April 13, 2012

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

خلوت دل نیست جای صحبت اغیار

سه‌ شنبه 3 تا دوشنبه 9 آوریل :
در واشنگتن چه گذشت ?

چهارشنبه شب وارد واشنگتن می‌شوم. بعد از نشست استکهلم، سه نشست محدود، با شماری از فعالان سیاسی، و روزنامه ‌نگارانی که در استکهلم حاضر بودند، در اروپا برگذار می‌شود تا به آنچه در نشست بنیاد اولاف پالمه مورد توافق قرار گرفته بود، جامه عمل بپوشانند. برخلاف جنجالی که به مثابه توفان در فنجان چای بعد از جلسه‌ای که ما در لندن داشتیم (نشست مرکز پژوهش‌های ایران و عرب) و سپس ادامه بحثها و گفتگوها بر محور طرح «برگذاری انتخابات آزاد» زیر نظارت نهادهای بین‌المللی، و در نهایت اجتماع استکهلم، توسط بعضی از مدعیان مبارزه برپا شد، شرکت کنندگان در جلسات بحث و گفتگو گرد محور انتخابات آزاد، همه کوشش خود را مصروف این هدف کردند که شاید بتوان بعد از سی و سه سال، حال که وطن در خطر است، (از یک سو احتمال حمله نظامی به ایران و از سوی دیگر ظهور گسل‌های جدی در عرصه وحدت ملی و استقلال کشور و همزمان زیانهای ناشی از گسترش ابعاد تحریم‌های اقتصادی و...) گرد یک محور روشن و آشکار، به حداقل توافقی دست یافت که راه را برای مبارزه‌ای جدی در برابر جمهوری ولایت فقیه هموار کند.

نشست غیر رسمی و خصوصی ما در واشنگتن نیز بر پایه همین آرزو برپا شد. همینجا توضیح دهم که این نشست با جلساتی همزمان در مریلند در نزدیکی واشنگتن از سوی شماری از فعالان سیاسی و نمایندگان احزاب و گروههای سیاسی و دانشگاهی و... ارتباطی نداشت جز آنکه شماری از حاضران در گفتگوهای پس از استکهلم، در نشست مریلند نیز حاضر بودند. همانگونه که در جلسه عنوان کردم هم اکنون سه تلاش عمده و چشمگیر و چند تلاش کمرنگ و بعضاً مشکوک برای برپائی شورا یا کنگره ملی در جریان است. مجموعه حاضر در استکهلم و در پایان هفته گذشته در واشنگتن همانگونه که بارها اعلام کرده‌اند در بیانیه خود خیلی شفاف و صریح اعلام کرده‌اند که هدفشان پیگیری طرح برگذاری انتخابات آزاد زیر نظارت بین‌المللی، و دستیابی به یک تفاهم ملی جهت تبیین اولویتها در مرحله مبارزه و سپس در فردای رهائی ایران از شر و سلطه اهل ولایت فقیه است، هیچ نقطه‌ای را هم بی پاسخ نگذاشته‌اند. هم خطاب آنها شفاف است و هم هدفشان، بنابراین تلاش کسانی که می‌کوشند با اگر و اما و ایجاد شبهه و سوءظن نسبت به اهداف نشست استکهلم، ماجرا را به یک توطئه با کمک اجانب برای ایجاد بدیل یا آلترناتیو برای جمهوری ولایت فقیه تبدیل و تعبیر کنند، فقط می‌تواند از دو منشأ سرچشمه گیرد. یکی امنیت خانه مبارکه سید علی آقا، و دیگری حصار عقده‌ها و حسادتها و سیاه ذهنی‌ها از سوی کسانی که نه تنها خود گامی برای نجات ایران بر نمی‌دارند بلکه طی سه دهه همۀ هم و غم آنان تخریب کسانی بوده است که عاشقانه این گربه نشسته به دیوار آسیا را دوست دارند و آرزوی اولین و آخرینشان، آزادی، سرفرازی و همبستگی و اقتدار ایران است. دومین تحرک که چند ماهی است نمودهای آشکار و روشن داشته است از سوی رضا پهلوی ولیعهد پیشین ایران، و مجموعه‌ای از جوانانی است که از همه طیفهای فضای سیاسی در داخل و خارج کشور در جمعشان مشاهده می‌شود. اینها از حدود نه ماه پیش با ارائه پیشنهادی مکتوب که تهیه‌کنندگان آن، برای دهها تن از فعالان سیاسی و احزاب اپوزیسیون و چهره‌های برجسته فرهنگی، دانشگاهی، رسانه‌ای در داخل و خارج کشور، ارسال داشته‌اند خواستار اظهار نظر و پیشنهادات دقیق برای اصلاح و تعدیل آن شده‌اند. من بخشهائی از این طرح را در اینجا می‌آورم که در پی آن نقاط مشترک طرح را با آنچه در استکهلم و نشستهای بعدی عنوان شده، یادآوری کنم. این طرح که با عنوان «پیشنهاد تشکیل شورای ملی برای برگذاری انتخابات آزاد در ایران» ارائه شده پس از ذکر مقدمه‌ای مبنی بر اینکه امضا کنندگان طرح در شکل نهائی آن با درک شرایط کنونی ایران و خطراتی که صلح و امنیت و آرامش و آسایش مردم ایران را تهدید می‌کند و... از همه نیروهائی که بر یافتن راهی مسالمت‌آمیز و مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر برای گذار از حاکمیت وابسته سرکوبگر جمهوری اسلامی تأکید دارند، می‌خواهیم تا در راه سازمان دادن نهادهائی به یکدیگر بپیوندند که امکان مشارکت دمکراتیک مردم ایران در حل بحران‌های کنونی کشور و تعیین چهارچوب اداره آینده کشور را فراهم آورد... در متن ارسالی سپس به اوضاع داخلی کشور، نگاه جامعه بین‌المللی به ایران و نفاق و درگیری‌های درونی حاکمیت ظلم و جور و فساد، اشاره شده و سرانجام با ذکر نکاتی که جوهره اندیشه تهیه کنندگان طرح می‌‌باشد، پیمان کسانی را که با پذیرش طرح و تأیید آن، آماده برگذاری یک نشست عام به‌عنوان نخستین گام عملی برای برپائی شورا و یا کنگره ملی هستند به شکل زیر یادآوری می‌کند: «پیمان ما با مردم ایران و باورهای ما» به باور ما، در موقعیت کنونی کشور، تلاش برای برگذاری انتخابات آزاد بهترین راهکار برای گذار به دموکراسی با کمترین هزینه و بیشترین نتیجه است. بدیهی است که رژیم کنونی به خواست خود به انتخابات آزاد تن در نمی‌دهد. اگر این نظام، با قدرت متراکم حکومتی در برابر انتخابات آزاد ایستاده است، دموکراسی خواهان نیز نیازمند تولید قدرت از طریق اتحاد نیروها و کنشگران سیاسی ـ مدنی و همسویی و هماهنگی در یک کارزار فراگیر و سازمان یافته جهت شکستن مقاومت نظام در برابر جایگزینی حاکمیت مطلقه با حاکمیت مردم بر مردم هستند. هدف از برپایی شورای ملی، دستیابی به شرایط مناسب برای برگذاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه، به منظور انتخابات نمایندگان مردم در مجلس مؤسسان، جهت تدوین قانون اساسی و تعیین ساختار اداری کشور و همچنین شرایط برگذاری همه پرسی برای تصویب قانون اساسی نوین ایران، با پیروی از ماده 21 بیانیه جهانی حقوق بشر و اعلامیه 154 نشست شورای بین المجالس، همراه با نظارت نهادهای جهانی بی‌طرف مانند سازمان ملل متحد است. امضاءکنندگان این بیانیه، به عنوان بخشی از نهضت فراگیر انتخابات آزاد، بر مبنای پشتیبانی و تأیید نیروهای ملی درون مرز، با تعهد و پایبندی به اصول زیر، برای جایگزین کردن حکمیت ولایت مطلقه با حاکمیت مردم از طریق صندوق رأی، با یکدیگر پیمان بسته و وارد تعهد متقابل می‌گردیم. 1 ـ اعلامیه جهانی حقوق بشر (مصوبه 10 دسامبر 1948)، و کنوانسیون ها و میثاق‌های آن. 2 ـ حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی و یگانگی ایران. 3 ـ مخالفت با هر گونه اقدام نظامی خارجی علیه ایران. 4 ـ آشتی ملی به معنای طرد خشونت و انتقام جویی و تأکید بر اجرای عدالت از مجرای قانونی با رعایت موازین حقوق بشر، لغو مجازات اعدام و منع هر نوع شکنجه. 5 ـ جدایی نهاد دین از نهاد حکومت (تضمین آزادی همه دین‌ها و باورها). 6 ـ برابری حقوقی شهروندان، صرف نظر از قوم، نژاد، رنگ، اعتقاد و مسلک و همچنین آزادی‌های اساسی شهروندان (آزادی اندیشه، بیان، مطبوعات، احزاب و...). 7 ـ برابری حقوقی زنان با مردان در تمام عرصه‌ها (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و...). 8 ـ ساختار حاکمیت غیر متمرکز و تقسیم قدرت (اداره امور بخش‌های مختلف کشور توسط نمایندگان منتخب مردم). مسؤولیت دولت مرکزی شامل امور زیر خواهد بود: ـ سیاست اقتصادی کلان کشور (تقسیم عادلانه درآمد ملی کشور، ضرب پول واحد ملی کشور). ـ پدافند ملی (حفاظت از مرزها و تمامیت ارضی توسط نیروهای نظامی و انتظامی). ـ سیاست خارجی. ـ تعیین حداقل استانداردهای بهداشتی و آموزشی در سطح ملی. 9 ـ تفکیک و استقلال کامل قوای مقننه، مجریه و قضائیه (نظام قضائی واحد). 10 ـ استقرار عدالت اجتماعی و ارتقاء سطح رفاه عمومی بر اساس توسعه موزون اقتصادی و توزیع عادلانه ثروت و درآمد ملی. به رسمیت شناختن سندیکای کاری مستقل و حق اعتصاب کارگران و کارمندان. 11 ـ پیگیری سیاست خارجی مسالمت‌آمیز با در نظر گرفتن منافع ملی و تلاش برای حفظ صلح و امنیت در منطقه و سراسر جهان و پایبندی به پروتکل عدم گسترش سلاح‌های هسته‌ای. امید است، کنشگران سیاسی و مدنی ایرانی که با اصول بالا موافق هستند، تمام توان و امکانات خود را برای تشکیل این نهاد ملی و دموکراتیک به کار گیرند.» آنچه در این طرح عنوان شده، تفاوت‌های بنیادین با آنچه در نشست استکهلم و نشست‌های بعدی ازجمله نشست اخیر ما در واشنگتن بدان پرداخت، ندارد. و بندهای مشترک با خواست‌ها و هدف‌های ما که در استکهلم، پایه‌های یک حرکت اساسی را در جهت همدلی و همزبانی گروه‌های ملی خواهان جدائی نهاد دین از نهاد حکومت و مردمسالاری به‌معنای واقعی آن، برپا کردیم، آنچنان پررنگ است که بالمآل این سؤال را بر زبان آنها که این هر دو تلاش را دنبال می‌کنند می‌آورد که، چه عاملی باعث جدائی دو مجموعه‌ای است که هر دو آرمان‌های مشترکی را دنبال می‌کنند؟ پیش از پاسخ به این سؤال باید به‌اختصار به تلاش‌های دیگری نیز اشاره کنم که در ماه‌های اخیر نمود‌هایی از آن را در رسانه‌های همگانی در خارج کشور و سایت‌ها و وبلاگ‌ها دیده و خوانده و شنیده‌ایم. یک مجموعه دربرگیرندۀ اصلاح‌طلبان مؤمن به جمهوری اسلامی و قانون اساسی مصوبه خبرگان اول با تعدیل‌های بعدی در هفته‌های پایانی حیات آیت‌الله خمینی، می‌باشد. این مجموعه که در آن البته میزان دلبستگی و گاه سرسپردگی افراد به ولایت فقیه و رژیم جمهوری اسلامی، فراز و فرود بسیار دارد، پنهان نمی‌کند که با ما که خواستار تغییر نظام هستیم (یعنی براندازان) اختلاف جوهری و ماهوی دارد. خط‌کشی‌های این جمع بین خودی و غیر خودی و بیخودی و نخودی!! آنچنان پررنگ است که تصور همدلی و همراهی آنها با دو مجموعۀ نخست، تعلیق به محال است. به‌عبارت دیگر اگر هم آنها ندای انتخابات آزاد سر می‌دهند منظورشان انتخاباتی است که فقط نمایندگان آنها جواز مشارکت در آن را داشته باشند وگرنه هیچکدام از چهره‌های برجسته و سرشناس این گروه به فکر آنکه در انتخابات فرضی آزاد نمایندگان احزاب چپ، ملی‌ جمهوری‌خواه و یا مشروطه‌طلب، احزاب قومی و... نیز بخت مشارکت را داشته و نمایندگان آنها بتوانند با هویت سیاسی خود، در انتخابات نامزد شوند، نیستند. در کنار این گروه، جمع دیگری نیز اخیراً از اصلاح‌طلبان به‌تازگی جدا شده از نظام، بعضی از چهره‌های سابق چپ و نمایندگان بخشی از گروه موسوم به ملی ـ مذهبی نیز رایت برافراشته و به میدان آمده‌اند. آنها نیز شعار انتخابات آزاد سر داده‌اند اما مثل گروه قبلی «آزادی» را فقط در قالب آزادی خود و همراهانشان در انتخابات تفسیر می‌کنند. بنابراین اگر فردا جمهوری اسلامی در را به رویشان بگشاید آنها نیز همچون گروه قبلی بار دیگر سر تسلیم و اطاعت و بیعت در برابر نایب امام زمان فرود خواهند آورد. در این میان شماری نیز از چهره‌هایی که بیشتر دانشگاهی هستند تا سیاسی، با نیم‌نگاهی به اصلاح‌طلبان و ملی مذهبی‌ها و چپ‌های پیشین، پروژه‌هایی را ارائه کرده‌اند که بعضاً در تباین آشکار با هدف جدائی نهاد دین از نهاد حکومت و برگذاری انتخابات آزاد زیر نظارت بین‌المللی است. برای نمونه در نشست اخیر مریلند که در فردای نشست ما در واشنگتن (نشست ادامۀ استکهلم) برگذار شد، شخصی که خود را از نمایندگان اصلاح‌طلبان درون نظام معرفی می‌کرد، رسماً و آشکارا یادآور شد به نظام و قانون اساسی و «اصل مترقی ولایت فقیه» پایبند است و اصلاحات را فقط در چهارچوب نظام و قانون اساسی می‌پذیرد. بدیهی است نگاه این فرد با آنچه دکتر اسماعیل نوری‌علا و دوستانش در مجموعه سکولارهای سبز عنوان می‌کنند از زمین تا آسمان تفاوت دارد. نوری‌علا خواهان کنار رفتن یا کنار زده شدن کل نظام و برپایی یک نظام مردمسالار سکولار است، چنانکه مهندس حسن شریعتمداری و شهریار آهی و محسن سازگارا و عبدالله مهتدی و فریدون احمدی و... که در هر دو نشست آخر هفته واشنگتن و مریلند حاضر بودند از پایه با رژیم جمهوری اسلامی مخالف و خواستار تغییر نظام و برگذاری انتخاباتی آزاد و همه‌گیر زیر نظارت بین‌المللی هستند. به این ترتیب هیچ وجه اشتراکی آنها را به اصلاح‌طلبان حکومتی وصل نمی‌کند. کسی که تا دیروز حماله‌الحطب رژیم (با قلم یا قدم با خطاب و یا توجیه‌گری) بوده است، امروز نمی‌تواند با جمع استکهلم، همدل و همزبان باشد. در حالی كه جمع ما با گروه تلاشگران جهت برپایی شورای ملی در کنار رضا پهلوی ٬ وجه اشتراک و همدلی بسیار دارد.

مشکلی به‌ نام رضا پهلوی

از سی و دو سال پیش تا امروز رضا پهلوی ولیعهد پیشین ایران، در حال فعالیت بوده است. روزی او با شخصیت‌هایی مثل زنده یاد دکتر شاپور بختیار و مرحوم دکتر علی امینی و زنده‌یاد دریادار دکتر احمد مدنی و چهرۀ برجسته‌ای چون آقای حسن نزیه و... در گفتگو بود و امیدوار بود جمعی از چهره‌های صاحب‌نام تشکیل شود و رهبری مبارزه با جمهوری ولایت فقیه را به‌دست گیرد و امروز همصحبت‌های او چهره‌های مختلفی هستند که از چپ‌های دیروز و امروز، نمایندگان احزاب قومی، سبزها، نیروهای لیبرال، جوانان و دانشجویان و... را شامل می‌شوند. بعد از سه دهه دیگر مشکل چگونگی خطاب کردن او حل شده است. زمانی که او خود خواستار آن می‌شود که فقط با نام و نام فامیلش مورد خطاب قرار گیرد دیگر مسأله‌ای به‌نام شاهزاده و پسر شاه و ولیعهد و اعلیحضرت مفهومی پیدا نمی‌کند. خیلی ساده و درویش‌وار در جمع ماها می‌نشیند، برای صحبت کردن از رئیس جلسه اجازه می‌گیرد و به هیچ روی خود را تافتۀ جدابافته نمی‌داند. منتها این فروتنی برای خیلی‌ها هنوز جهت پذیرش او به‌عنوان چهره‌ای که دارای پایگاه سیاسی و اجتماعی در داخل و خارج کشور است، کافی نیست. رضا پهلوی نمی‌تواند پسر شاه پیشین بودن را از خود سلب کند. چنانکه شخصیتی مثل مهندس حسن شریعتمداری نمی‌تواند بگوید من فرزند مرحوم آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری نیستم. همزمان، عملکرد پادشاه پیشین ایران را نمی‌توان در دو وجه سلبی و ایجابی به پای رضا پهلوی نوشت. اینها دو شخصیت کاملا مجزا از یکدیگرند که تنها از نظر ژنتیک با هم پیوند دارند. با اینهمه کسانی از مشاهدۀ جمعی که دارای آرمان‌های مشترک، خط‌مشی مشترک و شعارهای مشترک هستند و در آن رضا پهلوی نیز حضور دارد، ابا دارند، و به هر نوع شده، می‌کوشند حضور وی را انکار کنند و یا اگر بتوانند حتی مانع از حضورش شوند. به‌گمان من، برای جمعی رضا پهلوی یک رقیب تلقی می‌شود بنابراین حاضر نیستند با یک رقیب سر یک میز بنشینند در حالی که مبانی اساسی دمکراسی ایجاب می‌کند رقبا نیز در برهه‌هایی که کیان و وجود سرزمینشان در خطر است، با یکدیگر همدلی کنند و تعیین جایگاه خود را به مردم واگذارند و در این آزمایش اگر رقیب جلو افتاد، دست همکاری و یاری به او بدهند و برعکس اگر آنها جلو افتادند رقیب یا رقبا وظیفه دارند، همۀ توان خود را برای توفیق فرد پیروز به‌کار گیرند. ما که سخن از دمکراسی و حاکمیت ملی سر می‌دهیم، نمی‌توانیم مثل جمهوری اسلامی عمل کنیم که وقتی خاتمی به پیروزی می‌رسد، ولی فقیه همۀ توان خود را برای تخریب و ناکام کردن او در پروژۀ اصلاحاتش به‌کار گیرد و هر 9 روز برای او یک بحران و فتنه تدارک ببیند. با این اشارات، می‌رسم به نقطۀ حساس که همانا راه‌های همدلی و همبستگی بین آنهایی است که با آرمان‌های مشترک، راه مبارزۀ مسالمت‌آمیز را برگزیده‌اند و برگذاری انتخاباتی آزاد زیر نظارت بین‌المللی را به‌عنوان طرحی که انجام و عدم انجامش هردو به‌ضرر جمهوری اسلامی است سرلوحۀ طرح‌های خود قرار داده‌اند. اینکه از چه طریق می‌توان رژیم را وادار به قبول برگذاری انتخابات آزاد کرد موضوعی است که در پی این نوشته بدان خواهم پرداخت.

April 13, 2012 02:27 PM






advertise at nourizadeh . com