یکهفته با خبر
سرها بریده بینی، بی جرم و بیجنایت!
با «نیما» در سینمای هالیوود
سه شنبه 28 فوریه تا جمعه 2 مارس
شب اسکار به شهر فرشتگان میرسم. تصویر اصغر فرهادی نه فقط صفحه جعبه تماشا، بل همه جهانم را پر کرده است. برای او شادم، برای سینمای میهنم و برای لیلا، آن شب که علی حاتمی در شفاخانه لندنی، در دیداری که آخرین بود با همه دردش گریست که حالا تکلیف زری و لیلا چه میشود؟ باور نداشتم که روزی دختر نازنینش که در «کمال الملک» نقش کودکی نقاش را بازی کرد و در «دل شدگان» شهزاده رمیده از قصر دولمه باغچه سلطان عثمانی را ارائه داد، در مراسم اسکار حاضر شود و تحسین میلیونها بیننده را در سراسر جهان برانگیزد.
فرهادی همانگونه که باید و شاید، سخن گفت. آن سکو جای شعار سیاسی دادن نبود. لابد بعضیها انتظار داشتند او نیز مثل من سید علی آقا را محکوم کند. اما او زیبائی و عشق و فرهنگ را، و ساکنان خانه پدری را، تجلیل کرد و همین گفتهها، نفی ولایت سیاهی بود که دشمن زیبائی و فرهنگ و آزادی است. من اما برای دیدن اسکار به اینجا نیامدهام که در لندن هم، جعبه تماشا را داشتم با این تفاوت که اینجا در آغاز شب تماشایش میکنم و در خانه تبعید سی ساله، در سحرگاهان. مراسم من شامگاه چهارشنبه است. همه گاه در این زاویه از سیاست نوشتهام و همه گاه از دیگران، این بار اما از فرزندم مینویسم که مرا به این سو کشانده است. چهارشنبه شب، طبق رسم و شیوه هالیوود، شب فرش قرمز نخستین فیلم سینمائی او «پروژه ایکس» برای کمپانی برادران وارنر است. از کودکی WB بزرگ برادران وارنر را بر پرده سینما دیدهام، حالا اما از برکت حضور فرزند در جمع کارگردانان این کمپانی میهمان مدیر این کمپانی هستیم. در برابر «چاینیز تیاتر» محشر کبرا برپاست. یک هزار میهمان به این مراسم دعوت شدهاند. همه به نوعی در کار سینما، هنرپیشه، کارگردان، تهیه کننده، روزنامهنگار و دهها دوربین و میکرفن و فلاش پشت فلاش. به یاد میآورم روزی که به غربت رسیدم، نیمای یک ساله، در کنار نوید دو ساله و امید شش ساله همه دغدغه من و شریک زندگیم بودند که اینهمه سال همه زندگی و همّ و غمش خلاصه در این سه تن شده بود. از اتومبیل که پیاده میشویم، نیما در حصار دوربینها و خبرنگاران گم میشود اما همه جا به ما اشاره میکند که از لندن آمدهایم تا در شب او، شریک باشیم. تهیه کننده فیلم که خود پیش از این فیلم موفق «هنگ اوور» را کارگردانی کرده، به ما خوشآمد میگوید و از صبر و ذوق و فروتنی نیما میگوید و اینکه آرزو میکند فیلم در روز جمعه که اکران عمومی میشود تا یکشنبه 15 تا 20 میلیون دلار فروش کند. در این صورت خیالتان از آینده نیما جمع جمع باشد.
یادم هست روزی که نیما پس از دبیرستان گفت میخواهد برای تحصیل هنر به «سنت مارتین» مهمترین کالج هنر لندن برود با همه دلم او را تشویق کردم. تجربه کوتاهی در سینما داشتم، نوشتن چند سناریو و دستیاری کارگردان در فیلم «مردان سحر» که دکتر اسماعیل نوریعلا کارگردان آن بود. سینما همه گاه برای من بهترین وسیله برای تأمل و اندیشیدن و تأثیرگذاری بوده است. آیا میتوانیم تأثیر «پدرخوانده» کاپولا، «یکی بود یکی نبود در آمریکا»، «آمریکا آمریکا»ی الیا کازان، «مرد آرام» جان فورد، «توپاز» هیچکاک، «شکوه علفزار»، «برباد رفته»، «سینما پارادیزو» و دهها فیلم دیگر خارجی که بیشتر آنها را با دوبله درخشان به فارسی دیدیم و فیلمهای گلستان، کیمیائی، مهرجوئی، حاتمی، مخملباف، قبادی، پناهی، تبریزی، میلانی، فرهادی و... در سینمای ملی بر زندگیمان، حرف زدنمان، رفتارمان و... را انکار کنیم.
نوارهای فیلم در زندگیمان، آن گونه که در فیلم درخشان «سینما پارادیزو» و اثر به یاد ماندنی مخملباف «ناصرالدین شاه، آکتور سینما» مشاهده کردیم در نگاه هر یک از ما ثبت لحظاتی است که بعضاً با ما ارتباط ویژه روحی و معنوی پیدا کرده و میکنند. با این لحظات زندگی میکنیم، تجربه دوست داشتن را مرور میکنیم. رویا میبینیم، و گاه البته کابوس.
پس از مصاحبهها و برق فلاشها، سرانجام به داخل سالن مجلل سینما میرویم که چندین دهه شاهد مراسم افتتاح فیلمهائی بوده است که بعضاً در جان و جهان ما جای گرفتهاند. در حاشیه سینما اثر دست و امضای مهمترین مشاهیر هنر هفتم بر سنگفرش خیابان نقش بسته است. از روی امضای آنها رد میشویم. آنها که خاکستر شدهاند و هنوز دیدنشان بر پرده سینما، یکی دو ساعتی، همراه و همسفرشان میشویم. فروغ گفته بود «تنها صداست که میماند» با تصویر سینمایی اما هم صدا را داری و هم چهرهها را.
وقتی مریلین مونرو یا براندوی بزرگ را بر پرده سینما میبینی، با جون کرافورد و اسپنسر تریسی و کاری گرانت و ویوین لی همسفر میشوی، باور نداری که آنها دیگر در این دنیا نیستند و به هفت هزار سالگان پیوستهاند. دو ساعت با همه خندههای گاه دیوانهوار همراه است. فیلم نیما آمیزهای است از موسیقی و جوانی در همه ابعادش و رقص و طنز. سه دوست 17 ساله، در غیاب پدر و مادر یکی از آنها که برای شب سالروز ازدواجشان به سفری کوتاه میروند و این شب در عین حال تقارن با تولد فرزندشان دارد، مصمم به برگذاری یک پارتی کوچک در خانه خالی میشوند. تعدادی از همکلاسیها را دعوت میکنند اما خبر پارتی همهگیر میشود و 1500 تن در آن شرکت میکنند. آنچه در خانه میگذرد، یک ساعت و نیم جوانی و شور و خنده و البته فاجعه برای پدر و مادری است که در بازگشت با خانه ویران روبرو میشوند.
آرزوی تهیه کننده در پایان سه روز اول فیلم نه تنها تحقق پیدا میکند، بلکه فروش از مرز انتظار فراتر میشود و در هالیوود این مهمترین مسأله برای ادامه کار و رسیدن به جایگاه مطمئن و مستدام است. هزار سال نیرو گرفتهام. لحظات زندگی سه دهه غربت و فرزندان را به دندان کشیدن پیش روی من است. یک لحظه به یاد فرزندانم در خانه پدری هستم. آنها که حتی خنده را بر لبانشان قیچی میکنند. ای کاش همه آنها فرصتی را داشته باشند که فرزندان ما در بیرون از خانه پدری یافتند تا قابلیتهای خود را عرضه کنند. اگر علی حاتمی مانده بود لابد با دیدن لیلایش در مراسم اسکار همانقدر احساس شادمانی و سربلندی میکرد که من به دیدن نیما در برابر «چاینیز تیاتر» داشتم.
2 ـ جنگ جنگ تا ویرانی
در سفر به حاشیه خلیج فارس، فضای جنگ در راه را بیش از هر زمان حس میکنم و میبینم. فضای نگرانی و دلهره و وحشت در کلام و نگاه اهالی این سوی جهان، بزرگ و کوچک، حاکم و شهروند عادی، حضور دارد. در نشست بعد از ظهر کنفرانس مشترک مرکز پژوهشهای استراتژیک اقتصادی و انرژی بحرین و انستیتوی مطالعات دفاعی سلطنتی بریتانیا در هتل سؤوتل بحرین، جلسه بسته است. به عبارت دیگر به جز شماری از شرکت کنندگان در جلسه بامدادی که باز و حضور خبرنگاران و علاقمندان آزاد بود، فردی در داخل سالن حضور ندارد. حدوداً سی و پنج تن هستیم که در جمع ما، هم شاهزاده بحرینی حضور دارد و هم سفیران دولتهای بزرگ، آدمیرال آمریکائی که نیابت فرماندهی ناوگان پنجم را دارد در کنار دریادار انگلیسی نشسته است. بانوئی از روسیه حضور دارد که منطقه را به خوبی میشناسد و در کنارش دیپلمات و پژوهشگر چینی، نمایندگانی نیز از کشورهای عضو شورای همکاریهای خلیج (فارس) حاضرند. محور همه بحثها از بستر نگرانیها از یک جنگ ویرانگر سرچشمه میگیرد. جنگی که در کلام بعضی از حاضران، اگر روال رویدادها در مسیری جریان یابد که سید علی آقای نایب امام زمان هدایت کننده آن باشد، اجتنابناپذیر است. چقدر دلم میخواست نمایندگان رهبر رژیم و رئیس جمهوریاش در جلسه حاضر بودند تا در بازگشت حضرت آقا را از خواب و خیال بیرون آورند. تا آنجا که خبر دارم، سپاه طرحی را به خامنهای ارائه داده است که از الف تا یای آن بر خیال و رویا استوار است و نتیجه آن بدون شک ویرانی آمریکا و اسرائیل نخواهد بود. طرح رژیم بر اساس «مُسلّماتی» ارائه میشود که از پایه غلط و ناشی از عدم درک طراحان از نوع رویاروئی احتمالی است. طراحان سپاه، به این پیش فرض اعتقاد دارند که حمله نظامی اسرائیل با و یا بدون آمریکا، شامل یک سلسله بمباران هوائی ده پانزده نقطه در اصفهان و نطنز و قم و تهران خواهد بود. سپاه بلافاصله دست به کار میشود و با شلیک یکصد تا یکصد و پنجاه موشک دوربرد و کوتاه برد، هدفهائی را در اسرائیل، کویت، قطر، امارات متحد عرب، بحرین و در صورت تکرار حملات دشمن، عربستان سعودی و عراق را مورد حمله قرار میدهد. همزمان حزبالله از جنوب لبنان، شمال و مرکز اسرائیل را با موشکهای والفجر، رعد، و خمپارههای 433 میلیمتری نازعات و نور، مورد حمله قرار میدهد. دشمن وحشتزده از واکنش نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، یا ابعاد جنگ را گسترش میدهد که در این صورت، دلاوران اسلام خانه دشمن را در چهار سوی منطقه به آتش میکشند و همزمان برادران و خواهران مسلمان علیه شیطان بزرگ و طفل حرامزادهاش اسرائیل و نوکران منطقهای استکبار به پا میخیزند و سفارتخانهها و مراکز حضور آمریکائیها و اذنابشان را مورد حمله قرار میدهند. محشر کبرا به پا میشود، رژیمهای وابسته به غرب یا سرنگون میشوند و یا چنان متزلزل که ملتمسانه دست به دامان جمهوری اسلامی میشوند. اینجاست که مقام معظم رهبری جهاد اکبر را اعلام میکنند و از جاکارتا تا تیمبوکتو سلحشوران اسلام ناب گوش به فرمان ولی امر، نبرد نهائی برای محو صهیونیسم و استکبار را آغاز میکنند. و یا اینکه آمریکا ناچار به تسلیم و پذیرش شرایط جمهوری اسلامی میشود و ایران اسلامی بهعنوان ابرقدرت منطقه حضور خود را فراتر از همه قدرتهای منطقه تثبیت میکند. این خیالات و اوهام در برابر طرحهائی که برای ویرانی ایران آماده شده، نشانه جهل و بیمسؤولیتی رژیمی است که بالاترین مقام نظامیاش با دویست کیلو وزن، «سرلشگر بسیجی با 11 سال تقدم بر عالیترین مقام نظامی «سرلشکر صالحی» و «سرلشکر عزیز جعفری» و... در میز گرد تلویزیونی ادعا میکند«در خلال حمله اسرائیل به لبنان سربازان اسرائیلی شکایت پیش فرماندهان خود بردند که ما قادر به جنگ نیستیم چون در برابر خود مردانی سپیدپوش شمشیر به دست را داریم که بر اسب سپید سوارند و بیمحابا به قلب لشکر ما میزنند و هرچه تیر به آنها میزنیم کارگر نیست اما آنها با هر ضربه شماری از ما را به قتل میرسانند.» گوینده تلویزیون که با حرفهای فیروزآبادی نیم لبخندی به لب دارد، در تأیید ژنرال (البته با چاشنی از طنز) میگوید؛ آمریکاییها، بر همین مبنا فیلم «اسکلت» را ساختند!! ژنرال خوش گوشت سید علی آقا هم سر تکان میدهد که بله بله البته، حدیث معتبری داریم که میگوید دشمن از شیوهها و دانش ما بهره میبرد و علیه خود ما، از داشتههای ما استفاده میکند. با این نوع سرداران سلحشور، سید علی آقا میخواهد به جنگ قدرتهائی برود که امام زمان را قبول ندارند اما در عرصه تکنولوژی به جائی رسیدهاند که قادرند ظرف چند ساعت با از کار انداختن سیستم ارتباطات بین نیروهای مسلح ما، کاری کنند که نه موشکهای نایب امام زمان به کار آید و نه توپ و تانکشان. زیردریائیهای غدیر که هیچ، حتی «کیلوکلاس»های روسی نیز شکار تکنولوژی برتر و آتش قدرتمندتر آمریکای جهانخوار و اسرائیل خواهند شد. طرحهای پیشگیرانه و سپس ضربتی پنتاگون در یک نبرد نابرابر احتمالی، دستاوردهای پنج نسل از ایرانیانی را که با آرزوی سربلندی و پیشرفت کشورشان از جان مایه گذاشتند به باد خواهد داد. یکبار نه، ده بار نوشتهام که «محمد قائد» وقتی نوشت صد سال بر ویرانههای «ری» اشک خواهیم ریخت از یک واقعیت میگوید. راستش برای نخستین بار پس از دیدار اخیرم از حاشیه خلیج فارس، وحشت کردم. کتاب خاطرات و خطرات مخبرالسلطنه هدایت، یادداشتهای سلیمان بهبودی، سفرنامه خوزستان و مازندان رضاشاه به قلم موشکاف بهرامی، یادداشتهای علم، منوچهر فرمانفرمائیان و دهها گزارش سالهای سازندگی ایران را باید دوباره بخوانیم تا دریابیم به گفته نادر ابراهیمی، برای آنکه ایران سرفراز و آزاد و آباد باشد چه خطرها کردهایم و چه رنجها کشیدهایم. حالا مشتی مجنون مالیخولیا زده، بر آنند که حاصل رنجها و تلاشهای مردان و زنان ایرانی را از صدر مشروطه تا امروز فدای جاه طلبیها و حماقت خود کنند. مطابق یک گزارش پنهانی که در جلسه بحرین به آن اشاره میشود بین 280 تا 400 هدف نظامی، اتمی، اقتصادی شامل فرودگاهها، بنادر، ایستگاههای بزرگ راه آهن، پُلها، کارخانههای صنعتی بزرگ و... در نخستین ساعات آغاز حمله احتمالی به ایران توسط موشکهای کروز و موشکهای سنگر و دیوارشکن که تا عمق 50 متری زمین نفوذ میکند ویران خواهد شد. با از کار افتادن نظام ارتباطاتی الکترونیک، حتی یک موشک اسلامی ره به هدف نخواهد برد. حسن آقای فیروزآبادی با همه وزنش، چونان کودکان یتیم لابد بر سر قبر امامش سر به دیوار خواهد کوفت چون سوراخی که هیکل او را پذیرا باشد پیدا نخواهد کرد. سید علی آقا را لابد به کاخ ملک آباد در مشهد و یا قصر نوشهر و یا خانهای امن در یالقوز آباد منتقل خواهند کرد و هزاران کشته و زخمی از نبرد نابرابر به جا خواهد ماند. آنسو با اولین شلیک موشک حزبالله علیه اسرائیل، آقای ایهود باراک بیملاحظه از واکنش جهانی فرمان ویرانی لبنان را صادر خواهد کرد و عروس خاورمیانه بار دیگر در خون و ویرانی خواهد نشست. دیگر «رفیق حریری» در کار نیست تا به بازسازی لبنان بپردازد.
این تصاویر را عرضه میکنم تا آنها که هنوز قادر به جلوگیری از فاجعه جنگ هستند به خود آیند. کسی از ایران برایم نوشته است، شمار کثیری از فرماندهان سپاه و ارتش مثل شما نگران رویاروئی نظامی با اسرائیل و آمریکا هستند. حتی بحثهائی بین شماری از آنها در جریان است که هدف آن یافتن گزینهای برای رهائی از شر جنگ و ویرانی است. پیش روی ما سه گزینه وجود دارد که در کنفرانسها و نشستهای دربسته به آن اشاره میشود.
1 ـ سپاه در یک حرکت ضربتی قدرت را به طور کامل در دست گیرد. کسی مثل عزیز جعفری یا محمدباقر قالیباف، یا یحیی رحیم صفوی، غلامعلی رشید و... اعلامیه شماره یک را از رادیو تلویزیون قرائت کند.شورای موقت نظامی (مثل مصر) دولتی را به ریاست میرحسین موسوی که مشروعیت انتخاباتی نیز دارد، مأمور اداره امور تا برگذاری یک انتخابات آزاد کند. شورای نظامی با اعلام پذیرش پیشنهادات آژانس بینالمللی انرژی اتمی، و کشورهای 1+5 آمادگی برای گفتگو با آمریکا را اعلام میکند. سرنوشت سید علی آقا نیز میتواند به دو صورت تعیین شود، نخست آنکه شورا اعلام کند مقام معظم رهبری بهعلت سکته قلبی یا به لقاءالله پیوسته و یا در حال پیوستن است و بهعلت شرایط حساس کشور موضوع ولایت فقیه فعلاً تا تشکیل مجلس مؤسسان به حال تعلیق در میآید. و یا آنکه اعلامیهای صادر میشود که مقام معظم در حین بازدید از دانشگاه پدافند ملی توسط فردی که ارتباطش با «منافقین» و یا محاربین کشف شده مورد حمله قرار گرفته و با رگبار گلوله راهی روضه رضوان شدند و به امام أعلی الله مقامه پیوستند. چند روز عزاداری و نعش کشی و پخش تصویر مجتبی در حال گریه و مصطفی در حال غش و ضعف، دفتر ولایت فقیه را مختومه میکند. اصلاح طلبان ضمن اعلام حمایت از شورای نظامی، همکاری با شورا در گستردهترین شکل ادامه میدهند و دکتر محمدرضا خاتمی در مقام وزیر خارجه دولت موقت راهی آمریکا میشود و در ملاقاتی با خانم کلینتون، پایان بیش از سه دهه دشمنی بیدلیل و عداوت بین دو کشور را اعلام میکند. ایران میتواند با این سناریو، از خطر جنگ برهد و در عین حال پروسه تدریجی گذار به رسیدن نوعی نظام ترکی مظهر نیمه دمکرات را آغاز کند.
2 ـ جنبش سبز در ابعاد گسترده احیا شود و در فردای سرنگونی رژیم بشار اسد در سوریه، مردم به خیابانها بریزند و خواستار سرنگونی رژیم شوند. در این صورت باز دو حالت محتمل است، نخست آنکه رژیم هم چون رژیم بعثی سوریه با همه قدرت به جان مردم بیفتد و از کشته پشته بسازد. درگیریها مدتی طولانی ادامه پیدا کند و جامعه جهانی اقدامات حادی را علیه رژیم به اجرا درآورد. و رژیم سرانجام زیر فشار جامعه بینالمللی از پا درآید. در این صورت اگر بدیلی در کار نباشد فردای سقوط رژیم به هیچ روی روشن و امیدوارکننده نخواهد بود. حالت دوم پیوستن سپاه و ارتش به مردم و یا اعلام تشکیل ایران آزاد در کردستان توسط حزبهای دمکرات و کردستان و پیوستن آزادیخواهان به آنها و حرکت به سوی تهران است. به اعتقادمن کردستان در هر حرکتی برای رهائی ایران همان نقشی را خواهد داشت که آذربایجان در جنبش مشروطیت داشت.
3 ـ جنگی ویرانگر در بگیرد، ایران ویران شود، در هر گوشهای دستهای به پا خیزند و گربه نشسته به دیوار آسیا را تکه تکه کنند. برای خیلی از قدرتهای منطقهای تعامل با یک ایران پاره پاره آسانتر است و من با مشاهده تماسهائی که بین بعضی از دولتها و شماری از نوکران الهام علی اوف و شیخ شخبوطها و... در جریان است کاملاً آگاهم که سناریوی تجزیه ایران در صورت بروز جنگ به اجرا درخواهد آمد.
با آنچه به اشاره آوردم این واقعیت قابل انکار نیست که امروز شخص ولی فقیه و ذوب شدگان در حضرتش هم میتوانند عامل تجزیه یا عبور ایران از خطر ویرانی و تکه تکه شدن باشند.
اگر سید علی خامنهای ذرهای مهر به میهن و سرنوشت مردمانش و نسلهای آینده داشته باشد خود وسیله به گور سپردن ولایت فقیه و رهائی ایران از چنگ منفورترین و ضد ایرانیترین رژیم را فراهم خواهد کرد. دوستی میگفت چرا تعلیق به محال را عنوان میکنی. گفتم، اشکالی در تکرار آنچه در آغاز ولایت سید علی آقا در نامهای سرگشاده به او نوشتم و سپس در ابتدای ریاست جمهوری خاتمی بار دیگر عنوان کردم نمیبینم. همه آنها حتی سید علی آقا ممکن است در لحظهای دچار تحول روحی شوند. گو اینکه اگر سید شایستگی این تحول را داشت مضحکه روز جمعه را انتخابات نمیخواند و ادعای مشارکت 64 درصدی از رأی دهندگان را از زبان وزیر کشورش نمیکرد.
شنبه 3 تا دوشنبه 5 مارس
این گزارش کوتاه از انتخابات که توسط دوستی در وزارت کشور روز شنبه به دستم رسید؛ توجه کنید: «ساعت 4 مصطفی نجار و معاون سیاسیاش در ستاد انتخابات حاضر شدند. مصطفوی نامی که مسؤول ارائه گزارش آخرین آمار بود در حضور بعضی از مسؤولان به او گفت برای آقای حداد عادل چه کنیم. مصطفی نجار گفت نظر حضرت آقا بالای یک میلیون است. مصطفوی گفت قربان 68 هزار رأی را چگونه میلیونی کنیم؟ مصطفی نجار پاسخ داد همانطور که چهل هزار رأی آقای لاریجانی را کردید.»
March 9, 2012 12:52 PM