یکهفته با خبر
از سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
سه شنبه 22 تا جمعه 25 مه
غم سنگین پر کشیدن برادر، اندوه بزرگ از دست رفتن دختر ایران را به سایه برد. من اما به او دینی داشتم که بی اشاره به او و جایگاهش، دینم ادا نخواهد شد. ستّاره بانو ، انسان عادی نبود که میآیند و میروند و حتی در پی آنها خطی به یادگار نمیماند.
نخست بگویم در میان شاهزادگان قاجار که ستونهای اشرافیت ایران بودند، هیچگاه اعجاب و تحسینم را نسبت به عبدالحسین میرزا پنهان نکردهام. مردی که پیش از رضا شاه و داور نظر به برپایی ارتش و دادگستری نوین در وطنش داشت و تا حدودی زمینهساز کارهای بزرگی شد که در عصر پهلوی اول به دست او و همراهانش انجام گرفت. او نیز مثل همه رجال عصر خود چند همسر اختیار کرد و فرزندان بسیار داشت. تفاوت عمده او با دیگر اشراف در آن بود که فرزندانش همه در تحصیل و خدمت به سرزمینشان از هر نظر نمونه بودند و ماندگارانشان هنوز هستند. نگاهی به اسامی فرزندانش بیندازید، حتماً یک یا تنی چند از آنان را میشناسید و شاید هم با آنها در کار سازندگی و تحقیق و تدریس و برنامهریزی همراه بوده اید.
در این فهرست از هر صنف و حرفهای دارید، کارشناس نفت، پزشک، مهندس، هنرمند، محقق ادبی و فرهنگی، صنعتگر، بازرگان، پژوهشگر، دیپلمات، نظامی، استاد، فعال حزبی در همه عمر، مبارز در راه آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی... مهم اینکه اکثر این فرزندان در هر زمینهای فعالیت داشتهاند سرآمد همکاران و همگنان خویش بودهاند. مریم فیروز چه موافق و چه مخالفش باشیم تا پایان عمر سرسختانه به ایدئولوژی مورد قبولش وفادار بود و در عرصه فعالیت سیاسی زنی نامدارتر از او نداریم. چنانکه منوچهر و حافظ و عبدالعزیز و خداداد و ابوالبشر و علینقی و کاوه و مهرماه و ستاره، هریک در صحنهای درخشیدند. سال پیش در همین ستون مقایسهای کرده بودم بین اشراف دیروز و اشراف امروز و نوشته بودم: (در عصر آن پدر و پسر، و پیش از آنان در عصر ولایت ترکمانان قاجار، سخن از هزار فامیل در میان بود و اشراف و اعیان که مقام و منزلتشان از نسلی به نسل دیگر انتقال مییافت. اما لازم است بنگریم و تأمل کنیم این فرزندان و نوادگان چه کسانی بودند. از خاندان فرمانفرما آغاز میکنم، از فیروز میرزا و پس از او عبدالحسین میرزا و نزدیک به 60 فرزند که هر کدام در عرصهای سرآمد همنسلان و بزرگ عصر خویش بودند. چه نامشان نصرت الدوله بود و از وزارت خارجه به قهر سلطان گرفتار میشد و پدر اشکش را در سوگ او پنهان میکرد تا حافظ و خداداد و ماه منیر و ستاره که این آخری دانشکدهای بنیان کرد که پایگاه مددکاران شد و جایگاه طبیبان دردهای روح و اجتماع. از میرزا یوسف مستوفی بگویم که حسنش، به حسن روی و اخلاق عالمگیر شد و نوادگانش هر یک در شأنی از شؤونات جامعه، سرفراز و معتبر، کمر به خدمت وطن بستند...)
در جمع چهارصد فامیلی که رهبران و پایوران اصلی نظام ولائی هستند حتی یکیشان فرزندی تربیت نکرده که مصدر خدمتی شود و نام و اعتبار والد معظم را حفظ کند و یا بر آن بیفزاید «اضافه میکنم اگر در بین فرزندان اهالی ولایت فقیه بهویژه در جمع دختران بودند کسانی که مثل زهرا اشراقی و فائزه هاشمی نظر به بیرون از قید و بند عمامه آقاجان و نیای خود داشتند و میخواستند در گندزار جمهوری ولایت فقیه، حتی گل خرزهره برویانند گرفتار لعن و خشم و زندان شدند. آقازاده آقای خزعلی هم هنوز به عبای سید علی آقا دخیل میبندد گو اینکه خود را از زیر سایه پدر مرتجع بیرون کشیده است.
ستّارهبانو زنی بهغایت آزاده و فرو افتاده بود، رفتارش با استادان و مربیان و دانشجویان و حتی دربانهای دانشکده چنان مهربانانه و مادرانه بود که همه دوستش داشتند و به او احترامی ویژه میگذاشتند. گوشههائی از شرح زندگیش را یاد آور میشوم :
ستاره تا سنین نوجوانی در ایران تحصیل کرد و پس از فوت پدر برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد. در آنجا به تحصیل در رشته جامعهشناسی روی آورد و پس از پایان تحصیلات در همانجا ماند. سپس با یک دانشجوی هندی ازدواج کرد و آنها دارای فرزندی به نام میترا شدند. (در زبان پهلوی به معنای مهر است) ولی شوهرش به علت نیافتن شغل در آمریکا، به هند بازگشت و پس از مدتی از ستاره جدا شد و این اولین و آخرین ازدواج ستاره بود.
ستاره جمعاً مدت ده سال در آمریکا ماند و سپس به ایران بازگشت و توانست مؤسسهای را در ایران تأسیس کند که کارش تربیت مددکاران و فرستادن آنها به خارج از کشور برای ادامه تحصیل، تأسیس خانههای سالمندان و دیگر مراکز بهزیستی در ایران بود.
وی در راه احقاق حقوق زنان ایرانی بسیار تلاش نمود و حتی ملاقاتی نیز با محمد رضا شاه پهلوی داشت.
از دیگر اقدامات ماندگار او تأسیس «مراکز رفاه» در محلههای فقیرنشین تهران و حاشیه تهران بود که به کودکان و خانوادهها کمک میکردند. او همچنین اولین کسی است که سیستم آموزشی در مهد کودکها در ایران را براساس اصول تربیتی مدرن تغییر و تحول داد.
«مدرسۀ عالی مددکاری اجتماعی» بعد از چندسال فعالیت با مجوز وزارت علوم به دانشگاه ارتقا یافت و از طریق کنکور سراسری در دو مقطع لیسانس و فوق لیسانس دانشجو جذب میکرد. این مدرسه و شاگردان ستاره فرمانفرماییان خدمات اجتماعی و حمایتی بسیاری را در پرورشگاهها، محلههای فقیرنشین، مدارس، زایشگاهها و درمانگاهها تعریف و اجرایی کردند.
شاگردان فرمانفرماییان با نظارت او در محله روسپیخانههای تهران ـ شهرنو ـ درمانگاه و محلهای ویژهای برای ارائه خدمات بهداشتی و درمانی به زنان روسپی راهاندازی کرده بودند و در آتشسوزی بزرگ این محلهدر دهه چهل، در مهار آتش به مأموران آتشنشانی کمک کردند.
ستاره فرمانفرمایان در سالهای دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی، بهدعوت سازمان ملل متحد، برای اجرای طرحهای مددکاری اجتماعی در خاورمیانه به عراق و پس از آن به مصر، سوریه و لبنان سفر کرده بود .
دانشگاه هاروارد نام ستاره فرمانفرماییان را بهعنوان یکی از زنان پیشرو در علم مددکاری در لیست «زنان تأثیرگذار تاریخ آمریکا» قرار داده است. او خاطرات زندگی و کار حرفهای خود را در کتابی با عنوان «دختری از ایران» منتشر کرد که این کتاب در ایران بارها تجدید چاپ شد. (با بهرهگیری از دانشنامه ویکیپیدیا و بیوگرافی ستاره ).
بعد از انقلاب چند تا از دانشجویان چپ اسلامی که موفق به گرفتن بورس برای ادامه تحصیل در خارج نشده بودند پروندهای برایش ساختند و قصد آزارش را داشتند. مرحوم طالقانی و مهندس بازرگان که ایشان را میشناختند و از خدماتش با خبر بودند، وسیله رهائی و خروج او را از کشور فراهم کردند. با این بانوی بزرگ زمانی که گزارش «خواهران تنهائی» دربارۀ شهرنو را در مجله فردوسی نوشتم آشنا شدم. مدتی پس از انتشار گزارش که سخت مورد توجه قرار گرفته بود، پیامی از ایشان دریافت کردم و بهدیدنش رفتم. از آن پس هر از گاه به دیدن بانوی مددکار میهنم میرفتم و وقتی برای ادامه تحصیل به لندن آمدم دعای خیرش همراهم بود و چهار سال بعد که بازگشتم دانشکده او از بهترینها بود و من چون ساعاتی در مدرسه عالی مددکاری اجتماعی درس میدادم که مدیرش خانم آلگ از زنان برجسته عصر ما در گستره مددکاری بود، ستاره خانم گهگاه مرا فرا میخواند برای شور و گفتی یا کنفرانس و گفتاری.
آخرین بار تلفنی دو سال پیش با او سخن گفتم. یادآورشد که مطالبم را گاه گاه میخواند اما تفسیرم را در تلویزیون ایرانیان، یکشنبهها دنبال میکند.
در آن زمان 89 ساله بود اما با صدای جوان و همچنان پر از امید سخن میگفت...
یکی دیگر از فرزندان فرمانفرما رفت، و لابد آقازاده فلاحیان یا یک جانی فاسد دیگر صاحب فرزندی شد مثل ناصرخان واعظ طبسی که عیال را به مایو کلینیک برده بود تا نواده شیخ عباس، آمریکائی شود. اشراف دیروز اولین درسی که به فرزندان میدادند ایرانی بودن و ایرانی ماندن بود. چنانکه ستاره بانو تا آخرین لحظۀ حیات ایرانی بود. روحش شاد و نامش پایدار باد.
شنبه 26 تا دوشنبه 28 مه
کوه بغداد موش زائید
1 ـ پیش از این، هم گفته و هم نوشته بودم که مذاکرات بغداد به جائی نخواهد رسید. گوی پیشگوئی ندارم اما از اطوار و اقوال اهل ولایت فقیه میشد حدس زد در حالیکه غربیها با دلبستن به فتوای مقام معظم و دلبریهای آشکار سعید جلیلی و پنهانی اخوی داماد مربوطه رهبر، علی خان باقری، در استانبول در برابر لیدی اشتون و دستیارش، با دلی سرشار از امید به بغداد میروند تا کار را یکسره کنند و با یک توافق بیشائبه و روشن، 12 سال چانه زنی و قهر و آشتی را، به پایانی خوش ختم کنند. جلیلی و باقری و عراقچی و عسکری و دولتیار اما به بغداد رفته بودند تا همه فوت و فن دیپلماسی و شعبده بازی و ولایتمداری را به کار گیرند تا فقط یک عبارت از 5+1 بشنوند «بسیار خوب، ما تحریم بانک مرکزی و نفت را تا سپتامبر به حال تعلیق در میآوریم تا شما وقت برای کسب موافقت مقام معظم رهبری داشته باشید.» تردیدی ندارم که توصیه آقای خامنهای به علی باقری چیزی شبیه این بوده است. آمریکا و فرانسه و آلمان و انگلیس، شاید هم چینیها، اما آمده بودند با کمک روسها مذاکره کنندگان ایرانی را قانع کنند که بهمصلحت رژیم است که دست از غنیسازی 20 درصدی بردارد، تأسیسات فوردو را تعطیل کند، درهای مراکز پیدا و پنهان خود از جمله پارچین را به روی بازرسان بگشاید، آنگاه میتواند امیدوار باشد که مقداری قاقا لی لی جلویش بریزند از جمله لاستیک هواپیما ، بعضی لوازم یدکی هواپیماهای بویینگ و ارباس ، تجهیزات برای تاسیسات نفت و... و وعده به لغو گام به گام تحریمها.
غربیها حضور در بغداد را امتیازی بزرگ به رژیم میدانستند که میخواست در عین مذاکره وضع سست و رو به کنار زده شدن نوری المالکی را تثبیت کند. (مقتدی صدر علیرغم قولهائی که به قاسم سلیمانی داده بود بعد از جلسهای که در خانهاش با حضور نماینده دکتر ایاد علاوی یعنی رئیس پارلمان اسامه النجیفی و روز نوری شاویس نماینده بارزانی و... برگذار کرده بود ملاقاتی نیز با رقیب خود عمار الحکیم داشت که علی رغم دسیسههای دانائیفر سفیر رژیم و نماینده سپاه قدس، بار دیگر به ریاست مجلس اعلا ارثیه عم و پدر مرحومش، برگزیده شد. مذاکرات صدر پس از سفرش به کردستان گرد برکناری المالکی و برگزیدن فرد دیگری برای نخست وزیری دور میزد).
روزنامه ها و رادیو تلویزیونهای مستقل عراق (از مهمترین نمادهای عراق جدید که المالکی و حزب الدعوه و سپاه قدس هنوز موفق به خفه کردن آنها نشدهاند) جزئیات مذاکرات را فاش کردند. این احتمال وجود دارد که آمریکائیها از طریق منابع ویژه در اختیار این رسانهها گذاشته باشند. البته آقای دولتیار هم بعد از جلسه عصر حرفهائی به عنوان منبع ناشناس به سردبیر یکی از سایتهای عراقی گفته بود که رویتر هم آن را نقل کرد.
نمایندگان رژیم در عرضه پیشنهادات خود حرفهائی زده بودند که بیشتر به هذیان میمانست. به این ترتیب که ما حاضریم از نفوذ خود در لبنان و سوریه و فلسطین و عراق و بحرین و یمن استفاده کنیم و در برابر تعلیق تحریمها، به شما کمک کنیم که آرامش را به این کشورها بازگردانید!!
معنای روشن این حرف این است که اگر به ما باج بدهید ما دست از آشوبگری و فتنهپردازی برمیداریم.
کوه بغداد موش زائید و اگر تلاشهای آخرین لحظه معاون وزارت خارجه روسیه و گفتگوهایش با اشتون و باقری نبود پایان گفتگوهای بینتیجه در بغداد اعلام میشد اما طرفین توافق کردند که ماه آینده به مسکو بروند و در این فاصله روسها مذاکره با طرف ایرانی را دنبال کنند به این امید که در مواضع رژیم تغییری حاصل شود. این نکته را باز هم میگویم که سید علی خامنهای به دنبال سلاح هستهای است. قسم حضرت عباسش با بیرون آمدن دم خروس غنیسازی 27 درجه در فوردوی قم باطل شد، حالا باید دنبال قسم دیگری باشد که حتی آقای اوباما هم آن را قبول ندارد.
2 ـ شفیق و مرسی راهی دور دوم
دور اول انتخابات مصر حقا شگفتیآور بود. اینکه احمد شفیق آرای بالائی بدست آورد قابل پیش بینی بود ولی کسی گمان نداشت نماینده بی نام و اعتبار اخوان المسلمین از دکتر ابوالفتوح عضو طرد شده این سازمان که رأی سلفیها را هم داشت رأی بیشتری بیاورد و ابوالفتوح به مرتبه چهارم سقوط کند. شگفتی دیگر آرای بالای حمدین صباحی نامزد ناصریها و نیروهای لیبرال و سوسیالیست و جوانان انقلابی بود که او را تا مرتبه سوم بالا آورد.
مرسی و شفیق بالاترین رأی را دارا شدند (فاصله بین آنها 5 دهم درصد است) محمد مرسی 24 و نه درصد و شفیق 24 چهار درصد و حمدین صباحی 21 و یک درصد آرا را کسب کردند. عمرو موسی که به عنوان بخت بزرگ طرفداران نظام مدنی غیراسلامی از او یاد میشد مکانی بالاتر از رتبه پنجم نصیب نبرد. روزنامههای انقلابی ضد رژیم پیشین و اسلامیها با ناباوری تیتر زده بودند، مصر بین چکش رژیم پیشین و سندان اسلامیها.
همانطور که پیشبینی میشد محمد مرسی با فاجعه خواندن موفقیت احمد شفیق که از نمادهای رژیم مبارک و آخرین نخست وزیر اوست به حمدین صباحی و ابوالفتوح وعده داد اگر در دور دوم از او حمایت کنند آنها را به معاونت رئیس جمهوری انتخاب میکند و یک دولت ائتلافی به ریاست فردی بیرون از حزب عدالت و آزادی یعنی جماعت اخوان المسلمین روی کار میآورد. در مقابل احمد شفیق به جوانان مصری گفت انقلاب شما را دزدیدند، من جایگاه واقعی شما را به شما خواهم داد، در عین حال از همه برای همکاری دعوت میکنم حتی از اخوان المسلمین.
اسلامیها و حمدین صباحی شکایاتی را مبنی بر تقلب در اردوگاه شفیق به شورای مستقل انتخابات دادهاند. شفیق نیز از اسلامیها شکایت کرده است اما همه ناظران بر نزاهت انتخابات گواهی میدهند و اینکه تقلبها تاثیری در نتایج نداشته است.
تا این لحظه قرار است محمد مرسی و احمد شفیق در دور دوم به رقابتی سنگین برای تعیین اولین رئیس جمهوری مصر در یک انتخابات آزاد بپردازند. محمد عاکف مرشد سابق اخوان المسلمین به رفقای دیروز خود سخت تاخت که با اعمال خود پایگاههای خود را به سرعت از دست میدهند «آنها در انتخابات پارلمانی 4 ماه پیش ده میلیون رأی داشتند و حالا آرایشان فقط 5 میلیون است.» گفتنی است که در دور اول فقط 51 درصد از واجدین شرایط رأی دادند.
June 1, 2012 01:58 PM