یکهفته با خبر
شهری است پر کرشمه و خوبان ز شش جهت
سه شنبه 16 تاجمعه 19 اکتبر
شیطان بزرگ دیر از خواب بیدار میشود
اینک ایالات متحده برای دستگیری 2 تروریست از کادرهای درجه 2 القاعده جایزه 12 میلیون دلاری برقرار میکند. عادل الحربی و محسن الفضلی از نظر وزارت خزانهداری آمریکا آنقدر اهمیت دارند که 12 میلیون دلار برایشان جایزه تعیین میشود. یادمان باشد که این دو در جمهوری ولایت فقیه زندگی میکنند و از ایران، یکی از طریق کویت و دیگری از سلفیهای ثروتمند خلیج فارس پول جمع میکنند و به آدمکشان القاعده میرسانند. وقتی حیدر مصلحی وزیر اطلاعات رژیم و رمضانی مسؤول اطلاعات سپاه ادعا میکنند در سرزمین امام زمان، بزرگ و کوچک زیر نظر سربازان گمنام و نامدار امام زمانند و از همه چیز خبر دارند پیدا است که دوعضو القاعده بدون موافقت و مساعدت امنیت خانه مبارکه قادر به فعالیت آزاد در ایران نیستند و تعجب من در این است که آیا شیطان بزرگ و شیطانچههای اروپائی به اندازه من روزنامهنگار از درون ایران خبر ندارند و مثلا رابطه القاعده با رژیم ولایت فقیه را فقط همین تازگیها کشف کردهاند؟ مگر آمریکا نمیدانست که آقای سیف العدل نفر سوم القاعده ده سال بیشتر در ایران است و از همانجا برنامه انفجار الخبر در سعودی را تدارک دید و از راه دور این جنایت را هدایت کرد؟
ارتباط سپاه قدس و القاعده به دهه نود باز میگردد که سپاه مجموعهای را تحت فرماندهی محمد باقر ذوالقدر به سودان فرستاده بود و بن لادن و ایمن الظواهری نیز همزمان در سودان بودند و پیوند اسلام ناب انقلابی سلفی و ولائی در همانجا برقرار شد. من از سال 2003 مکرر در باره این پیوند نوشته و گفتهام. فشردهای را در اینجا میآورم تا آشکار شود آنچه آمریکا امروز اعلام میکند مطلب کهنهای است که دلیل اعلامش امروز تکمیل کردن پرونده رژیمی است که زمان رفتنش به سرعت فرا میرسد.
هر بار به واشنگتن میآیم با شنیدن مطالبی که بر نگرانیهایم میافزاید با اندوه و اضطراب بیشتری به خانه تبعیدیام باز میگردم. در پی رویدادهای اخیر در انگلیس و کشف یک سلسله طرحهای تروریستی، و بالا گرفتن آتش درگیریها و انتحاریها و رسولان نفرت و کین در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین، بحثها در پایتخت ینگه دنیا، دیگر گرد محور چگونگی برخورد با القاعده و جهاد و جیش المهدی و حماس و حزبالله دور نمیزند. حالا همه از خطای بزرگ میگویند اینکه چرا به جای رفتن به سراغ امالفساد، صدام را برداشتند که در دشمنی با اهل ولایت فقیه، آتشی تندتر از آنها داشت. از یک سفیر سابق آمریکائی که حالا مشاور ارشد مرکز مطالعات بزرگی در واشنگتن است شنیدم که میگفت؛ همه راههای ترور به تهران ختم میشود. بعد به گزارشی اشاره کرد که اخیراً توسط کمیتهای مشترک از کارشناسان پنتاگون، وزارت امنیت داخلی و سازمان اطلاعات مرکزی برای رئیس جمهوری نوشته شده است. بر پایه این گزارش جمهوری اسلامی هم اکنون مهمترین منبع مالی و تسلیحاتی و آموزشی برای 8 گروه شناخته شده تروریستی و شبه تروریستی در خاورمیانه، منبع درجه دو و سه برای 11 گروه دیگر از جمله القاعده و طالبان، و منبع مالی گاه به گاه برای 7 گروه افراطی در شرق آسیا و آفریقاست. همین گزارش به سلولهای تروریستی اشاره میکند که با پول رژیم و آموزش سپاه در چند کشور آمریکای لاتین برپا شده است. افراد این سلولها را شیعیان مهاجر لبنانی و جمع اندکی از عراقیها تشکیل میدهند. روز به روز مقامات تصمیم گیرنده در واشنگتن بیشتر قانع میشوند که جز برخورد سنگین و همه جانبه با جمهوری اسلامی، مبارزه با تروریسم اسلامی به جائی نخواهد رسید. و غلبه بر گروهی در مثلاً افغانستان به هیچ روی از ابعاد خطر ترور در عراق نخواهد کاست چرا که حکومتی در منطقه هست که سالیانه 60 تا 70 میلیارد دلار نفت میفروشد و بخش مهمی از این درآمد را نه برای رفاه مردم ایران و توسعه و پیشرفت کشور، بلکه برای گسترش امپراتوری ترور هزینه میکند.
در 25 اوت 2007 نوشتم:
ـ از دفتر سازمانهای آزادیبخش تا سپاه قدس
تقریباً یک ماه پس از روی کار آمدن رژیم، دفتر سازمانهای آزادیبخش در وزارت خارجه به ریاست خانم «سودابه سدیفی» همسر سابق آقای غضنفرپور از دوستان نزدیک ابوالحسن بنی صدر و مترجم خمینی در پاریس تشکیل شد. (غضنفرپور در نخستین دوره مجلس نماینده شد، اما با عزل بنی صدر او را گرفتند و خیلی زود البته توبه نامه نوشت و بعد هم کاسب شد و همان زندان عامل جدائی او و همسرش شد که هر دو مخلصانه به خمینی خدمت کرده بودند). دفتر سازمانهای آزادیبخش و انقلابی در واقع دکانی بود که برای برقراری ارتباط با سازمانهای غیرقانونی انقلابی در خاورمیانه و بعضی از کشورهای آسیای دور و جنوب شرقی آسیا و افریقا، به پیشنهاد مرحوم چمران و احتمالاً دکتر ابراهیم یزدی که معاون نخست وزیر در امور انقلاب بود، ایجاد شد اما خیلی طبیعی بود چنین ادارههایی با روحیات و منش یک خانم «پاریزین آلامد» مثل خانم سدیفی سازگار نبود. چنین شد که با تأسیس سپاه پاسداران این تشکیلات خیلی زود به سپاه ضمیمه شد و مهدی هاشمی معروف، برادر آقا هادی داماد آقای منتظری ریاست آن را به عهده گرفت. محمد منتظری نیز به عنوان سفیر سیار این تشکیلات با داشتن اختیارات کامل مسؤول برقراری ارتباط با سازمانهای انقلابی و آزادیبخش شد.
نخستین نشست این سازمانها که در بینشان هم سازمان آزادیبخش فلسطین حضور داشت هم جبهه فطانی تایلند، هم سازمان انقلاب اسلامی در جزیره العرب و هم حزب الدعوه عراق و... در زمستان سال 58 در جشنهای نخستین سالروز انقلاب در تهران برپا شد. اما به مرور از تعداد سازمانهائی که از نعمات انقلاب اسلامی از طریق دفتر سازمانهای انقلابی و آزادیبخش بهره میبردند کم و کمتر شد تا آنجا که عملاً در آغاز دهه 60 شمسی تنها 6 سازمان و گروه دارای مقرری مشخص و بعضاً امکانات آموزش افرادشان در ایران بودند. در این میان با شروع جنگ ایران و عراق، سپاه از یکسو مشغول آموزش و مسلح کردن گروههای عراقی مخالف صدام حسین شد و از سوی دیگر به تقویت گروهکهائی پرداخت که قصد آشوب و انقلاب در کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان، کویت و بحرین داشتند.
اما خیلی زود از آن همه گروه عراقی که برای جنگیدن با صدام حسین به ایران آمده بودند، چیزی به جز چند صد شیعه وابسته به حزب الدعوه و جمعی از معاودین به جا نماند. «ایاد سعید ثابت» یکی از برجستهترین مخالفان صدام حسین که از سالها پیش در لیبی اقامت داشت و از طرفداران اندیشه ناصری بود، در کتاب خود پیرامون روابطش با رژیم و سپاه مینویسد: «ما به دعوت سپاه به ایران رفتیم، گروهی نزدیک به یکصد تن بودیم که همگی مردانی رزمنده و بعضی از نظامیان سابق عراق بودند. ما سریعاً به جبهه رفتیم اما تنها یک ماه دوام آوردیم چون هر روز برای ما بامبول تازهای درست میکردند. مثلاً یک روز میگفتند افراد شما ایستاده ادرار میکنند و خود را نمیشویند، هرچه میگفتیم برادران، اینها در جبهه جنگ هستند به گوش آنها نمیرفت. روز دیگر میگفتند شبها به جای خواندن دعای کمیل و وحشت چرا بچههای شما پاسور بازی میکنند. میگفتیم آقاجان در عراق رسم است در ساعت بیکاری مردم سرسلامتی پاسور یا تخته میزنند، آنها اما میگفتند این کار حرام است و شما با این عمل کار بچههای ما را که دعای توسل میخوانند تا هنگام عملیات در چشم عراقیها نامرئی شوند خراب میکنید. به همین دلیل نیز عراقیها بچههای ما را هنگام جنگ میبینند و آنها را هدف قرار میدهند. خلاصه یک روز من (ایاد سعید ثابت) چنان عصبانی شدم که به روی مهدی هاشمی هفت تیر کشیدم و گفتم کله پدرتان، ما بر میگردیم به لیبی، و سه روز بعد بازگشتیم.»
این تجربه را دیگران هم داشتند. به همین دلیل وقتی سید محمد باقر حکیم و محمود هاشمی شاهرودی و محمد محمدی الآصفی پدرخوانده الدعوه به آقای خمینی پیشنهاد دادند تشکیلاتی با نام مجلس اعلا با کمک سپاه درست شود که همه عراقیهای مخالف را زیر یک چتر درآورد خمینی که از ارتباط مجاهدین با رژیم عراق باخبر بود بلافاصله فرماندهان سپاه از جمله مرتضی رضائی و محسن رفیقدوست و محسن رضائی و کلاهدوز و... را صدا زد که کمک کنید عراقیهای معارض متشکل شوند و زیر یک اسم مبارزه کنند. به این ترتیب مجلس اعلا تشکیل شد و شاهرودی به ریاست مجلس و حکیم به سخنگوئی آن منصوب شدند و چندی بعد با کنار رفتن شاهرودی حکیم جای او را گرفت. همین آقای هادی العامری عضو پارلمان عراق نیز به عنوان فرمانده شبه نظامیان مجلس اعلا مشغول یارگیری و آموزش افرادش زیر نظر سپاه شد. بنابراین نخستین مجموعهای که مستقیماً زیر چتر سپاه قرار گرفت شبه نظامیان مجلس اعلا بودند که بعدها به عنوان بازوی مسلح مجلس اعلا، نام سپاه بدر به آنها اطلاق شد. با اینهمه تنها هنگام اعزام 2000 تن از افراد سپاه به لبنان در اوائل سال 1983 بود که سپاه نخستین تجربه خود را برای ایجاد یک نیروی رزمنده غیرایرانی در سرزمینی غیر از ایران به دست آورد. علی اکبر محتشمي پور سفیر رژیم در دمشق، پس از حمله اسرائیل به لبنان و ورود نفرات و واحدهای سپاه به این کشور، توانست از شکم جنبش امل که یاد و آرمانهای امام موسی صدر را در دل و جان داشت، با کمک حسین الموسوی نخست امل اسلامی و سپس با اضافه شدن یک شیخ نه چندان خوشنام از شاگردان محمدباقر صدر، به نام صبحی الطفیلی که اولین دبیرکل حزب بود، حزبالله را علم کند. حزبالله حقاً فرزند دستآموز سپاه است. از 83 تا 91 سپاه بین 1500 تا 3000 نیرو در لبنان داشت. بعد از پیمان طائف و برپائی جمهوری سوم لبنان (جمهوری اول از استقلال تا سال 58 و ورود تفنگداران دریائی آمریکا به بیروت برای حمایت از مسیحیان، جمهوری دوم از ریاست فواد شهاب تا قرارداد طائف، و جمهوری سوم پس از طائف) سپاه ناچار شد عمده نیروهای خود را از لبنان فراخواند اما همیشه تعدادی از افسران آموزش و اطلاعاتیهای سپاه که تعدادشان تا 500 تن نیز تخمین زده شده است در لبنان حضور داشته و هنوز هم دارند.
سپاه در عین حال در آموزش و تسلیح شماری از گروهکهای فلسطینی جدا شده از سازمانهای بزرگ مثل فتح و جبهه خلق برای آزادی فلسطین نیز نقش داشته است.
در دهه نود قرن بیستم میلادی با اعزام تعدادی از واحدهای سپاه به سودان، سپاه آموزش تروریستهای مصری و مغربی و الجزایری را نیز بر عهده گرفت. رفاقت محمد باقر ذوالقدر جانشین سابق فرمانده کل سپاه و معاون امنیتی فعلی وزارت کشور با دکتر ایمن الظواهری نایب بن لادن و مغز متفکر القاعده از همین سودان شکل گرفت. در این حال سپاه قدس که برخلاف نامش در آغاز برپائیاش تنها یک واحد کوچک اطلاعاتی با حداکثر 300 سپاهی آموزش دیده (بعضاً در کره شمالی و چین) بود با استقرار در قرارگاه شماره یک رمضان در محل سابق سفارت آمریکا، با مأموریت جمعآوری اطلاعات در سرزمینهای دشمن به ویژه در عراق، با امکانات محدود، فعالیت خود را در دهه هشتاد آغاز کرد اما خیلی زود با پایان یافتن جنگ ایران و عراق و سپس درگذشت آیتالله خمینی، با مأموریتهای جدید ـ از جمله تصفیه و نابودی مخالفان رژیم در خارج با نظارت و همکاری وزارت اطلاعات ـ روز به روز از امکانات بیشتری برخوردار شد و نفرات زبده و پرتوانی، هم از نظر فیزیکی و هم از نظر اطلاعاتی و دانش نظامی به واحدهایش اضافه شد.
ـ سپاه قدس و تروریسم
سپاه قدس اینک دارای یک ستاد مرکزی (قرارگاه) و چهار ستاد عملیاتی است. رهبری عملیات تروریستی علیه نیروهای چند ملیتی در عراق به وسیله گروههای شیعه و چند گروهک سنی مثل انصارالاسلام در کنار مأموریتهای اطلاعاتی، در عراق، و آموزشهای ویژه به شماری برگزیده از نیروهای جیش المهدی و سازمان بدر و میلیشیای الدعوه و گروهکهای مستقل تروریستی شیعه و نیز امداد رسانی به انصارالاسلام و برقراری ارتباط با گروهای تروریستی در عراق بعضاً فقط جهت بهرهبرداری از عملیات تروریستی آنها علیه آمریکائیها، مسؤولیت تماسهای سرّی با کردها و تشکلهای سیاسی در عراق را نیز در کنترل خود دارد. فرمانده سپاه قدس سردار سرتیپ قاسم سلیمانی که نزدیک به یک دهه است جای احمد وحیدی از بنیانگذاران سپاه قدس را گرفته است امروز قدرت و اعتباری هم عرض سرلشکر پاسدار یحیی رحیم صفوی فرمانده کل سپاه دارد.
سپاه پاسداران از طریق تشکیلات اطلاعاتی خود و نیز وابستگان نظامی ایران در خارج که اغلب از میان افسران سپاه انتخاب میشوند، ارتباط و تماس خود را با گروههای به اصطلاح مبارز و مقاومت در سرتاسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا روز به روز گسترش بیشتری میدهد. در عین حال سپاه قدس نیز که بازوی اصلی اطلاعاتی سپاه در خارج کشور (و کمی در داخل) است، ارتباطات سریعتر با گروههای تروریستی که بعضاً چون القاعده و طالبان و القاعده فیبلاد الرافدین به ظاهر ضد شیعه و مخالف جمهوری اسلامی هستند را دنبال میکند.
ـ گروههای برخوردار از الطاف سپاه
گروههائی که امروز از حمایت سپاه برخوردار و از مواهب آموزش نظامی، تسلیحاتی و کمکهای مالی سپاه پاسداران بهرهمند میباشند به دو دسته تقسیم میشوند.
الف: بچههای حلالزاده سپاه یا به عبارتی آنها که حاصل ارتباطات علنی با سپاه هستند و به هیچ روی این ارتباطات را نه سپاه پنهان میکنند و نه آنها، عبارتند از:
ـ حزبالله لبنان که دستآموز سپاه است و امروز حداقل 500 میلیون دلار بودجه سالانه دارد و صدها میلیون دلار از سلاح سبک و نیمه سنگین از جمله 11 هزار خمپاره و موشک در اختیارش قرار گرفته است.
ـ حماس که از حدوداً چهار سال پیش علاوه بر دریافت کمکهای مالی و سلاح از سپاه، سالانه بین 300 تا 500 تن از افرادش را برای آموزش به ایران میفرستد و شماری نیز زیر نظر سپاه و حزبالله در لبنان آموزش میبینند.
ـ جهاد اسلامی در فلسطین، این گروه نیز مثل حزبالله ساخته و پرداخته و دستآموز سپاه است و حدود 1000 مرد جنگی و همین مقدار هوادار و بازوی سیاسی دارد.
ـ جبهه خلق برای آزادی فلسطین فرماندهی عمومی به رهبری احمد جبریل که نوکر مشترک تهران و دمشق است و برای انجام بسیاری از مأموریتهای کثیف از افرادش استفاده میشود.
ـ سازمان بدر و میلیشیای الدعوه و جیش المهدی و گروهکهای کوچک شیعه که ذکرش رفت. (مثل گروهک ابومصطفی الشیبانی و مجموعه یاسر الشیبانی).
ب: گروههائی که فرزند خواندههای سپاه هستند و ارتباط با آنها بسیار مخفی و اغلب مرحلهای و مقطعی است.
از مهمترین این گروهها:
ـ فتح انتفاضه در سوریه از فلسطینیهای ضد ابومازن
ـ انصار الاسلام در کردستان عراق
ـ حزب اسلامی گلبدین حکمتیار
ـ جناحهائی از القاعده و طالبان
ـ گروهای حزبالله در حاشیه خلیج فارس به ویژه کویت و بحرین.
ـ گروههائی از اسلامیهای مصر و مغرب و یمن (از جمله حوثیها در یمن که شماری از افرادش در ایران آموزش دیدهاند)
به این گروهها البته مجموعههای کوچک و بزرگ در اندونزی، هند، ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکیه، اردن و... را بیفزائید آنگاه مشخص میشود چگونه میتوان انگشت سپاه و یا تشکیلات وابسته به آن را در اغلب ترورها و فتنه انگیزیهائی که در کشورهای منطقه انجام میگیرد مشاهده کرد.
شنبه 20 تا دوشنبه 22 اکتبر
جنایت در بیروت
کشتن ژنرال وسام الحسن مدیر دایره اطلاعات در سازمان امنیت ملی لبنان از نظر عمق فاجعه و اهمیت ژنرال کمتر از جنایت قتل رفیق حریری نبود. این وسام آگاه و هوشمند بود که پس پرده قتل حریری را فاش کرد وبا اطلاعات متقنش آشکار ساخت حزبالله، سوریه و سپاه قدس در این جنایت و جنایتهای بعدی که شماری از شایستهترین مردان سیاست و رسانهای لبنان را نابود کرد، دست داشتهاند .ژنرال در عین حال دهها شبکه ترور و جاسوسی وابسته به اسرائیل و سوریه و حزبالله را در هم شکست و افرادش را دستگیر کرد که یکی از مهمترین جاسوسان اسرائیل معاون میشل عون متحد حزبالله بود. شاهکار اخیر او که مرگش را تسریع کرد دستگیری میشل سماحه وزیر و نماینده سابق پارلمان بود که در پی سفری به دمشق با ٢٦ بمب هوشمند که توسط ژنرال علی مملوک رئیس سازمان امنیت سوریه در اختیارش گذاشته بود با ماموریت کار گذاشتن این بمبها در چند مرکز مذهبی مسلمانان و مسیحیان و خانهها و دفتر شماری از چهرههای برجسته ضد سوریه، آشوبی بزرگ در کشورش بر پا کند. ژنرال وسام الحسن وقتی با خبر شد که سماحه از طریق فردی شرور در پی کار گذاشتن بمبهاست این فرد را دستگیر و با آموزش او، وی را با یک خود نویس دوربیندار سراغ سماحه فرستاد و سماحه که عجله داشت، دستورها را داده و بمبها را به فرد مورد اشاره تحویل داده بود. ساعتی بعد ژنرال او را دستگیر کرد و وقتی بیلم سخنانش را نشان او داد، جای انکاری باقی نماند و سماحه به همه چیز اعتراف کرد. لبنان با اعترافات سماحه تکان خورد و نوکران سوریه به دست و پا افتادند و حملات گستردهای را علیه ژنرال بهراه انداختند... تهدید به قتلش زمانی که خیلی جدی شد، ژنرال همسر و فرزندانش را به پاریس برد و خود به بیروت بازگشت. از آنجا که فرودگاه بیروت عملاً در دست عوامل حزبالله است، از همان لحظه ورودش دنبال او بودند و سرانجام با یک اتومبیل مملو از مواد منفجره او و رانندهاش را به قتل رساندند. به قول سعد حریری که مثل ولید جنبلاط و رهبران گروه ١٤ مارس، سوریه و نوکرانش را مسؤول این جنایت دانست، لبنان بعد از قتل وسام الحسن با لبنان پیش از این فاجعه فرق دارد. هزاران لبنانی که عصر یکشنبه در تشییع جنازه ژنرال حاضر بودند یکصدا خواستار استعفای دولت نجیب میقاتی شدند، که نیمی از وزرایش از نوکران سرسپرده ولی فقیه و همتای سوریاش میباشند. میقاتی بعد از جلسه استثنائی شورای وزیران گفت استعفایش را در اختیار رئیس جمهوری گذاشته اما به خواست او صبر میکند تا وی مشورتهایش با اقطاب سیاسی کشور را آغاز کند. رژیم سوریه و نیمۀ ولایتیاش با نوکران حزباللهی چنان نفرتی را علیه خود دامن زدهاند که در تمام دوسه روز اخیر بیشتر تلویزیونها و مطبوعات لبنان این دو رژیم را لعنت کردند. اسد که میداند رفتنی است بر آن است که بعد از ویران کردن سوریه منطقه را به آتش کشد و در این راه از دعای خیر ولی فقیه، سلاحها و اموال سرقت شده از بیت المال مردم کشورمان برخوردار است. هفته آینده به تفصیل پیامدهای قتل ژنرال وسان الحسن را بررسی خواهم کرد.
October 26, 2012 06:12 PM