرار گرفته است.
سوریها زمانی به ایران به عنوان دوست نزدیک نگاه میکردند و مردم سوریه از حضور ایرانیها بسیار خشنود بودند، ولی امروز قضیه درست برعکس شده است. این ترکها هستند که قلب سوریها و همینطور میلیونها عرب را در جهان عرب تسخیر کردهاند. دولت آقای اردوغان به مصالح درازمدت کشورش میاندیشد. اردوغان تشخیص داده است که بشار اسد آیندهای ندارد و روی اسب بازنده شرطبندی نمیکند، اما جمهوری اسلامی چارهای جز حمایت از رژیم سوریه ندارد. به جهت اینکه رفتن بشار اسد، آغاز پایان جمهوری اسلامی خواهد بود. با رفتن بشار اسد، جمهوری اسلامی بیشترین برگههایی را که در رویارویی با غرب در دست دارد، از دست خواهد داد. جمهوری اسلامی چگونه میتواند حزبالله را اداره کند، بدون اینکه راه عبور سوریه به رویش باز باشد؟ چگونه میتواند حماس را اداره کند، در حالیکه دیگر از راه دمشق کنترلی روی حماس نخواهد داشت؟!
اینها مسائلی هستند که به همراه ۳۱ سال ارتباط استراتژیک با سوریه، داشتن پروندههای مشترک تروریستی، انجام اعمال مشترک غیر قانونی در سطح جهان، ایجاد بانکهایی در سوریه و ریختن میلیاردها دلار سرمایههای مردم ایران به آنها از طریق مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی، انجام معاملات بزرگ و همینطور شست و شوی پول در این بانکها، همه دست به دست هم دادهاند که جمهوری اسلامی راهی جز حمایت از اسد نداشته باشد.
این را هم میتوان کاملاً درک کرد که اپوزیسیون سوریه علاقهای ندارد با جمهوری اسلامی وارد گفتوگو بشود چرا که از نوع روابط جمهوری اسلامی با رژیم سوریه باخبر است.
چنین است که امروز ایران و ترکیه رو به روی هم قرار گرفتهاند: ترکیه در کنار مردم سوریه و جمهوری اسلامی در کنار رژیم اسد و همزمان دیوار دفاعی ناتو که ترکیه با ایجاد آن در کشورش موافقت کرده است، اسباب دلمشغولی و نگرانی بیشتر مقامات جمهوری اسلامی است.
اخطارهایی که سردار سرلشکر یحیی رحیم صفوی به ترکیه داده است و نیز تهدیدهائی که قبل از او برخی دیگر از مقامات رژیم راهی آنکارا کرده اند، بیش از هر چیز نشانه بالا گرفتن نگرانیهای رژیم و به ویژه شخص آقای خامنهای نسبت به نقشی است که ترکیه در ایجاد دگرگونی در منطقه عهدهدار شده است. خامنهای امروز ترکیه را نمادی از اسلام آمریکایی میداند. اسلام آمریکایی که فعلاً بازارش در جهان عرب گرم است و به مراتب بیشتر از اسلام نوع ولایتی خامنهای یا اسلام بنلادنی در بین مردم طرفدار دارد.
به جز ایران و ترکیه، بحران سوریه کشورهای دیگر منطقه را هم وارد ماجرا کرده است. عربستان، کویت و بحرین سفرای خود را در اعتراض به سرکوب اعتراضهای مردمی، از سوریه فراخواندهاند و در این میان، با اظهار نظر نوری مالکی، نخستوزیر عراق در حمایت از رژیم سوریه، این کشور هم به این بحران پیوسته است.
روابط دمشق و بغداد، روابط درست و سالمی نیست. فشار جمهوری اسلامی البته باعث شد که عراقیها بعد از سفر آقای مالکی و دیدار آقای طالبانی و بهویژه بهخاطر روابط کهنی که آقای طالبانی و همینطور آقای مالکی با سوریها داشتند، وارد روابط تازهای با دولت سوریه بشوند. عراقیها موافقت کردند به سوریها نفت بدهند و سوریها پذیرفتند که خط لوله نفتی قدیم به بانیاس را دوباره بازسازی کنند. عمق روابط اما چندان درست و سالم نیست. بهخاطر اینکه سوریها بلافاصله بعد از جریانهای اخیر، دوباره درها را روی تروریستها باز کردهاند و این تروریستهای القاعده هستند که از طریق سوریه وارد عراق میشوند و طی ماههای اخیر عملیاتشان را گسترش دادهاند. آقای مالکی دو سال پیش، در پی یک سلسله عملیات تروریستی در عراق، در سخنان خویش، به شدت به سوریه حمله کرد. بعد از آن، این جمهوری اسلامی بود که به راه افتاد و سعی کرد روابط دو کشور را نزدیک کند.
اگر امروز آقای مالکی حرفی در تایید رژیم سوریه میزند، زیر فشار تهران است، وگرنه خود آقای مالکی میداند که افکار عمومی در داخل عراق چندان طرفدار رژیم سوریه نیست و بخش عمدهای از اعمال تروریستی در عراق را از طریق دمشق عملی میدانند. کما اینکه اگر سوریه مانند گذشته که زیر فشار آمریکا ناچار شد مدتی مرزهایش را ببندد، همانطور ملتزم به تعهداتش بود، اینگونه ما شاهد گسترش عملیات تروریستی در عراق نبودیم.
در عین حال، نقشی که کردهای سوریه در برانگیختگی بزرگ مردم سوریه دارند، نقش بسیار مهمی است و از حمایت کردهای عراق برخوردار است.
اگرچه آقای طالبانی دوست خانواده اسد است، اگرچه آقای بارزانی با اسد و حکومتاش در دوران مبارزه با صدام ارتباط نزدیک داشته است، اما اکنون دیگر روابط دیروز زمینه ساز روابط امروز به عنوان یک اصل نخواهد بود. وقتی رژیم سوریه شخصیتی مانند «مشعل تامو» را میکشد، کردها نمیتوانند واکنش نشان ندهند و از این نظر، بخش دیگری از مردم عراق، یعنی کردها هم مخالف رژیم اسد هستند. حرفهایی هم که آقای مالکی زده، در واقع یک پوسته ظاهری کشیدن بر روابطی است که در عمق خود بسیار بحرانی است.
حال در چنین شرایطی با سرکوبگری هر چه بیشتر رژیم بعثی و تشویقهای نقدی و جنسی متحد استراتژیکش جمهوری ولایت فقیه و وتوی روسیه و چین علیه قطعنامه آمریکا و متحدانش، آیا میتوان امیدوار بود سرانجام ارتش کاری کند به ویژه آنکه صدها نظامی جدا شده امروز در ترکیه جمع شدهاند؟
به طور کلی ارتش سوریه یک ارتش ملی است که هدفش مبارزه با اسراییل بوده و هست. بعد از جنگ ۷۳، تمام تلاش نظامیان سوریه حفظ جایگاه و اعتبار خود نزد مردم بوده است. البته حضور بیش از ۴۰ هزار نیروی ارتش سوریه در لبنان و اعمالی که آنجا انجام دادهاند، لطمه زیادی به حیثیت این ارتش زد، اما بعد از خروج ارتش از لبنان و بازگشتاش به کشور، رژیم سوریه به مسأله مذهبگرایی و قومگرایی در ارتش عمق بیشتری داد. اینمسأله البته در زمان حافظ اسد هم وجود داشت، اما نه تا این حدی که در ۱۰، ۱۲ ساله اخیر شاهدش بودهایم. الان بیشتر افسران عالیرتبه که مقامات فرماندهی، به خصوص فرماندهی عملیات را برعهده دارند، علوی و از طایفه خاندان اسد هستند. این باعث شده که سنیها در ارتش بسیار ناراحت باشند و امروز میبینیم که بیشتر افسرهایی که از ارتش جدا شدهاند و اعلام تمرد کردهاند، سنی هستند.
البته بخشی از علویها و همینطور نمایندگان اقلیتهایی مانند کردها، دروزیها و همینطور مسیحیان که قبلاً در ارتش بودند و مذهب و طایفهشان مانع درجه گرفتنشان نبود، به رژیم وفادار بودند چون فکر میکردند در پرتو این رژیم میتوانند از این امتیازات برخوردار بشوند، اما طی دو، سه ماه اخیر، عده بیشماری از این گروه، بهخصوص از سربازان زیر پرچم نیز اعلام تمرد کردهاند.
بسیاری از دوستان سوری من و تا حدودی خودم بر این باوریم که سرانجام این ارتش سوریه است که تکلیف را روشن خواهد کرد. هنوز در ارتش کادرها و قشرهایی هستند که در وفاداری به رژیم سوریه ثابت قدم هستند، اما در کنار آنها گروههایی هم هستند که دچار تردید شدهاند.
کشتن مردم، کار سادهای نیست. سرباز و نظامی سوری تربیت شده بود برای مقابله با دشمن بیگانه و حالا دارد توپ و تانکاش را به طرف مردم میگیرد. این حالت زمان درازی نمیتواند ادامه داشت باشد.
از سوی دیگر، سوریه از نظر اقتصادی وضع بسیار بدی دارد. هیچ نوع سرمایهگذاری در این کشور نمیشود. سرمایهها در حال گریز است. مردم اعتمادشان را به حکومت از دست دادهاند و بازار خوابیده است و... در چنین احوالی سید علی آقا روی اسب بازنده شرطبندی کرده و ترکها مثل همیشه بهترین را برگزیدهاند.
October 21, 2011 09:34 PM