یکهفته با خبر
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
سه شنبه 6 تا جمعه 9 دسامبر
پیشدرآمد: سلطان فقیه حالا مثل شاهان ایران از زمان صفویه به بعد، نامش را بر پیشانی مزار و ضریح امامان و امامزادههای اصیل و جعلی از حرم حضرت علی در نجف تا امامزاده بیژن و بهتازگی سیّده خوله (دختر تازه کشف شده امام حسین در جنوب لبنان) نقش زده است و یادش رفته آن دم که باد مهرگان وزیدن گیرد و قدر مردان شناخته شود و جای نامردان به مزبله تاریخ حوالت یابد، آن نامهای حک شده بر کاشیهای آبی و درهای زرین و ضریح سیمین دود میشود و به هوا میرود. پهلویها دست به اسم و رسم و گور قاجارها نزدند. هم عدل مظفر سر جایش ماند و هم مزار مرمرین ناصرالدینشاه. فرمانفرما و فرزندانش در کنار مشیرالدوله و مؤتمنالملک، و مخبرالسلطنه و آقازاده علاءالسلطنه و دکتر محمد مصدق و معیرالممالک و فرزندان و نوادگانشان با احترام زیستند و اغلب علیرغم ارتباطات تنگاتنگشان با قاجار، متصدی مناصب و مسؤولیتهای بالا در کشور بودند. اهالی ولایت فقیه برعکس، حقارتهای خود را در نفی مردان و زنان صاحب نام، خاندانهای سرشناس و ایرانیان سرفراز از هر صنف و طایفهای، شفا میدادند. حتی به نواده دکتر مصدق رحم نکردند و سینهاش شکافتند و میراثش را به غارت بردند.
در مقابل در عصر ولی فقیه و جانشینش که حالا کوس لمن الملکی و خلیفهگری هم میزند، هرچه انسان بداطوار و بدگفتار و نادان بود بالا کشیدند و مسؤولیتهای مهم را به آنها بخشیدند. چنین شد که امروز با نگاه به هیأت حاکمه هر ایرانی که ذرهای حمیت و غیرت وطنخواهی در او باشد، احساس شرم میکند که در آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم، ملایانش از نوع ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی و احمد جنتی و احمد خاتمی و محمدتقی مصباح یزدی و شیخ محمد یزدی و ریشهریاند، دیپلماتهایش از رده غضنفر رکنآبادی و حسن کاظمی قمی و حسن دانائیفر و حسین شیخالاسلام و احمد موسوی و علی آهنی. دولتمردانش از تیره مصطفی محمد نجار و غلامعلی حداد عادل و علی لاریجانی و رستم قاسمی، شاعرانش از نوع حمید سبزواری و احمد عزیزی، روزنامهنگارانش از طایفه حسین بازجوی شریعتمداری و حاج محتشم و مرتضی نبوی و مسیح مهاجری، فیلمسازانش از تیره مسعود ده نمکی و شمقدری و کلهر، مدیران ورزشش سردار رویانیان و حاج غفور رضا یا ابوالفضل، سران نظامیاش حسن فیروزآبادی و عزیز جعفری و حاجیزاده و سردار صفاری، اقطاب تجارت و اقتصادش از نوع حاج حبیب مؤتلفه عسکراولادی تازه مسلمان، ناصر واعظ طبسی، ملیکه یزدی، محمد جابریان، فرهاد فزونی، حاجی علاءالدین موبایلی، حسین هدایتی و... امامزادههایشان از نوع امامزاده بیژن و سیده خولی و امامزاده غیبی، فیلسوفانشان رحیم ازغدی و حسین الله کرم و حاج آقا رحیم دعانویس، و امامشان، سید روحالله مصطفوی و سید علی خامنهای و امام در راهشان آسید مجتبی حسینی میباشند. با چنین دولتمردان و رهبران و مسؤولان و روحانیون و هنرمندان و... چه انتظاری داریم؟ هر چه میبینیم فریب و دروغ است. هر چه میشنویم ریا و تزویر است. ادعاهایشان گوش فلک کر کرده است. زمین و زمان در تسخیرشان و شرق و غرب در لرزه از هیبتشان، آن وقت در روز روشن دانشمندان اتمیشان را میکشند، بزرگترین تأسیسات موشکی و انبار سوخت موشکی و تأسیسات هستهایشان را ویران میکنند، یعنی اینکه تمام ادعاهایشان باطل است و اطوار و اقوالشان مایه خجلت و ننگ. رهبرشان از نظامیان سان میبیند و درجه میدهد و به جای روضه قاسم خواندن، به صنایع هوافضا میرود و از تسخیر سما و موشکهای عرشپیما میگوید و فرمان میدهد برپیشانی حرم سیده خوله دختر امام حسین در بعلبک لبنان چنین بنویسند: «بمبارکه ولی أمر والمسلمین آیه الله العظمی الامام علی الحسینی الخامنئی وبرعایه و کیله الشرعی العام فی لبنان حجت الاسلام والمسلمین السید حسن نصرالله الأمین العام لحزب الله وبدعمه الخاص، تم تجدید وتوسیع وزخرفه المقام...» یعنی اینکه «به برکت وجود ولی امر مسلمانان حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای و با حمایت وکیل شرعی ایشان در لبنان دبیرکل حزب الله، حجت الاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله و با تلاشهای ویژه ایشان بازسازی و گسترش و تزئین این مقام مقدس، در سال 1416 هجری به نشانه وفاداری به شهدای مقاومت اسلامی و خانوادههای صالح آنها به اتمام رسید... ما در آغاز سال 1433 هجری قمری هستیم. یعنی در واقع 17 سال پیش وقتی تازه سید علی آقا در کار کسب قدرت بود و هنوز بزرگ و کوچک مداحیاش نمیکردند. دستش به خون آلوده نبود و نظامش تا گردن در فساد غرق نشده بود. با اینهمه لوحه سرامیک سر در امامزاده جعلی در بعلبک او را ولی امر و امام المسلمین میخواند چون هزینههای بازسازی مسجدی مهجور را داده است که بر آن گنبد زنند و دکانی پررونق برای شیعیان لبنان که اهل امامزاده بازی نیستند برپا دارند.
قتل شاعر و فرزندش
سیزده سال پیش ذوب شدگان در ولایت سید علی خامنهای نیمهشبان، به منزل شاعری آزاده از اهالی کرمان شبیخون زدند و او را که در خواب بود به همراه کارون پسر 9 سالهاش در خون نشاندند و این آغاز قتلهائی بود که زنجیرهای نام گرفت و زندهیادان پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، مجید شریف و پیروز دوانی را در فاصلهای کوتاه با جنایت کرمان، به وحشیترین شکل به قتل رساندند. بیگمان اگر دستگاه قضائی ولی فقیه در فردای ذبح اسلامی قاتلان را که همگی از بلندپایگان اداره اطلاعات کرمان بودند، دستگیر کرده بودند قتلهای بعدی در تهران اتفاق نمیافتاد. خواهر حمید حاجیزاده شرح واقعه را در گفتگو با «روز آنلاین» چنین باز گفته است: «آن شب، عروسی پسر برادر ناتنی ما بود. اروند و ارس دو پسر حمید برای عروسی رفته بودند و حمید منتظر همسر و پسر کوچکش کارون بود که از کرمان برسند و قرار بود آنها هم به عروسی بروند. اما وقتی به خانه میرسند خسته بودند و دیر هم شده بود. لذا از رفتن صرف نظر میکنند. در اصل آن شب قرار بوده حمید در خانه تنها باشد اما با صرف نظر کردن همسر و پسر کوچکش از رفتن به عروسی و به طور اتفاقی تنها نمیماند. همه چیز خیلی طبیعی بود، همسرش در اتاق دیگری خواب بوده و دختر عموی من و بچههایش پیش حمید و کارون بودند. آنها هم میروند و مشکل خاصی نبوده تا ساعت سه و نیم بامداد که دو پسر دیگر برادرم از عروسی برمیگردند و میبینند چراغها خاموش است و چون حمید همیشه با چراغ روشن میخوابید یعنی مدام در حال نوشتن و مطالعه بود و همیشه چراغ روشن میماند و او خوابش میبرد، لذا فکر میکنند کسی در خانه نیست. پسر بزرگ برادرم از تیر چراغ برق بالا میرود و داخل خانه میپرد و در را باز میکند. وارد خانه میشوند. میبینند فیوز برق قطع است. ابتدا توی اتاق متوجه کارون میشوند که روی زمین افتاده رویش را که کنار میزنند وحشت میکنند. میروند بالای سر پدرشان و میبینند که او نیز کشته شده. به اتاق دیگر که میروند میبینند مادرشان خواب است... 27 ضربه چاقو از زیر گلو تا زیر ناف که ده ضربه به قلب فرو رفته بود مجازات شاعری بود که حاضر به مداحی سید علی آقا نشده بود و کلامش چون خنجری به قلب سید علی آقا فرو میرفت. حال اگر حمید را کشتند چون ستایشگر آزادی بود، فرزند خردسال او کارون چه گناهی داشت که سینهاش را دشنه آجین کردند؟
امسال در سیزدهمین سالروز قتلش دیوان عدالت سید علی آقا ولی أمر مسلمانان بعلبک هنوز روشن نکرده است آن ناجوانمردان سیاهکاری که به دستور رهبر، حاجیزاده و کارون را در خون نشاندند چه کسانی بودند.
شیخ علی اکبر، قهر قهر، احمدینژاد دشمن رهبر
در آغاز نوشتم ولی فقیه خیلی اطوار سلطانی گرفته، حالا مثل شاه روضه عاشورا نیز برپا میکند. با این تفاوت که اگر در روضه شاه کسی از بزرگان حاضر نبود گریبانش را نمیگرفتند چرا نیامدی؟ غیابش نیز بحث برانگیز و شایعه پرداز نبود. اما در زمانه سلطنت نایب امام زمان حضور و غیاب اهالی ولایت فقیه هزار معنا دارد. وقتی شیخ علی اکبر بهرمانی در روضه رهبر حاضر نمیشود و جایش را محمد محمدی ریشهری وزیر اسبق اطلاعات و امیر الحاج سابق ولی فقیه میگیرد. به رجال دولت اسلام مینگرم. همه زشت و کریه، همه منفور، به چپ رهبر، لاریجانی و محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی و شیخ حیدر مصلحی وزیر اطلاعات آستان ملک پاسبان نشستهاند و به راست رهبر، ریشهری و غلامعلی حداد عادل و شاهرودی و سه چهار شیخ و مکلای دیگر. پس هاشمی کو؟ این را همه میفهمند. دیگر رشتهای از مهر به جا نمانده تا به هر بهانهای شده، بتوان آن را به هم پیوند داد. احمدینژاد هم یک نوبت برای خالی نبودن عریضه در روضه رهبری حاضر میشود تا حالا که زهرش را ریخته و از ماجرای سفارت انگلیس فقط او به سلامت بیرون جسته، یادآور همگان شود که مملکت دو شاه دارد. به فصل نهائی عاشورای ولایت فقیه نزدیک میشویم. حرمله و شمر و ابن زیاد رویاروی هم صف کشیدهاند. صحنه آخر دیدنی است.
شنبه 10 تا دوشنبه 12 دسامبر
«مزّه» در دمشق نام محلهای است، همچنین نام بولواری و زندانی. در وسط این محله و در حاشیه اتواستراد (اتوبان) مزه که به بولوار و سپس زندان منتهی میشود ساختمانی است که در بین اهل محله به بیت العجم یا خانه عجمیها (ایرانیها) معروف شده چون دخول و خروج ایرانیهایی که اغلب با ریش و لباسهای چروک و قیافههای نفرت برانگیز طی بیست سال اخیر در این ساختمان اقامت میکنند چنان جلب نظر میکند که کمتر کسی است نداند این ساختمان رازهای بسیاری را در دل دارد. بیست سال پیش، پس از تشکیل هیأت امنیتی ـ نظامی رژیم بعثی سوریه و حکومت اسلامی سید علی آقا، این ساختمان در اختیار نمایندگان سپاه قرار گرفت. جالب اینکه عماد مغنیه تروریست سرشناس حزبالله در گاراژ همین ساختمان به قتل رسید. و امروز ستادی که سپاه و اطلاعاتش در این مرکز برپا کرده است یکی از مراکزی است که عملیات علیه ملت شجاع به فریاد آمده سوریه در آن تدارک دیده میشود. دوستان سوری من جزئیات حضور سنگین امنیتی نظامی رژیم ایران و حزب الله را در جنایات رژیم بعثی بشار اسد به خوبی میدانند. وحید صقر، برهان غلیون، هیثم، میشل و... آشکارا میگویند فردای سرنگونی رژیم جنایت پیشه اسد، در کنار برادران و خواهران ایرانی خود خواهیم بود. عوامل رژیم و حزب الله را بیرون میریزیم. و بعضیشان را که دستی تا مرفق آغشته به خون هموطنان ما دارند تحویل دادگاه بینالمللی رسیدگی به جنایت علیه بشریت خواهیم سپرد. حالا هفتهای نیست که هیأتی از تهران نرسد و مقامات سوریه را به سرکوبی بیشتر تشویق نکند. مسعود و احمد فروزنده بسیار بار به دمشق سفر کردهاند. حسین طائب و دستیارانش و تیم جنگ سایبری، توصیههای لازم را به همتایان سوری خود کردهاند، و منهای آموزش افسران سوری در زمینه کنترل شبکههای اجتماعی، در یاری رساندن رژیم سوریه با اعزام تک تیرانداز ماهر به دمشق ذرهای کوتاهی نکرده و نمیکنند.
همزمان در پادگانی که چندان از ستاد ویژه سپاه دور نیست، شماری از شهروندان شیعه سعودی و بحرینی و کویتی که در حوزههای علمیه لبنان و شام درس آخوندی میخوانند، آموزش نظامی و سیاسی میبینند تا با بازگشت به کشورهایشان فتیله فتنه و آشوب را روشن کنند. سعودیها در جریان درگیریهای اخیر در قطیف واقع در منطقه احسا شیعه نشین، شماری از این طلبهها را دستگیر کردهاند که همگی اعتراف کرده که در سوریه توسط افراد سپاه قدس و حزبالله آموزش نظامی و ایدئولوژیک دیدهاند.
نصرالله در سخنرانی روز عاشورای خود ضمن سینه چاک دادن برای ولی فقیه تهران و ولی فقیه بعثی دمشق، تلویحاً یادآور شد آنها که در برابر رژیم سوریه موضع گرفته و در رکاب استکبار و صهیونیستها مشغول توطئهپردازی هستند، هزینهای سنگین را به زودی متحمل خواهند شد.
رژیم اسد منزوی، بال و پر شکسته همچنان به وحشیترین شکل مردم بیدفاع سوریه را از زن و مرد، پیر و جوان به خاک و خون میکشد. اتحادیه عرب که خیز بلندی در حمایت از مردم برداشته بود با سنگ اندازی الجزایر، مخالفت عراق و لبنان با برقراری مجازاتهای سنگین، و بازیهای سوریه با امضای طرح اتحادیه عرب ولی عنوان کردن یک سلسله پیش شرط جهت پذیرش ناظران عرب، مشغول زمان خریدن است. مردم سوری هر روز مصممتر از روز پیش مبارزه جانانه خود را با دادن تلفات سنگین دنبال میکنند. از روز شنبه اعتصابها آغاز شده است. در حما، درعا، حمص و... رژیم با توپ و تانک شهر را محاصره کرده است. مغازهها بستهاند، دیوارها شکسته، مرده میبرن خونه به خونه، امّا ملتی استوار و با اراده، لحظهای تردید و ضعف از خود نشان نمیدهد. حالا جهانی به احترام این ملت کلاه از سر برگرفته است. در قاموس سوریها ترس معنائی ندارد. به وحید صقر میگویم چگونه است که رژیم کودکان شما را میکشد. زنان و ختران را مورد شکنجه و تجاوز قرار میدهد تا مردان را به تسلیم وادارد. با اینهمه حتی یک قدم عقب نمینشینید. صغر میگوید مردم سوریه از زمان وحدت با عبدالناصر و سپس جدائی در سال 1961 تا مروز یعنی بیش از نیم قرن گرفتار استبداد نظامی وحشی بودهاند. بعثیها چهل و سه چهار سال پوست از گرده ملت کشیدهاند. تا یک سال پیش کسی جرأت نداشت به موضوع مخالفت با رژیم سوریه بیندیشد. اما امروز همه فریاد برداشتهاند. و اگر میبینی هنوز در دمشق و حلب آنطور که انتظار میرفت حرکتی به وسعت دیگر شهرها مشاهده نمیشود از آن روست که رژیم در هر محلهای عدهای از اوباش خود را مستقر کرده و در ادارات و حتی بخش خصوصی نیز افراد شبیحه (لباس شخصیها) عملاً همه را کنترل میکنند. اما اندک اندک این فشارها نیز بیاثر خواهد شد. مطمئن باش در دو سه هفته آینده عصیان بزرگ دمشقیها و حلبیها را خواهی دید.
بازگشت سفیران آمریکا و فرانسه به دمشق دو نوع بازتاب داشته است. رژیم سوریه و عواملش این بازگشت را نشانه ناامیدی غرب از سرنگونی اسد میدانند و ادعا میکنند اگر قرار بود اوضاع بدتر شود آنها نمیآمدند، اما مخالفان پس از دیدار با خانم کلینتون به نوع دیگری به قضیه نگاه میکنند: حضور آنها قوت قلب بیشتری به ما میدهد. با حضورشان مردم میتوانند مطمئن باشند گزارش جنایات بشار و رژیمش به شکل دقیقتری به واشنگتن و پاریس ارسال خواهد شد.
سوریها روزهای سختی را طی میکنند. حالا دولت دست نشانده عراق جلو افتاده که بین دمشق و مخالفانش پادرمیانی کند. مخالفان میگویند ما را به خیر شما امیدی نیست، شر مرسانید. آقای هوشیار زیباری وزیر خارجه که کردی است سرشناس واز ارکان حزب دمکرات و خواهرزاده مسعود بارزانی رئیس اقلیم، دل با مخالفان رژیم اسد دارد اما در مقام وزیر خارجه سیاست دولت متبوعش را اعمال میکند. وساطت بغداد نیز به جائی نخواهد رسید. اسد خواهد رفت و به نظر میرسد پایان او نیز چون پایان قذافی، با خفت و خونین خواهد بود.
اسلام ناب در کردستان
در روزهای عزاداری محرم امسال، در کنار حسینیههای پررونق سلیمانیه و اربیل، با سینهزنان کُرد و ترکمن عراقی و بعضی از شیعههای عرب، پیروان اسلام سلفی نیز فرصت یافتند تا با حمله به مشروب فروشیها، هتلها، مراکز ماساژ، تلاش کنند پرچم اسلام ناب محمدی بن لادنی را در دهوک و سلیمانیه بالا ببرند. بعضی مغازهها و هتلها را به آتش کشیدند، و روز بعد جوانان کرد مقرهای آنها را به آتش کشیدند. بارزانی بلافاصله جلسه سران احزاب را تشکیل داد و به اسلامیها اخطار کرد اگر حدود خود را رعایت نکنند به شدیدترین وجه با آنها برخورد خواهد شد. فعلاً دولت خودمختار موفق به کنترل امور شده است. هم بارزانی و هم طالبانی خوب میدانند دست سپاه قدس پشت این آشوبها است و جبهه اسلامی کردستان گو اینکه سنّی است اما رو به قبله ولی فقیه نماز میخواند.
December 16, 2011 05:45 PM