یکهفته باخبر
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد
سه شنبه 25 تا جمعه 28 اکتبر
پایان سید چگونه رقم زده میشود؟
سال 57 تنها بخش بسیار کوچکی از جامعه جوان آن روز (و به احتمالی بخش کوچکتری از پیران آزرده مخالف شاه از چپ و ملی و مذهبی) در اندیشه انتقام بودند. غیر از مورد شقه شقه کردن یک افسر جوان که همسر باردارش را برای وضع حمل به بیمارستان شاهرضا برده بود و آنجا به دست پیروان اسلام ناب افتاده و دل و رودهاش را بیرون ریخته بودند، یک پاسبان در اصفهان و یک ساواکی در شیراز تا روز به تخت نشستن سید روح الله مصطفوی، مردم ما هیچ تصوری از روز بعد از سقوط نداشتند. سران این انقلاب منحوس بارها اقرار کردهاند که سرعت رویدادها آنها را غافلگیر کرد به گونهای که نمیدانستند چه کنند. خمینی اما میدانست. او همانند سیاستمداری کارکشته، فرصت طلب، بیپروا از عهدشکنی و دروغگوئی، اولین حکم را روز 23 بهمن به صادق قطبزاده داد تا صدا و سیما را زیر نظر گیرد. دومین حکمش هم به خلخالی بود. کمتر کسی معنای حاکم شرع و حدود اختیارات او را میدانست. سه روز بعد وقتی ویران و حیران از پشت بام مدرسه علوی همراه با عکاس روزنامه اطلاعات بعد از درنگی کوتاه در خانه که شرحش را بسیار نوشتهام به روزنامه رفتم تا ویژهنامهای در روز جمعه منتشر کنیم، تازه معنای قاضی شرع را مضمضه میکردم. روزنامه که با تصاویر چهار ژنرال سرشناس در خون خفته منتشر شد.
خیلیها تکان خوردند، یک ملیون نسخه به سرعت برق و باد فروش رفت. انقلاب چهره خود را تازه به مردمی نشان داد که با کشتار و خونریزی و کودتاهای چپ و راست و اعدامهای خیابانی و سر بریدن و... آشنا نبودند.
ایران، عراق نبود که مردمانش هم پیکر پاره پاره نوری سعید را دیده باشند، هم سر از تن جدا شده عبدالکریم قاسم را در تلویزیون تماشا کرده باشند. ترورهائی که توسط فدائیان اسلام در دهههای بیست و سی انجام گرفته بود، ترور حسنعلی منصور توسط بخارائی، وترورهائی که در پایان دهه چهل و آغاز دهه پنجاه شمسی از سوی چریکهای چپ وچپ اسلامی، جمعی از نظامیان ایرانی و مستشاران خارجی را هدف قرارداده بود، بیش از آنکه افتخاری نصیب عاملان ترور و یا سازمانهائی که به آن وابسته بودند بکند، در سطح جامعه اشمئزاز و محکومیت را به همراه داشت. یادمان نرود که یاران سیاهکل با کمک مردم و بومیان آن سو به دام افتادند و در خون نشستند. اینها را نوشتم تا یادآور شوم جامعه قبل از انقلاب ما، خشونت مذهب و منظر نبود با اینهمه در همان ماههای نخست برپائی حکومت الله، معنای خشونت، قساوت، کشتار جمعی (سال 60 و 67) را با پوست و گوشت و روح خود تجربه کرد. تعجبآور نیست که هفته گذشته، هم من و هم همکار سرشناسم مسعود بهنود، با مشاهده لحظات پایانی معمر القذافی به فکر شاه افتادیم، من در برنامه تلویزیونیام و بهنود در سایت روز آنلاین. شاید چون هردومان آن روزهای تلخ را از نزدیک تجربه کرده بودیم. درهمین ستون یکبار نوشته بودم که همراه با ایرج شهریارالملکی به دیدن صادق قطبزاده در وزارت خارجه رفته بودیم. ایرج صاحب نمایشگاه بزرگ وسائل خانگی فیبال ایتالیا در تخت طاووس بود و رفیق همدل روزهای سخت من در هراس و گریز. قطبزاده را که به او معرفی کردم از حالت لوتیمنشانه او خیلی خوشش آمد و وقتی دید قطبزاده برای مبارزه انتخاباتی آه در بساط ندارد و حتی جایی نیز به عنوان ستاد در اختیارش نیست، آپارتمان بالای نمایشگاه را در اختیار او گذاشت و یک چک صد و اندی هزارتومانی به او داد تا هزینههای تبلیغاتی و ستادش را تامین کند. باری، در دفتر قطبزاده بودیم که منشی او تلفنی را وصل کرد. من با شنیدن سخنانش به ایرج مینگریستم که منتظر توضیح من بود... وقتی بیرون رفتیم ایرج میلرزید و من حیران، در اتومبیل او به سوی خانهاش در نیاوران میرفتیم که خانقاه اهل دل بود. ایرج میپرسید واقعا فکر میکنی شاه را تسلیم کنند؟ قطبزاده آخر میگفت شاه را تا فردا تحویل میدهند و ما قصد داریم اورا در قفسی در امجدیه بگذاریم تا مردم بتوانند هر یک تفی به او بیندازند، بعد هم محاکمهاش میکنیم. فکر میکرد با این کار خمینی به قولش وفا میکند و او را به عنوان فرد مورد تائیدش در انتخابات ریاست جمهوری معرفی خواهد کرد. به ایرج دلداری میدادم که محال است و دوستان شاه اجازه نمیدهند و... بی آنکه بدانم فقط یک دوست آنهم انورالسادات رسم وفاداری و مروت را به جای خواهد آورد. قطبزاده به حکم ریشهری و تائید خمینی با شهامت و استواری تیرباران شد. محمدرضاشاه با تشییع جنازهای که از آن با شکوهتر نمیشد در مقبره شاهان در مسجد الرفاعی قاهره به خاک سپرده شد تا روزی استخوانهایش به سرزمینش باز گردانده شود. جنازه سید مصطفوی بر فراز دستها عریان شد و برخاک افتاد و این سئوال بیجواب ماند که اگر شاه را تحویل میدادند رفتار ما ملت با او چگونه بود؟ من هنوز میخواهم باور کنم که اکثریت مردم به نمایش آزار او نمیرفتند و دل خوش کنم که فرهنگ و تمدن ایرانی اجازه نمیداد فرو افتاده از تخت را بر خاک کشیم اما... در این تردید ندارم که اگر رژیم حاکم فرو افتد مشاهده مناظری چون آنچه در عراق و لیبی دیدیم خیلی طبیعی خواهد بود. از مردمی که 32 سال به جز خشونت ندیدهاند، همراه فرزندانشان اعدامهای خیابانی را تماشا کردهاند، به خاک و خون کشیده شدن مبارزان راه آزادی را از نزدیک دیدهاند، رفتار وحشیانه مزدوران رژیم را دیر سالی شاهد بودهاند و... نباید انتظار داشته باشیم همان مردم سال 57 باشند که رحم و مروت بخشی از اخلاق و عادات و سنتهایشان بود. تازه با اینهمه، شاهد بودیم که همسایه، همسایه را لو میداد و پدر فرزند را محاکمه میکرد. (البته اغلب این موارد توسط کسانی بود که در سحر ایدئولوژی گرفتار بودند و یا عشق قدرت خانم اسیرشان کرده بود) مردم لیبی به جز خشونت چه دیدهاند که انتظار داریم باید با قذافی انسانی رفتار میکردند. این وضع را در تونس و مصر ندیدیم. در انتخابات اخیر تونس وزیر خارجه دوران بن علی در رأس یک حزب در انتخابات شرکت کرد و صاحب 5 کرسی شد. آقای هاشمی الحمدی از اعضای سابق گروه نهضت راشد الغنوشی که از چند سال پیش با بن علی ساخت و تلویزیونی ماهوارهای به نام المستقله را از لندن راه انداخت که همه برنامههایش بحث و گفتگوی داغ در باره همه جهان اسلام به جز البته تونس بود، زیر نام عریضه مردمی 19 کرسی در مجلس موسسان به دست آورد... (حالا ما هنوز چیزی نشده دادگاههای خصوصی دایر کردهایم که فلانی تا 15 سال پیش با رژیم بود و بهمانی در زمان شاه با روزنامه رستاخیز همکاری میکرد. بله، ما با این روحیه هنوز نتوانستهایم یک کنگره ملی برپا کنیم و همین امر باعث شده نتوانیم حمایت جهانی را از یک دگرگونی بنیادین در وطنمان جلب کنیم)
پروردگار دعای ایرج شهریار الملکی و ملیونها مثل او را استجابت کرد و شاه را در کنف حمایت سادات جوانمرد قرار داد که در لندن در مصاحبهای که چند ماه پیش از قتل فجیعش با او انجام دادم وپارسیاش در ماهنامه پست ایران که به همت احمد شکرنیا چند شمارهای در کنار هفته نامه منتشر شد به چاپ رسید، در برابر این گفته که مردم ایران به خاطر رفتار شما با شاه حتی اگر مخالف شاه باشند، جای ویژهای به شما دادهاند، گفت:
من جز وفای به عهد به برادرعزیزم محمدرضا، کاری نکردم. او در سختترین شرایط جنگ به یاری من و ملتم آمد، آیا باید جز این میکردم؟ نه بشار الاسد و نه سید علی آقا بدون شک ساداتی پیدا نخواهند کرد که به گاه آوارگی و درماندگی به یاریشان بشتابد. آنها به کسی عهد و وفائی نشان ندادهاند که منتظر وفای به عهد باشند.
جایگاه صادق زیبا کلام
من همیشه برای دکتر صادق زیبا کلام استاد دانشکده حقوق تهران، مکانی که هنوز هم بعد از چهار دهه یاد و حضورش در دلم باقی است، حرمت قائل بودهام. هرگز او خود را با القاب متداول اصلاحطلب، ملی ـ مذهبی و چپ و راست معرفی نکرده است. هرجا لازم بوده حرفش را فراتر از جرأت خیلیها حتی در خارج کشور و دور از غل و زنجیر نایب امام زمان گفته است. مناظرههای تلویزیونیاش را همه گاه با دلهره دنبال کردهام که خدا کند فردا گرفتار نشود. هیچگاه تب زده و گرفتار هیجانات بعضی از روشنفکران و فعالان سیاسی نشده است. با بسیاری از نقطه نظرهای او مخالف و با بعضی موافق بودهام اما همه گاه منطقی و خرد گرا بودن او را ستودهام. همکارم سروش در سایت خلیج فارس از مناظره اخیر او با قشقاوی سخنگوی سابق و معاون فعلی وزارت خارجه و امیر محبیان از قلم به دستان ذوب شده در ولایت و سردبیر روزنامه حاج حبیب موتلفه و شرکا یعنی رسالت در باره بهار عربی داشته، گزارشی تهیه کرده که دریغم آمد شما آنرا نخوانید. تمام آن حرفهائی را که ما در ماهها و هفتههای اخیر در نفی ادعاهای سید علی آقا پیرامون ارتباط انقلابهای جهان عرب با انقلاب اسلامی آقای خمینی گفته و نوشتهایم، زیبا کلام با شهامت در این مناظره عنوان میکند. گزارش همکارم را بخوانید.
«در هیچ کشور عربی که جنبشهایی در ماههای گذشته رخ داده است هیچ پرچم آمریکا و اسراییل به آتش کشیده نشد و شعاری علیه این دولتها شنیده نشد.»
در نمایشگاه مطبوعات در تهران مناظرهای مابین صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران؛ امیر محبیان، مدیر عامل خبرگزاری آریا و حسن قشقاوی، معاون وزارت خارجه در خصوص اعتراضات مردم در کشورهای منطقه برگذار شد.
هر چند در این مناظره دو نفر از چهرههای محافظهکار حضور داشتند، اما صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، سخنان انتقادآمیزی را از وضعیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی بیان کرد که خوشایند طرف دیگر مناظره، یعنی معاون وزارت خارجه نبود.
در این مناظره ابتدا حسن قشقاوی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی به شدت دفاع کرد و با بیان اینکه دیپلماسی وزارت خارجه در مجموع در حوادث اخیر «بسیار فعال» بوده گفت: بسیاری از اقداماتی که صورت گرفته «پنهانی» بوده و هیچ ضرورت و مصلحتی دیده نمیشود که رسانهای شود.
قشقاوی گفت تحرکات وزارت خارجه از هفته اول تحولات لیبی آغاز شد که بنا به مصالحی بخش ۷۰ درصدی دیپلماسی کشور در حوادث لیبی پنهانی بود و نباید به رسانهها کشیده میشد؛ بویژه اینکه غربیها بهشدت نگران نفوذ انقلاب اسلامی در لیبی بودند.
معاون وزیر خارجه در ادامه دفاع از سیاست خارجی ایران افزود: «اینکه در طول یک ماه سه اجلاس مهم، موفق و بسیار فعال در زمان بیداری اسلامی در ایران همچون اجلاس مجمع جهانی اهل بیت، اجلاس بیداری اسلامی و اجلاس حمایت از انتفاضه برگذار شد حکایت از دیپلماسی بسیار فعال ایران است.»
قشقاوی در پایان وقت مناظره خود نیز کمکهای انساندوستانه ایران برای مردم لیبی را هم در راستای دیپلماسی فعال ایران دانست.
در ادامه این مناظره صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران درباره موضوعات لیبی و در پاسخ به قشقاوی گفت: «استقبالی که از رییس جمهور فرانسه و نخست وزیر انگلیس در لیبی شد، پاسخی به همه حرفهای آقای قشقاوی است.»
زیباکلام سپس در خصوص سیاست خارجی جمهوری اسلامی گفت: «سیاست خارجی ما در همه تحولاتی که آقای قشقاوی از آن به بیداری اسلامی نام میبرد مشکل داشت که دلیل اصلی آن نگاه ایدئولوژی زده به سیاست خارجی است.»
وی ادامه داد: جنبشهایی که در جهان عرب صورت گرفته بیداری اسلامی نیست و ربطی به اسلام ندارد.
این استاد علوم سیاسی سپس تصریح کرد: «این جنبشها ضد استبداد و دیکتاتوری است و مردم میخواهند انتخاباتی آزاد و آزادی اندیشه و حاکمیت قانون داشته باشند.»
وی همچنین تحلیلهایی را که از جنبش جهان عرب با عنوان بیداری اسلامی نام برده میشود «تفسیرهای دایی جان ناپلئونی» ارزیابی کرد و گفت این جنبشها ربطی به تاثیرات انقلاب اسلامی ندارد.
زیباکلام در پایان هم گفت در هیچ کشور عربی که جنبشهایی در ماههای گذشته رخ داده است هیچ پرچم آمریکا و اسراییل به آتش کشیده نشد و شعاری علیه این دولتها شنیده نشد.
در ادامه این مناظره امیر محبیان، مدیرعامل خبرگزاری آریا و از چهرههای محافظهکار گفت: «اعتراضات درون کشورهای عربی از اعتراض درونی صِرف علیه یک مسئله صِرف فراتر رفته و ساختار نظامهای سیاسی را هدف قرار گرفته و به منطقه و جهان سرایت کرده است.»
آقای محبیان خطاب به آقای زیباکلام گفت در تظاهرات جنبش ضد وال استریت در غرب و اروپا بارها اعلام شده است که تحت تأثیر مسلمانان قرار گرفته و حتی نام یکی از میدانهایی را که در آن به اعتراض پرداختهاند التحریر گذاشتند.
محبیان در پایان این مناظره هم متوهمانه گفت که «انقلاب ایران، به الگوهای این جنبشها تبدیل شده و جمهوری اسلامی ایران در قبال این تحولات تلاش میکند در درجه اول تحولات به نفع مردم باشد و در درجه دوم تجربیات خود را در اختیار آنان قرار دهد.»
شنبه 29 اکتبر تا دوشنبه 1 نوامبر
سید دیگر طاقت ندارد، حتی طاقت تحمل دسته گلی را که خودش به دامان ملت شهید پرور گذاشت. یادم نمیرود آن روزی را که در ستایش تحفه آرادان آنقدر گفت که آب دهانش خشک شد اما باز هم گفت تا آنجا که از شیخ علی اکبر بهرمانی خالق خودش هم عبور کرد. حکایت عشق نایب امام زمان و رئیس جمهوری عزیزش حکایت تازهای نیست. به جهان کاری ندارم، در تاریخ و ادبیات ما از این حکایات بسیار است. چنانکه فراهانی سرفراز قائم مقام گفته بود: روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد/ چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد. روزیکه احمدینژاد در پی عزل حیدر مصلحی در خلوت گفته بود به گفته خود آقا من 24 میلیون رای دارم و ایشان 57 رای زورکی خبرگان را، پیدا بود که سلطان فقیه تنها به سرنگونی طرف نمیاندیشد بلکه میخواهد بشکندش، خرد و خاکسترش کند، چنانکه با خاتمی کرد، چنانکه که با رفسنجانی کرد. خامنهای طاقت شریک ندارد حتی اگر نوکر و مطیعش باشد و اصلا در مملکت امام زمان وقتی نایب مکتشف توسط خبرگان وجود دارد رئیس منتخب ملت صغیر و مهجور حتی با تقلب در دایره قدرت حضور داشته باشد؟ مصباح یزدی خوب این را درک کرده بود، به همین دلیل نیز سهمیهاش از سالی 20 میلیون به 7 میلیارد رسید. تازه مصباح گناه را هم به گردن خمینی انداخت که اصلا ایشان به جمهوری اعتقاد نداشت، حکومت عدل اسلامی میخواست، منتها به علت شرایط و اینکه مردم شعار جمهوری اسلامی داده بودند ایشان ناچار به تقیه شد. (نقل به مضمون از سخنان مصباح و آنچه در مصاحبه با نشریه پرتو گفته بود) اینکه نظام پارلمانی شود و نخست وزیر جای رئیس جمهوری را بگیرد یا طرح علی لاریجانی برای انتخاب رئیس در مجلس عملی شود، خواب و خیالی است که سلطان فقیه و نوکرانش در سر دارند. بگذارید بشار اسد سرنگون شود آنوقت از شتاب سقوط رژیم به شگفتی خواهید افتاد.
November 4, 2011 12:03 PM