June 15, 2012

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت

سه شنبه 5 تا جمعه 8 ژوئن
پیشدرآمد: من‌ هم مثل میلیونها انسان، عبور زهره خنیاگر را از برابر خورشید دیدم و در برنامه تلویزیونی‌ام اشاره کردم که یکصد و سی سال پیش لابد جد بزرگم که همنام پدرم بود و نورالدین نام داشت، بر بام اصفهان این منظر را تماشا کرده بود و فکر کردم حالا من این منظر را در لندن می‌بینم، نتیجه و نبیره من در کدام سوی جهان یکصد و پنج سال دیگر به این منظر چشم خواهند دوخت؟ مطلبی که ف.م. سخن اما نوشته بود، تکانم داد. راست بگویم گریه‌ام گرفت. دریغم آمد که شما آنرا نخوانید. شاید شما هم با خواندن آن مثل من تکان بخورید که ما این روزها به تکان خوردن آنهم از نوع شدیدش نیاز داریم.
پس بخوانیم گوشه‌ای از نوشته ف. م. سخن، مشهورترین نام مستعار در عرصه نشر الکترونیکی (اینترنت) را که پس از طرح سئوالی با زهره پاسخی چنین از او دریافت می‌کند:

«من بعد از صد و سی سال آمدم در مسیر نور خورشید، چشم‌ام به کشور شما افتاد. به چه روشنی شما را دیدم. در این صد و سی سال که در تاریکی بودم و چشم‌ام کشور شما را نمی‌دید، چه فکرها کردم؛ چه خیال‌ها کردم. به خودم گفتم ماه خرداد سال 1391 که در مسیر نور خورشید و کشور شما قرار بگیرم، کشوری خواهم دید، پیش‌رفته. مردمی خواهم دید متمدن. افکاری خواهم دید والا. ولی هِی هِی، هِی هِی. هر چه در این صد و سی سال دوری در ذهن‌ام رشته بودم پنبه شد. هر چه خیالات کرده بودم، بر باد رفت. الان هم سازم را گرفته‌ام در دست‌ام و موسیقی‌ای غمگین برای خودم و سیارات دیگر می‌نوازم. شاید نوای آن به گوش شما هم برسد و از غم من غمگین شوید و فکری به حال خودتان بکنید تا صد و پنج سال دیگر که بر می‌گردم، شما که نه ـ چون تا آن زمان مُرده‌اید و پوسیده‌اید ـ نوه نتیجه‌هایتان کاری بکنند، کارستان. کشوری بسازند، گلستان. آخر این چه وضع و اوضاعی بود من دیدم...
سخن: حالا مگر چه دیدی زهره جان که این چنین غمگین و افسرده خاطر شدی؟
زهره: چه دیدم؟! بگو چه ندیدم! خاله‌ام «ماه» به من گفته بود که شما مردمانی همچنان خرافاتی هستید، باور نمی‌کردم. گفتم بابا، خاله جان! این آن قدیم‌ها بود. مال دوران ناصرالدین شاه بود که من کشور این‌ها را دیدم. الان همه پیش‌رفت کرده‌اند. مادرم «خورشید» پیش از این که وارد مدار قابل رؤیت بشوم به من گفت: «ژاپنِ بدبختی که آه نداشت با ناله سودا کند، الان بیا ببین چه شده است. کره جنوبی که اصلا وجود خارجی نداشت، ببین به کجاها رسیده است. آن چین گرسنه تریاکی را بگو که الان نزدیک است قدرت اول اقتصادی جهان شود. ولی این ایران بدبخت،... نگو و نپرس...». گفتم مامان جان، یعنی چه. مگر می‌شود در طول صد و سی سال ملتی پیشرفت نکند؟ گفت «پیش‌رفت داریم تا پیش‌رفت. پیش‌رفت این‌ها کجا، پیش‌رفت دنیا کجا؟ تازه، خرافات را بگو که در این مملکت بیداد می‌کند. من الان وقت ندارم و باید چند تا فعل و انفعال هسته‌ای در خودم به وجود آوَرَم. برو این‌ها را از خاله‌ات که وقتش آزاد است و کاری برای انجام دادن ندارد بپرس...». از خاله‌ام پرسیدم. گفت: «ای زهره، خوشا به حال‌ات که هر صد و خرده‌ای سال یک بار این‌ها را می‌بینی. منِ بیچاره را بگو که مجبورم هر شب به این بدبختی‌ها چشم بدوزم. دیشب که تو هنوز نرسیده بودی، مردم رفته بودند روی پشت بام، تصویر پپسی کولا بر روی من ببینند! زهی تاسف و اعجاب! آخر یکی نیست به این‌ها بگوید، اگر دو دو تا چهار تا هم بلد باشید، می‌توانید بفهمید که چند برابر تولید برق مصرفی در روی کره زمین باید برق مصرف کنید تا بتوانید چنین تصویری بر روی من ایجاد کنید تازه آن هم در مقابل نور خواهرم خورشید، اصلا دیده نخواهد شد. حالا این به کنار، سی و چهار پنج سال پیش، همین مردم روی پشت بام‌ها رفتند تا عکس رهبر محبوبشان، خمینی کبیر را روی من ببینند. هاهاهاها! آی خندیدم آن شب! آی قهقهه زدم آن شب! فکر کنم رصدکنندگان من روی من آن شب زلزله خفیفی را مشاهده کرده باشند. زلزله نبود، لرزش بدن من از شدت خنده و قهقهه بود. آخر چرا این‌ها این طوری‌اند؟ یعنی یکی نیست بپرسد شماها که صد و سی سال پیش منجمان و ریاضی دانانی چون عبدالغفار نجم الدوله داشتید چرا بعد از صد و سی سال همانی که بودید مانده‌اید گیرم با لباس‌های قشنگ‌تر و سر و وضع مرتب‌تر. آخر چرا عوض نمی‌شوید...».

سالروز قیام سبز
متولیان جنبش سبز در سالروز قیامی که اگر درست هدایت شده بود امروز ما سالروز پیروزی بر جمهوری ولایت فقیه را جشن می‌گرفتیم، از مردم خواسته‌اند در اعتراض به ادامه حصر خانگی آقای کروبی و مهندس موسوی و بانوی مبارزش راه پیمائی سکوت برگذار کنند. من از این دعوت حیرت کردم. یعنی آنهمه انسان که در خون خفتند، مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند، شکنجه شدند و بعضی‌شان همچنان می‌شوند، و هزاران تن از آنها ناچار به ترک خانه پدری شدند، ارزش آنرا نداشتند که به یادشان فریادی از گلوی زخمی و خسته ملت بیرون آید؟
راستی چه کسی به این حضرات متولی گری جنبش را مادام العمر تفویض کرده که بعد از شکست پروژه بازگشت به عصر طلائی سید روح الله مصطفوی، هنوز هم خود را بر پرده سینمای اپوزیسیون به عنوان کارگردان و بازیگر و تهیه کننده و حتی سیاهی لشگر جنبش سبز، با حروف برجسته، نقش می‌زنند؟ در این سه سال چشمه امیدی که جوشش آن در خرداد 88 حتی مأیوس‌ترین و دلزده‌ترین ایرانیها را از سیاست، چنان به وجد آورد که پیر و جوان در چهارسوی جهان به کوچه و خیابان ریختند و همصدا با میلیونها هموطنی که در خانه پدری علیه سلطان فقیه و جیش اجامر و اوباشش به پا خاسته بودند، فریاد زدند، خشکید. نه به این دلیل که خیل مبارزان دل از ستیز شستند، بل به این سبب که مدعیان کاروان سالاری جنبش، سوت عقب گرد زدند و خود پرده نشین شدند تا هراز گاه سر بیرون آورند و فرمان راهپیمائی بی‌صدا و الله اکبر روی بام را صادر کنند. کار دیگری که در این سه سال شده، یکی در دایره امام مقوائی ساختن، اپوزیسیون مقوائی ساختن، و دومی جلوگیری از هر تلاشی برای ایجاد یک آلترناتیو ملی و سکولار است. دکتر شاهین فاطمی هفته پیش به بهترین وجهی این مقوله را باز کرده بود. اینکه آلترناتیو ایجاد کردن جرم تلقی شود، کاری است که سازندگان اپوزیسیون مقوائی در این سه سال، عهده‌دارش بوده‌اند. وقتی خواستهای پایه‌ای یک ملت رنج دیده و استبدادزده در راه‌پیمائی بی‌صدا الله و اکبر پشت بام، و حداکثر شعار رفع حصر از آقایان موسوی و کروبی، خلاصه شد خیلی طبیعی است که چند سال دیگر با خاموشی تمام آن کسانی که جوانی و هستی خود را هزینه مبارزه با رژیم کرده‌اند، رژیم جهل و جور و فساد با دادن امتیازهائی به خارجیان، راه ماندن خود را هموار خواهد کرد. چنین است که هیچ نوع تعلل و تأملی پذیرفتنی نیست. باید با همه نیرو در راه ایجاد یک آلترناتیو با حضور همه آنها که به مردمسالاری و سکولاریسم و اعلامیه جهانی حقوق بشر ایمان دارند، تلاش کرد. من روزنامه نگارم و فعال سیاسی نیستم اما در این راه، لحظه‌ای درنگ نخواهم کرد.

سوریه به کجا میرود
برای من تردیدی وجود ندارد که رژیم ولایت بعث به پایان خود رسیده است، کشتارهای تکان دهنده هفته گذشته گویاترین دلیل بر زوال رژیمی است که به جز کشتن نمی‌داند آنهم در برابر مردمی که به جز مقاومت و مبارزه، نمی‌دانند. روسیه و تا حدی چین با ادامه حمایت از این رژیم، میلیونها عرب را به دشمنان همیشگی خود تبدیل می‌کنند. دکتر برهان غلیون استاد برجسته سوربن و رئیس سابق شورای ملی، مهمترین جبهه اوپوزیسیون به روسها گفته بود دیر سالی شما به خاطر حمایت از آرمان فلسطین در دلهای ما جا داشتید، امروز اما با حمایت از اسد روز به روز منفورتر می‌شوید. وضع جمهوری اسلامی البته فرق می‌کند چون رژیم پای تا سر در دریای خونی که اسد به راه انداخته، فرو رفته است. وقتی لاوروف وزیر خارجه روسیه در مصاحبه مطبوعاتی اخیرش، اشاره کرد طرحی در دست دارند که به موجب آن تعدادی از کشورهای ذینفع و صاحب نفوذ را دعوت می‌کنند که در باره سرنوشت سوریه به رایزنی بپردازند و از ایران نیز در میان این کشورها نام برد هم عربها و هم غربیها و از همه مهمتر مخالفان رژیم اسد به صدا در آمدند که چگونه کشوری که تا امروز پا به پای رژیم اسد در کشتار مردم و ویرانی سوریه نقش داشته است می‌تواند مورد مشورت قرار گیرد. آرش ادیب‌زاده اینهفته با من گفتگوئی در باره آخرین تحولات سوریه داشت که فشرده‌اش را می‌آورم. با این توضیح که انتخاب عبدالباسط سیدا، شخصیت برجسته کرد سوری به جای دکتر برهان غلیون اقدام بسیار خردمندانه‌ای از سوی شورا و شخص دکتر غلیون است که روی این انتخاب تأکید کرده بود. حالا با بودن یک کرد در رأس شورا، می‌توانیم به حضور پررنگ کردهای سوری در جنبش بزرگ آزادیخواهی این کشور، امیدوار باشیم.
«بعد از پنج ماه سکوت، آقای بشار اسد در افتتاح پارلمانی که بیشتر شبیه به یک پارلمان رژیم ‌ساخته است، حرف‌هایی زد که هیچ تفاوتی با حرف‌های یک سال پیش، شش ماه پیش و آغاز جنبش تظاهرات سوریه ندارد؛ به معنای دیگر، تو گویی آقای بشار اسد اصلاً درس نگرفته و درست دارد با همان زبانی سخن می‌گوید که همه‌ دیکتاتورها هنگامی که با شورش مردمی روبرو هستند، سخن می‌گویند.
این ‌عبارات و جملات برای ما خیلی آشناست، چون در برابر جنبش سبز یا جنبش‌های دانشجویی در ایران هم عین همین حرف‌ها را می‌شنیدیم؛ متهم کردن دشمن. حالا در اینجا دشمن برای آقای اسد ابعاد خیلی وسیعی پیدا کرده است. یعنی علاوه بر غرب، علاوه بر اسرائیل و علاوه بر همه‌آنهایی که مخالف این رژیم تافته‌ جدابافته هستند، کشورهای عربی هم اضافه شد‌ه‌اند و بنابراین آقای بشار اسد به مردمش می‌گوید که آنچه در خیابان‌های دمشق و در تمام مناطق مختلف سوریه دارد رخ می‌دهد، هیچ‌کدام تظاهرات مردمی نیستند، بلکه این ‌تروریست‌ها هستند که با کمک دشمنی که حالا عبارتند از سعودی، قطر، آمریکا و...، دارند تلاش می‌کنند سوریه را ویران کنند و جنایتی که در «الحوله» اتفاق افتاد و تمام شواهد دال بر شرکت نیروهای نظام در این جنایت بودند را نیز به تروریست‌ها و دشمنانش حواله کرد.
بنابراین کاملاً پیدا است که ایشان در دنیای دیگری زندگی می‌کند و انگار نه انگار که در کشورش، حداقل هفتاد درصد از مردم فریاد می‌زنند که این رژیم را نمی‌خواهند و این رژیم باید برود. در این میان مأموریت کوفی عنان عملا شکست خورده است ولی هیچ ‌کس نمی‌خواهد به این مسئله اعتراف کند. به جهت این‌که شکست کوفی عنان به منزله‌ آن است که راهی غیر از جنگ باقی نمی‌ماند و به نظر می‌رسد که هنوز کشورهای غربی اشتهای یک جنگ دیگر در منطقه را ندارند و یا آماده آن نیستند. بنابراین همه دل‌شان می‌خواهد این عدم موفقیت کوفی عنان را کش بدهند. همه در نشست‌های خصوصی اعتراف می‌کنند که ماموریت عنان به نتیجه نخواهد رسید، اما در نشست‌های علنی، باز همه می‌گویند: امیدواریم! یک بار دیگر فرصت می‌دهیم.
خود آقای عنان نیز همین وضعیت را دارد. او در گزارشی که به بان کی‌مون ـ دبیر کل سازمان ملل ـ داده و بعضی از سایت‌های خبری عربی و بین‌المللی به آن اشاره کرده‌اند، عملاً گفته است که این راهی که در پیش گرفته‌اند (اعزام ناظران) فایده‌ای ندارد، برای این‌که رژیم سوریه اصلاٌ توجهی به این مسئله ندارد و در برابر چشم ناظران آدم می‌کشد. ولی اگر بگویند که این مسئله به کل شکست خورده و اعلام کنند که تلاش‌های صلح‌آمیز برای رسیدن به یک راه‌حل، به بن‌بست خورده است، در آن صورت جامعه‌ بین‌المللی ناچار است که با راه حل نظامی مشکل سوریه را حل کند. چون نمی‌شود ملتی را به دست یک رژیم، یک اقلیت، داد که هر روز تعدادی را بکشد، شهرها را ویران کند و عملاً جنایاتی مرتکب شود که تعبیر دقیقش، جنایت علیه بشریت است.
به مصلحت بین‌المللی است که فعلاً مأموریت آقای عنان ادامه پیدا کند و البته رژیم سوریه هم از خدا خواسته از این فرصت، هر روز بیشتر استفاده می‌کند، برای بیشتر کشتن و حالت ارعاب و ترس و وحشت را در جامعه گسترش دادن؛ به این امید که سرانجام مردم خسته می‌شوند و برمی‌گردند به خانه‌های‌شان. رژیم اسد حالا سعودی و قطر و آمریکا و ترکیه را متهم می‌کند که به تروریستها از راه لبنان و ترکیه اسلحه می‌دهند. این حرف بی‌معنا است. به جهت این‌که سوریه ده برابر عربستان سعودی در لبنان امکانات دارد. ایران و سوریه در آنجا حزب‌الله را دارند و حزب‌الله عملاً با اسلحه‌اش بر لبنان مسلط است. بنابراین عربستان از طریق چه گروهی می‌تواند دست به این کار بزند؟! از طریق گروه آقای حریری؟ گروه آقای حریری مسلح نیست. به اضافه این‌که مرزهای لبنان از جانب ارتش لبنان به شدت کنترل می‌شوند که فرماندهان آن اغلب دشمنان سوریه نیستند و همین‌طور از جانب خود سوری‌ها نیز این مرز کنترل می‌شود.
بنابراین احتمال این‌که چهار قبضه اسلحه از لبنان به سوریه برود، وجود دارد، ولی این‌که اسلحه‌ سنگین از این طریق وارد بشود، وجود ندارد و اگر وجود داشت، تا الان ما مشاهده می‌کردیم که ارتش آزاد سوریه ناچار نشود فقط با مسلسل و سلاح‌های معمولی با رژیم برخورد کند.
اگر راه رساندن اسلحه وجود داشت، مسلماً عربستان و قطر این کار را می‌کردند، برای این‌که بر این باورند که راه دیگری نمانده است. در همین اجتماعی که (یکشنبه سوم ژوئن) در دوحه برگذار شده بود، باز به این مسئله اشاره شد. ولی راهی برای رساندن اسلحه ندارند. اردن که اجازه نمی‌دهد و ترکیه هم که فعلاً چنین اجازه‌ای را نداده است.
الان تلاش‌این کشورها بیشتر برای این است که شاید بتوانند به جامعه‌ بین‌المللی بقبولانند که یک منطقه‌ حفا‌ظت شده در مرزهای ترکیه و سوریه را اعلام کند و در آن صورت ارتش آزاد سوریه می‌تواند در آنجا مستقر باشد و چیزی شبیه آنچه در بنغازی لیبی در آغاز جنبش مردمی علیه قذافی دیدیم را شاید بشود در آنجا مشاهده کرد.

شنبه 9 تا دوشنبه 11 ژوئن
مرگی که زندگان به دعا آرزو کنند
اگر حسنی مبارک، آنگونه که پزشکانش پیش بینی کردهاند دچار سکته مغزی شود و دیده از جهان فرو بندد، می‌توان گفت تقدیر با او و ملتش سر سازگاری داشته است. روزی که مبارک را از دادگاه با هلی کوپتر به زندان طره بردند او برای دوساعت حاضر به پائین آمدن نبود و از زمانی که وارد کلینیک چسبیده به زندان شد دچار چنان درد و اندوهی شد که روی قلب و جهاز تنفسی‌اش تأثیر گذاشت و به دفعات به او تنفس مصنوعی دادند که نمیرد. در میدان التحریر، از یکسو جوانهای انقلابی با شعار علیه معاونان حبیب عدلی وزیر کشور مبارک که به همراه فرزندان او در رابطه با اتهامات جنائی تبرئه شدند و حمله به محمد مرسی یکی از دو برگزیده دور دوم انتخابات و رقیبش احمد شفیق معرکه گیری کرده بودند و از طرف دیگر اخوان و سلفی‌ها معرکه‌ای علیه شفیق برپا کرده بودند. چهارشنبه قرار است دیوانعالی قضائی مصر نسبت به قانونی بودن یا نبودن لایحه منع مشارکت نخست وزیران، معاونان رئیس جمهوری و روسای سازمان امنیت در انتخابات، نظر دهد اگر به لایحه رأی مثبت دهند کل انتخابات به هم خواهد خورد و این مطلبی نیست که در شرایط فعلی، مصر قدرت تحمل آنرا داشته باشد. می‌ماند مبارک که مرده‌اش بیش از زنده‌اش می‌تواند مصر را از یک بحران خطرناک نجات دهد. و اینرا بدانید در صورت درگذشت او، شورای نظامی به محترمانه‌ترین شکل، در مراسمی رسمی او را به خاک خواهد سپرد.

June 15, 2012 01:06 PM






advertise at nourizadeh . com