یکهفته با خیر
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
سه شنبه 28 تا جمعه 31 اوت
آبروی نداشتهای که بر باد رفت
رژیمهای آدمخوار در جهان کم نبوده و هنوز هم کم نیستند. در صدر آنها رژیم اسدی عفلقی بعثی (البته مسلمان ناب انقلابی محمدی ولایتی) و در کنارش کوبای رفیق رائول، زیمبابوه اخوی موگابه، کره شمالی آقازاده جیم جونگ ایل و نواده حضرت امام کیم ایل سونگ، و بر فراز سر همه آنها نظام نایب امام زمان، قرار دارند. اما در طول چهار دهه روزنامهنگاری و مشاهده و گاه تجربه عملی اعمال و گفتار بسیاری از نظامهای سرکوبگر، هرگز با نظامی برخورد نکردهام که هم جنایت کند، هم فریب و حقهبازی جزئی مهم از وجودش باشد و همزمان ادعا کند، تولیت بارگاه ذات اقدس الهی را بر عهده دارد. رژیمهای سرکوبگر بسیاری را میشناسم، اما به جز عصر هیتلر و استالین در هیچ زمانهای ندیدهام، نخواندهام و نشنیدهام که حکومتی، آن هم حکومتی دینی که بند ناف رهبرش، مستقیماً به امام زمان وصل است (حداقل اینجور ادعا میکنند) در فریبکاری و دروغزنی، تا آنجا پیش رود که در یک مراسم رسمی با حضور دهها تن از رهبران و برجستگان 120 کشور جهان و دهها سازمان و نهاد بینالمللی و نمایندگان رسانههای تصویری و مکتوب و گویای جهانی، نطق یک رئیس دولت معتبر را که کشورش از بنیان گذاران جامعه غیرمتعهدها بوده و خود اینک در مقام رئیس این جامعه بر آن است تا ریاست را به همتای ایرانی خود تقدیم کند، به صورت مشمئز کنندهای تحریف کند.
من هنگام سخنرانی پرزیدنت محمد مُرسی، سخنان او را به زبان عربی و ترجمه همزمانش به زبان فارسی به طور مستقیم دنبال میکردم. با شنیدن ترجمه حرفهای او، نخست گمان بردم اشتباه شنیدهام، به همین دلیل بار دیگر در تلویزیون ماهوارهای نیل متعلق به مصر، سخنان مُرسی را به زبان عربی گوش کردم. حقاً کاری که مترجم ایرانی که از مأموران وزارت اطلاعات و از تیم ترجمه رسمی جمهوری ولایت فقیه است، در تحریف سخنان مُرسی کرد با هیچ نوع متر و معیار و عذر و توجیهی قابل درک نیست. چگونه میشود به جای «رژیم سرکوبگر سوریه که به خواست مردم انقلابی سوریه باید برود» از رژیم «بحرین» یاد شود. و در باب محکومیت رژیم سوریه که بیمحابا دست به کشتار مردم بیدفاع سوریه زده است، جناب مترجم به کلی عبارت را از دهان بیندازد و از انقلاب بحرین یاد کند. بعد هم به مصادره بهار عربی به و این ادعا که در جهان عرب، اسلام ناب عامل برانگیختگی مردم بوده است بپردازد (حال آنکه پرزیدنت مرسی از انقلابهائی میگفت که برای تحقق دمکراسی و حاکمیت ملی و عدالت برپا شده است).
مرسی در بخشی از سخنانش گفت: مردم فلسطین و سوریه برای آزادی، عدالت و کرامت انسانی مبارزه میکنند (مترجم محترم که میدانست مقام معظم رهبری تا چه حد به فرزندی بشار الاسد بعثی دلبستهاند، ولی از آل خلیفه بیزارند، برای رضایت خاطر خطیر نایب امام زمان، به جای سوریه دولت مقاومت و ممانعت، از بحرین دولت کوچولوی وابسته به استکبار یاد کرد).
مرسی آنگاه با اشاره به وتوی ناجوانمردانه روسیه و چین در مورد دو قطعنامه محکومیت سوریه و برقراری مجازات علیه رژیم بعثی، یادآور شد که وتوها باعث شد دست شورای امنیت عملاً از سوریه کوتاه شود. (عالیجناب مترجم که فرزند یکی از زیارت نامه خوانهای دور حرم دو طفلان مسلم است، عبارت مذکور را چنین ترجمه کرد؛ حق وتو دست شورای امنیت را برای حل و فصل بحرانها و تحولات مردمی کوتاه کرده است.)
مرسی همچنین از نظام ظالم سوریه گفت و اینکه ما با مردم سوریه علیه رژیم ظالم سرکوبگر اظهار همبستگی و حمایت میکنیم (اینجا دیگر مترجم از خود سید علی آقا نیز پیش افتاد و مکنونات قلبی نایب امام زمان را به جای عبارت رئیس جمهوری منتخب مردم مصر، در دهان او گذاشت به این مضمون که؛ ما آرزوی بقای رژیم سوریه را که دارای پشتوانهای مردمی است داریم!!)
در اینکه اظهارات محمد مرسی، ریز و درشت رژیم را دستپاچه کرد و آقای ولید المعلم وزیر خارجه رژیم بعثی سوریه و معاونش آقای مقداد را به ترک سالن کنفرانس واداشت البته جای شک و شبههای نیست. توضیحات حاج عزت ضرغامی سردار سابق در باب اشتباه مترجم نیز ما را به یاد داستان ملانصرالدین و صدای مشکوک میاندازد که گفت حال صدایش را با کوفتن کفش بر زمین پوشاندی، با بوی عفنش چه میکنی؟ میلیونها دلار خرج کردند تا موگابه قربان صدقه آقای خامنهای برود و مقام معظم از طول عمر مجاهد نستوه رابرت جان موگابه جویا شود. بان کی مون که برای آقایان آبرو نگذاشت، روز اول در کنار علی لاریجانی با آن شدت و حدت کارنامه رژیم در زمینه حقوق بشر را مورد انتقاد قرار داد و سپس در دیدار با سیدعلی خامنهای، آقای جفری فلتمن را که تا دو ماه پیش در مقام معاونت خانم کلینتون و مسئول خاورمیانه و پیش از آن در مقام سفیر آمریکا در بیروت، سالهای بسیار موی دماغ نوکران لبنانی و فلسطینی و عراقی و سوری رژیم بود، به عنوان دستیار خود به مقام معظم معرفی کرد تا میرزا علی اکبرخان طبیب حضور ولایتی، مشاور اعظم و سرسلسله حلقه کوکنار، مثل جنزدهها از جا بپرد و در گوشی به ارباب بگوید چه کسی به خلوت حضرتش راه یافته است. در دانشکده روابط بینالملل هم، پرونده اتمی را روی پرونده حقوق بشر گذاشت و دل شنوندگانش را که اغلب از دیپلماتهای جوان وزارت خارجه ولی فقیه بودند شاد کرد و باعث شد آقای علی اکبر صالحی دومین علی اکبر وزیر خارجه به دلهره و اضطراب افتد و بکوشد نوعی سخنان تند و تیز آقای دبیرکل را به ضرب خندههای زورکی هضم کند. حقاً که کنفرانس سران غیرمتعهدها دستاوردی برای رژیم نداشت. پنج روز تعطیل در کشور، بگیر و ببند (به گفته سردار رادان 113 سلاح جنگی در طول برگذاری کنفرانس کشف شده بود) و همانطور که ذکر شد میلیونها دلار هزینه دود شد و به هوا رفت و هیچکدام از هدفهای رژیم تحقق پیدا نکرد. نگاهی به تبلیغات رژیم در روزهای پیش از برگذاری کنفرانس و مقایسه آنها با ناله و نفرینهای پس از کنفرانس بهترین گواه بر بینتیجه بودن کنفرانس برای اهالی ولایت فقیه است. هدفهای رژیم از برپائی کنفرانس را میتوان در چهار بند خلاصه کرد.
1 ـ در چشم هموطنانمان، نشان دهد که منزوی نیست و علیرغم همه مجازاتها و تحریمها و حصار اقتصادی و سیاسی، 120 رهبر و نخست وزیر و وزیر خارجه و... در کنفرانس سران غیرمتعهدها حاضر شدند تا به آمریکای جهانخوار و اسرائیل و اذنابشان بگویند ما اهل کوفه نیستیم، «آقا» تنها بماند.
محمد مرسی که گل سرسبد میهمانان بود چهار ساعت بیشتر در تهران نماند و سخنانش را با درود و ثنا به خلفای راشدین آغاز و با ستایش مردم سوریه به پایان برد و ضمن تایید حق ایران برای استفاده صلح آمیز از اتم، به برادر احمدینژاد و ارباب فقیهش یادآور شد که باید قطعنامههای شورای امنیت را مو به مو اجرا کند و به تعهدات خود پایبند باشد.
2 ـ اجماعی در طول کنفرانس، تایید برنامههای اتمی خود، دست و پا کند. (نه تنها این اجماع حاصل نشد بلکه با نبودن سران کشورهای مؤثری که پایهگذاران جنبش بودهاند هم چون روسای جمهوری اندونزی و صربستان ـ به جای یوگسلاوی سابق ـ غنا، سنگال، چین و... تنها نخست وزیر هند و رئیس جمهوری مصر از بزرگان در کنفرانس حاضر بودند که هر دو بهترین روابط را با آمریکا دارند و حاضر نشدند حتی اندک انتقادی از آمریکا و سیاستش در رابطه با جمهوری اسلامی بر زبان آورند. آقای نوری المالکی که به علت بستری بودن جلال طالبانی ریاست هیأت عراقی را عهدهدار بود در سخنان خود یکی به نعل زد و یکی به میخ در حالی که رئیس جمهوری لبنان با قاطعیت از استقلال کشورش یاد کرد و دستهای فتنهگری را که به میهنش تجاوز میکنند تهدید کرد که در قطع آنها تردیدی نخواهد کرد. حتی رئیس جمهوری جزایر قمر که عنوان آیت اللهی دارد هم حاضر نشد، برنامه اتمی رژیم را مورد حمایت بیقید و شرط قرار دهد.
3 ـ رژیم بر آن بود تا در پی کنفرانس، حکومت رو به مرگ سوریه را با پیام همدلی سران و یا نمایندگان کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها، بار دیگر زنده کند و مشروعیت از دست شده را به رژیم اسد بازگرداند. اما سخنان مرسی، رئیس هیأت نمایندگی لیبی، امیر قطر که صراحتاً از ملت سوریه تقدیر کرد و رژیم اسد را در حال سقوط خواند و سخنان نمایندگان حداقل 14 رئیس هیأت در تایید انقلاب سوریه و محکوم ساختن رژیم اسد، آب پاکی را روی دستهای ولی فقیه ریخت به گونهای که حتی بوقهای تبلیغات رژیم هم زیر لبی اعتراف کردند که مرده رژیم اسد را نمیتوان بار دیگر به حجله فرستاد.
4 ـ رژیم در عین حال بر آن بود تا با جا انداختن این دروغ که بهار عربی نتیجه زمستان 79 ایرانی بوده و پس از سی و سه سال ملتهای اسلامی با الهام گرفتن از افکار و اندیشههای سید روحالله مصطفوی و پس از او سید علی آقا خامنهای، به پا خاستهاند و آنچه در مصر و تونس و لیبی و یمن و «بحرین» رخ داده و میدهد، در واقع بازتاب «صحوه اسلامی» ـ بیداری اسلامی ـ در ایران است. به عبارت دیگر ولی امر مسلمانان چهار راه آذربایجان، ولی امر به معنای عام آن برای مردم کشورهائی است که با انقلاب خود، نظام سیاسی کشورشان را تغییر دادهاند (در مورد سوریه البته، رژیم قائل به استثنا است چون در نگاه ولی فقیه و اهالی ولایتش مردم سوریه مسلمان نیستند بلکه همگی تروریست، عامل آمریکا و اسرائیل و عربستان سعودی و قطر و ترکیه هستند که برای بقای کیان شیعه ولایتی + علوی باید ریز و درشتشان را نابود کرد.) در طول کنفرانس حتی هیأت نمایندگی تونس که راشد الغنوشی نمک پرورده سید علی آقا با توجیهات خود راهی ام القرای تهرانش کرده بود، واژهای در تایید نظر مقام معظم و ارکان نظامش بر زبان نیاورد بلکه انقلاب تونس را یک خیزش ملی مردمی دانست که هدفش برپائی دمکراسی، عدالت اجتماعی و حاکمیت ملی بود. نمایندگان لیبی و مصر و یمن نیز بر ملی بودن و دمکراسی خواهی انقلابهای خود پای فشردند و روسیاهی را برای اهالی ولایت فقیه باقی گذاشتند.
ابومازن در دیدارش با احمدینژاد ضمن انتقاد از تلاشهای رژیم ـ با دعوت اسماعیل هنیه ـ برای گسترش انشقاق و جدائی بین فلسطینیها، تاکید کرده بود، در فلسطین فقط یک حکومت شرعی و منتخب وجود دارد آن هم حکومت دکتر سلام فیاض است. و ملت فلسطین به داشتن دولتی منتخب که در آن نمایندگان همه گروهها و احزاب فلسطینی حضور دارند به خود میبالد. البته احمدینژاد گفته بود که هنیه را او دعوت نکرده و ترتیبات دعوت او از جانب مقام معظم ولی فقیه داده شده بود. بعد هم به ابومازن گفته بود چرا با خالد مشعل به تهران نمیآیید تا ما بین شما صلح برقرار کنیم. در پاسخ وی، رهبر ملت فلسطین گفته بود که قبلاً در مکه و سپس در قاهره بین ما آشتی برقرار شده بود و اگر توطئهها و مداخلات رژیم اسد و شما نبود تا امروز همه مشکلات ما حل شده بود و امروز خالد مشعل در کنار صائب عریقات و نبیل ابوردینه و... جزو هیأت نمایندگی فلسطین به همراه من به ایران آمده بود. (همینجا فاش کنم که در جریان سفر ابومازن، خوشبختانه پیام مبارزان داخل ایران از جمله پیام تنی چند از زندانیان سیاسی در اوین، به دست او رسیده بود. پیامی که در آن از مواضع ابومازن و دولت فلسطین در همدلی وحمایت از جنبش سبز و تلاشهای آزادگان ایران جهت دستیابی به حکومتی دمکرات، تقدیر شده بود).
حواشی نشست تهران
در روز افتتاح کنفرانس، حضور هاشمی رفسنجانی دوشادوش ولی فقیه و در کنار رؤسای سه قوه، توجه بسیاری از شرکت کنندگان و ناظران عرب را جلب کرده بود. رفسنجانی این بار در قالب دست چپ ولی فقیه در یک نشست بینالمللی ظاهر شده بود. در حاشیه کنفرانس نیز او ملاقاتهای خصوصی با بعضی از سران و روسای هیاتهای نمایندگی داشت که برای دیدن او بیش از باریابی به حضور نایب امام زمان، اشتیاق نشان دادند. آقای مرسی اصلاً اعتنائی به ولی فقیه نکرد و بدون ملاقات با وی تهران را ترک گفت. به این ترتیب رؤیای مصادره بهار عربی و انقلابهای مردمی جهان عرب نیز در طول کنفرانس به کابوس تبدیل شد و حسین بازجوی شریعتمداری که کنفرانس جنبش غیرمتعهدها را تودهنی به 1+5 و پیروزی اسلام بر کفر دانسته بود ناچار شد روز بعد از کنفرانس عملاً اعتراف کند؛ بیهوده بود آنچه که در سینه داشتیم...
مشاهده محمدحسن اختری سفیر سابق رژیم در دمشق که کاکل بیرون نهاده و در کنار محمدی گلپایگانی و مهدی چمران و... در صف نخست جا خوش کرده بود البته خاطر خطیر ولید المعلم را آرام میکرد اما دلم میخواست شاهد نگاههای او و «جفری فلتمن» به یکدیگر باشم که لابد پرونده قطوری از جرائم اختری و توطئههایش در دو دوره سفارت در سوریه را در میان مدارکش دارد.
از نظر پذیرائی از روسای دولتها و هیأتهای نمایندگی، رژیم سنگ تمام گذاشته بود. از فلسطینیها و بحرینیها شنیدم که در کاخ محل اقامت روسای دول، شماری میزبان تحصیلکرده زبان دان، خدمت میکردند اما حضور سنگین مأموران وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه در هیأت حراست و مأموران راهنما، بسیار آزاردهنده و در عین حال آنچنان آشکار بود که به قول دوستی فلسطینی، با آنکه لباسهای مرتب بر تن کرده بودند ولی رفتار و قیافه شان از دور داد میزد دارای تجاربی گسترده در بگیر و ببند و بکُش هستند. به هر روی کنفرانس سرانجام با قطعنامهای که نه برای رژیم تهران و برنامههایش اعتباری به همراه داشت و نه نوشداروئی برای رژیم رو به مرگ سوریه، خاتمه یافت و میهمانان با خاطرهای خوش از پذیرائی ایرانی به کشورهای خود بازگشتند. این عبارت را نیز از نبیل ابوردینه سخنگوی رئیس دولت فلسطین نقل کنم که پیش از این چندین بار از تهران دیدار کرده بود. نبیل از تر و تمیزی پایتخت و جلوه و شکوه ساختمانها یاد میکرد و اینکه تهران به نسبت آخرین باری که به همراه عرفات از پایتخت اسلام ناب محمدی ولائی دیدار کرده بود (کنفرانس سران اسلامی در آغاز دولت محمد خاتمی) بسیار مقبولتر و چشمنوازتر بود. او از کسانی شنیده بود که محمد باقر قالیباف در مقام شهردار عامل این تحولات در پایتخت بوده است. به او گفتم خروج 5 میلیون تهرانی از شهر و پولهای کلانی که رژیم به صاحبان خانههای در جوار محل کنفرانس داده بود تا از خانههای خود بیرون بزنند نیز در آرامش تهران و پاکیزگی مسیر فرودگاه تا محل اقامت میهمانان و مرکز کنفرانسها بیتأثیر نبوده است. در عین حال گفتم قالیباف به خاطر عبارتی که هنگام نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری بر زبان آورده بود (من یک رضاخان اسلامی هستم) برای همیشه از دست یافتن به مقام رئیس جمهوری محروم شده است. به همین دلیل میکوشد در مدتی که برایش در مقام شهردار مانده است، خود را کسی جدا از طایفه زشترویان بدپوش ذوب شده در ولایت نایب امام زمان نشان دهد. شاید در آینده دری به تخته بخورد و ستاره بختش باز هم طلوع کند.
شنبه 1 تا دوشنبه 3 سپتامبر
ای گاو مجسم...!
عبارت ای گاو مجسم مشروعه، مشروطه نمیشود (و بالعکس) از عبارات طلائی است که در انقلاب مشروطیت بر فرق شیخ فضلالله نوری کوفته شد. بیش از قرنی پس از انقلاب مشروطه، حالا باید خطاب به نماینده ولی فقیه در سپاه، حجت الاسلام والمسلمین گفت ای گاو مجسم، نظامی که مشروعیتش را از مردم نگیرد جائی مناسبتر از زبالهدانی تاریخ نخواهد داشت. نماینده ولی فقیه که مقامش را مدیون بلاهت خود و سرسپردگی به سید علی آقا میباشد اخیراً فرمودهاند، که وابستگی و مشروعیت نظام از رأی مردم یک تفکر انحرافی است چون جایگاه ولایت (یعنی سیدعلی آقا) در کنار پیامبر و امامت و حجت الهی ـ مهدی موعود ـ قرار دارد بنابراین مشروعیت ایشان برگرفته از خداست و نیازی به رأی مردم برای احقاق مشروعیت نیست. ایشان انقلاب فرانسه را که به برقراری دمکراسی و حرمت یافتن میثاق جهانی حقوق بشر منجر شد در کنار انقلاب اکتبر روسیه، حذف کننده مفهوم دین از زندگی انسان و اعتبار بخشیدن به مفهوم حاکمیت ملی، توصیف میکند و مدعی است اختیارات ولی فقیه در حد اختیارات پیامبر است و آنها که مشروعیت نظام را ناشی از رأی مردم میدانند راه انحراف را پیش گرفتهاند، چون در نظام اسلامی، قراردادهای اجتماعی (از جمله قانون اساسی) نمیتواند منشاء و مبدأ عمل و حکومت کردن باشد.
این حرفها از روی شکم عنوان نشده است. اینها عین تصورات مقام معظم رهبری است که این بار بر زبان نمایندهاش جاری میشود. به گمان من سخنان سعیدی فصل الخطاب اهالی ولایت فقیه است و لازم است آنهائی که هنوز معتقدند میتوان از چهارراه ولایت به دمکراسی رسید پنبه از گوش بیرون آورند و با صراحت اعلام کنند رژیم جمهوری اسلامی قابلیت اصلاح شدن را ندارد. و مشروعه هرگز مشروطه نمیشود.
September 7, 2012 07:48 PM