یکهفته با خبر
شهری پر کرشمه و خوبان ز شش جهت
سه شنبه 25 تا جمعه 28 سپتامبر
اتمام حجت در نیویورک
1 ـ از نیویورک فقط یک خبر خوش به گوشمان رسید و آن جدائی یکی از همراهان رئیس جمهوری اسلامی از کاروان بیکاران، و پناهجوئی او در ینگه دنیا بود. آری، حسن گلخندان، خنده بر لبهامان نشاند که یکی دیگر از اهالی رسانهها، که پس از سالها همراهی با اهالی ولایت فقیه سرانجام نمره انضباط 20 از امنیت خانه مبارکه و حاج عزت دریافت کرده بود با رؤیت تندیس آزادی، ناگهان همه قید و بندها و زنجیرهائی را که به دست و پایش انداخته بودند پاره کرد و تصمیم گرفت در آمریکا بماند مثل همه ما که به اراده و یا از سر اجبار نخواستیم و یا نتوانستیم در خانه پدری بمانیم و به چهار سوی جهان پرتاب شدیم. حالا باید منتظر بود زبان حسن آقا باز شود و برایمان حکایتها از روزگار همنفسی با سران رژیم باز گوید.
باری، پنج خطابه (تا پیش از شنیدن سخنان ابومازن میگفتم چهار خطابه اما سخنان او را که شنیدم به گمانم یکی از مؤثرترین و تلخترین سخنانی بود که بر منبر مجمع عمومی سازمان ملل عنوان شد) طی هفته گذشته بهعنوان قابل توجهترین سخنان در اجلاس امسال مجمع عمومی، مورد بحث و مناقشه در رسانههای محلی و بینالمللی جهان بود که از آن میان آنچه محمود احمدینژاد در آخرین دیدارش از نیویورک به عنوان رئیس جمهوری اسلامی عنوان کرد، دو سه هفتهای برای شومنهای آخر شب شبکههای تلویزیونی آمریکا خوراک تهیه کرد و در داخل کشور نیز زنگ دور دیگری از زورآزمائی در روند پایانی نبرد بین سید علی آقا و تحفه آرادان را در بازگشت به وطن، به صدا درآورد.
احمدینژاد انشائی ملال آور خواند که از جیغ وارههای سالهای گذشته در آن اثری نبود. جهان را مدیریت کرد اما از سوریه چیزی نگفت (البته در مصاحبههایش نعل به میخ زد که بله، باید در همین مجمع عمومی، ما صلحجویان و دمکراسی خواهان بنشینیم و مشکل سوریه را حل کنیم) با بلاهت خاص خود آرزو کرد که جای تفنگ و سلاح، قلم به دست انسانها بدهیم و فراموش کرد کشوری که او به ناحق بر کرسی ریاستش تکیه زده، زندان بزرگ اهل اندیشه و قلم است و همزمان با سخنرانی او، روزنامهای پرتیراژ را به خاطر نشر یک کاریکاتور از حیدری توقیف و مدیرش را به زندان انداختهاند. حتی مشاور خودش جوانفکر که مدیر خبرگزاری ملی کشور و مدیر و ناشر روزنامه رسمی «ایران» است نیز راهی زندان شده است. از تبعیض و نابرابری در جهان گفت و یادش رفت که در ایران جمهوری اسلامی، یک مسلمان سنی مذهب با یک شیعه برابر نیست و حتی نمیتواند رئیس یک بانک شود. بهائی که اصلاً حقوقی ندارد بلکه بالفطره جاسوس استکبار و صهیونیزم بینالمللی است و باید او را کُشت. در باب اقوام ایرانی، زنان، دگراندیشان و حتی اصلاح طلبان نیز انواع تبعیضها، اعمال میشود آن وقت جناب پرزیدنت از غرب مینالد. در جای دیگر، او به نظامهای سیاسی دمکراتیک بهویژه آمریکا تاخت که احزابش مشروعیت ندارند و همه چیز پولی است و مردمانش مشارکت فعال در تعیین سرنوشت خود ندارند و نظام دو حزبی بیربط است (بلکه نظامی خوب است که یک نوحهخوان را بهریاست جمهوری میرساند، 23 میلیون به موسوی رأی میدهند اما احمدینژاد برنده میشود. نظامی که عفریتی به نام احمد جنتی به امر رهبر الک در دست هر چه آدم حسابی است از الکش بیرون میریزد و جانورانی از خوع خودش را مجال ورود به دارالشورا میدهد. نظامی که روضهخوان اهل کوکنار و سازی دیگر بهلطف شعبدهبازی و دوز و کلک شیخ علی اکبر بهرمانی بساز و بفروش، فرمانفرمای دو جهان میشود، نظام خوبی است اما اگر نظامی را مردم در انتخاباتی آزاد دوام بخشیدند و کارگزاران حکومت و رئیس نظام را هر چهار سال و بعضاً پنج و شش سال یکبار برگزیدند، در نگاه احمدینژاد غیردمکراتیک و ظالمی است که باید ریشهاش را با ترور اسلام ناب برکند.)
از همه بیمعناتر و نامناسبتر آن بخش از سخنان احمدینژاد بود که بار دیگر بحث مهدی موعود را پیش آورد که دست در دست مسیح میآید تا نظام بیبدیل جمهوری اسلامی را (مطابق روایات خودشان) ریشهکن کند و بهدست زنی ریشدار (یکی از این گوهرالشریعههای توی دست و پای آقایان) مورد سوءقصد قرار میگیرد تا لابد جا برای آقا مجتبی باز شود و آقازاده رهبر بتواند تا لحظه «کن فیکون» ولایت امر مسلمانان جهان را برعهده گریرد و دو ابرقدرت یکی به رهبری مسیح و دیگری آقا مجتبی کار جهان را به قول برادران و خواهران افغان «فیصله کنند».
چقدر بیربط گفت این آقا، که لابد میخواست در بازگشت پز بدهد که دیدید حتی اربابتان سید علی آقا وقتی به سازمان ملل رفت اسمی از صاحب العصر والزمان نیاورد ولی من هر سال غلیظتر از سال پیش معجون ظهور را قرقره کردم. سالن نیمه خالی و چرت زدن نمایندگان ونزوئلا و بورکینافاسو و جزایر قمر نشانه توجهی بود که رهبران جهان به سخنان تحفه آرادان مبذول کردند.
اما آنچه به یک اظهار نظر احمدینژاد در گفتگو با رسانههای آمریکائی اهمیت داد تا آنجا که سیدعلی آقا را وادار به واکنش غیرمستقیم کرد آن بخشی بود که او بر ضرورت خاتمه یافتن روابط خصمانه ایران و آمریکا تاکید کرد و اینکه آمریکا دشمن نیست و فقط اسرائیل را دشمن میدانیم و اگر آمریکائیها اراده کنند همه چیز حل میشود. در گذشته نیز او هر از گاهی اشاراتی در این زمینه داشت اما این بار در نیویورک و خطاب به دولت و مردم آمریکا این سخنان را بر زبان آورد آن هم در زمانی که چند ماهی بیشتر از ریاست جمهوری او باقی نمانده است. ضمن اینکه او در چهار ساله نخست از چنین حرفهائی پرهیز میکرد در حالی که قدرتمند بود و رهبر در مسؤولیتهای او چندان دخالت نمیکرد حال آنکه در دو سه ساله اخیر به شیر بی یال و دم و اشکم تبدیل شده است. به همین دلیل نیز دولت و رسانههای آمریکائی از این سخنان استقبال نکردند و در ایران نیز نخست علی اکبر خان طبیب حضور ولایتی به امر ارباب یادآور شد که استراتژی تعیین کردن و روابط با آمریکا را، در مسیر دیگری انداختن مسؤولیت «آقا» است. حسین شریعتمداری بازجوی سابق وزارت اطلاعات و مشاور دائمی و غیرقابل تغییر رهبر، با صراحت بیشتری نوشت فضولی موقوف، این مسأله یعنی روابط با آمریکا در حوزه اراده مقام رهبری است و آقای احمدینژاد لطفاً خفقان بگیرند و در کار بزرگترها دخالت نکنند. در جریان سفر احمدینژاد، عدهای از مجاهدین که تظاهرات هر ساله را با نمایش و سخنرانی و بادکنک و مجسمه در برابر سازمان ملل برپا میکنند، امسال با مشاهده رامین میهمان پرست، معاون وزیر و سخنگوی وزارت خارجه به سوی او حمله بردند. این حمله یک روز پیش از حذف نام سازمان مجاهدین خلق از فهرست سازمانهای تروریستی توسط دولت آمریکا بود. به گمان من این حق هر ایرانی است که با دیدن مقامات بلندپایه رژیم، ناخشنودی، غضب و نفرت خود را از رژیم و کارگزارانش به صدای بلند اعلام کنند. منتها نه با فحش خواهر و مادر و نه با مشت و لگد. اگر پلیس در خیابان نبود، هواداران مجاهدین آیا میهمانپرست را زیر دست و پا، اگر نگویم میکشتند، حداقل راهی بیمارستان نمیکردند؟ آیا با این کار به دنیا نگفتند اگر فردا قدرت دستمان بیفتد مخالفانمان را خرد و خاکستر میکنیم؟ به گمان من آنها که سرپرست تظاهرات مجاهدین بودند با همه دردها و رنجها و مصائبی که از دست رژیم و عواملش متحمل شدهاند لازم است با خویشتن داری بیشتری احساسات خود را ظاهر سازند. (در این زمینه موارد دیگری بود که طرف مورد حمله قرار گرفته نه فقط ارتباطی با رژیم نداشته بلکه مخالف سرسخت رژیم بوده است.) به هر روی منتظر باشید بهزودی آقای میهمانپرست ارتقاء مقام پیدا کند و در دولت آینده حضوری پررنگتر داشته باشد.
سخنان اوباما
به گمان من خطابه پرزیدنت اوباما امسال بهترین و جامعترین خطابه او در سالهای مسؤولیتش در سازمان ملل بود. برخلاف وراجیهای انشاگونه احمدینژاد اوباما بسیار شفاف و دقیق درباره خشم جهان اسلام نسبت به فیلم بسیار بد و مشمئزکننده نقولای قبطی درباره اسلام و پیامبرش، سخن گفت، فیلم را محکوم کرد، واکنش جنایتکارانه پیروان اسلام ناب انقلابی محمدی را نیز. در عین حال یادآور شد آمریکا سرزمین آزادی و دمکراسی است بنابراین دولت نمیتواند آزادی بیان و اندیشه را محدود کند. او از رژیم اسد به شدت انتقاد کرد و گفت اسد رفتنی است و جائی در فردای سوریه ندارد. درباره ایران از رژیم تروریست پرور سرکوبگر گفت که به دنبال سلاح هستهای است، سلاحی که نه فقط اسرائیل بلکه کشورهای همسایه ایران را تهدید میکند. اوباما در حالی که تاکید میکرد هنوز باب گفتگو برای دستیابی به راه حلی سیاسی جهت مشکل برنامه اتمی ایران بسته نیست اما گفت از هر گزینهای برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قدرت هستهای نظامی استفاده خواهد کرد. (از این صریحتر نمیشد احتمال بروز یک جنگ ویرانگر را در صورت عناد سیدعلی خامنهای و ادامه غنی سازی با درجه بالا و نزدیک شدن به مرحله ساخت سلاح هستهای یادآور شد.)
اوباما اما در مورد مسأله فلسطین که جوهر همه مشکلات خاورمیانه و دستاویز رژیمهای سرکوبگری چون رژیم بعثی دمشق و رژیم ولایت فقیه و... برای ژست انقلابیگری گرفتن و مردم خویش را قلع و قمع کردن بوده است کوتاه آمد. شاید برای اینکه در ماههای انتخابات نتانیاهوی غضبناک را از بیتصمیمیهای خود، خشمگینتر نکند.
مُرسی باز هم محترم
خطابه پرزیدنت محمد مرسی رئیس جمهوری مصر نیز بسیار سنجیده، دقیق و دور از شعارهای رایج اسلام سیاسی بود. او که سخنانش را به زبان انگلیسی و بسیار شمرده بیان میکرد از سوریه گفت و رژیم جنایتکاری که باید برود. رژیمی که مردم را بیرحمانه میکشد و کشور را ویران میکند. از فلسطین گفت و کودکان گرسنهای که در سختترین شرایط گرسنه و بیپناه در حصارند. خواستار برخورداری فلسطینیها از حقوق مشروعشان شد. مرسی درباره فیلم ضد پیامبر اسلام، سازندگان فیلم را محکوم کرد و عملاً تأکید کرد دولت آمریکا در این امر نقشی نداشته است. مرسی از عدالت، دمکراسی و آزادی گفت اما در باب آزادی بیان اشاره کرد این آزادی را نباید محملی برای اسائه به ادیان و اقوام و ملتها کرد. او بر ضرورت کنار رفتن بشار الاسد به دفعات تأکید کرد و یادآور شد مصر در کنار ملت سوریه میماند و از خیزش ملتهای در جستجوی آزادی و عدالت در منطقه پشتیبانی کرد و در نهایت وعده داد در کشورش عدالت و آزادی و دمکراسی و پیشرفت و رفاه برقرار شود.
سخنان ابومازن
محمود عباس (ابومازن) رهبر ملت فسلطین آمده بود که زبان به شکوه گشاید تعهد دو رئیس جمهوری آمریکا بوش و اوباما برای ایجاد کشور مستقل فلسطین در برابر بهانهجوئیها و شانه خالی کردن از التزامات اسلو توسط دولت دست راستی اسرائیل و توطئههای رژیمهای سوریه و جمهوری ولایت فقیه در جهت توسعه انشقاق و اختلاف بین فلسطینیها با تقویت مالی و تسلیحاتی حماس و جهاد اسلامی و چند گروه مزدور دیگر مثل تشکیلات احمد جبریل و... به ثمر نرسیده بود. جلوگیری از پذیرش تشکیلات خودگردان به عنوان دولت مستقل فلسطین در شورای امنیت گو اینکه عباس را وادار ساخت سال پیش شناسائی شبه دولتش را از مجمع عمومی بگیرد، اما او با کوهی از مشکلات، خزانه خالی (در اثر جلوگیری اسرائیل از تادیه مالیاتهای فلسطینیهای مقیم اسرائیل به سلام فیاض نخست وزیر قانونی فلسطین و اقتصاددان برجسته بینالمللی) و توطئههای امثال لیبرمن وزیر خارجه اسرائیل از یک سو و رژیم رو به مرگ اسد و توامان ایرانیش جمهوری ولایت فقیه، شکسته دل، اما استوار در برابر شرکت کنندگان در مجمع عمومی سازمان ملل، تلویحاً احتمال خروج از تعهدات اوسلو را یادآور شد.
و سرانجام بنیامین
آقای نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل بیش از آنکه نگران پیامدهای سقوط اسد باشد و یا درباره فلسطینیها اشاره امیدوارکنندهای به ابومازن و ملتش داشته باشد، از بنیادگرایان اسلامی گله کرد که جهاد علیه تمدن و فرهنگ غرب را هر روز گستردهتر دنبال میکنند. او گفت که سیاهی بر جهان اسلام و عرب چیره شده اما مردم مسلمان سرانجام تعصب و افراط گرائی را کنار مینهند (ایشان هم مثل احمدینژاد معلم اخلاق شد و روضه خواند). اما آنجا که از خطر اتمی شدن رژیم ولایت فقیه سخن به میان آورد، باز معلموار، خط قرمزی بر شبح یک بمب کشید که ایران 70 درصد از مسیر ساختن بمب هستهای را طی کرده و اگر جهان دست به اقدامی سریع برای منع دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هستهای نزند با مصیبتی سخت ناگوار روبرو خواهد شد.
نخست وزیر اسرائیل به درستی رژیم را ضد یهود خواند و گفت حتی مرد معتدلشان رفسنجانی نیز سخن از نابودی اسرائیل با سلاح هستهای به میان آورده است.
در یک جمع بندی کلی میتوان گفت اوضاع سوریه و برنامه اتمی ایران بیش از هر موضوعی در سخنان رهبران جهان و یا نمایندگانشان جای داشت. امیر قطر با خشم خواستار برقراری منطقه آزاد و پرواز ممنوع در سوریه و مداخله ارتشهای عربی برای نجات مردم سوریه از اوضاع اسفبار کنونی شد و مسیو هولاند رئیس جمهوری فرانسه نیز بر ضرورت اعلام منطقه امن در سوریه و گسترش مداخله نظامی بینالمللی تأکید کرد.
شنبه 29 سپتامبر تا دوشنبه 1 اکتبر
سرنوشت هاشمیها روشنتر میشود
با مصاحبههای فاطمه و محسن هاشمی فرزندان هاشمی رفسنجانی با «روز آنلاین» و مجله آسمان، حالا آشکارتر میشود که حکایت بازداشت فائزه و بازگشت و بازداشت مهدی، چنان که در ابتدا تصور میرفت ناشی از توافق در پس پرده بین رهبر و خالقش هاشمی رفسنجانی نبوده است بلکه به قول فاطمه رفسنجانی، روزی که پدرش از جنبش سبز حمایت کرد و نسبت به تقلب در انتخابات هشدار داد و رهبر را از عواقب دستبردن در صندوقهای رأی برحذر داشت (نقل به مضمون) میدانست که دارد خطر میکند. و ممکن است بهزودی فرزندانش در معرض خطر تعقیب قضائی و زندان و بیآبروئی قرار خواهند گرفت. فاطمه تاکید کرد اگر برادر و خواهرش امروز در زندانند به خاطر آن است که حاکمیت قصد تضعیف و ضربه زدن به پدرش را دارد. محسن هاشمی نیز در گفتههای خود حرفهای خواهرش را به نوعی دیگر تکرار کرد و گفت هدف جلوگیری از ورود پدرش «مرد بحران» به میدان بوده است. محسن با ردّ اتهاماتی که به فائزه و مهدی در داخل و خارج کشور زده میشود گفت؛ پدرش بستر بیرون آمدن خاتمی را فراهم کرد حال آنکه به دلیل افراط گری بعضی از اصلاح طلبان، احمدینژاد وارث خاتمی شد. که افراطیون از پشت سر به هم میرسند. او یادآور شد به دلیل نگاه پدرش او ـ و برادران و خواهرانش ـ کوشیدهاند در قالب اصلاح طلب یا اصولگرا قرار نگیرند. او در جای دیگر گفت بهدلیل تأثیر پدرش در سیاست و انتخابات، عدهای از رقبا و سیاستبازان نگران حضور هاشمی و اطرافیانش بودهاند. و چون آنها نمیتوانند مستقیماً علیه هاشمی سخن بگویند و فعالیت کنند، فرزندان و نزدیکانش را هدف قرار دادهاند. فرزند ارشد رفسنجانی از اصلاح طلبان نیز به شدت گلایه و انتقاد کرد. و در جائی یادآور شد در برههای در مقطع سالهای 76 تا 78 اصلاح طلبان تندرو سعی کردند از حربه حمله به ما ـ برای تضعیف هاشمی ـ استفاده کنند. در عمق جامعه شایعاتی علیه ما پخش کردند. بعد اصولگرایان نیز از این روش استفاده کردند که به نظرشان حربه مؤثر و خوبی بود... به گمان من به نظر میرسد تفسیر دومی را که هفته گذشته ذکر کردم باید کم و بیش پذیرا شد که احتمالاً رهبر درصدد برکندن هاشمی برای همیشه است. آنچه در روزنامههای ذوب شده در ولایت و در رأس آنها کیهان شریعتمداری میخوانیم که «مثل بچههای لاهوتی، بچههای رفسنجانی هم مستحق اعدامند» جالب اینکه مسیح مهاجری که هنوز هم به رفسنجانی بیش از خامنهای وفادار است برای نخستین بار حقیقت آنچه را ورای مرگ فرزندان آیتالله لاهوتی در جریان بود در دفاع از فرزندان هاشمی بازگفت که بچههای لاهوتی اصلاً اعدام نشدند بلکه یکی از آنها خودکشی کرد. و دیگری در گریز به تصادفی مرگبار از بین رفت.
میبینید که قضیه خیلی داغتر از آنی است که بعضیها تصور میکنند و از سازش پشت پرده میگویند. علی خامنهای اهل هیچ سازشی نیست و فقط به برکندن رقیبان و داعیهداران میاندیشد. باز هم در باب هاشمیها خواهم نوشت.
October 5, 2012 03:11 PM