یکهفته با خبر
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
سه شنبه 21 تا جمعه 24 فوریه
پیشدرآمد: سه هفته است که حرف و سخن من در باب خود است و شرح سفر، اما این ابن بطوطه تبعیدی در جریان همین سفرها بسیار آموخته و هر بار سعی میکند بخشی از آنچه را که میبیند و میشنود در بازگشت به لندن خانه تبعیدی، در این زاویه دوستونی با شما در میان گذارد. از آنجا که در هفته پیش به بحرین رفته بودم و احوالات این ولایت گمشده در وجدان مغفوله همه ما، همچنان جذابیت دارد، شرح فشردهای از سفرم را باز میگویم (البته شرح فشرده هم از آن حرفهاست. اما وقتی قصه دراز است و مجال اندک، تفصیل را به باب انجاز میبری و نتیجهاش میشود شرح فشرده!!).
سفرم به دعوت دکتر محمد عبدالغفار رئیس مرکز پژوهشهای استراتژیک و اقتصادی و انرژی انجام گرفت. او که امروز مشاور سیاسی ملک حمد پادشاه بحرین است پیش از این سفیر و وزیر و وکیل بوده است و در غرب به عنوان کارشناسی ارشد در سیاست و دیپلوماسی، مورد احترام محافل سیاسی و پژوهشی است. دعوت از من برای شرکت در کنفرانسی بود که مشترکاً از سوی مرکز دکتر عبدالغفار وانستیتوی سلطنتی پژوهشهای دفاعی بریتانیا که از قدیمیترین مراکز پژوهشی در جهان است برگذار میشد. شمار زیادی از کارشناسان، دیپلماتها و نظامیان از جهان عرب و آمریکا، بریتانیا، فرانسه، ترکیه، ژاپن، چین وروسیه در کنفرانس حاضر بودند. عنوان کنفرانس روابط بریتانیا و بحرین بود، با نگاهی ویژه به نقش جمهوری ولایت فقیه در آشوبهای بحرین و چشم انداز روابط رژیم با سرزمینهای حاشیه خلیج فارس. روز سهشنبه کنفرانس در ساعت نه و نیم بامداد با سخنان رئیس انستیتوی سلطنتی پژوهشهای دفاعی و استراتژیک بریتانیا آغاز شد و سپس دکتر عبدالغفار سخنان بسیار مهمی در رابطه با پیوندهای دیرین بریتانیا با کشورش و نیز نگرانی از توطئههای در پس پرده بین آمریکا و رژیم ایران و... ایراد کرد. (همینجا یاد آور میشوم که حمله سخنرانان بحرینی از جمله نایب رئیس پارلمان و مدیرکل وزارت خارجه و رئیس سازمان امنیت در رابطه با نقش بی.بی.سی در گسترش ناامنی در بحرین و موضعگیریهای بعضی محافل در لندن و نیز نگاه پرزیدنت اوباما به رویدادهای بحرین مرا به یاد شکوهها و انتقادات رژیم پیشین ایران و اهل ولایت فقیه نسبت به بی.بی.سی میانداخت. و هرچه میگفتی توطئهای در کار نیست و بی.بی.سی نمیتواند به خشونتهای پلیس و نیروهای امنیتی نسبت به تظاهرکنندگان در هر کشوری از جمله بحرین بیتفاوت بماند کسی قبول نمیکرد.) سمیره رجب نویسنده و نماینده مجلس شورا که از سرشناسترین روشنفکران چپ بحرینی است با قاطعیت میگفت همانطور که اوباما با بیرون کشیدن نیروهایش از عراق و باز گذاشتن دست مالکی برای یکسره کردن کار قدرت با بیرون راندن دکتر طارق هاشمی معاون رئیس جمهوری به اتهام دست داشتن در کارهای تروریستی و تقاضای رد صلاحیت معاون سنیاش دکتر صالح مطلق از پارلمان عملاً عراق را تقدیم به آخوندهای تهران کرد، پس از روی کار آوردن اخوانالمسلمین سنی در تونس و مصر، حالا میخواهد بحرین را به دست شیعهها بدهد اما مگر از روی جنازههای ما بگذرد که با همه وجود در برابر این توطئه میایستیم).
در رابطه با قمار سیاسی نوری المالکی حرفهائی داشتم که به فرزاد جوادی گفتم، از این قرار: (نظر به تعهدات نخست وزیر شیعه مذهب عراق نوری المالکی در واشنگتن، طبعاً باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا، انتظار این را نداشت که وی به محض بازگشت به بغداد حکم دستگیری معاون ریاست جمهوری کشور خود، طارق هاشمی را صادر کند. نامبرده، که در حال حاضر در شمال عراق در پناه مقامات کردستان این کشور بسر میبرد، یکی از برجستهترین شخصیتهای سنی عراق و مورد احترام مردم آن کشور است. نوری المالکی پس از بازگشت از واشنگتن نه تنها علیه طارق هاشمی، معاون ریاست جمهوری، بلکه علیه معاون نخست وزیری، یعنی معاون شخص خود، صالح مطلق حکم جلب امضأ نمود... اولی به اتهام دست داشتن در تروریسم، و دومی به اتهام اهانت به خود! اتهامات بیاساسی، که همراه با سیاستهای نادرست دیگر آقای نوری المالکی جلوی آرامش و امنیت مردم عراق را گرفته، و روند بازگشت تدریجی این کشور به شرایط عادی را ممتنع ساخته است.
در حال حاضر عراق در وضعیتی بسیار بحرانی قرار دارد. به اعتقاد من، اگر آقای نوری المالکی از قدرت کنار نرود، یا حداقل در خط مشی خود تجدید نظر نکند، عراق با خطر از همپاشیدگی روبرو خواهد شد، زیرا تمام زمینههای فروپاشی این کشور متأسفانه فراهم است...).
باری، به بحرین باز گردم که حرفهای من چه در جلسه علنی و چه در نشست در بسته با حضور 30 تن از میهمانانی که فقط من در میانشان شغل رسمی نداشتم، سرو صدای زیادی به پا کرد تا آنجا که آقای منصور الجمری فرزند آیتالله مرحوم شیخ الجمری، و چهره مخالف آل خلیفه، در روزنامهاش الوسط که پس از بازگشت به وطنش از سوی پادشاه به او داده شد، در سرمقاله روز چهارشنبهاش نوشت: «أمّا السؤال أو التعليق الثالث الخارج عن السياق فقد كان من نصيب الكاتب الإيراني المقيم في بريطانيا «علي نوريزاده» الذي طعم مداخلته بعبارات عربية ليساند كل الاتهامات حول دور إيران الشرير في كل ما يجري من سوء في جميع دول الشرق الأوسط، بما فيها البحرين، إلا أنه وصل إلى ما أراد قوله: «أختلف في تسمية المتداخلين الخليج الفارسي بالعربي، فكما أننا لا يمكن أن نغيّر اسم شط العرب لا يمكن أيضاً أن نغيّر اسم الخليج الفارسي». في العادة، فإنّ مثل هذا التعليق يشعل النار في النقاشات، إلا أنّ يوم أمس كانت هناك نار أكثر سخونة، ومرّ التعليق من دون ردة فعل مضادة».
ترجمه مختصر کلام الجمری که تا همین اواخر از دلبستگان اسلام ناب ولائی سید علی آقائی بود چنین است که: سؤال یا تفسیر سومی که خارج از چهارچوب بود به علی نوری زاده نویسنده ایرانی مقیم بریتانیا تعلق داشت که با واژگان عربی خود همه اتهامات در باره نقش شریر ایران را در رویدادهای سوء در دولتهای خاورمیانه از جمله در بحرین تأیید کرد. و رسید به جائی که هدفش بود. او یادآورشد، من با شما در زمینه نامگذاری خلیج فارس اختلاف دارم و همچنانکه شط العرب را نمیتوان تغییر نام داد، خلیج فارس را نیز نمیتوان به اسم دیگری خواند... معمولا چنین تفسیری جنجال بسیار به دنبال دارد و آتش در بحثها برپا میکند، اما دیروز چنین نشد و تفسیر ـ نوریزاده ـ با واکنشهای تند همراه نبود.
روزنامه الخلیج که سردبیرش انور عبدالرحمن کارشناس زبان و تاریخ و ادبیات فارسی، مدعی شد ایران همه گاه توسعه طلب بوده است و لشکرکشی کوروش به بابل و داریوش به مصر و خشایار شاه به یونان را تاکیدی بر این توسعهطلبی دانست که اسلام دویست سال به آن پایان داد (به او گفتم کتاب دو قرن سکوت زنده یاد عبدالحسین زرینکوب را برایت میفرستم تا بدانی در این دویست سال برادران عرب چه بر سر خواهر و مادر ... ما آوردند) رفیق نویسنده ما حتی تلاش یعقوب لیث صفار برای پایان بخشیدن به ظلم بنی عباس را توسعهطلبی ایرانی میدانست. به او در برابر جمع حاضران در نشست گفتم در طول 150 سال اخیر ایران به هیچ کشوری حمله نکرده بلکه بارها در معرض حمله قرار گرفته که آخرینش همین تجاوز سردار قادسیه دوم به سرزمین ما بود که همه شما به سبب عملکرد رژیم فتنهگر حاکم بر ایران، از او حمایت کردید.
در حاشیه کنفرانس دیدار با سمیره رجب، گفتگو با شماری از روزنامه نگاران و از همه مهمتر گفتگوی تلویزیونی سوسن الشاعر (اوپرا وینفری) بحرین با من که ساعتی به طول انجامید از جمله دستاوردهای به یاد ماندنی سفرم به بحرین بود. از سال 1971 که پس از رفراندوم سازمان ملل در جمع هیأتی از روزنامهنگاران میهنم به بحرین سفر کردم، سفری که در اوج شادیها و رؤیاهای نوجوانی بودم تا امروز که بار دیگر به دیدارش رفتهام با موئی که سپیدیهایش بیش از سیاهیهاست، بحرین زیر و رو شده است و با اصلاحات حمد که نظام مستبد امیری را به پادشاهی مشروطه بدل کرده، اگر مداخلات رژیم ولایت فقیه نبود امروز شیعه بحرینی با امتیازاتی که نصیبش شده است (18 نماینده در پارلمان 50 عضوی) میتوانست به همه آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. بحث در باب بحرین را همراه با بقیه گزارش جنادریه به هفته بعد میگذارم که این قصه سر دراز دارد.
شنبه 25 تا دوشنبه 27 فوریه
شادم، سرفرازم و با همه دلم پیروزی سینمای میهنم را جشن گرفتهام. اصغر فرهادی اسکار را برد. همه زیبائیهای هولیوود و اسکار یکطرف، موفقیت اصغر و یاران همدلش یک طرف، به دیدار نیما پسرم آمدهام در شب اسکار. دو روز دیگر شادمانی بزرگتری بهعنوان یک پدر دارم که روز گریز به اجبار از خانه پدری باور نداشت سی سال بعد در شامگاه 28 فوریه 2012 در شب افتتاح نخستین فیلم ساخته یک ایرانی در کمپانی برادران وارنر، که پسر اوست حاضر خواهد شد. بله، فیلم نیما «پروژه ایکس» از دوم فوریه در هزاران سینمای آمریکا و اروپا و دیگر نقاط جهان به نمایش در میآید و من به جشن شب افتتاح و عبور از روی فرش قرمز دعوت دارم. نیما فیلم را کارگردانی کرده است. فعلا به همین بسنده میکنم.
نقش ایران در حمایت از نظام بشار اسد
در باب سوریه و نقش شوم و مرگ آفرین رژیم ولایت فقیه در سرکوبی مردم این کشور حرف و سخن بسیار است. آنچه را این هفته در رابطه با پهلو گرفتن کشتیهای جنگی رژیم در بندر طرطوس و کمکهای نظامی به دمشق به سراج میردامادی گفتهام اینجا میآورم.
«باید بگویم که اولاً بندر طرطوس از مدتها پیش تبدیل به یک بندر نظامی شده بود. یعنی دو پایگاه دریایی سوریه در این بندر است. همین طور برای کشتیهای روسی و کشتیهای دوست یک بندرگاه ویژه درست کردهاند که در آنجا پهلو میگیرند. البته این تنها بندر نظامی سوریه نیست.
در لاذقیه هم سوریها یک قسمت نظامی درست کردهاند و در نتیجه کشتیهای روسی در آنجا پهلو میگیرند و همین تازگی بود که یک ناو هواپیمابر روسی از سوریه دیدن کرد.
جمهوری اسلامی هم برای اولین بار نیست که کشتی به سوریه میفرستد. ولی کاری که قبلاً میکرد، این بود که معمولاً کشتیهای لجستیکی یا کشتیهای باربر را که هم بُرد نظامی دارد و هم بُرد غیرنظامی، به سوریه برای ارسال تجهیزات و سلاح میفرستادند.
ولی این بار جمهوری اسلامی خواسته است قدری فراتر برود. اولاً ابعاد ارتباطش با سوریه را آشکار کند، بهویژه که اخیراً روسها همانطور که گفتم ناو هواپیمابر فرستاده بودند. از سوی دیگر مطابق بعضی از گزارشها روسها بخشی از سلاحهایی را که به سوریه میفرستند، از طریق ایران میفرستند. این سلاحها از طریق دریای مازندران وارد ایران میشود و از آنجا با قطار به جنوب کشور و از طریق بندرعباس یا بوشهر به سوریه فرستاده میشود. الان هم بازدید این دو کشتی جنگی ایرانی، همانطور که گفتم، علاوه براین میتواند همان ابعاد قبلی را داشته باشد. کمک نظامی به سوریه، در عین حال نشانه حمایت مطلق جمهوری اسلامی از رژیم بشار اسد در سوریه است و بازتاب بسیار بدی داشته است.
امروز برای مبارزان سوری، جمهوری اسلامی بهعنوان دشمن اول درآمده و در بیانیهها و اظهارنظرهاشان حتی جمهوری اسلامی را بالاتر از روسیه قرار میدهند. چون براین باورند که روسها با وجود کمک به سوریه، مجبور به رعایت بعضی التزامات بینالمللی هستند.
در حالی که جمهوری اسلامی به هیچ کدام از اینها عمل نمیکند و علاوه بر اسلحه و کمکهای مالی و کمکهای لجستیکی مستقیماً در سرکوب مردم سوریه نیز شریک است.
حضور نیروهای وابسته به سپاه قدس و همین طور نیروهای اطلاعات سپاه و آموزشگران سپاه، که نیروهای سوری را در نحوه مبارزه با مردم و جنگهای خیابانی آموزش میدهند، از نگاه مردم سوریه پوشیده نیست.
امروز جمهوری اسلامی به چند شیوه دارد به سوریه کمک میکند و این کمکها هم میتواند گسترش پیدا کند و وسیعتر شود.
در درجه اول مسأله حضور حزبالله در برابر مردم سوریه مطرح است. حزباله بیش از ۱۰ هزار نیروی جنگجو آماده برای ستیز و مبارزه دارد. این نیروها البته برای جنگهای چریکی تربیت شدهاند، ولی در جریان درگیریهای داخلی لبنان حزبالهج نشان داد که کاملاً برای مبارزه با مردم در خیابان هم آمادگی دارد و این است که الان گفته میشود نزدیک به هزار تن از افراد حزبالله با اجازه جمهوری اسلامی در سوریه هستند.
نیروهای سپاه نیز، به چند شکل در سوریهاند. یک شکل آن درگیری مستقیم است. این نکته را باید اضافه کنم که اصولاً ارتش سوریه ارتشی نبود که آموزش جنگ خیابانی دیده باشد. یک ارتش دفاعی بود برای مقابله با اسراییلیها. آن بخش از نیروهای سوری هم که در لبنان بودند عملاً درگیری مستقیمی به آن شکل نداشتند.
بنابراین بلد نبودند به چه شکل مردم را بزنند و سرکوب کنند. در حالی که جمهوری اسلامی تجربه خیلی وسیع و قدیمی در این زمینه دارد. از خرداد ۶۰ تا امروز بارها جنگ خیابانی داشته با مردم، با مردم بیسلاح.
بنا بر این در این زمینه جمهوری اسلامی سوریه را آموزش داد و الان هم تعداد زیادی از افراد سپاه در آنجا هستند و اخیراً هم خبری منتشر شد مبنی براین که آقای سرلشکر پاسدار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و همینطور مسعود فروزنده در سوریه مستقر و در آمد و شدند.
ستادی جمهوری اسلامی در منطقه مزه درست کرده که این ستاد از مدتها پیش مرکز مشترکیست برای همکاریهای نظامیـ امنیتی سوریه با جمهوری اسلامی.
در رابطه با دلائل عدم ریزش سریع ارتش سوریه باید بگویم این عدم ریزش دو دلیل عمده دارد. دلیل اول این است که رژیم موفق شده به افسران بلندپایهای که اغلب از طایفه علوی هستند، بقبولاند که اگر ما قدرت را از دست دهیم، سنیهای تندرو روی کار میآیند و شما را قتل عام خواهند کرد. بنابراین قصه زندگی یا مرگ است، که به هر قیمتی شده دارند دفاع میکنند.
متأسفانه اپوزیسیون سوری هم مدتها از این واقعیت مهم غافل بود. البته الان تعداد زیادی از علویها به شورای ملی پیوستهاند و همین طور در گروههای دیگرهم فعالیت میکنند. ولی برای مدتی این فرصت را رژیم داشته است که با این نوع تبلیغات نیروهای خودش را همچنان منسجم و هماهنگ نگه دارد.
مورد دوم که باز بسیار قابل توجه است این که کسانی که جدا شدهاند نتوانستهاند موفقیتی به دست آورند که تشویق کننده بقیه باشد. خیلیهاشان کشته شدند، خیلیهاشان ناچار به فرار شدند.
رفتار رژیم با آنها خیلی غیرانسانی و خشونتبار بوده است. تا زمانی که یک نیروی بینالمللی رسماً از اینها اعلام حمایت نکند و یک منطقه امن، مثلاً در مرز ترکیه، برایشان درست نکند، ما با همین وضع روبرو خواهیم بود.
در هفتههای اخیر حضور گسترده جمهوری اسلامی و حزبالله در کنار رژیم اسد باعث شده دستکم کشورهای عربی در این زمینه به طور جدی وارد کار شوند.
حرفهایی که سعود الفیصل در نشست قاهره که وزرای خارجه عرب حضور داشتند عنوان کرد، زمینه را فراهم کرده که به هر شکلی شده باید به نظامیان جدا شده از ارتش سوریه کمک کرد که این کمکها شامل کمک نظامی هم میشود.
در طول دو سه هفته اخیر ما شاهد این بودیم که تعداد زیادتری از نظامیان بهویژه سربازان و درجهداران از رژیم اعلام انزجار کردهاند و من تصور میکنم این روند سرعت بیشتری در روزهای آینده بگیرد.
البته تا اراده بینالمللی در این زمینه وجود نداشته باشد، تا ایالات متحده، فرانسه و غربیها در این زمینه توافق نکنند، اتحادیه عرب به تنهایی این کار را نخواهد کرد.
ولی ابعاد فاجعه به گونهای شده است که شاید دنیا الان در برابر یک سئوال بزرگ قرار گرفته. آیا باید دست روی دست بگذارد که ملت سوریه نابود شود یا این که واقعاً التزامات بینالمللی و انسانی ایجاب میکند مشترکاً دست به یک اقدام زنند؟
مردم سوریه بهشدت موافق مداخله نظامی هستند. حتی اپوزیسیون نیز میگوید حالا اگر مداخله نظامی به شکل مداخله در لیبی نباشد، حداقلش این است که اینها باید برخی مناطق را منطقۀ امن اعلام کنند که در این مناطق امن ، ارتش آزاد سوریه و مبارزان مجال دفاع و گاه حمله داشته باشند...
March 2, 2012 05:26 PM