یکهفته با خبر
جرس فریاد میدارد که بر بندید محملها!
سه شنبه 9 تا جمعه 12 اکتبر
ام المعارک نایب امام زمان
مقاله غسان شربل سردبیر الحیات با عنوان امالمعارک إیران بسیار به دل من نشست که او نیز پی برده بود آلودگی رژیم ولایت فقیه در لجن زار خون آلود سوریه از سر وفای به عهد و یا به قولی ردّ جمیل نیست. به عبارت دیگر رژیم ایران از سوریه به خاطر حمایتهای رژیم اسد پدر، از جمهوری اسلامی در جنگ با عراق و پایمردی در دوستی، حمایت نمیکند و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را به دلیل پاس نگاه داشتن از همدلیهای دمشق در روزگار عسرت و حصار، در اختیار رژیم بعثی حاکم بر دمشق قرار نمیدهد. در واقع نبرد در سوریه «ام المعارک» سید علی حسینی خامنهای است و با آنکه پایان ام المعارک صدام حسین هنوز پیش چشم ما است، اما ولی فقیه که نماد حقیقی تعبیر «چشم باز و گوش باز و این عمی» است، همه دار و ندار خویش را در قماری به کار انداخته که حتی در برابر کاره آسش، طرف مقابل استریت فلاش در دست دارد.
لابد به یاد میآورید که من از همان آغاز بحران سوریه با استفاده از ترکیب دوقلوهای بعثی، ولائی، مکرّر این نکته را در نوشتهها و گفتههایم باز میگفتم که سرنگونی بشار الاسد، آغاز حقیقی سرنگونی ولایت فقیه است. در واقع دوقلوهای بعثی/ولائی، چنان با هم پیوند دارند که جدائی آنها حتی در بیمارستان تخصصی ریاض که به موفقیتهای چشمگیر در جداسازی نوزادان بههمچسبیده شهرت دارد، ممکن نیست چون توأمان بعثی/ ولائی از همه سو به هم چسبیدهاند از مغز و گردن، ستون فقرات و شش و مری و نای و شکم و لگن خاصره به یکدیگر متصلند. بنابراین زمانی که در بعضی نشریات و یا تحلیلهای مراکز پژوهشهای استراتژیک در سالهای پیش میخواندم که باید با دادن کمکهای سخاوتمندانه و امتیازات سیاسی به رژیم بعثی سوریه، این رژیم را از جمهوری اسلامی دور کرد. افسوس میخوردم که چرا بعد از سه دهه ازدواج قطعی و دائمی ولایت فقیه با ولایت بعثی سوریه، هنوز بزرگان منطقه و جهان و کارشناسان و پژوهشگران نامدار بر این گمانند که وصلت تهران و دمشق از نوع صیغه و مصلحتی است و میشود زیر پای عروس دمشقی نشست و داماد پولدارتری به او عرضه کرد تا مثل صیغههای قمی به دیدن بچه تهرونیهای پولدار و شکیل، عدّه رعایت نکرده، به بغل خریدار تهرانی بپرد. چند بار در سمینارهای گوناگون در لندن و قاهره و قطر و... در باب وصلت دو رژیم ولایتی سخن گفتم و کسانی از سرشناسان عرصه پژوهش و رسانه در غرب و جهان عرب، هم چون «پاتریک سیل» و مرحوم «فرد هالیدی»، «دکتر بسیونی»، «طلال سلمان» و... نظر مرا رد کرده و تاکید میکردند که اگر غرب سوریه را درک کند و پول عربهای نفتی راهی دمشق شود، رژیم بعثی مغز خر نخورده که دنبال سید علی آقای رهبر برود، بلکه تمایلات آل اسد به ویژه بشار که تحصیلکرده انگلیس است و همسرش یک زن روشنفکر آزاداندیش (به همین دلیل نیز تا امروز حاضر به سفر به تهران همراه شوهرش نشده چون به چارقد و چاقچور تمایلی ندارد) بیشتر متوجه غرب است تا ام القرای تهران. ظاهراً باید سی و پنج هزار سوری کشته، یک صد هزار مفقود و اسیر، دو میلیون آواره شوند و شهرهای سوریه یکی پس از دیگری با توپخانه و هواپیماها و هلیکوپترهای ساخت روسیه و بعضاً اهدائی سید علی آقا، با خاک یکسان شود و 48 پاسدار در دمشق به اسارت ارتش آزاد سوریه درآیند تا حرف من خریدار پیدا کند که این دو رژیم جداناشدنیاند و مرگ یکی مرگ دیگری را ولو بهتدریج بهدنبال خواهد داشت. البته اگر رژیم ولایت فقیه نخست سرنگون میشد، بشار هنوز بخت آن را داشت که با سیاست بازیهای ماهرانهاش، چندی حیات خود را ادامه دهد. و در حیاط خلوت لبنان آتش افروزی کند. اما برای سیدعلی آقا، رفتن اسد با توجه به تحولات بعد از بهار عربی، به معنی پایان یافتن رؤیاهای او برای احیای خلافت شیعی و شکست سنگین در برابر غرب و کشورهای عربی و اسلامی سنی مذهب در منطقه است. بگذارید کمی به عقب بروم و آشکار سازم چرا درگیریهای سوریه ام المعارک ولی فقیه است.
خامنهای پس از جنبش سبز
هرگز سید علی خامنهای در خواب هم نمیدید که به همین سادگی سرکوبی بزرگترین جنبش آزادیخواهی و عدالت طلبی در ایران (که با توجه به ابعادش صدها بار گستردهتر از انقلاب مشروطه، و پررنگتر و چشمگیرتر از رویدادهای هفتهها و ماههای آغازین انقلاب 57 بود)، کشتن و شکستن و بستن و به زنجیر کشیدن و فضای خفقان را بر کشور حاکم کردن، عملاً با بیاعتنائی آمریکا و دمکراسیهای غربی روبرو شود. (نگاه کنید به رفتار باراک اوباما و سخنان و دستورالعملهایش بعد از خیزش خرداد 88 در ایران و رفتار و گفتارش در جریان خیزش تونس و مصر) سرکوبی در ایران به مراتب سنگینتر و وحشیانهتر از تونس و مصر بود. چنان که دامنه این سرکوبیها تا امروز هم ادامه دارد و توجه جهانی معطوف به یک امر یعنی برنامه اتمی ایران است. و اگر رهبر رژیم کمی کوتاه بیاید و دست از برنامه غنیسازی با درجه بالا بردارد، آقای اوباما و شرکای اروپائیشان، همانطور که وعده دادهاند درهای رحمت و رأفت را به روی اهالی ولایت فقیه میگشایند و نامشان را نیز مثل علی اکبر صالحی از فهرست سیاه بیرون میکشند. با این تفاصیل، در فردای جنبش و قلع و قمع مردمی که در آغاز تنها صیانت از رأیشان را میخواستند، آقای خامنهای با خیال آسوده فرمان حمله به بیرون را صادر کرد. دو سال پیش همه چیز به کام حضرتش بود و سکه به نام مبارکش در نجف و کربلا و بیروت و قطیف و مُحرّق و لاهور و مزار شریف و نخجوان میزدند و پیشقراولان اسلام ناب محمدی انقلابی در 90 کشور جهان از بالی تا تیمبوکتو و از ماداگاسکار تا لاپاز مشغول ارشاد و هدایت بندگان خدا بودند. با افزایش بهای نفت کرور کرور دلار در اختیار حضرتش بود تا در پروژه حوزه علمیه ساختن در کنیا و نیجر و پرو و تایلند و دیگر بلاد کفر و دو دوجین کشور اسلامی هزینه کند، حزبالله را به حزب «هم الغالبون» تبدیل کند و جلوی وحدت فلسطینیها و رفع اختلاف بین حماس و فتح را بگیرد. با رکوع نوری المالکی در برابر ولی فقیه پس از باز کردن کراوات و سپردنش به محمدی گلپایگانی رئیس دفتر نایب امام زمان، و گسترش روابط با سوریه در همه ابعاد، و سرنگون کردن دولت سعد الحریری در لبنان و سپردن دولت، عملاً به حزب الله و نوکران تازه مقام ولایت در جمع مسیحیان لبنان، و نمک پرورده شدن پرزیدنت کرزای در افغانستان با کیسههای پلاستیکی حامل دلار که تقدیمشان میشد و تقویت جمعیت تنفیذ فقه جعفری در پاکستان، هم زمان با آموزش طلبههای سعودی و بحرینی و آماده کردن آنها جهت دست زدن به انقلاب جهانشمول اسلامی، در کنار هزینه کردن میلیاردها دلار برای ساختن موشکهای تقلیدی دوربرد از نودونگهای کره شمالی و ناو و ناوچه و زیردریائیهای میجت (شبیه آنچه در دیسنی لند میبینیم) روسی و کرهای، حقاً این احساس به سید علی آقا دست داده بود که دیگر کار تمام است و خلافت اسلامی تحت قیادت ایشان بر پا میشود. و زمانی که بهار عربی کلید خورد، مطابق آنچه محارم آقا نقل میکنند و با استناد به سخنان و مواضع ایشان و خدّام آستان ملک پاسبان، ایشان از شادی در پوست خود نمیگنجید که به زودی اسلام ناب انقلابی محمدی، تاج و تختها و کرسیهای سلطنت و ریاست جمهوریهای مادام العمر را واژگون خواهد کرد و زمامداران جدید که هر یک به نوعی نمک پروردهاند و از خزانه معموره نصیب بردهاند، در فردای پیروزی به شتاب عازم ام القرای تهران خواهند شد و دستها و پاهای مبارک حضرتش را خواهند بوسید. اما هر چه انقلابها به پیش رفت و حضور عمو سام در کنار اسلامیهای سنی مذهب پررنگتر شد، خندههای مسرت بخش کمرنگ شد و تأمل و تأثر جای آن را گرفت. مقام عظمای ولایت گمان داشتند آقای راشد الغنوشی که ربع قرن در کنف حمایت اسلام ناب انقلابی بود، حتماً در بازگشت به کشورش پیام ارادت به تهران روانه خواهد کرد. اما بیاعتنائی شیخ راشد الغنوشی و در کنار آن سخنان بعضی از رهبران تازه لیبی در باب همدستی رژیم ایران با معمر القذافی و نقش پنهان رژیم در ادامه اختفای امام موسی صدر و سپس از بین بردن او، و از همه مهمتر خط و ربط اسلامیهای مصری که رهبرانشان رو به قبله ریاض نماز میخواندند و برای دستبورسی فردای پیروزی به شتاب به دیدن پادشاه سعودی رفتند، همزمان با شعلهور شدن انقلاب سوریه، به کلی حواس آقا را به هم زد. به گونهای که قائل به تفاوت بین انقلابهای بهار عربی و خیزش مردم سوریه شدند و همصدا با رژیم جنایتکار بعثی حاکم بر سوریه، به میلیونها سوری و هزاران مبارز شجاع، لقب تروریست دادند. همین مواضع بود که رژیم و دار و دستهاش را در جهان عرب به سرعت منفور کرد به گونهای که حتی «حماس» با اعلام برائت از دمشق و به رسمیت شناختن آقای اردوغان نخست وزیر ترکیه به عنوان رهبر جهان اسلام، و دوری جستن از رژیم ولایت فقیه، آتش به خرمن آرزوهای نایب امام زمان زد. در عراق اگرچه نوری المالکی همچنان سر ارادت فرو میآورد، اما تشر سه تا سناتور آمریکائی و اخطارهای سفیر واشنگتن باعث شد، هواپیمای جمهوری اسلامی را که عازم دمشق بود، پائین کشیدند و محمولههایش را بازرسی کردند. در عین حال سفر قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و نماینده ویژه رهبر در امور عراق و به دنبال او احمد وحیدی وزیر دفاع و سلف سلیمانی به عراق برای گفتگو با مقامات و صاحبان نفوذ و قدرت برای مستحکم ساختن پیوندهای دو رژیم با شکست کامل روبرو شد.
برپائی یک دیوار سنی در برابر طرحها و توطئههای رژیم و شکست برنامه انقلاب در بحرین و شرق سعودی، و رسوائی رژیم با دستگیری جاسوسانش در یمن و آذربایجان و پیوستن ترکیه و قطر به صف دشمنان قسم خورده، حقاً سید علی آقا را در وضعی قرار داد که در آغاز این مطلب بدان اشاره شد. یعنی اینکه ام المعارک ولی فقیه، در سوریه است. ارسال یک پهباد از سوی حزبالله به آسمان اسرائیل برای نشان دادن قدرت اسلام ناب انقلابی ولائی، در هفته گذشته نیز نشانهای آشکار از اضطراب و وحشت مقام عظمی از پیامدهای سقوط است. هم اکنون در لبنان نیز شاهدیم روز به روز حزبالله تتمه اعتبار خود را بیشتر و بیشتر از دست میدهد و دور نیست آن روزی که مجبور شود با قواعد تازه بازی بسازد و در غیاب رژیم بعثی سوریه، تبدیل شدن به یک حزب شیعه محلی را بپذیرد. حال آیا هنوز شک دارید که درگیریها در سوریه ام المعارک سید علی حسینی خامنهای است؟
شنبه 13 تا دوشنبه 15 اکتبر
در بازار چه گذشت
هفته پیش ایرج ادیبزاده همکار قدیمی در رابطه با رویدادهای اخیر بازار و گرانی ارز، گفتگوئی با من داشت که در اینجا میخوانید:
= آقای نوریزاده، شما علت واقعی این اعتراضها را در چه میدانید؟ آیا اثر تحریمهای بینالمللی است یا رقابتهای سیاسی داخلی؟
ـ چند عامل را باید در کنار هم گذاشت تا بحرانی را که پول ملی از مدتها پیش به آن دچار بوده، بررسی کنیم و بگوییم چرا حالا به این نقطه رسیده است. ما در طول این سالها بسیار شاهد صعود و سقوط قیمت ریال در برابر ارزهای خارجی بودهایم و هر بار دولت با مداخله و با تصمیماتی که گرفته، با ریختن ارز به خیابان و بالا و پایین کردن نرخ تفضیلیای که در اختیار تجار قرار داده، موفق شده به نوعی این نوسانات را کنترل کند.
اینبار کنترل از دست دولت خارج شده است. دلایل متعددی هم دارد. این نیست که بگوییم فقط مجازاتها یا تحریمها عامل آن بودهاند. به خاطر این که به هرحال ایران دیرگاهی است با این تحریمها روبروست، اما الان تحریمها وارد مرحلهای شدهاند که عملاً به کم شدن درآمد ارزی ایران منجر شده است. یعنی وقتی صادرات نفت به یکباره یک میلیون و به روایتی بیشتر (یک میلیون و دویست هزار بشکه) کم میشود، با احتساب ضریب درآمد دولت، میبینیم که چقدر درآمد کم شده است. اما این به معنای آن نیست که دولت ارز ندارد. برای اینکه زمانی اینها توانستهاند آنقدر نفت، آن هم با قیمتهای بسیار بالا بفروشند که ما قاعدتاً باید مثل هر دولت نفتی دیگری، الان ذخیره ارزی بالایی داشته باشیم. منتها اینجاست که عامل بعدی وارد میشود: وضع سیاسی بحرانی، توسعه دایره اختلافها و درگیریها بین رهبر جمهوری اسلامی و دولت و بعد ارگانهایی که در کنار دولت یا در حاشیه قدرت قرار دارند. اینها باعث شدهاند که هیچ اقدامی برای ضبط و ربط این وضع نابسامان، به صورت جدی صورت نگیرد. یعنی اگر امروز رئیس بانک مرکزی تصمیمی میگیرد، رأس قدرت که آقای خامنهای باشد، بنا به میل خود، از طریق ارگانهایی که تابع او هستند، کارشکنی میکند.
نکته دیگری که به نظر من خیلی جای تأمل دارد، این است که شما در تظاهراتی که در بازار و در خیابانها صورت میگیرد، اگر روی شعارها دقت کنید، میبینید بیشتر شعارها تمرکز روی شخص احمدینژاد دارد. این کاملاً تطبیق دارد با نظر آقای خامنهای که هدفش این است که نشان بدهد اگر اشکالی پیش آمده، این دولت است که با نادانی و ناکارآمدی باعث بروز این بحران شده است. اما آقای خامنهای فراموش میکند که این دولت عزیزکردۀ او بوده و این آقای رئیس جمهوری کسی است که ایشان گفته از هاشمی هم به او نزدیکتر است. بنابراین اگر قصوری در اینجا هست، در درجه اول متوجه خود آقای خامنهای است که با مداخله در انتخابات و جلوگیری از اینکه یک انتخابات سالم صورت بگیرد و مردم آرایی را که داده بودند، نتایجاش را ببینند، آقای احمدینژاد را تقویت و تثبیت کرد و حالا ایشان آمده و مثل بقیه زبان به انتقاد گشوده و عوامل و ارگانهایش هم در این مورد، دارند احمدینژاد را تحت فشار قرار میدهند.
تعطیلی بازار تهران
یک عامل دیگر هم که باید اضافه کنم، این مسأله است که دولت یک سلسله اقداماتی قبلاً انجام داده بود و خود آقای احمدینژاد میدانست قیمت ارز به گونهای که ایشان اعلام میکند، نیست. در مصاحبهای ایشان با این سؤال روبرو شد که «این درست است که قیمت دلار به سههزار تومان خواهد رسید؟» ایشان پاسخ داد که اینها بخشی از جنگ روانیای است که علیه دولت راه انداختهاند. حالا آقای احمدینژاد در برابر این پرسش که این جنگ روانیای که مخالفانش راه انداختهاند، به نتیجه رسیده، ایشان چه میکند؟ پاسخی ندارد.
سرانجام به این عامل میرسیم که جمهوری اسلامی در سال گذشته و سال جاری میلیاردها دلار از ثروت ملی و بیتالمال را صرف ماجراجوییهایش در خارج از کشور کرده است. الان صحبت از ۱۰ میلیارد کمک به رژیم در حال سقوط بشار اسد است. بیش از یک میلیارد پول به حزبالله داده شده، پولهای کلانی به حماس، جهاد اسلامی و گروههای شیعه در عراق، بحرین، عربستان و کشورهای دیگر داده شده است، هزینه آشوبگریها در کشورهای همسایه ایران، در افغانستان، در پاکستان و... برنامههای ترور در خارج از کشور که شامل چند دیپلمات اسرائیلی هم میشد که جلوی آن گرفته شد. همه اینها را در کنار هم بگذارید و همینطور حضور نظام در امریکای لاتین که بسیار پرهزینه است.
این هزینهها نتیجهای برای خود نظام هم نداشته است. امروز حماس بعد از گرفتن ۲۷۰ میلیون دلار در همین سال جاری از جمهوری اسلامی، کاملاً خود را از جمهوری اسلامی کنار کشیده و سوریه، متحد جمهوری اسلامی را محکوم میکند. نتیجه این هزینهها برای مردم ایران هم این بوده که امروز با این مشکلات اساسی روبرو هستند.
= در ارتباط با همین مسألهای که به آن اشاره کردید، یعنی درگیری رهبر با دولت، سایتهای مربوط به جناحهای وابسته به آقای خامنهای تلاش میکنند نابسامانیها را به احمدینژاد نسبت بدهند و نه خامنهای...
ـ رهبر جمهوری اسلامی معمولاً در چنین قضایایی، به خصوص وقتی کار به خیابان کشیده میشود... نمونههایی که داریم، یکی مورد ۱۸ تیر بود که رهبر جمهوری اسلامی کاملاً انفعالی و وحشتزده عمل کرد و پیدا بود که بازی را باخته میداند، خیلی نگران است و آن حالت وحشتزده را داشت تا اینکه اطلاعیه سپاهیان در آمد، قلع و قمع انجام گرفت و بعد آقای خامنهای آرام گرفتند. بعد، در جریان بحران سال ۸۸، آقای خامنهای از همان ابتدا جامه غضب پوشید و تصور ایشان این است که آن رفتاری را که کرد باعث شد مانع از پیروزی مخالفان شود.
امروز میبینیم آقای خامنهای مقداری سکوت اتخاذ کرده است. منتها وقتی سخنان اخیر ایشان را مطالعه میکنیم که با نخبگان کشور صحبت میکند، میبینیم در همانجا اشارهای دارد که خیلی قابل تأمل است و آن اینکه کسانی از ایشان وقت خواستهاند و ایشان الان وقتی ندارد. این نشاندهنده فرار از مسؤولیت است. یعنی پیداست آدمهایی آنجا بودند که از ایشان وقت خواسته بودند برای اینکه بروند با ایشان به صورت اساسی راجع به مشکلات صحبت کنند. اما ایشان میگویند که جمهوری اسلامی در طول ۳۳ سال مشکلات زیادی داشته، ولی موفق شده، ایستاده و قویتر شده است.
یعنی آقای خامنهای سعی میکند دامانش را از مسؤولیت ایجاد این بحران کنار بکشد و همه مسؤولیتها را متوجه احمدینژاد بداند و خیلیها در ایران بر این باورند که شعارهایی که در تظاهرات روز چهارشنبه داده شد، بیش از آنکه شعارهای مردم باشد، شعارهایی بود که طرفداران آقای خامنهای در این تظاهرات مطرح کردهاند. یعنی وقتی کسی میگوید «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن»، این شعار قاعدتاً باید متوجه آقای خامنهای باشد و نه احمدینژاد. ولی بلافاصله شعارهایی علیه احمدینژاد مطرح میشود، از جمله «محمودآقا حیا کن، سیاستو رها کن» یا «نصر منالله و فتحاً قریب، مرگ بر این دولت مردم فریب»، «احمدینژاد بههوش باش، ما مردمیم نه اوباش». اینها شعارهایی است که متوجه احمدینژاد است، اما «مرگ بر سوریه»، «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن»، مستقیماً متوجه آقای خامنهای است. چون این آقای خامنهای است که حمایت از بشار اسد را به عنوان محور اصلی سیاست خودش قرار داده است.
= سرانجام، همین شعاری که شما هم به آن اشاره کردید «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن»، همزمان شد با همین نوشته روزنامه تایمز لندن در مورد ۱۰ میلیارد دلار کمک ایران به بشار اسد. آیا میشود اینها را به هم ارتباط داد؟
ـ طبیعتاً وقتی رژیمی ۱۰ میلیارد دلار در اختیار یک رژیم دیگر میگذارد، در حالیکه مردم خودش را با بحران اقتصادی روبرو هستند، وقتی رژیمی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را در اختیار رژیم دیگر میگذارد، مرتب از ایران اسلحه، تجهیزات، افراد سپاه، آموزشگر وارد سوریه میشوند، نشاندهنده آن است که این دو رژیم عین یک دوقلوی بههم چسبیده عمل میکنند و واقعاً آقای خامنهای وحشتزده است از سرنگونی بشار اسد. چون فکر میکند بعد از او، نوبت خودش است و در این زمینه زیاد هم خطا نرفته است.
بنابراین باید منتظر باشیم این حمایت از رژیم سوریه، علیرغم بحرانی که در ایران هست، ادامه پیدا کند و روز به روز هم این مسأله غضب مردم را بیشتر میکند. چون میبینند در حالیکه آثار جنایات رژیم سوریه در همهجا مشهود است، رسانههای داخلی در ایران مردم سوریه را تروریست میخوانند و معتقدند «رژیم مقاوم بشار اسد دارد با تروریسم و توطئههای امریکا و صهیونیسم مقابله میکند».
بنابراین مردم ما آگاهند و من اعتقاد دارم رژیم به بازی بسیار خطرناکی دست زده و اینکه بابت این بازی هزینه سنگینی بپردازد، دور از ذهن نیست.
October 19, 2012 07:36 PM