راديوزمانه
از انفجارهای مرکز موشک های شهاب تا مرگ مشکوک احمد رضایی
گفت و گو با علیرضا نوری زاده
ایرج ادیبزاده
سه روز پس از انفجار بزرگ در پادگان مدرس، متعلق به یگان موشکی سپاه پاسداران، اطلاعات رسیده همچنان ناهمخوان هستند و همین نکته موجب شک و تردیدها و گمانهزنی رسانهها شده است. پرسش روز این است: این انفجارهای تکاندهنده، آنطور که مسئولان سپاه میگویند تصادفی بوده و ناشی از بیاحتیاطی؟ یا آنطور که مجله آمریکایی تایم نوشته تصادفی نبوده است؟ آیا برخی سازمانهای خارجی در آن دست داشتهاند یا عواملی از داخل خود سپاه به این کار دست زدهاند؟...
Download file
مرکز این انفجار بزرگ، ساعت یک بعدازظهر روز شنبه، بیست و یکم آبان (دوازدهم نوامبر) در حومه غربی تهران بود و بخش وسیعی از شهر تهران را لرزاند.
برخی از منابع این رویداد را ناشی از انفجار موشکها توصیف کردهاند، اما مسئول روابط عمومی سپاه، رمضان شریف، آن را امری تصادفی در جریان حمل و نقل مهمات از انبارها توصیف کرده است.
در این رویداد بیش از ۱۷ نفر از اعضای سپاه پاسداران، از جمله حسن تهرانی مقدم، فرمانده نیروی موشکی سپاه پاسداران کشته شدند و بیش از ۴۰ نفر از اعضای سپاه پاسداران مجروح شدند. مسئولان، یک کمیتهی اضطراری بحران، برای کنترل اوضاع تشکیل دادهاند. سگهای زندهیاب نیز به منطقه اعزام شدهاند.
سایت "تابناک" ارگان محسن رضایی، دبیر تشخیص مصلحت نظام، کشته شدن حسن تهرانی مقدم، فرمانده نیروی موشکی سپاه در این انفجارها را ضایعهای برای سپاه پاسداران و قدرت دفاعی کشور توصیف کرده و نوشته است: "او همیشه خود را برای حملهی احتمالی آمریکا آماده میکرد."
در گفتوگویی با علیرضا نوریزاده، روزنامهنگار، نویسنده و کارشناس سیاسی، از او پرسیدهایم: ارزیابی شما از این رویداد چیست؟
علیرضا نوریزاده: نکتهای که به نظر من باید به آن توجه داشت، این است که درست یک سال و یک ماه پیش، یعنی در روز بیستم مهرماه ۱۳۸۹ در ساعاتی تقریباً نزدیک به ساعات انفجار ملارد، در پادگان "امام علی" خرمآباد هم انفجارهایی رخ داد که در ابتدا مدعی شدند زاغههای مواد منفجره موقع انتقال این مواد آتش گرفته و باعث کشته شدن تعدادی شده که آن تعداد نیز به تناوب از هشت و پنج و ده و… شروع شد. ولی در روز تشییع جنازه، ظاهراً چهل و چند جسد را تشییع کرده بودند. همینطور در شهرهای مختلف اطراف و همچنین در تهران نیز اجسادی از اعضای سپاه تشییع شده بودند.
در آنجا بعد آشکار شد که این انفجارها در زاغه انفجاری نبوده، بلکه در بزرگترین انبار موشکی سپاه اتفاق افتاده که موشکهای شهاب ۳ و سجیل در آن ذخیره شده بودند. یعنی در نقطهای که از نظر مسافت جغرافیایی، نزدیکترین نقطه به اسراییل به شمار میآید؛ نیز نوع مسافت که امکان میدهد موشکهای ایرانی بالستیک در ارتفاع مشخصی پرواز کنند و در بسیاری از آن حدود نیز رادارها نتوانند آنها را شناسایی کنند.
بنابراین پادگان امام علی خرمآباد انتخاب شده بود که در صورت درگیری موشکی بین ایران و اسراییل، موشکها از آنجا شلیک بشود. به همین دلیل نیز آنطور که بعدها توسط افرادی از سپاه که در آنجا بودند و خارج شده بودند عنوان شده بود، تعداد موشکها بیش از ۱۵۰ موشک بوده که در آن انفجار از بین رفته است.
حادثهای که در روز شنبه رخ داد، شباهتهای آشکاری با حادثه خرمآباد دارد. در خرمآباد گفته شد که عواملی این انفجار را انجام دادند. حال این عوامل در درون خود سپاه بودند یا بیرون از آن، به هرحال عواملی بودند که موفق شده بودند مراکز پنهان سپاه را که موشکها در آن انبار شده بودند، بمبگذاری کنند. بعد از طریق کنترل از راه دور، این بمبها را در زمانی که سربازها و افسرها آماده میشدند تا برای نماز ظهر به مصلای پادگان بروند، منفجر کردند. به همین دلیل هم تلفات انسانی در آن بخش انبارها زیاد بود، ولی در سطح پادگان زیاد نبود، چون اغلب سربازها و افسران بیرون ساختمانها بودند و برای نماز میرفتند. به همین خاطر هم تعداد کشتهشدگان، آنچنان که برخی به آن اشاره کرده بودند، نبود.
در مورد ملارد فرق میکند. چون این حادثه بعد از ساعت یک رخ داده بود. یعنی این حادثه در واقع پس از آنکه افسران و سربازان نماز را خوانده و نهارشان را خورده بودند و به مراکز خودشان بازمیگشتند، رخ داد.
نکته دوم این است که حرفهای ضد و نقیض مسئولان نظام، خود نشاندهندهی آن بود که در این مورد نمیدانند چه کنند. حسین گروسی، نماینده شهریار، ازجمله کسانی بود که در آغاز از وقوع دو انفجار سخن گفت. برخی دیگر از خبرگزاریهای داخل ایران هم از دو انفجار خبر دادند. جالب این است که خبرگزاری مهر که مرتبط با سازمان تبلیغات اسلامی است و ارتباط نزدیکی با دستگاههای اطلاعاتی دارد، ابتدا از انفجار یک پمپ گاز در منطقه شهر قدس شهریار سخن گفت، ولی بلافاصله آقای شهیدی، مسئولی از شرکت تولیدات نفت و گاز، این مسئله را تکذیب کرد.
به این ترتیب میبینیم هماهنگیای وجود ندارد تا اواخر بعدازظهر که در آن زمان، رمضان شریف سخنگوی سپاه میآید و او هم در ابتدا به ۲۷ کشته اشاره میکند و باز هم او در ساعاتی بعد، تعداد کشتهگان را ۱۷ نفر ذکر میکند و بعد منابع دیگری ۱۵ و ۱۶. به این ترتیب، میبینیم که این سرگشتگی همچنان ادامه دارد.
بعد هم میگویند که زاغه مهمات پادگان بیدگنه منفجر شده، در حالیکه نوع انفجار، رسیدن صدای انفجار به تهران، شکسته شدن شیشههای ساختمانها در مجتمع اکباتان، به صدا درآمدن دزدگیر اتومبیلها حتی در مناطقی مانند نازیآباد در جنوب تهران و همچنین غباری که بر فراز منطقه بالا رفت و در تهران هم دیده میشد، همه نشاندهندهی آن هستند که این انفجار، یک انفجار عادی نبوده است.
این است که به گمان من، یک بار دیگر، آنهایی که رژیم جمهوری اسلامی دشمن میداند، حال کشور خارجی بودند یا گروهها و یا عواملی دیگر، موفق شدند به داخل یکی از مهمترین مراکز موشکی نظام که گفته میشود بیش از ۲۰۰ موشک در آنجا ذخیره شده است، رخنه کنند و این انفجار مهیب را انجام بدهند.
این اتفاق سه روز بعد از آن رخ داد که آقای خامنهای در ضمن سان دیدن از رژه نیروهای سپاه و گروهی از نیروهای ارتش، اعلام کرد که با قاطعیت و قدرت آماده است توی دهان دشمنان بزند، آنها را خرد کند و جمهوری اسلامی بسیار قدرتمند است.
به گمان من، این پیامی بود برای آقای خامنهای که چندان قدرتمند هم نیستید. دیروز دانشمندان اتمیتان را کشتند و امروز مراکز موشکیتان منفجر میشود.
در مورد همین مسئله ضد و نقیضگویی مسئولان جمهوری اسلامی که به آن اشاره کردید، خبرهای دیگر حاکی از جلوگیری از ورود مأمورین سازمان آتشنشانی به محل حادثه و همچنین انتقال سریع مجروحان این حادثه از بیمارستانهای مختلف به بیمارستان سپاه پاسداران بوده است. خیابانهای اطراف پادگان هم همچنان بستهاند. این پنهانکاری و ضدو نقیض گویی هم به دلیل آن است که علت اصلی انفجارها و خبرهای واقعی گفته نشود؟
بدون تردید! مثلاً در ارتباط با آقای حسن فتحی، ایشان روزنامهنگاری است که در عملکرد و سخنگفتناش نشان داده، بسیار انسان محتاطی است و بههیچ روی کارمند بیبیسی یا خبرنگار بیبیسی نبوده است، بلکه روزنامهنگار معروفی است که برای روزنامههای مختلف، ازجمله روزنامه اطلاعات مطلب مینوشته و بیشتر هم در مورد مسائل خاورمیانه قلم میزده است.
یکی از دلایلی که بیبیسی با وی صحبت کرده، میتواند این باشد که آقای فتحی در آن منطقه- محل انفجارها- دارای حق آب و گل است و یکی از بستگان بسیار نزدیکاش در آنجا چاپخانه دارد. خود ایشان هم به آن منطقه رفتوآمد میکند و به احتمال زیاد، فتحی به چشم شاهد این نوع اعمال بوده است؛ مانند جلوگیری از ورود تیمهای نجات و فقط اجازه دادن به یک دسته از تیمهای نجات متعلق به سپاه پاسداران به محل حادثه و همینطور جلوگیری از ورود ماشینهای آتشنشانی تا زمانی که ماشینهای خود سپاه وارد بشوند.
به این ترتیب، وقتی بین خودی و غیر خودی خطکشی کردند و گفتند که حق ورود فقط مال خودیهاست، نشاندهنده اهمیت این مرکز و همینطور ابعاد تلخ و دردناک این حادثه بوده است. بنابراین سپاه تمام تلاشاش را میکند که از انتشار اخبار واقعی مربوط به میزان تلفات، میزان مجروحان و همینطور تجهیزاتی که به آتش کشیده شده است، خودداری کند، اما امروز به برکت اینترنت و رادیو تلویزیونهای خارج، مردم از تمام جزییات باخبرند.
یک روز پس از انفجار روز شنبه در شهرستان ملارد در غرب تهران، خبر مشکوک دیگری هم منتشر شد مبنی بر مرگ مشکوک فرزند محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در دوبی. یک مقام پلیس دوبی گفته است که او احتمالاً خودکشی کرده است. خبر دیگری مرگ او را در اثر برقگرفتگی اعلام کرده است. پلیس دوبی اما گفته که او را با مچ دستاش بریده پیدا کرده است. آخرین خبرها نشان می دهد که جسد وی سه روز در اتاق هتل بوده است. در این مورد، شما چه نظری دارید؟
من احتمال خودکشی مرحوم احمد رضایی را بسیار زیاد میدانم. به جهت اینکه نگاهی به زندگی و سرنوشت این جوان، نشاندهنده روح ناآرام و وضع روحی اوست. در طول سالهای اخیر ما شاهد موضعگیریهای عجیب و غریب و مختلف از وی بودیم.
آنچه جالب است، نوع انعکاس خبر در سایت تابناک، متعلق به آقای محسن رضایی است. در آن سایت آمده بود که "همزمان با شهادت یاران جبهه محسن رضایی، فرزندش به مرگ مشکوکی درگذشت". این خبری دوپهلو بود و معمولاً تابناک خبرهایاش را همینطوری چاپ نمیکند و حتماً پشت آن قضیه خبری هست. بنابراین اینکه آقای رضایی خواسته به شکلی این دو را به هم ربط بدهد، نمیدانم نشانه چیست؟! آیا خواسته بگوید که پسرش را هم دستهای پنهانی از بین بردهاند؟ اما من گمان نمیکنم.
آقای احمد رضایی یک روز تمرد کرد و علیه نظام عصیان کرد. آمد بیرون و خیلی ساده به کنسولگری آمریکا در دوبی رفت، ویزا گرفت و به آمریکا رفت و بعد از طریق چند برنامه رادیو- تلویزیونی علیه رژیم موضع گرفت. کار بر پدرش آنچنان سخت شد که ایشان همسرش را فرستاد و تقاضا کرد که پسرش برگردد. وقتی بازنگشت، از مرحوم آقای هژبر یزدانی کمک گرفت و هژبر هواپیمای شخصی فرستاد و پسر را به کاستاریکا برد. مدتی در آنجا درس خواند و بعد هم به ایران برگشت، ولی نتوانست در ایران بماند و مجدداً از کشور خارج شد. اینبار در بیرون ازدواج کرد، با خانمی که شهروند آمریکا بود. او هم موفق شد شهروندی آمریکا را دریافت کند. به همین دلیل هم روزنامههای امارات از مرگ یک شهروند آمریکایی سخن گفتهاند.
من فکر میکنم که احمد رضایی زیر فشارهای شدید قرار داشت و این که به او اجازه بازگشت دوباره به ایران داده نشد. حتی معروف است که آقای احمدینژاد گفته بود که اگر پایش برسد به ایران، در فرودگاه دستگیر میشود، بهخاطر مطالب نادرست و ناجوانمردانهای که در جریان انتخابات علیه ایشان و نزدیکانشان منتشر کرده بود.
بنابراین من فکر میکنم که او به نقطهای رسیده بود که دیگر زندگی برایش امکانپذیر نبود و این است که در اتاق شماره ۲۳ طبقه ۱۸ هتل گلوریا، به زندگی خودش خاتمه داد.
November 16, 2011 12:55 AM