یکهفته با خبر
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
سه شنبه 14 تا جمعه 17 اوت
پیشدرآمد؛ آن روز که سران و نمایندگان کشورهائی در شرق و غرب عالم در «باندونگ» گرد هم آمدند تا سازمانی را پایه گذاری کنند که به ظاهر هدفش عملی ساختن شعار «نه شرقی و نه غربی» بود، ستارگان نشست، دکتر سوکارنو، جمال عبدالناصر، جواهر لعل نهرو، ژوزف بروز تیتو و قوام نکرومه، باور نداشتند خیلی زود این سازمان با حضور پر رنگ چین و یک سری رژیمهائی که سر در آخور مسکو و اقمارش داشتند شعار «نه شرقی» را فراموش خواهد کرد و عملاً تبدیل به ابزاری خواهد شد که مسکو در بزنگاههای مهم از خط و ربط سازمان کشورهای غیرمتعهد به نفع خود و علیه سیاستهای غرب، به ویژه ایالات متحده، بهره خواهد جست. به جز تیتو که همواره سیاست مستقلی داشت، به مرور ناصر و سوکارنو و نکرومه پیوندهای استراتژیک با شوروی پیدا کردند. سوکارنو سرنگون شد و جانشینان او به راست زدند و با آمریکا در پیوند شدند. جانشینان نکرومه، چپ زدهتر شدند. هند در عین داشتن پیوندهای نظامی با شوروی، روابط با غرب را حفظ کرد و با اضافه شدن کشورهای تازه استقلال یافته آفریقائی که اغلب رهبرانش دلبسته و گاه وابسته به اردوگاه شرق بودند جنبش عدم تعهد، به مرور از اهداف و آرزوهای بنیانگذارانش دور شد. نخستین کنفرانس سران جنبش غیر متعهدها در سپتامبر سال 1961 در بلگراد برگذار شد. ستارگان باندونگ، همچنان در اوج شهرت و محبوبیت، در این نشست شرکت کردند و در همین نشست جنبش در قالب یک سازمان بینالمللی با حضور بیش از یکصد کشور جهان اعلام موجودیت کرد.
در دوران جنگ سرد، سازمان با برگذاری نشستهای سالیانه، حضوری چشمگیر در عرصه روابط بینالمللی پیدا کرد اما نگاه به شرق همه گاه مفهوم «غیرمتعهد» را که هدف بانیان جنبش بود زیر سؤال میبرد. جالب اینکه کشورهایی چون عربستان سعودی که روابط تنگاتنگی با غرب داشتند و یا الجزایر و گینه و اتیوپی (بعد از سرنگونی هایلاسلاسی توسط منگستو هایله ماریام مارکسیست) که در آغوش شوروی بودند به عنوان اعضای جنبش پذیرفته شده بودند حال آنکه ایران به علت حضور در پیمان سنتو و بعد پیمان مرکزی راه به جنبش، بعد از تشکیل رسمی آن در بلگراد نداشت. و همین امر باعث شده بود که نگاه حکومت وقت ایران به جنبش، نگاهی پر سوءظن و منفی بود به گونهای که رسانههای آن روزگار، جنبش را آلت دست شوروی میدانستند. و البته در این زمینه چندان بیجا نمیگفتند. در سال 1979 با انقلاب ایران و سقوط رژیم سلطنتی، دولت انقلاب بلافاصله خروج ایران از کلیه پیمانهای نظامی و سیاسی و امنیتی با غرب را همزمان با پیوستن به جنبش غیرمتعهدها اعلام کرد. و جالب اینکه نخستین حضور ایران با نمایندگی دکتر ابراهیم یزدی در هاوانا پایتخت کوبا بود که دربست وابسته به اردوگاه شوروی و دارای نظامی با باورهای مارکسیستی و ضد آمریکائی بود. نشست سران جنبش هر سه سال یکبار برگذار میشود و کشور میزبان، سه سال ریاست سازمان را عهدهدار است. پس از فروپاشی اتحاد شوروی، جنبش غیرمتعهدها چنان گربهای که سبیلش را بریده باشند، دچار سرگشتگی، بیوزنی و همزمان بیاعتباری شد به گونهای که بزرگان جنبش چندان علاقهای برای حضور در نشستهای سران نداشتند.
نکتهای را یادآوری میکنم که در تاریخ جنبش جای ویژهای دارد. در سال 1982 بغداد به میزبانی کنفرانس سران انتخاب شده بود. یعنی اینکه آقای صدام حسین متجاوز به خاک ایران عضو دیگر جنبش، میتوانست با برگذاری کنفرانس سران عملاً اعتبار خود را بالا ببرد، توان خود را در حین جنگ برای میزبانی رهبران کشورهای عضو جنبش و تأمین امنیت آنها، نشان دهد و لابد در پایان نشست نیز زمینه انتشار بیانیهای را در محکومیت ایران که به نداهای صلح طلبانه او پاسخ نمیدهد فراهم سازد. اینجا بود که نیروی هوائی زخمخورده ایران، با پروازهای متعدد به روی بغداد و بمباران قصری که صدام برای نشست سران جنبش برپا کرده بود آشکار ساخت که بغداد جای امنی برای برگذاری نشست سران نیست. همین امر باعث شد کنفرانس به تأخیر افتد و سرانجام در سال 1983 کنفرانس سران به جای بغداد در دهلی نو برگذار شود. در سال 1986 که کنفرانس سران جنبش در حراره پایتخت زیمبابوه برگذار میشد، رئیس جمهوری که آن روزها پرزیدنت علی خامنهای بود در رأس هیأتی بلندپایه راهی کشور دوست و برادر زیمبابوه شد. در روز افتتاح همه چیز به خوبی طی شد و فقط هیأت نمایندگی عراق به ریاست طه یاسین رمضان معاون صدام حسین و با حضور طارق عزیز، موی دماغ هیأت ایرانی بود که جا به جا در باب جنگ طلبی رژیم اسلامی داد سخن میدادند. اما شباهنگام که «موگابه» برای میهمانانش مجلس رقص و شرب و حال آراسته بود، سید علی آقا بهاتفاق وزیر خارجهاش علی اکبر ولایتی با ورود به سالن میهمانی و مشاهده موگابه که مشغول رقصیدن با یکی از معشوقههای خود بود و بانگ نوشانوش از هر سو به آسمان میرفت، مثل برقگرفتهها بهسرعت سالن را ترک گفته و به اتاق خود در هتل محل اقامت سران رفت و به هیأت همراهش نیز دستور داد سالن را ترک گوید. آنشب سید علی آقا با سر و صدای دیگر میهمانان و بانگ رقص و پایکوبیشان، به خواب نرفت و شام را در اتاق با برادر ولایتی صرف کرد. این سفر بسیار نامیمون بود و رئیس جمهوری اسلامی دمق و پکر به ام القرای تهران بازگشت. در سپتامبر 2006 بار دیگر هاوانا محل برگذاری کنفرانس سران بود و این بار محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت ایران در ملاقاتی با طه یاسین رمضان معاون صدام حسین، شماری از مسائل حل نشده بین دو کشور بعد از آتش بس و قبول قطعنامه 598 را مورد بحث قرار داد.
در 2009 کنفرانس سران در شرم الشیخ مصر برگذار شد و حضور زیباروئی که با ویلن خود میهمانان را به شگفتی و تحسین واداشت موجب اعتراض آقای منوچهر متکی وزیر خارجه احمدینژاد شد که عمل میزبان مصری را در برپائی مجلس لهو و لعب باعث آزردگی خاطر نمایندگان کشورهای مسلمان دانستند. البته آقای عمر سلیمان، رئیس وقت دستگاه اطلاعات مصر به نمایندگی از حسنی مبارک به آقای متکی گفته بود که هیچ یک از کشورهای اسلامی شرکت کننده اعتراضی به حضور یک بانوی هنرمند موسیقیدان در میهمانی رئیس جمهوری مصر ابراز نکردهاند. و موسیقی که در میهمانی نواخته شده از زیباترین آثار کلاسیک و مدرن موسیقی جهانی است و بهتر است آقای متکی اگر میل به شنیدن موسیقی ندارد به اتاقش برود و شبکه تلویزیونی قرآن و مسلمون را تماشا کند. البته آقای متکی و همراهانش با تسامح و تساهل و زیر چشمی هنرنمائی بانوی ویلونیست را که از اهالی اروپای شرقی بود، مشاهده کردند.
سپتامبر امسال دارالخلافه اسلامی «طهران» میزبان کنفرانس سران غیرمتعهدهاست. تا اینجا حضور آقای محمد مرسی که ریاست جنبش را که بر عهده حسنی مبارک بود به پرزیدنت محمود احمدینژاد تسلیم میکند، قطعی شده است. به طور قطع در غیاب پرزیدنت طالبانی که همچنان در آلمان مشغول مداواست برادر نوری المالکی و از افغانستان، برادر حامد کرزای در کنفرانس شرکت خواهند کرد اما هنوز تکلیف مشارکت رهبران حداقل سی کشور عضو در نشست تهران، معلوم نشده است، به همین دلیل نیز وزارت خارجه رژیم اعلام کرده چون بسیاری از رهبران کشورهای عضو جنبش از سوی استکبار تحت فشار قرار دارند تا به ام القرای اسلامی نیایند، این وزارت خانه تا آخرین لحظه از اعلام اسامی سران شرکت کننده در نشست جنبش غیرمتعهدها، خودداری خواهد کرد. رژیم امیدوار است در نشست سران، موضع خود را در برابر فشارهای غرب تقویت کند و در بیانیه پایانی نشست نیز عباراتی را در تأیید سیاستهای خود بگنجاند. از همین حالا یادآور میشوم که هر گونه تلاش رژیم برای کسب تایید نسبت به جنایات توأمان سوریاش یعنی رژیم بعثی حاکم بر بخشی از سوریه، با شکست روبرو خواهد شد. در درجه اول کشورهای عربی عضو جنبش ـ منهای عراق ـ با چنین تلاشی برخورد خواهند کرد و بعد هم شماری از کشورهای آفریقائی که حالا از برکت روابط ویژه با آمریکا، صاحب دمکراسی شدهاند و از جنبشهای مردمی حمایت میکنند.
فغان ز جغد جنگ و...
چهار روز در آمریکا بودم و گو اینکه فعلاً جنگ بین «رومنی» و «اوباما» با انتخاب یک نامزد معاونت از سوی «میت رومنی» که هم خوش تیپ است و جوان و هم صاحب طرح اقتصادی، وارد مرحله رویاروئی مستقیم میشود اما در پس این جنگ، زمزمههای ناگواری از حتمی بودن رویاروئی با ایران، با یک حمله ناگهانی موشکی و هوائی از سوی اسرائیل علیه تأسیسات اتمی ایران، اینجا و آنجا به گوش میرسید.
شگفتا که سید علی آقا در این میان آتش بیار اصلی معرکه شده است و هر بار که اسرائیل برای توجیه عملیات نظامی خود در آینده علیه ایران، کم میآورد، با اظهارات مشعشانه خود به یاری جنگ خواهان اسرائیل میرود. مدتی است احمدینژاد که به هر روی بعد از سالها شعار دادن، اندک اندک در پایان دوران ریاست جمهوریاش با مفهوم خرد تا حدودی آشنا شده است، از حذف اسرائیل و امحای نقشه این کشور بر کره زمین، سخنی بر زبان نمیآورد اما نایب امام زمان که نگران بود احمدینژاد با شعارهایش محبوبیت بیشتری از مقام ولایت نزد تودههای محروم عرب پیدا کند، حالا که با حمایتش از بشار الاسد، تتمه آبرو را نیز به باد داده و به دشمن مردم سوریه و خلقهای آزادیطلب تبدیل شده است میکوشد با شعارهای تند و تیز علیه اسرائیل، بار دیگر اعتبار از دست شده را احیا کند. سخنان اخیر وی، نه تنها در اسرائیل با واکنشهای تند روبرو شد بلکه در خود ایران نیز سخنانی اینجا و آنجا در ضرورت پرهیز از ایجاد فضای جنگی عنوان شد. برای نمونه آیتالله یوسف صانعی دادستان اسبق رژیم و مرجع اصلاح طلبان، در سخنان اخیر خود تأکید کرد به هر شکل شده باید از بروز جنگ جلوگیری کرد و اینکه ما نباید در ایران آتش بیار معرکه شویم. این گفتهها پاسخی است به اظهارات ولی فقیه که به عنوان سپهسالار جیش اسلام ناب با اسب و شمشیر چوبی و رئیس ستاد 200 کیلوئی، برای حمله به آسیاب بادی خیز برداشته و انگار بیخبر است که از این آسیاب چنان آتشی بر سرش خواهد بارید که ریش و عبایش را یکجا خاکستر میکند. صانعی در نماز عید فطر طی سخنانی از مضرات جنگ احتمالی اسرائیل علیه ایران یاد کرد و گفت: «باید همه به هر شکل که ممکن است تلاش کنیم تا جنگ رخ ندهد چرا که خود ما صدمه میبینیم و در جنگ نان و حلوا تقسیم نمیکنند.». به هر روی در آمریکا، خیلیها با نگرانی از جنگی سخن میگویند که آمریکا آغازگر آن نخواهد بود اما اسرائیل پای آمریکا را به این جنگ ناخواسته خواهد کشاند.
شنبه 18 تا دوشنبه 20 اوت
حکایت ما و 48 اسیر
با اعتراف وزارت خارجه مبنی بر اینکه اسرای ایرانی در دست ارتش آزاد سوریه، از بازنشستگان سپاه و ارتش هستند، و توجه به اینکه اسرای 20 تا 40 ساله نمیتوانند به افتخار بازنشستگی نائل شده باشند، بنابراین قول ارتش آزاد مبنی بر اینکه اسیران از وابستگان سپاه قدس و پاسداران میباشند به حقیقت نزدیکتر است. واکنش هموطنان ما به ویژه در خارج کشور نسبت به این اسیران، متفاوت و گاه در تعارض شدید با یکدیگر بوده است. سخنان من در برنامه «افق» صدای آمریکا مبنی بر اینکه با کمک محمود عباس (ابومازن) رهبر ملت فلسطین، و تماسهائی با تنی از چهرههای برجسته اپوزیسیون سوریه، دست به تلاشی برای حداقل رهائی تنی چند از اسیران که دچار بیماری هستند، زدهایم، بازتاب وسیعی یافت. یکی از دوستان عزیزم که در سلامت نفس و آزاداندیشی او تردیدی ندارم به من خرده گرفت که چرا برای رهائی مشتی جنایتکار تلاش میکنی؟ این گفته مرا به فکر موضوع مهمتری انداخت و آن اینکه ما در صورت سرنگونی رژیم یا ایجاد تحولی اساسی در اوضاع سیاسی ایران، خواهان چه نوع برخوردی با بازماندگان رژیم اسلامی و به ویژه نیروهای مسلح هستیم؟ آیا میخواهیم عملکرد آقای خمینی و رژیمش را تکرار کنیم؟ افسران بلندپایه را کنار دیوار بگذاریم و اعدام کنیم، و شمار بیشتری را به زندان بیندازیم و یا از نیروهای مسلح اخراج کنیم و مهر مزدور و جنایتکار بر آنها بزنیم؟
شمار کثیری از ما ارتش را بهعلت آنکه سربازانش اعلام بیطرفی کردند محکوم میکنیم که اینها یک عمر خوردند و خوابیدند و به گاه معرکه به خانه خزیدند و یا از کشور گریختند؟ آنهائی که گریختند اگر مانده بودند آیا سرنوشتی بهتر از صدها نظامی برجسته پیدا میکردند که ناجوانمردانه تیرباران شدند؟
ما در مبارزه با رژیم از یکسو امیدواریم که نیروهای حامی و نگهدار رژیم دست از حمایت آن بردارند و به ملت بپیوندند و از سوی دیگر با جنایتکار خواندن خرد و کلان راه پیوستن آنها را به ملت سد میکنیم. مناف طلاس فرزند ژنرال مصطفی طلاس وزیر دفاع پیشین سوریه که اخیراً از رژیم بریده و به مخالفان پیوسته است تا دیروز از فرماندهان گارد جمهوری بود. بر پایه منطق بعضی از ما، او جنایتکار بالفطره است و باید گردنش را زد. مردم سوریه اما به او به عنوان نظامی شرافتمندی نگاه میکنند که همه امتیازات و جایگاه ویژهاش در نظام را رها کرده و به مخالفان اسد پیوسته است. اگر تلاشهای ما منجر به آزادی ولو سه چهار تن از اسرای ایرانی نزد ارتش آزاد سوریه شود آیا این کار تأثیر شگرفی در میان پاسداران نخواهد داشت؟ آیا آنها را که امروز سر نیزهها را به سوی ملت گرفتهاند وادار به تجدیدنظر در عملکردشان نخواهد کرد؟
بهگفته یکی از مسؤولان ارتش آزاد در حومه دمشق، شماری از دستگیرشدگان اعتراف کردهاند که در هفتههای پیش از دستگیریشان در آموزش پیراهن شخصیهای بعثی و مشارکت در قلع و قمع مردم شرکت داشتهاند اما تأکید میکنند که خود تمایلی به این کار نداشته و به زور و تهدید به مأموریت در سوریه اعزام شدهاند. عدهای نیز کاملاً بریدهاند و اطلاعات خود را یکجا در اختیار ارتش آزاد قرار دادهاند. با توجه به وحشیگری نیروهای اسد در حمله به روستا و شهر و کوی و برزن، این احتمال که اسیران ایرانی در این حملات آسیب ببینند بسیار زیاد است. کما اینکه ارتش آزاد از مرگ سه تن از آنان بر اثر بمبارانهای رژیم سوریه، سخن گفته است.
آیا تلاش برای آزادی آنها، در حالی که اقدامات رژیم تا کنون بینتیجه مانده است (حتی شکر خوردن حسن فیروزآبادی نسبت به اتهاماتی که به ترکیه و عربستان و قطر زده بود و تهدید این کشورها، تأثیری در تغییر وضع اسیران ایرانی نداشته است) گامی مؤثر در راه جذب نیروهای حامی حاکمیت نخواهد بود؟
August 24, 2012 02:18 PM