یکهفته با خبر
ماه کنعانی من، مسند مصر، آنِ تو شد...
سه شنبه 22 تا جمعه 25 نوامبر
پیشدرآمد: اگر تنها یک بار به سرزمین اهرام و کنعان و نیل سفر کرده باشی، این گفته را باور داری که خاک مصر، جادوئی است، آدم را طلسم میکند. دیگرشب و روزت با مصر پیوند میخورد. عظمت اهرام ثلاثه، شب نیل و نور و آواز و کرجیهای کوچک و بزرگ با صدای ام کلثوم و عبدالحلیم حافظ و عبدالوهاب، بانگ قرآن عبدالباسط عبدالصمد که حتی قبطیهای مسیحی را افسون میکند، بر سینه کرجیهای پرنور با ساز و رقص عربی و آواز تا سپیده بر نیل راندن، رأس الحسین و سیده زینب و سیده نفیسه که فاطمیها، علم کردند تا دکان خلیفه را در بغداد و دمشق بیرونق کنند، دانشگاه الازهر که هزار سال است از جای خود تکان نخورده و همینجا که در برابرش ایستادهام روزگاری ناصر خسرو قبادیانی و جمال الدین اسدآبادی، ایستاده بودند، بازارخان خلیلی و قهوهخانه ای که نجیب محفوظ نیمی از روایت «بچههای محله ما» را در آنجا نوشت، قصرهای شگفتیبرانگیز قُبّه و عابدین و خانههای شیشه رنگی با هشتیهای منبت کاری شده و مجمرهای نقرهای و مسی که هر کدام حکایتها از خاندانهای اشرافی مصر در سینه دارند، مسجد منشیه البکری و مزار عبدالناصر و آنسو در شهر 6 اکتبر مزار انورالسادات که حالا حتی قاتلانش به بزرگیاش اعتراف کردهاند و به دلیل مشارکت در شهادت او، توبه میکنند و از خدا و ملت مغفرت میطلبند.
قاهره گم شده در غبار و بوق و ترافیکی که انگار هیچگاه درست شدنی نیست، سالن اوپرای جدید که بعد از آتش گرفتن اوپرای قدیمی تاریخ، ساخته شد و از سی سال پیش برای هر ایرانی که به مصر سفر میکند چه چپ باشد چه راست، چه ژنرال سابق ارتش شاهنشاهی باشد، چه فائزه هاشمی بهرمانی رفسنجانی، مسجدی کهن با دیوارها و منارههای سر به فلک کشیده که مزار پادشاهان مصر از محمدعلی تا فاروق در آرامگاهی شاهانه در آن قرار گرفته و در زاویهای جداگانه که با دیواری از مزار فاروق و فواد و خدیوی اسماعیل و... فاصله دارد، پاره استخوانهای به امانت نهاده شده مردی که «آریامهر»ش خواندند و حالا فقط این لقب بر مزار مرمرین موقتش جای دارد از نخستین اماکن دیدار است. چند ماه پیش در بحبوحۀ انقلاب و زمانی که با ابراز اشتیاق نبیل العربی دبیرکل فعلی اتحادیه عرب و وزیر خارجه آن روز نسبت به تجدید رابطه با جمهوری اسلامی، سیل هیأتهای بزرگ و کوچک رسمی و دینی و اقتصادی به سوی قاهره سرازیر شده بود رندانی پرچمهای شیر و خورشید نشان و پرچم سلطنتی را از فراز مزار شاه ربوده بودند. اما در سالروز وفات او، پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان بار دیگر افراشته شد، با این قرار که پرچم سلطنتی نیز در مناسبتهای تولد و مرگ، بر بالای مزار برافراشته شود. در میدان التحریر و میدان العباسیه محشر کبرا برپاست اما در فاصلهای نه چندان دور در مسجد الرفاعی، جز یک زن و شوهر سوئدی، سه چهار دربان و یک آخوند نماز میخوانند و دوسه زن مصری محجبه، و من و رفیقی مصری که مواظب من است تا چشم زخمی به من نرسد، کسی در مسجد نیست. پسر ابومحمد که مسؤول مراقبت از آرامگاه شاه است و حالا مردی شده و به دانشگاه میرود از ما استقبال میکند. چند ماه پیش که بهوسیلۀ ارگانهای رسمی و دینی و تبلیغاتی جمهوری ولایت فقیه دسته دسته استادان و روزنامهنگاران و روشنفکران و آخوندهای مصری به ایران دعوت میشدند، متولی مسجد الرفاعی را نیز به ایران دعوت کرده بودند لابد برای خریدن او و ترتیب منفجر کردن مقبره شاه را دادن، خبر را یکی از ایرانیهای مقیم قاهره که از علاقمندان به شاه است به گوش دستگاه اطلاعات مصر رسانده بود و آنها جناب شیخ را از فرودگاه و قبل از سوار شدن به هواپیمای اماراتی که از راه دبی به تهران میرفت، برگردانده بودند. و حتماً توبیخ هم شده بود که چرا سفرش را به مقامات اطلاع نداده است.
درست یک سال پیش همراه با رفیق همیشهام جمشید چالنگی در قاهره بودم برای شرکت در کنفرانس «مرکز پژوهشهای آینده و استراتژیک». امسال نیز به کنفرانس دعوت شدهام و این بار محور گفتگوها برنامه اتمی ایران است. در جمع سخنرانان، شخصیتهای برجسته آکادمیک، دیپلماتها و دولتمردان سرشناس حضور دارند و من یگانه ایرانی در میان آنها هستم. طی یک سال قاهره تنها شلوغتر شده است و حضور میلیونی در میدان التحریر (و از روز پنجشنبه در میدان العباسیه که تحت سیطره طرفداران شورای عالی نظامی و مخالفان تجمع میدان التحریر است) وضع ترافیک خراب شده شهر را هزار بار خرابتر کرده است. یک فاصله سه کیلومتری را از مرکز کنفرانس تا هتل به دو ساعت طی میکنم. پیاده اگر رفته بودم به نیمساعت نمیکشید. دو بار به میدان التحریر سر میزنم، باری در هنگام ظهر و بار دوم در شامگاه. ساعتی نیز در میدان العباسیه سر میکنم که مقدمات تظاهرات بزرگ روز پنجشنبه آماده میشود. ظاهراً تجمع این بار در میدان التحریر در اعتراض به شورای عالی نظامی، کشته شدن عدهای در درگیریها، و برای سپردن قدرت به یک دولت غیرنظامی، لغو دادگاههای نظامی برای متهمان سیاسی، اعتراض به طرح پیشنهادی دولت عصام شرف (که استعفایش مورد قبول شورا قرار میگیرد امّا تا تشکیل دولت جدید به احتمال زیاد توسط کمال الجنزوری نخست وزیر سابق که بر اثر اختلاف با مبارک کنار رفت) که در آن دولت آینده «مدنی» و «اسلام» به عنوان یکی از منابع اصلی قانونگذاری ذکر شده و برای نظامیان حق ویژهای در پاسداری از قانون اساسی قائل شدهاند همچنانکه بودجه نظامی باید محرمانه باشد و بین ارتش و کمیسیون دفاع مجلس ملت و مجلس شورا مورد بحث قرار گیرد. اما آنهائی که من در میدان دیدم کمتر با اعتراضات و مطالبی که ذکر شد سر و کار دارند. نخست باید بگویم که اسلامیها به ویژه اخوان المسلمین در آغاز این دور از تظاهرات، منافقانه دستی پیش میبردند و پایی پس میکشیدند چون فکر میکردند با به راه انداختن نعش کشی و تحریک احساسات میتوانند در انتخابات کرسیهای بیشتری را صید کنند، اما به مرور خود را کنار کشیدند و همین امر موجب خشم تجمع کنندگان در میدان التحریر شد. همانجا به چشم دیدم که جوانان خشمگین چند دانشجوی اخوانی را با کتک بیرون راندند و فریاد مرگ بر منافق، مرگ بر اخوان سر دادند. بدون تردید دستهائی تجمع میدان التحریر را هدایت میکند. شماری از احزاب که در تظاهرات مشارکت دارند از انتخابات وحشتزدهاند، تا دیروز میگفتند آزادی نیست، انتخابات فرمایشی است بنابراین نمیگذارند ما انتخاب شویم. حالا که قرار است انتخابات آزادانه و با نظارت بینالمللی برگذار شود اینها نگرانند که انتخاب نشوند. به همین جهت آشوب راه انداختهند که انتخابات به عقب افتد. اخوان المسلمین حالا میخواهند انتخابات سر موعد برگذار شود چون فکر میکنند از همه بیشتر رأی میآورند چون دارای سازماندهی منظم هستند و پول و امکانات دارند. (اخوان المسلمین به دنبال نظام پارلمانی است، یعنی هر حزبی اکثریت دارد دولت را تشکیل دهد. اما ژنرالها و احزاب غیردینی نظام ریاستی را میپذیرند که انتخاب نخست وزیر در صلاحیت رئیس جمهوری است). حضور در میدان برای دانش آموزان، فرار از مدرسه، برای دختران و پسران جوان فرصتی کمیاب برای مغازله و گپ و نظربازی، برای دستفروشان بازاری پرسود، برای صاحبان ساختمانهای اطراف میدان تجارتی سودآور با اجاره دادن اتاقها و بالکنها به گروههای تلویزیونی بینالمللی، برای بیکاران و فقرا و روستائیان مکانی برای گذراندن روز و یافتن لقمهای نان (چند روستائی به من گفتند صبح یک پاشا ـ به فکلیها و ثروتمندان پاشا میگویند ـ با اتوبوسی به روستا آمد، ما را سوار کرد، نفری 50 جنیه ـ 10 دلار ـ به ما داد و ما را به میدان آورد. قرار است ساعت هفت شب هم بیاید و ما را به روستا بازگرداند) البته هزاران جوان و پیر نیز هستند که حقاً اعتراضاتی دارند و میکوشند میدان را اداره کنند. همه اینها را گفتم، این نکته را نیز بگویم که علیرغم آنچه در بیرون مصر بر اثر مشاهده گزارشهای مصور و گفتههای خبرنگاران تصور میکنیم ،اکثر مردم مصر از اوضاع به هم ریخته خسته شدهاند. هتلهای خالی، بازار کساد، بورس در حال سقوط و ناامنی مردم عادی را به ستوه آورده و این را در تظاهرات موافق شورایعالی نظامی در میدان العباسیه به خوبی مشاهده میکردم. کارکنان هتلها انقلابیون را لعنت میکنند. همینطور، کارکنان رستورانها، مراکز توریستی، کابارهها، مراکز تفریحی که تابستان بسیار بدی را پشت سر گذاشتهاند. پارسال این موقع همه هتلها از توریستهای خارجی و عرب پر بود. برای رزرو جا در شرم الشیخ باید از هفتهها جلوتر دست به کار شد. امسال اتاق 500 دلاری (سوئیت) هتلهای پنج ستاره را میتوانستی با صد دلار و گاهی کمتر به دست آوری و هزینه یک هفته اقامت در بهترین هتلهای شرم الشیخ با سه وعده غذا کمتر از 400 دلار بود. با چنین فضائی نظامیها روز به روز از حمایت بیشتر اکثریت مردم برخوردار میشود. به قول یک راننده تاکسی، نباید بگذاریم هیبت دولت از بین برود، آن وقت سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. ارتش مصر مثل ارتش ترکیه و پاکستان یک موسسه یا نهاد قائم به ذات است. ارتش ایران قبل از انقلاب نیست که قائم به فرد باشد و با رفتن او عاجز از تصمیم گیری شود. از بدو تشکیل ارتش تا امروز، نظامیان مصری که بسیار وطنپرست و مؤمن به پرچم، قانون اساسی و استقلال کشور هستند همواره در کنار مردم بودهاند. به همین دلیل نیز نه با رفتن فاروق از هم پاشیدند نه مرگ عبدالناصر و سادات تأثیری در انسجام و همبستگی نظامیان داشت و نه برکناری محترمانه حسنی مبارک که از خودشان بود اندک تأثیری در جایگاه و اقتدار ارتش داشت. امروز هم ارتش سر نخ امور را در دست دارد و هم این ارتش است که میدان التحریر را به عنوان هاید پارک مصر در اختیار جوانان و انقلابیون گذاشته منتها به محض آنکه تظاهرات از میدان فراتر میرود با قدرت جلویش را میگیرند. همه کشتهها نیز زمانی رخ داد که تظاهرکنندگان قصد وزارت کشور، رادیو تلویزیون یا پاسگاههای پلیس و مراکز نظامی را کردهاند.
انتخابات مجلس الشعب
زمانی که روزنامه به دست شما میرسد مرحله نخست انتخابات مصر پایان گرفته است و احتمالاً نتایج آن نیز آشکار شده است. بدون شک اخوان المسلمین از آرای بالائی به خصوص در این مرحله برخوردار خواهند شد ولی اکثریت مطلق را به دست نخواهند آورد. انتخابات در سه مرحله در تاریخ 28 نوامبر، 14 دسامبر و سوم ژانویه برگذار میشود، و در هر نوبت در 9 استان. مصر مجموعاً 27 استان دارد. تعداد نمایندگان 508 عضو است. از این عده 332 نماینده بر اساس فهرستهای حزبی انتخاب میشوند یعنی حزب با درصدی که به دست میآورد نمایندگان خود را معرفی میکند. 166 نماینده نیز به صورت فردی برگزیده میشوند. البته نمایندگان میتوانند وابسته به احزاب باشند اما به صورت انفرادی در حوزه های خود در انتخابات شرکت میکنند. 50 درصد از نمایندگان باید از میان کارگران و کشاورزان انتخاب شوند. در فهرستهای حزبی حتماً باید حداقل یک زن معرفی شود. مصریها در خارج کشور نیز از طریق کنسولگریها و یا از راه پست در رأیگیری شرکت میکنند. برای رئیس جمهوری حق انتخاب ده نماینده (انتصابی) در قانون اساسی قائل شدهاند که احتمالاً در قانون اساسی بعدی این حق حذف خواهد شد. مجلس ملت (الشعب) ناظر بر عملکرد دولت است و وضع قوانین و نظارت بر معاهدات بینالمللی از جمله دیگر وظایف و اختیارات مجلس است. اولین پارلمان مصر در سال 1866 افتتاح شد و ریاست آن با اسماعیل راغب پاشا بود. آخرین مجلس ملت که بعد از استعفای مبارک منحل شد کمتر از یک سال عمر کرد و ریاست آن با دکتر احمد فتحی سرور بود که هم اکنون در بازداشت است.
مجلس شوری
در کنار مجلس الشعب، مجلس شوری با 264 نماینده در واقع نقش مجلس سنای قبلی ما را دارد. از آوریل 1979 این مجلس تشکیل شد و مثل مجلس الشعب دوره آن شش ساله است. دو ثلث نمایندگان شورا توسط مردم به صورت مستقیم انتخاب میشوند و یک سوم را رئیس جمهوری معمولاً از میان روزنامهنگاران، رهبران احزاب اپوزیسیون، وزرا، ژنرالها، سفرا، قضات سابق و پیروان سیاست بر میگزیند. در این مجلس نیز نیمی از نمایندگان از کارگران و کشاورزان هستند. بازنگری و تعدیل در قانون اساسی، تصویب برنامههای کلان اقتصادی، معاهدات صلح، پیمانهای دفاعی و هماری و رسیدگی به طرحهای ارائه شده از سوی رئیس جمهوری از وظایف این مجلس است.
شنبه 26 تا دوشنبه 28 نوامبر
حکایت وحید خراسانی و خامنهای
از چند ماه پیش که آیتالله وحید خراسانی بالاترین مقام مذهبی غیردولتی، انتقادات نسبتاً حادی را نسبت به اظهارات آقای خامنهای درباره گریستن در عزاداری عاشورا و اینکه لازم نیست بلند گریه کنید و به سینه بکوبید و... و نیز عملکرد دولت در حاشیه دروس خارج خود عنوان کرده بود. از جمله یکبار نیز گفته بود من و آقای خامنهای تا کی زندهایم؟ بهتر است برای خود به جای لعنت، خدابیامرزی فراهم کنیم.
ماه پیش خامنهای آقای جواد شهرستانی داماد و نماینده آقای سیستانی را فرا خوانده بود و ضمن انتقاد از مواضع آقای وحید خراسانی به او گفته بود بهتر است آقای سیستانی تذکراتی به ایشان بدهد چون من نمیتوانم جلوی بچههای سپاه را که سخت عصبانی هستند بگیرم و ممکن است آنچه برای آقای منتظری پیش آمد برای ایشان نیز پیش بیاید. شهرستانی بلافاصله با فرزند ارشد آقای وحید تماس گرفته بود که فوراً به نجف بروید آقای سیستانی کار واجب با شما دارد. در یک سفر سه روزه فرزند آقای وحید به نجف رفته و با آقای سیستانی دیدار کرده بود. توصیه مراجع اعلای شیعه به واسطه فرزند آقای وحید به ایشان این بود که باید دم فرو بست و مجال نداد تا حکومت حرمت مرجعیت را بیش از این بشکند. پیغام به آقای وحید رسیده بود و از ماه گذشته ایشان سکوت پیشه کرده است و دم بر نمیآورد. آقای وحید مثل دیگر آقایان نه برای جوانان پرپرشده در خیابان، نه برای آنها که در کهریزک مورد تجاوز قرار گرفتند و نه برای حال و روز زندانیان سیاسی تحت شکنجه و فشار نیز هرگز زبان باز نکرد و کلامی در اعتراض نگفت. اما درباب صدای گریه و نمایش چهره حضرت عباس در یک سریال تلویزیونی عمامه بر زمین کوفت و اعتراض کرد. حالا دیگر این نوع اعتراض را نیز از ایشان نخواهیم شنید چون حضرات آنقدر در فکر اعتبار خود و مرید و مقلد هستند که فرصتی برای شنیدن دردهای مردم و اعتراض به عملکرد جنایتکارانه حکومت ندارند.
شاهرودی در عراق
سید محمود شاهرودی ملای صادراتی از عراق، پس از سالها تصدی مشاغل بالا از جمله ریاست قوه قضائیه، عضویت در شورای نگهبان، و هم اکنون عضویت در مجمع تشخیص مصلحت و مجلس خبرگان، در کنار نوشتن رساله برای آقای خامنهای، آماده میشود تا جهت تصدی مقام مرجعیت وابسته به سید علی خامنهای به نجف بازگردد. البته از یک سال پیش شاهرودی با گزینش ابراهیم بغدادی به عنوان نماینده خود دفتر و دستکی در نجف به راه انداخته بود و به طلبهها شهریه میداد. آقای خامنهای بعد از سقوط صدام حسین، نخست نورالدین اشکوری را به نجف فرستاد تا به نام او خطبه بخواند و شهریه بدهد و مزدور جمع کند. بعد از او محمد مهدی آصفی پدرخوانده حزبالدعوه را به نجف فرستاد که همچنان دکانش دایر است و ماهانه صدها هزار دلار از پول ملت ایران را به جیب طلبهها و مدرسین حوزه نجف میریزد. رژیم، مقتدی صدر را سه سال به قم برد در آنجا زن عقدی و چند صیغه برایش دست و پا کرد تا درس بخواند و مجتهد شود اما بعد از سه سال مقتدا همان بچه لاتی بود که پیش از سفر به قم به صفاتش آراسته بود. صدر نشان داد که بیست سال دیگر هم درس بخواند مجتهد نمیشود چه رسد به آنکه در جایگاه پدرش بنشیند.
اینجا بود که فکر اعزام شاهرودی به سر خامنهای افتاد تا وقتی آقای سیستانی بعد از 120 سال روی در نقاب خاک کشید مرجع دست به نقد نوکر ولایت فقیه حاضر باشد. در نجف هم اکنون در کنار آقای سیستانی سه مرجع همطراز وجود دارند: سعید حکیم عراقی است و فیاضی افغان، بشر نجفی هم پاکستانی است. بنابراین جای یک ملای ایرانی خالی است. به همین دلیل نیز مقدمات سفر سید محمود هاشمی شاهرودی به نجف فراهم میشود تا ضمن نمایندگی خامنهای، بساط مرجعیت بگسترد و با پولهای کلانی که در اختیار او خواهد بود شهریهای سه برابر شهریه دیگر مراجع به طلبهها به خصوص سعودیها و کویتیها و بحرینیها بدهد و مزدور برای رژیم استخدام کند. شاهرودی با آلودگیهای مالی خود و فرزندانش امروز یکی از قارونهای جمهوری ولایت فقیه است. در سالهای اخیر او سرمایهگذاریهای زیادی در نجف کرده است. این را میگویند برنده شدن بلیت بختآزمائی! یک ملای فقیر پسر خواربار فروش نجفی، به ایران میآید، رئیس و بعد سخنگوی مجلس اعلا میشود، با تدریس به خامنهای و نوشتن رساله برای او به مقامات عالی میرسد و حالا با دبدبه و کبکبه و جیب و حساب پر، راهی سرزمین مادری میشود تا بساط مرجعیت را راه اندازد و اگر فردا رژیم سید علی آقا سرنگون شد، آسوده خاطر در نجف باشد و بابت جرائمی که مرتکب شده پاد افرهی نگیرد.
December 2, 2011 04:13 PM